انسان و معاد – متن کامل
سرشناسه: بيابانى اسكويى، محمّد ۱۳۴۱ـ، گرد آورنده
عنوان و نام پديد آور: انسان و معاد / محمّد بيابانى اسكويى.
مشخصات نشر: تهران : انتشارات نبأ،۱۳۹۰٫
مشخصات ظاهرى: ۲۸۴ ص
شابك: ۷ ـ ۰۰۱ ـ ۲۶۴ ـ ۶۰۰ ـ ۹۷۸
وضعيت فهرست نويسى: فيپا
موضوع: انسان (اسلام)
موضوع: معاد
رده بندى كنگره: ۱۳۹۰ ۸ الف ۹۳ ب / ۲ / ۲۲۶BP
رده بندى ديويى: ۴۶۶/ ۲۹۷
شماره كتابشناسى ملى: ۲۵۳۴۵۰۰
«»
مؤلّف : محمّد بيابانى اسكويى
ويـراستارى علمـى و فنـى: دكتـر اسماعيل تاجبخش، دكتـر مهدى دشتى،
اصغر غلامى، محمّد على دزفولى
حروفچينى : انتشـارات نبـأ / چاپ و صحافـى : دالاهو، صاحب الزمان (عج)
چاپ اوّل : ۱۳۹۰، چاپ دوم : ۱۳۹۱
شمارگـان : ۲۰۰۰ نسخه / قيمـت : ۱۲۵۰۰۰۰ ريـال / كد كتـاب : ۱۵۵ / ۲۰۱
شبسترى، خيابان اديبى، شماره ۲۶ تلفكس : ۷۷۵۰۶۶۰۲ ـ ۷۷۵۰۴۶۸۳
شابك: ۷ ـ ۰۰۱ ـ ۲۶۴ ـ ۶۰۰ ـ ۹۷۸ISBN : 978 – 600 – 264 – 001 – 7
مقدّمه ناشر ۱۱
مقدّمه مؤلف ۱۳
فصل اوّل: آفرينش انسان ۱۵
درس اوّل: ابتداى شكلگيرى عالم ۱۷
آب مادّه اصلى همه موجودات مادّى ۱۹
منشأ پديد آمدن اختلافها در موجودات ۲۳
چكيده درس اوّل ۲۷
خودآزمايى ۲۸
درس دوم: مراحل خلقت انسان ۲۹
۱٫ انسان در عالم ارواح ۳۱
كثرت روايات عالم ارواح ۳۴
۲٫ انسان در عالم ذرّ (= عهد = ميثاق = الست) ۳۴
چكيده درس دوم ۳۸
خودآزمايى ۳۹
درس سوم: تركيب روح و بدن ۴۱
زمان و محلّ تركيب روح و بدن ۴۳
كيفيّت قرار گرفتن روح در بدن ۴۷
نقش روح و بدن در حقيت انسان ۴۸
چكيده درس سوم ۵۱
خودآزمايى ۵۲
درس چهارم: حقيقت روح و بدن ۵۳
عدم تجرّد روح ۵۵
معانى روح در قرآن و حديث ۵۹
چكيده درس چهارم ۶۲
خودآزمايى ۶۲
درس پنجم: انسان در دنيا ۶۳
خلقت انسان از خاك ۶۵
دلالت آيات قرآن بر خلقت انسان از خاك ۶۷
دلالت روايات بر خلقت انسان از خاك ۶۹
چكيده درس پنجم ۷۲
خودآزمايى ۷۲
فصل دوّم: بازگشت انسان ۷۳
درس ششم: جايگاه اعتقادى معاد ۷۵
معناى لغوى معاد ۷۷
معناى اصطلاحى معاد ۷۸
اهمّيّت معاد ۷۸
آثار اعتقاد به معاد ۷۹
لزوم و ضرورت معاد ۸۰
۲٫ حكمت الهى ۸۴
معاد، ضرورت اديان ۸۵
معاد وحوش و حيوانات ۸۷
چكيده درس ششم ۸۹
خودآزمايى ۹۰
درس هفتم: امكان معاد ۹۱
زنده شدن مردگان در دنيا ۹۳
الف: شواهد قرآنى ۹۳
۱٫ زنده شدن مقتول بنى اسرائيل ۹۴
۲٫ زنده شدن حضرت عزير بعد از صد سال ۹۵
۳٫ زنده شدن پرندههاى حضرت ابراهيم ۷ ۹۶
ب: شواهد روايى ۹۹
چكيده درس هفتم ۱۰۰
خودآزمايى ۱۰۱
درس هشتم: شبهات منكران معاد ۱۰۳
۱٫ شبهات منكران و پاسخ قرآن به آنها ۱۰۵
۲٫ شبهه آكل و مأكول ۱۰۹
چكيده درس هشتم ۱۱۲
خودآزمايى ۱۱۲
درس نهم: مرگ ۱۱۳
مرگ و خواب ۱۱۵
احتضار ۱۲۲
چهره فرشته مرگ در حال قبض روح ۱۲۳
كيفيّت قبض روح مؤمن و فاجر ۱۲۴
سختى دورى از دوستان و آشنايان ۱۲۸
درد و رنج مؤمن درحال احتضار كفاره گناهان اوست ۱۳۱
حضور پيامبر و ائمه : نزد محتضر ۱۳۲
چكيده درس نهم ۱۳۳
خودآزمايى ۱۳۴
درس دهم: برزخ ۱۳۵
معناى برزخ ۱۳۷
برزخ منزلى از منازل آخرت ۱۴۰
سؤال قبر ۱۴۲
چكيده درس دهم ۱۴۷
خودآزمايى ۱۴۸
درس يازدهم: عذاب برزخ ۱۴۹
فشار قبر ۱۵۱
عوامل مؤثّر بر فشار قبر ۱۵۲
عوامل مؤثّر بر رفع فشار قبر ۱۵۴
چكيده درس يازدهم ۱۶۱
خودآزمايى ۱۶۱
درس دوازدهم: وضعيّت ارواح در برزخ ۱۶۳
وضعيّت ارواح در برزخ ۱۶۵
آگاهى ارواح در برزخ از احوال دنيا ۱۶۸
مسخ در برزخ ۱۷۲
بازگشت از برزخ به دنيا ۱۷۳
چكيده درس دوازدهم ۱۷۴
خودآزمايى ۱۷۴
درس سيزدهم: فناى عالم و برپايى قيامت ۱۷۵
نفخ صور ۱۷۷
نفخه اول ۱۷۷
نفخه دوم ۱۸۱
مواقف قيامت و محاسبه اعمال ۱۸۳
چكيده درس سيزدهم ۱۸۷
خودآزمايى ۱۸۷
درس چهاردهم: كيفيّت زنده شدن مردگان و برپايى قيامت ۱۸۹
۱٫ بارش باران و جمع شدن ابدان مردگان ۱۹۰
۲٫ تشبيه معاد به رويش زمين ۱۹۵
چكيده درس چهاردهم ۱۹۸
خودآزمايى ۱۹۸
درس پانزدهم: واژههاى كليدى معاد در قرآن ۱۹۹
۱٫ عود و اعاده ۲۰۱
۲٫ اياب، رجوع، صيرورت ۲۰۳
۳٫ احياء، بعث، بعثرة و قيام ۲۰۶
۴٫ حشر، جمع و نشر ۲۰۷
۵٫ لقاء الله و حضور ۲۰۸
۶٫ خروج واخراج ۲۰۵
چكيده درس پانزدهم ۲۱۰
خودآزمايى ۲۱۰
درس شانزدهم: كيفر اعمال ۲۱۱
محلّ كيفر ۲۱۳
آيا جزاى عمل عين عمل است؟ ۲۱۷
چكيده درس شانزدهم ۲۲۳
خودآزمايى ۲۲۳
درس هفدهم: تجسم اعمال ۲۲۵
همراهى عمل با انسان ۲۲۷
حبط و تكفير ۲۲۹
چكيده درس هفدهم ۲۳۷
خودآزمايى ۲۳۷
درس هيجدهم: شفاعت ۲۳۹
معناى شفاعت ۲۴۱
اهميّت شفاعت ۲۴۳
شفاعت كنندگان ۲۴۴
شفاعت شوندگان ۲۴۵
محلّ شفاعت ۲۴۷
چكيده درس هيجدهم ۲۵۰
خودآزمايى ۲۵۱
درس نوزدهم: بهشت و جهنّم (۱) ۲۵۳
مخلوق بودن بهشت و جهنّم ۲۵۵
هر انسانى منزلى در بهشت و منزلى در جهنّم دارد ۲۵۹
بهشت و جهنّم برزخ ۲۶۰
درجات بهشت ۲۶۲
چكيده درس نوزدهم ۲۶۴
خودآزمايى ۲۶۵
درس بيستم: بهشت و جهنّم (۲) ۲۶۷
دركات جهنّم ۲۶۹
تفاوتهاى دنيا و آخرت و لذّتها و عذابهاى آن دو ۲۷۱
خلود ۲۷۶
روييدن ترتيزك در زمين جهنّم ۲۷۸
چكيده درس بيستم ۲۷۹
خودآزمايى ۲۷۹
فهرست منابع ۲۸۱
/
مقدّمه ناشر
تفقّه در دين، يعنى به دست آوردن شناخت عميق از آن، به حكم عقل، آيات قرآن و احاديث معصومان، بر زن و مرد مسلمان واجب است. اساسا «شناخت» پيشنيازِ ايمان و اعتقاد است. آيا ممكن است بدون شناخت امرى، بدان ايمان آورد يا به آن معتقد شد؟ از سوى ديگر، در دين مبين اسلام، ايمان و اعتقادى ارزشمند و پذيرفته است كه مبتنى بر شناخت باشد. راه دستيابى به شناخت و آگاهى، تحقيق و پژوهش و دورى از تقليد است؛ كارى كه در تمام مراحل مختلف زندگى، بر آدميان واجب است.
مؤسسه فرهنگى نبأ، بر اساس آنچه ياد شد و در راستاى رسالت فرهنگى خود، يعنى تقويت و ارتقاء مبانى اصيل اعتقادى مخاطبانش، به استاد پژوهنده و محقق فرهيخته، آقاى محمّد بيابانى اسكوئى، پيشنهاد كرد تا در اصول عقايد اسلامى، به روش آموزشى، كتاب هايى را بنگارد و دروس منظمى را تأليف و تدوين كند. خوشبختانه، استاد بيابانى، با همه مشاغل علمى و تحقيقى، پيشنهاد يادشده را پذيرفت و درس هايى را در موضوعات توحيد و عدل و نبوت و امامت و معاد، به رشته نوشته در آورد. شكر الله مساعيه.
خاطرنشان مىشود كه نوشتههاى استاد بيابانى پس از نگارش، به دست برادران فاضل و گرامى، آقايان دكتر اسماعيل تاجبخش و دكتر مهدى دشتى دانشياران دانشكده ادبيات دانشگاه علامه طباطبايى، اصغر غلامى، محقق و پژوهشگر معارف دينى و حجّت الاسلام محمّد على دزفولى ويرايش علمى و فنى شد. وفّقهم الله لمرضاته.
ان شاءالله اين اثر پنج جلدى در راستاى اهداف يادشده، در حوزه و دانشگاه و جامعه، مفيد و مؤثّر واقع شود. مانند هميشه، پيشنهادها و انتقادهاى خوانندگان دقيق و نكتهسنج راهنماى ما در عرضه بهتر آثار علمى و تحقيقى خواهد بود.
و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته
مدير مسئول مؤسّسه فرهنگى نبأ
محمّد حسين شهرى
۹ / ۵ / ۱۳۹۰
مقدّمه مؤلف
يكى از موضوعات مهمى كه به طور معمول در بحث معاد مطرح و بررسى مىشود، شكلگيرى انسان در مراحل مختلف آفرينش اوست. به تصريح قرآن كريم انسان ابتدا از خاك و گل آفريده شده، سپس مراحل رشد خود را در رحم مادر طى مىكند و در نهايت به اين دنيا قدم مىنهد و بعد از سپرى شدن عمر خويش، وارد عالم ديگرى به نام برزخ مىشود و با پشت سر گذاشتن آن و بر پايى قيامت حياتى دوباره مىيابد و با بدن سابق خويش زندگى جاودانهاى آغاز مىكند و با سپرى كردن مواقف قيامت، وارد بهشت يا جهنّم مىشود.
از تصريح قرآن به آفرينش انسان از خاك وگل،استفاده مىشود كه هر دو جزء آن يعنى هم روح و هم بدن از خاك و گل آفريده شده است. از آنجا كه اين مطلب با علوم ناقص بشرى سازگار نيست و عدم درك صحيح از نحوه شكلگيرى انسان در نهايت موجب بروز اشكالاتى در فهم معاد مىشود، برخود لازم مىدانيم كه پيش از پرداختن به بحث معاد، آيات و روايات اهل بيت : را درباره آفرينش انسان و موجودات ديگر مورد بحث و بررسى قرار دهيم؛ تا با شناخت صحيح از مراحل آفرينش و به دنيا آمدن انسان، مباحث مربوط به بازگشت آن را بهتر و روشنتر دنبال كنيم.
بنابر اين، بحث معاد را در دو فصل پىگيرى خواهيم كرد. فصل اوّل مربوط به آفرينش انسان است. اين فصل از شش درس تشكيل مىشود. در درس نخست، ابتداى شكلگيرى عالم مورد بحث و بررسى قرار مىگيرد. درس دوم مربوط به مراحل خلقت انسان است. مباحث مربوط به تركيب روح و بدن در درس سوم بررسى مىشود. موضوع درس چهارم نيز بحث از حقيقت روح و بدن است و بالاخره در درس پنجم پيرامون خلقت انسان از خاك و گل مطالبى ارائه مىگردد.
فصل دوم مطالبى در مورد بازگشت انسان و برپايى قيامت در بر دارد. اين فصل شامل پانزده درس است كه به ترتيب به موضوعات زير مىپردازد :
۱٫ جايگاه اعتقادى معاد. ۲٫ امكان معاد. ۳٫ شبهات منكران معاد. ۴٫ مرگ. ۵٫ برزخ. ۶٫ عذاب برزخ. ۷٫ وضعيت ارواح در برزخ. ۸٫ فناى عالم و برپايى قيامت. ۹٫ كيفيت زنده شدن مردگان و برپايى قيامت. ۱۰٫ واژههاى كليدى معاد در قرآن. ۱۱٫ كيفر اعمال. ۱۲٫ تجسم اعمال. ۱۳٫ شفاعت. ۱۴و۱۵٫ بهشت و جهنّم.
اميد است اين تلاش ناچيز مقبول خداى تعالى و مورد رضاى قائم آل محمّد عجل الله تعالى فرجه الشريف باشد. و ما را در طريق صحيح يادگيرى معارف قرآن و عترت گامى به پيش برد. ان شاء الله.
محمّد بيابانى اسكويى
فصل اوّل
_
ابتداى شكلگيرى عالم
اشاره
از دانشجو انتظار مىرود كه پس از مطالعه اين درس خمير مايه اصلى موجودات عالم را ـ كه نخستين مخلوق نيز به شمار مىرود ـ از منظر آيات و روايات بداند و نمونه هايى از آنها را تحليل و بررسى كند و تفسير امام صادق ۷ را درباره عرش خداوند و بر آب بودن آن در آغاز خلقت مطالعه كند و راز و رمز تفاوت موجودات و كيفيّت پديد آمدن آنها را از درون مايه اصلىشان بفهمد.
آب مادّه اصلى همه موجودات مادّى
از نظر آيات قرآن كريم و روايات اهل بيت : اصل همه مخلوقات اعم از موجودات اخروى و دنيوى آب است؛ و اين امر در روايات به روشنى بيان شده است و در دلالت روايات بر آن هيچ ترديد و شبههاى وجود ندارد. خداى تعالى مىفرمايد :
وَجَعَلْنا مِنَ آلماءِ كُلَّ شَيءٍ حَىٍّ.
و ما هر چيز زنده را از آب قرار داديم.
آيه شريفه تصريح دارد كه همه موجودات زنده از آب آفريده شدهاند. امام صادق ۷ هم از آب به عنوان نخستين مخلوق الهى ياد كرده و مىفرمايد:
إِنَّ أَوَّلَ مَا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَا خَلَقَ مِنْهُ كُلَّ شَيْءٍ.
قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ وَ مَا هُوَ؟
قَالَ: الْمَاء.
همانا اوّلين چيزى كه خداى عزوجل آفريد، چيزى است كه همه اشيا از آن خلق شدهاند.
عرض كردم: فدايت گردم، آن چيز چيست؟
فرمود:آب.
در اين روايت تصريح شدهاست كه همه موجودات از آب آفريده شدهاند. يعنى هيچ موجودى رانمىتوان پيداكرد مگراينكه جوهر اصلى آن آب است. امام باقر ۷ نيز به همين معنا تأكيد و تصريح مىكند: همه موجودات به آب منسوبند ولى آب به چيز ديگرى منسوب نيست.
لَكِنَّهُ كَانَ إِذْ لَا شَيْءَ غَيْرَهُ وَ خَلَقَ الشَّيْءَ الَّذِي جَمِيعُ الْأَشْيَاءِ مِنْهُ؛ وَ هُوَ الْمَاءُ الَّذِي خَلَقَ الْأَشْيَاءَ مِنْهُ فَجَعَلَ نَسَبَ كُلِّ شَيْءٍ إِلَى الْمَاءِ وَ لَمْ يَجْعَلْ لِلْمَاءِ نَسَباً يُضَافُ إِلَيْهِ.
لكن خدا بود چيزى غير او نبود و چيزى را كه همه اشياء از آن است، آفريد؛ و آن آبى است كه اشياء از آن خلق شده است. پس همه چيزها را به آب منسوب و اضافه كرد و براى آب نسبتى كه به آن اضافه شود قرار نداد.
از اين روايت استفاده مىشود كه نسبت و اصل همه مخلوقات در نهايت به آب مىرسد و آب نسبت و اصلى ندارد. يعنى آب از چيزى خلق نشده است بلكه «لا من شىء» آفريده شده است اما همه اشياى ديگر از آب خلق شدهاند.
البته بايد توجه داشت كه اين روايات با روايات ديگرى كه از نخستين مخلوق به عنوان نور پيامبر ۶ يا عقل و يا مشيّت نام مىبرد منافاتى ندارد. زيرا بديهى است كه در مورد آب تصريح شده است كه همه مخلوقات از آن خلق شدهاند؛ يعنى جوهر اصلى همه آنها آب است اما درباره مشيّت تعبيرى به اين صورت وجود ندارد كه مشيّت جوهر همه خلايق باشد بلكه موجودات به مشيّت خلق شدهاند نه از مشيّت.
خَلَقَ اللَّهُ الْمـَشِيَّةَ قَبْلَ الأشْيَاء ثُمَّ خَلَقَ الْأَشْيَاءَ بِالْمـَشِيَّةِ.
خداوند مشيّت را قبل از اشياء خلق كرد و اشياء را به مشيّت آفريد.
و يا مىفرمايد :
خَلَقَ اللَّهُ الْمـَشِيَّةَ بِنَفْسِهَا ثُمَّ خَلَقَ الْأَشْيَاءَ بِالْمـَشِيَّةِ.
خداوند مشيّت را به خود مشيّت آفريد سپس اشياء را به مشيّت خلق كرد.
و همين طور در مورد نور پيامبر ۶ وعقل هم به اين صورت كه درباره آب تصريح شده ـ كه همه موجودات ديگر از آب آفريده شدهاند ـ ؛ چيزى ديده نمىشود. علاوه بر اين، آب در ذات خود فاقد هر گونه نور و علم و عقل است؛ بنابر اين روشن مىشود منظور از اينكه آب جوهر اصلى موجودات ديگر است، اين است كه آب جوهر اصلى همه آفريدگانى است كه در ذات خود فاقد نور و علم و عقل هستند. در حالى كه عقل و نور پيامبر گرامى اسلام حقيقت نور و علماند نه اينكه فاقد آن باشند. پس سنخ آب با سنخ نور عقل و نور پيامبر ۶ دو سنخ متفاوت هستند. توضيح اينكه خداوند متعال مىفرمايد :
وَهُوَ آلَّذِي خَلَقَ آلسَّمـواتِ وَالأَرضَ فِي سِتَّةِ أَيّامٍ وَكانَ عَرْشُهُ عَلى الماءِ
او كسى است كه آسمانها و زمين را در هفت روز آفريد و عرش او بر آب بود.
در برخى روايات تصريح شده است كه عرش همان علم است.
الْعَرْشُ هُوَ الْعِلْمُ الَّذِي لَا يَقْدِرُ أَحَدٌ قَدْرَهُ.
عرش علمى است كه كسى مقدار آن را نمىداند.
و امام رضا ۷ در تفسير (وَيَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّک َ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمانِـيَةٌ) مىفرمايد :
الْعَرْشُ لَيْسَ هُوَ اللَّهَ وَ الْعَرْشُ اسْمُ عِلْمٍ وَ قُدْرَة.
]مراد از[ عرش، خدا نيست ]بلكه[ عرش اسم علم و قدرت است.
و امام صادق ۷ در تفسير آيه (وَكانَ عَرْشُهُ عَلى الماءِ) مىفرمايد :
إِنَّ اللَّهَ حَمَّلَ دِينَهُ وَ عِلْمَهُ الْمـَاءَ قَبْلَ أَنْ يَكُونَ أَرْضٌ أَوْ سَمَاءٌ أَوْ جِنٌّ أَوْ إِنْسٌ أَوْ شَمْسٌ أَوْ قَمَر.
خداوند دين وعلمش را بر آب تحميل كرد پيش از آن كه زمين، آسمان، جن، انسان، خورشيد يا ماه ]خلق شده[ باشد.
بنابر اين آيه شريفه دلالت مىكندكه خداوند متعال عرش خويش را يعنى علمش را بر آب تحميل كرده و آب حامل آن شده است. و چون آب حامل علم و قدرت بوده پس داراى حيات هم بوده است. پس همه موجوداتى كه از آن جوهر خلق شدهاند داراى حيات خواهند بود. و بدين ترتيب معناى آيه ديگر كه مىفرمايد: «ما همه موجودات زنده را از آب آفريديم» روشن مىشود. البته بديهى است كه علم عين ذات آب نيست و آب ذاتاً نورانيّتى ندارد بلكه علم به آن داده شده است.
از اين آيات و احاديثى كه در تفسير آنها نقل گرديد معلوم شد كه آب همان وقت كه خلق شد خداى تعالى علم و دين را به آن عطا فرمود و آب حامل عرش الهى و دين گرديد. اين مطلب گوياى آن است كه اين حقيقت نه تنها حامل علم و قدرت و حيات بوده است بلكه از كمال اختيار هم برخوردار شده است. و چون همه اشيا از آن خلق شدهاند پس معلوم مىشود آن حقيقت امرى تجزيه شدنى است. و چون فرمود فقط آب بود و هيچ چيز ديگرى غير از آب وجود نداشت معلوم مىشود آن آب حقيقتى بوده است كه از اجزاى متفاوتى كه غير از آب باشد تركيب نيافته بوده است. و چون آب موجود در دنيا هم از آن آب است نه خود آن آب پس نمىتوان گفت آن آب هم مركب از دو يا چند جزء مختلف بوده است.
منشأ پديد آمدن اختلاف ها در موجودات
در برخى روايات آمده است كه آب ابتدا شيرين و گوارا بوده است. امام باقر ۷ مىفرمايد :
لَمْ يَكُنْ غَيْرَ الْمـَاءِ خَلْقٌ وَ الْمـَاءُ يَوْمَئِذٍ عَذْبٌ فُرَات.
غير از آب آفريدهاى نبود و آب در آن هنگام شيرين و گوارا بود.
ولى در برخى ديگر دارد كه خداوند متعال از همان ابتدا دو آب خلق كرد: يكى شيرين و گوارا و ديگرى شور و تلخ :
إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْمـَاءَ بَحْرَيْنِ أَحَدُهُمَا عَذْبٌ وَ الآخَرُ مِلْح.
خداى تبارك و تعالى آب را ]به صورت[ دو دريا آفريد: يكى گوارا و ديگرى شور.
با توجه به اينكه خلقت، بر اساس تكليف استوار شده و اختلافات و تفاوتهاى موجود در مخلوقات ناشى از درجات ومراتب اطاعت و عصيان آنها است. مىتوان اين دو دسته از روايات را اينگونه جمع كرد كه خداى تعالى به مقتضاى حكمت خويش ابتدا آبى گوارا خلق كرد سپس به همه قسمتهاى آن به يك اندازه علم و قدرت و اختيار داد و آن را تكليف فرمود و بعد از تكليف و بر اساس اطاعت و عصيان آن آب را به دو قسمت تقسيم كرد: يك قسمت از آن را گوارا و شيرين و قسمت ديگر را تلخ و شور قرار داد. و چون تلخى و شورى و گوارايى و شيرينى به مشيّت الهى صورت گرفت پس مانند اين است كه گفته شود خداى تعالى از اول دو آب و دريا خلق كرد: درياى شور و تلخ و درياى شيرين و گوارا.
يعنى اوّلين اختلاف در اجزاى جوهر اصلى يعنى آب از همين اطاعت وعصيان ناشى شده است. و به تصريح امام ۷ اهل طاعت و بهشت از آب گوارا و شيرين و عاصيان وجهنم از آب شور و تلخ آفريده شدهاند. خداوند متعال نظر به آب گوارا كردو فرمود :
فِيکَ بَرَكَتِي وَ رَحْمَتِي وَ مِنْکَ أَخْلُقُ أَهْلَ طَاعَتِي وَ جَنَّتِي. ثُمَّ نَظَرَ إِلَى الآخَرِ فَقَالَ:… عَلَيْکَ لَعْنَتِي وَ مِنْکَ أَخْلُقُ أَهْلَ مَعْصِيَتِي وَ مَنْ أَسْكَنْتُهُ نَارِي.
بركت و رحمتم در توست و اهل طاعت وبهشت ام را از تو خلق مىكنم.
سپس به ديگرى نظر كرد و فرمود:… لعنت من بر تو باد و از تو خلق مىكنم اهل معصيت ام و هر كس را كه در آتش جاى خواهم داد.
و امام باقر ۷ هم مىفرمايد :
إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْخَلْقَ فَخَلَقَ مَنْ أَحَبَّ مِمَّا أَحَبَّ وَ كَانَ مَا أَحَبَّ أَنْ خَلَقَهُ مِنْ طِينَةِ الْجَنَّة.
خداوند خلايق را آفريد و آن را كه دوست داشت از آنچه دوست مىداشت خلق كرد و هر كس را كه دوست داشت از طينت بهشت آفريد.
پس روشن شد كه همه موجودات اعم از انسانها، جنّيان، فرشتگان، بهشت، جهنّم، آسمانها و زمين همه از آب خلق شدهاند. و تفاوت ميان آنها به خواست خداى تعالى است كه آن هم ناشى از درجات و مراتب اطاعت و عصيان آنهاست. از اين ميان روح مؤمن و بدن او و روح كافر و بدن وى به جهت مراتب متفاوت آنها در اطاعت و عصيان باز هم تفاوتهايى پيدا كردهاند. امام زين العابدين ۷ به اين امر تذكر داده مىفرمايد :
إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ النَّبِيِّينَ مِنْ طِينَةِ عِلِّيِّينَ قُلُوبَهُمْ وَ أَبْدَانَهُمْ وَ خَلَقَ قُلُوبَ الْمـُوْمِنِينَ مِنْ تِلْکَ الطِّينَةِ وَ جَعَلَ خَلْقَ أَبْدَانِ الْمـُوْمِنِينَ مِنْ دُونِ ذَلِکَ وَ خَلَقَ الْكُفَّارَ مِنْ طِينَةِ سِجِّينٍ قُلُوبَهُمْ وَ أَبْدَانَهُم.
همانا خداى عزّوجلّ روح و بدن پيامبران را از ]طينت[ علّيّين آفريد و روح مؤمنين را هم از همين طينت خلق كرد و بدنشان را از قسمت پائينتر آن جطينتج آفريد. روح وبدن كافران را هم از طينت سجّين خلق كرد.
در روايات ديگرى روشن شده است كه مادّه خلقت ارواح اگر چه در اصل با ابدان در جوهر اصلى يعنى آب اشتراك دارند ولى از نظر عوارض با هم متفاوتاند.
حال كه روشن شد جوهر اصلى همه موجودات اخروى و دنيوى آب است. ممكن است اين سؤال مطرح شود كه اين همه تفاوت در موجودات دنيوى از كجا و چگونه پيدا شده است؟
جـواب اين سؤال در روايات اهل بيت ۷ آمده است. در حديثى از امام رضا ۷ ـ كه به گوارا و شيرين بودن اصل آب اشاره شده است ـ راوى از ايشان سؤال مىكند كه اگر اصل آب شيرين است پس اين همه آبهاى مختلف مانند چشمههاى نفتى و گوگردى و امثال آن چگونه پديد آمدهاست؟
حضرت براى از بين بردن استبعاد مذكور از دگرگونى سركه به شراب و خروج شير خالص از ميان مدفوع و خون تمثيل مىآورند.
قَالَ غُيِّرَ الْجَوْهَرُ وَ انْقَلَبَتْ كَانْقِلَابِ الْعَصِيرِ خَمْراً وَ كَمَا انْقَلَبَتِ الْخَمْرُ فَصَارَتْ خَلًّا وَ كَمَا يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خَالِصا.
در جوهر آنها تغيير پديد مىآورد مانند دگرگونى آب انگور به شراب و چنان كه شراب دگرگون و به سركه مبدل مىشود و چنان كه از بين مدفوع و خون شير خالص خارج مىكند.
آن گاه راوى سؤال مىكند: پس اين همه انواع جواهر چگونه پديد آمده است؟ حضرت در جواب به دگرگونى نطفه به علقه و تبديل آن به گوشت و سپس تبديل آن به انسان مثال مىزند.
قَالَ: انْقَلَبَ مِنْهَا كَانْقِلَابِ النُّطْفَةِ عَلَقَةً ثُمَّ مُضْغَةً ثُمَّ خِلْقَةً مُجْتَمِعَةً مَبْنِيَّةً عَلَى الْمـُتَضَادَّاتِ الْأَرْبَع.
فرمود: از آب دگر گون مىشود مانند دگرگونى نطفه ]و تبديل آن[ به علقه، سپس مضغة و بعد ]تبديل آن[ به هيأت مجتمعى كه بر چهار ]طبيعت[ متضاد بنا نهاده شده است.
سپس راوى سؤال مىكند: اگر ]مادّه[ و جوهر اصلى همه اشيا آب است پس چگونه زمين خشك است؟ حضرت مىفرمايد:
سُلِبَتِ النَّدَاوَةُ فَصَارَتْ يَابِسَة.
رطوبت آن گرفته مىشود و به ]مادّه[ خشك تبديل مىگردد.
معلوم است كه حضرت با اين تمثيل هايى كه از عالم مشهود و محسوسات دنيوى بيان كردهاند، خواستهاند استبعادى كه در ذهن راوى بوده از ميان برود. نه اينكه در آنجا اتّفاقى عين آنچه در اينجا مىافتد افتاده باشد.
پس تغييرات بر اساس اختلاف درجات اجزاى آب در اطاعت و عصيان صورت گرفته است اما نوع تفاوتها به خواست خداوند متعال تحقّق پيدا كرده است. يعنى پيدايش گونههاى مختلف خلق به مشيّت الهى است اما سبب اينكه خداى تعالى موجودى را خاك و موجودى ديگر را آب و موجودى ديگر را حيوان خاص قرار داده امتيازاتى است كه آنها به هنگام امتحان پيدا كردهاند؛ البتّه به مشيّت و خواست الهى. يعنى خدا مىتوانست همين انواع موجود را به صورتهاى ديگرى تقدير و آنها را بر اساس امتيازاتشان متفاوت كند.
چكيده درس اوّل
آيات قرآن كريم و روايت اهل بيت : دلالت دارند كه جوهر اصلى همه مخلوقات اخروى و دنيوى آب است.
اين آب در ذات خود فاقد علم و شعور و نور است ؛ و علم و نور به آن داده شده است. به همين جهت است كه همه موجودات كه از آن خلق شدهاند داراى حيات و شعورند.
خلقت مشيّت و عقل و علم و نور پيامبر ۶ از آب نبوده است.
اختلاف و تفاوت خلايق بر اساس مراتب اطاعت و عصيان اجزاى آن جوهر اصلى صورت گرفته است.
ارواح و ابدان هم به جهت اختلاف مراتب اطاعت و عصيانشان از مراتب مختلف آن جوهر خلق شدهاند.
چگونگى پديد آمدن اشياى مختلف از جوهر اصلى همانند پديد آمدن شراب از سركه و انسان از نطفه است.
خودآزمايى
۱٫ خميرمايه واصل موجودات عالم در منظر آيات و روايات چيست؟ نمونهاى از آيات و احاديث رادر اين مورد بنويسيد.
۲٫ نظر امام صادق ۷ را در تفسير آيه (وَكانَ عَرْشُهُ عَلى الماءِ) بنويسيد.
۳٫ در روايات درون مايه خلقت موجودات با چه تعبيرهايى بيان شده است؟ اين اختلاف تعبيرها را چگونه توجيه مىكنيد؟
۴٫ اگر درون مايه خلقت موجودات، آب باشد، اين همه تفاوت ميان آنها را چگونه مىتوان توجيه كرد؟
۵٫ امام رضا ۷ كيفيّت خلقت موجودات مختلف را از گوهر اصلى چگونه توجيه فرموده است؟
مراحل خلقت انسان
اشاره :
از دانشجو انتظار مىرود پس از مطالعه اين درس، به وجود روح در جهانى پيش از زندگى زمينى ـ عالم ارواح و ذرّ ـ آگاهى داشته باشد، نمونههاى مهم آيات و روايات را در اين زمينه بداند، ارتباط ولايت معصومان را با عالم ذرّ درك كند، موافقان و مخالفان اين موضوع را بشناسد و در صورت امكان چكيده تحقيقات آنان را در كلاس گزارش دهد، با مراجعه به منابع لازم، زمينه تحقيق و پژوهش را براى خود در اين مورد هموار كند.
از نظر متون مقدس دينى خداوند متعال پيش از آنكه همه انسانها را در اين دنيا خلق كند حداقل در دو عالم ديگر آنها را آفريده است: عالم ارواح كه از آن به «عالم أظله» و «عالم أشباح» هم تعبير شده است و عالم ذرّ كه «عالم ألست» و «عالم عهد و ميثاق» هم ناميده شده است.
۱٫ انسان در عالم ارواح
روايات فراوانى به صراحت دلالت دارند كه خداوند متعال ارواح همه انسانها را دو هزار سال پيش از بدنهايشان خلق فرمود و آنها را علم وشعور و اختيار وآزادى و قدرت مخالفت عطا فرمود. آن گاه امورى را به آنان تكليف كرد؛ گروهى اطاعت كردند و برخى مخالفت ورزيده، از دستور الهى سرپيچى كردند. اين امر موجب شد كه ارواح به دو دسته اطاعت كنندگان و عاصيان تقسيم شوند. دوستى و دشمنى هم بر همين پايه در ميان آنان پديد آمد و هر گروهى با همگونهاى خود ائتلاف و دوستى برقرار كردند و با گروه ديگر دشمنى و مخالفت ورزيدند.
در اين روايات از تأثير ائتلاف و اختلاف در آن عالم در ائتلاف و اختلاف انسانها در اين عالم سخن رفته است. پيامبر گرامى ۶ مىفرمايد :
خَلَقَ اللَّهُ الْأَرْوَاحَ قَبْلَ الْأَجْسَادِ بِأَلْفَيْ عَامٍ ثُمَّ أَسْكَنَهَا الْهـَوَاءَ فَمَا تَعَارَفَ مِنْهَا ثَمَّ ائْتَلَفَ هَاهُنَا وَ مَا تَنَاكَرَ ثَمَّ اخْتَلَفَ هَاهُنا.
خداى تعالى ارواح را دو هزار سال پيش از بدنها آفريد، سپس آنها را در هوا ساكن كرد پس روح هايى كه در آنجا با هم آشنايى داشتند در اينجا ائتلاف دارند و آن هايى كه در آنجا از هم نفرت داشتند در اينجا نيز با هم اختلاف دارند.
اين حديث شريف دلالت دارد كه ارواح به صورت مستقل و بدون اينكه تعلّقى به بدن داشته باشند در هوا مسكن و مأوى داشتند و با هم در ارتباط بودند.
در برخى از روايات اين باب از ولايت و دوستى اميرمؤمنان ۷ سخن به ميان آمده است. دوستى و دشمنى هواداران و مخالفان آن حضرت در زندگى اين جهانى به دوستى و دشمنى آنان در عالم ارواح پيوند خورده است. و ايشان بر پايه عالم ارواح مدعيان دوستى خويش را پاسخ داده و آنها را تأييد يا تكذيب فرمودهاند. امام صادق ۷ مىفرمايد :
إنَّ رَجُلًا جَاءَ إِلَى أَمِيرِ الْمـُوْمِنِينَ ۷؛ وَ هُوَ مَعَ أَصْحَابِهِ فَسَلَّمَ عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ : أَمَا وَ اللَّهِ أُحِبُّکَ وَ أَتَوَلَّاكَ. فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمـُوْمِنِينَ ۷: مَا أَنْتَ كَمَا قُلْتَ، وَيْلَکَ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْأَرْوَاحَ قَبْلَ الْأَبْدَانِ بِأَلْفَيْ عَامٍ عَرَضَ عَلَيْنَا الُْمحِبَّ لَنَا فَوَ اللَّهِ مَا رَأَيْتُ رُوحَکَ فِيمَنْ عَرَضَ عَلَيْنَا، فَأَيْنَ كُنْتَ؟ فَسَكَتَ الرَّجُلُ عِنْدَ ذَلِکَ وَ لَمْ يُرَاجِعْهُ.
اميرمؤمنان ۷ به همراه اصحاب خويش بودند كه مردى نزد ايشان آمد. سلام كرد و گفت: به خدا سوگند تو را دوست دارم و پيرو تو هستم. اميرمؤمنان ۷ به وى فرمود: تو آن چنان كه مىگويى، نيستى واى بر تو به راستى كه خداوند روحها را دو هزار سال پيش از بدنها آفريد و دوستان ما را بر ما عرضه كرد به خدا سوگند روح تو را در ميان آنان كه بر ما عرضه شدند، نديدم تو كجا بودى؟ در اين هنگام آن مرد ساكت شد و ]ديگر نزد اميرمؤمنان ۷ [ باز نگشت.
در برخى از روايات اين باب محبّت و نفرتى كه در برخورد نخستين ميان انسانها احساس مىشود نشانه انس و محبت و بغض و نفرت موجود در عالم ارواح دانسته شده است. اميرمؤمنان ۷ در وصيت خويش به فرزندانش مىفرمايد :
يَا بُنَيَّ إِنَّ الْقُلُوبَ جُنُودٌ مُجَنَّدَةٌ تَتَلَاحَظُ بِالْمـَوَدَّةِ وَ تَتَنَاجَى بِهَا. وَ كَذَلِکَ هِيَ فِي الْبُغْضِ. فَإِذَا أَحْبَبْتُمُ الرَّجُلَ مِنْ غَيْرِ خَيْرٍ سَبَقَ مِنْهُ إِلَيْكُمْ فَارْجُوهُ وَ إِذَا أَبْغَضْتُمُ الرَّجُلَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ سَبَقَ مِنْهُ إِلَيْكُمْ فَاحْذَرُوهُ.
اى فرزندانم همانا قلبها (روحها) لشكريانى آراسته بودند و به خاطر دوستى به همديگر توجه داشتند و با يكديگر راز دل مىگفتند. در دشمنى هم نظير همين موضوع جريان داشت، پس چنانچه بدون هيچ سابقهاى كسى را دوست داشتيد به او اميدوار باشيد و اگر بدون هيچ پيشينهاى شخصى را دشمن داشتيد از او بپرهيزيد.
كثرت روايات عالم ارواح
روايات و احاديث رسيده از امامان معصوم : در خلقت ارواح پيش از ابدان به حدّى فراوان است كه حتى صدرالدّين شيرازى با وجود اينكه معتقد به عدم تقدّم خلقت ارواح بر ابدان است، خلقت ارواح قبل از ابدان را از ضروريّات مذهب اماميّه دانسته، مىنويسد :
للنفس الآدميّة كينونة سابقة على البدن… و الرّوايات في هذا الباب من طريق أصحابنا لا تُحْصى كَثْرَةً حتّى أنّ كينونة الأرواح قبل الأجساد كانت من ضروريّات مذهب الإماميّةِ ـ رضوان الله عليهم ـ .
براى روح انسانى وجودى سابق بر بدن هست… و رواياتى كه در اين باب از طريق اصحاب ما رسيده به خاطر فراوانى قابل شمارش نيست تا آنجا كه اعتقاد به وجود ارواح پيش از بدنها از ضروريّات مذهب شيعه اماميّه ـ رضوان خدا بر آنان باد ـ است.
در روايات اين باب صحبت از خلقت حضرت آدم ۷ و ذريّه او به ميان نيامده است. و وجه تمايز ارواح از همديگر به صورت روشن و بلورين بيان نشده است. يعنى همان گونه كه يكى از وجوه تمايز انسانها در اين دنيا نسبتهايشان به پدر و مادر و قوم و قبيله خاص است در آنجا از چنين امرى به اين صورت ظاهراً خبرى نبوده است.
و نيز از زندگى ارواح در آن عالم كه به صورت مستقل و جدا از هر گونه بدنى در هوا سكنى داشتند گزارش كامل و روشنى در دست نيست.
۲٫ انسان در عالم ذرّ (= عهد = ميثاق = الست)
اين عالم به اعتبار اينكه همه فرزندان حضرت آدم ۷ در آنجا به صورت ذرّات بودند به عالم ذرّ معروف است. و به جهت اينكه خداوند متعال همه انسانها را در آن جا به (أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ) خطاب فرموده به عالم ألست تعبير شده است. و به خاطر اينكه خداوند متعال از همه آنها به ربوبيّت خويش عهد و پيمان گرفته است عالم عهد و ميثاق ناميده شده است.
در وجود چنين عالمى از نظر متون مقدس دينى هيچ گونه شك و ترديدى نيست. و روايات در اين زمينه متواترند. از علامه امينى؛ نقل شده است كه آيات فراوانى در قرآن كريم وجود دارد كه دلالت مىكندكه انسان پيش از اين دنياى مشهود به صورت كامل در عالمى ديگر وجود داشته است. ايشان آيه ذرّ را مهمترين آنها دانسته و رسالهاى در ۱۵۰ صفحه در تفسير آن نگاشته و در آن ۱۹ آيه و ۱۳۰ حديث نقل نموده است كه دلالت بر وجود عالم ذرّ دارند. جالبتر اين است كه ايشان ۴۰ حديث از احاديث ياد شده را صحيح اصطلاحى دانسته است.
و نيز آية الله سيّد عبدالرّسول جهرمى در اين زمينه مىنويسد :
حقّ اين است كه عالم ذرّ ثابت است. زيرا رواياتى كه در اين مورد وارد شده جدّاً فراوان است به ويژه رواياتى كه از طريق اماميّه در اين مورد رسيده است. و اسناد عدهاى از آنها معتبر است و دلالت آنها بر وجود عالم ذرّ واضح و روشن است، و ادعاى تواتر معنوى اين روايات هم بعيد نيست.
از آيات قرآن كريم و روايات فراوانى كه درباره وجود عالم ذرّ و خصوصيات آن وارد شده است استفاده مىشود كه خداوند متعال همه فرزندان حضرت آدم ۷ را در عالم ذرّ از پشت حضرت آدم ۷ بيرون كشيد و از آنان بر ربوبيّت خويش عهد و پيمان گرفت. خداى تعالى مىفرمايد :
وَإِذ أَخَذَ رَبُّک َ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّـتَـهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ القِـيامَةِ إِنّا كُنّا عَنْ هـذا غافِلِـينَ.
و ياد آور زمانى را كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذرّيّه آنها را اخذ كرد و آنها را بر خودشان گواه گرفت. آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند : آرى. گواه هستيم تا مبادا در روز قيامت بگوييد: ما از اين امر در غفلت بوديم.
در اين آيه شريفه درست است كه خداوند متعال تصريح به اخذ ذريّه حضرت آدم از پشت او ننموده است بلكه اخذ ذرّيه بنى آدم را به پشت فرزندان آدم ۷ نسبت داده است. ولى اين امر با اخذ ذرّيه حضرت آدم ۷ از پشت او منافات ندارد. زيرا خداى متعال در آيه شريفه مىخواهد علاوه بر اخذ فرزندان آدم از پشت او، كيفيّت اخراج از پشت را هم بيان كند. يعنى مىگويد: فكر نكنيد كه همه فرزندان آدم ۷ از پشت او به صورت مستقيم و بدون هيچ واسطهاى خارج شدند بلكه تنها فرزندان مستقيم و بدون واسطه حضرت آدم ۷ از پشت او به صورت مستقيم خارج شدندو فرزندان با واسطه از پشت وسايط خارج گشتند؛ به همان صورتى كه در عالم مشهود به تدريج خارج مىشوند. بنابر اين رواياتى كه اخراج را به پشت حضرت آدم ۷ نسبت داده به اين جهت اشاره ندارند ولى آيه شريفه به اين جهت نيز اشاره نموده است.
پس در عالم ذرّ خداوند متعال همه انسانها را ـ از حضرت آدم تا آخرين فرزند او كه تا روز قيامت به دنيا خواهد آمد ـ در كنار هم جمع كرد و آنها خود را شناختند؛ و خداوند متعال خود را به آنها شناساند و به آنان خطاب كرد و آنها به ربوبيّت او اقرار نمودند. امام باقر ۷ مىفرمايد :
أَخْرَجَ مِنْ ظَهْرِ آدَمَ ذُرِّيَّتَهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ فَخَرَجُوا كَالذَّرِّ فَعَرَّفَهُمْ وَ أَرَاهُمْ نَفْسَهُ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَمْ يَعْرِفْ أَحَدٌ رَبَّه.
]خداوند[ فرزندان آدم را تا روز قيامت به صورت ذرّه از پشت او خارج كرد و خود را به آنها شناساند و نماياند و اگر اين ]معرفى[ نبود احدى پروردگارش را نمىشناخت.
و امام صادق ۷ در جواب از اينكه آيا اقرار زبانى بوده است مىفرمايد :
نَعَمْ وَ قَالُوا بِقُلُوبِهِم.
بله و به قلب هايشان ]پاسخ[ گفتند.
و امير مؤمنان ۷ مىفرمايد :
وَ مَيَّزَ الرُّسُلَ وَ الْأَنْبِيَاءَ وَ الْأَوْصِيَاءَ وَ أَمَرَ الْخَلْقَ بِطَاعَتِهِمْ فَأَقَرُّوا بِذَلِکَ فِي الْمِيثَاق.
و رسولان و پيامبران و اوصيا را جدا ساخت و خلائق را به اطاعت از ايشان امر فرمود و ]همه[ در ]عالم[ ميثاق به اين امر اقرار كردند.
و در حديثى ديگر بيان شده است كه همه ذرّيّهاى كه در عالم ذرّ از پشت حضرت آدم بيرون شده بودند در دنيا هم بيرون خواهند آمد.
فَلَا بُدَّ مِنْ أَنْ يُخْرِجَ اللَّهُ إِلَى الدُّنْيَا كُلَّ مَنْ أَخَذَ عَلَيْهِ الْمِيثَاق.
ناگزير خداوند همه كسانى را كه از ايشان عهد گرفته به اين دنيا خواهد آورد.
و نيز در آيه:
يا أَيُّها النّاسُ إِنْ كُـنْتُـمْ فِي رَيْبٍ مِنَ آلبَعْثِ فَإِنّا خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُـطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَـقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُـضْغَةٍ مُخَـلَّقَةٍ وَغَيْرِ مُخَـلَّقَةٍ.
امام باقر ۷ در تفسير «مخلقة و غير مخلقة» مخلقه را ذريّهاى مىداند كه در صلب حضرت آدم ۷ قرار داشتند.
الْمـُخَلَّقَةُ هُمُ الذَّرُّ الَّذِينَ خَلَقَهُمُ اللَّهُ فِي صُلْبِ آدَمَ ۷أَخَذَ عَلَيْهِمُ الْمِيثَاق.
مخلّقه ذرّه هايى هستند كه خداوند آنها را در صلب آدم خلق كرده از ايشان پيمان گرفته است.
چكيده درس دوّم
وجود انسان پيش از دنيا از نظر قرآن كريم و روايات اهل بيت : امرى مسلّم است و جاى هيچ گونه شك و ترديد در آن نيست.
روح آدمى پيش از تعلّق به بدن در عالمى به عنوان عالم ارواح يا عالم اظلّه وجود داشته و ارواح در آن عالم از همديگر متمايز و داراى درك و شعور و اختيار و آزادى بودهاند.
انسانها به صـورت ذرّ در عالم ذرّ (=عهد = ميثاق = الست) از پشت حضرت آدم ۷ بيرون كشيده شده و درآن عالم نيز داراى شعور و آزادى بوده و مورد تكليف به ربوبيّت الهى قرار گرفته و به زبان و قلب به آن اقرار كردهاند. همه انسانهاى بيرون آمده از پشت حضرت آدم ۷ در عالم ذرّ دوباره در پشت ايشان جاى گرفتهاند و به تدريج در جهان خاكى پديد مىآيند.
خودآزمايى
۱٫ عالم ارواح و ذرّ يعنى چه؟ وجه تسميه و نامهاى ديگر آنها را بنويسيد.
۲٫ آيه معروفى كه به وجود اين عالم تصريح دارد، كدام است؟
۳٫ پيمان الست چه پيوندى با ولايت معصومان دارد؟
۴٫ انسانهاى ذرّى چه ويژگى هايى داشتهاند؟
۵٫ توضيح امام صادق ۷ را درباره مُخَلَّقه و غير مُخَلَّقه (آيه ۵ حج) بيان كنيد.
۶٫ كدام دانشمند معاصر روايات عالم ذرّ را جمع و تدوين كرده است؟ و ويژگيهاى كتاب ايشان چيست؟
تركيب روح و بدن
اشاره
از دانشجو انتظار مىرود پس از مطالعه اين درس از استقلال وجود ارواح در عالم ارواح و خلقت يكباره آنها و كيفيت قرار گرفتن آنها در بدنهاى ذرّى و سؤال و جواب خداى تعالى با آنها در عالم ذرّ، آگاه باشد. و نقش روح و بدن را در ذات آدمى بداند و در تمثيل هايى كه امام سجّاد و امام صادق ۸ در پيوند جان و تن آوردهاند، نيك بينديشد و آنها را بررسى و حفظ كند.
زمان و محلّ تركيب روح و بدن
در بحث قبل روشن شد كه خداوند متعال ارواح همه انسانها را دو هزار سال پيش از بدنهايشان خلق فرمود و آنها را به صورت مستقل و جدا از هر گونه بدنى در هوا مستقر كرد.
و نيـز معلوم شد كه همه انسانها به صورت ذرّى در عالم ذرّ از پشت حضرت آدم ۷ بيرون كشيده شدند.
و از طرف ديگر امام صادق ۷ در حديثى بيان كرده است كه ارواح پيش از آنكه در ابدان قرار گيرند در ملكوت اعلا و محلى ارجمند قرار داشتند. و اين امر موجب مىشد بيشتر ارواح براى خودشان شأنى قائل شده و ادعاى ربوبيّت كنند. به همين جهت خداوند متعال با لطف و رحمت خويش آنها را در بدنهايى كه از اوّل برايشان تقدير كرده بود قرار داد.
إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى عَلِمَ أَنَّ الْأَرْوَاحَ فِي شَرَفِهَا وَ عُلُوِّهَا مَتَى مَا تُرِكَتْ عَلَى حَالِهَا نَزَعَ أَكْثَرُهَا إِلَى دَعْوَى الرُّبُوبِيَّةِ دُونَهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَجَعَلَهَا بِقُدْرَتِهِ فِي الْأَبْدَانِ الَّتِي قَدَّرَ لَهـَا فِي ابْتِدَاءِ التَّقْدِيرِ نَظَراً لَهـَا وَ رَحْمَةً بِهَا.
همانا خداى تبارك و تعالى دانست كه اگر روحها با برترى و بلندى كه دارند، به حال خود رها شوند بيشترشان بدون توجه به خدا ادعاى ربوبيّت خواهند كرد از اين رو به قدرت خويش و از سر علاقه و رحمت به ارواح، آنها را در بدن هايى قرار داد كه در ابتداى تقدير براى آنان مقدّر ساخته بود.
اين حديث شريف دلالت دارد همان گونه كه ارواح انسانها مشخص و متمايز از همديگر بودند؛ خداوند متعال هر يك از آنها را در بدنى مشخص و متمايز از ساير ابدان كه از اول مقدّر كرده بود، قرار داد.
روايات عالم ارواح دلالت دارد كه مدّت زمانى كه ارواح از بدنها جدا بودند، دو هزار سال بود.
نيز همان روايات دلالت دارد كه ميان خلقت ارواح فاصله زمانى وجود نداشت. يعنى به اين صورت نبود كه روحى خلق شود و بعد از مدتى روح ديگرى از او يا مستقل از آن پديد آيد؛ بلكه همه ارواح در زمان واحد خلق شده بودند. از روايات عالم ذرّ استفاده مىشود كه همه ذرّيه آدم ۷ از پشت وى با ترتيبى كه ميان آنها در دنيا وجود دارد در يك زمان بيرون آورده شدهاند. يعنى با وجود اين كه ترتيب آنها مشخّص و معيّن بود ولى همه آنها در زمان واحد موجود شده بودند.
پس با توجه به مطالب ياد شده نتيجه مىگيريم كه همه ارواح در زمان واحدى در ابدان خاص خود قرار گرفتهاند؛ چنانچه ظاهر «فجعلها في الأبدان الّتي قدّر لها» و ظاهر فاصله زمانىِ جدايى ارواح از ابدان به دو هزار سال بر آن دلالت دارد. و معلوم است اين امر به اين صورت در دنياى مشهود صورت نمىگيرد. زيرا در دنيا آن گاه كه اوّلين فرزند حضرت آدم ۷ متولّد شد فرزندان ديگر او تا آخر وجود نداشتند. پس معلوم مىشود اين امر يعنى قرار گرفتن ارواح در ابدان بعد از دو هزار سال در جايى ديگر و عالمى غير از عالم دنيا صورت گرفته است. و آن عالم بر حسب رواياتى كه نقل گرديد جز عالم ذرّ عالم ديگرى نيست. پس خداوند متعال در عالم ذرّ بدنهاى ذرّى همه ذريّه حضرت آدم ۷ را كه از پيش تقدير كرده بود از پشت او بيرون آورده و روح هر كدام را در بدن مقدّر براى آن قرار داد يا اوّل بدنها را مشخص و معيّن كرد و بعد روح هر كدام را با آن مركّب ساخت و سپس آنها را علم و شعور و اختيار عطا فرمود و مورد خطاب قرار داد و از آنها عهد و پيمان گرفت. و آن گاه آنان را براى بار اوّل يا بار دومدر پشت حضرت آدم ۷ جمع كرد و آنان از صلبى به صلب ديگر منتقـل شدند تا در زمان خاصّ كه از پيش برايشان تقدير شده بيرون آيند. امام حسين ۷ هم عبور از اصلاب را در دعاى عرفه به اين صورت بيان مىكند :
ابْتَدَأْتَنِي بِنِعْمَتِکَ قَبْلَ أَنْ أَكُونَ شَيْئاً مَذْكُوراً وَ خَلَقْتَنِي مِنَ التُّرَابِ ثُمَّ أَسْكَنْتَنِي الْأَصْلَابَ آمِناً لِرَيْبِ الْمـَنُونِ وَ اخْتِلَافِ الدُّهُورِ، فَلَمْ أَزَلْ ظَاعِناً مِنْ صُلْبٍ إِلَى رَحِم.
به نعمت خويش ]خلقت[ مرا آغاز كردى پيش از آن كه ذكرى از من در ميان باشد. مرا از خاك آفريدى سپس در اصلاب منزل دادى تا از حوادث روزگار و گردش دوران و گذشت سالها در امان باشم. پس همواره از صلبى به رحمى در حال انتقال بودم.
و در حديث ديگر از امام باقر ۷ نقل شده است كه وقتى جنين در رحم مادر به چهار ماهگى مىرسد خداوند متعال دو فرشته را مىفرستد و آن دو وارد رحم مىشوند در حالى كه روح قديمه كه در اصلاب مردان و ارحام زنان منتقل مىشود، در رحم قرار دارد :
ثُمَّ يَبْعَثُ اللَّهُ مَلَكَيْنِ خَلَّاقَيْنِ يَخْلُقَانِ فِي الْأَرْحَامِ مَا يَشَاءُ اللَّه…. فَيَصِلَانِ إِلَى الرَّحِمِ وَ فِيهَا الرُّوحُ الْقَدِيمـَةُ الْمـَنْقُولَةُ فِي أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاء.
سپس خداوند دو فرشته صورتگر مىفرستد تا در رحم آنچه را خدا مىخواهد شكل دهند…پس وارد رحم مىشوند در حالى كه روح قديمهاى كه از اصلاب مردان به ارحام زنان منتقل مىشود، در آن قرار دارد.
رواياتى هم در وجوب غسل ميّت وجود دارد كه غسل ميّت را غسل جنابت مىداند و بيان مىكند كه به هنگام مرگ غير از روح چيز ديگرى نيز خارج مىشود كه از آن به نطفه تعبير مىكند و توضيح مىدهد كه اين نطفه در زن و مرد و بچه و بزرگ وجود دارد. در اين روايات هم شاهدى بر مطلبى كه ذكر شد مىتوان يافت.
ونيز مرحوم كلينى در كافى باب «كون المؤمن في صلب الكافر» از امام صادق ۷ نقل مىكند :
إِنَّ نُطْفَةَ الْمـُوْمِنِ لَتَكُونُ فِي صُلْبِ الْمـُشْرِکِ فَلَا يُصِيبُهُ مِنَ الشَّرِّ شَيْءٌ حَتَّى إِذَا صَارَ فِي رَحِمِ الْمـُشْرِكَةِ لَمْ يُصِبْهَا مِنَ الشَّرِّ شَيْءٌ حَتَّى تَضَعَهُ.
همانا نطفه مومن در صلب كافر قرار مىگيرد اما چيزى از بدى (كافر) به او نمىرسد تا آنجا كه در رحم زن مشرك قرار مىگيرد از شرّ او چيزى به مومن نمىرسد.
كيفيّت قرار گرفتن روح در بدن
گفتيم روح و بدن دو موجود مستقل و جدا از هم هستند و خداوند متعال با نظر لطف و رحمت خويش روحها را در بدنهاى خاصّ خويش قرار داد و آن دو را با هم جمع و مركّب ساخت.
و در مباحث بعدى خواهيم گفت كه روح و بدن اگر چه از نظر جنس مادّه با هم اشتراك دارند ولى كيفيّت مادّه روح با مادّه بدن متفاوت است. بنابر اين تركيبى كه ميان آن دو صورت مىگيرد به صورتى نيست كه آن دو يكى شوند بلكه تركيب ميان آن دو تركيب صناعىِ انضمامى است. يعنى روح به آن بدن تعلّق و احاطه دارد نه اين كه با آن در آميخته باشد. امام صادق ۷ مىفرمايد :
إِنَّ الْأَرْوَاحَ لَا تُمَازِجُ الْبَدَنَ وَ لَا تُوَاكِلُهُ وَ إِنَّمـَا هِيَ كِلَلٌ لِلْبَدَنِ مُحِيطَةٌ بِهِ.
همانا روحها با بدن در نمىآميزند و به آن وابسته نيستند بلكه روح به بدن تعلّق مىگيرد و محيط بر آن مىشود.
كيفيّت تعلّق روح و احاطه آن به بدن هم به مانند تعلّق و احاطه دو امر مادّىِ مساوى از تمام جهات نيست زيرا روح اگرچه از نظر اصل مادّى بودن بابدن اشتراك دارد ولى از نظر لطافت و رقّت با آن خيلى متفاوت است.
نقش روح و بدن در حقيت انسان
شكّى نيست كه انسان موجودى مركّب از روح و بدن است. و هيچ يك از روح و بدنِ تنها، انسان نيستند بلكه هركدام جزئى از آن مىباشند. به همين جهت است كه وقتى مىخواهند يكى از آن دو را به طور مشخص و معيّن بيان كنند با اضافه بكار مىبرند و مىگويند: روح من. بدن من.
البته روشن شد كه تركيب ميان آن دو هم تركيب انضمامى است نه امتزاجى و اختلاطى. يعنى اين دو وقتى با هم مىشوند و در كنار هم قرار مىگيرند انسان تحقّق پيدا مىكند وبا جدايى آنها از همديگر انسان بودن انسان نيز از ميان مىرود. بنابراين كارهايى كه از انسان سر مىزند محصول روح و بدن است. و به همين جهت است كه حضرت سلمان؛ نقش روح و بدن را درباره كارهاى انسانى به شخص نابينا و زمين گير تشبيه كرده است كه اگر بخواهند ميوهاى را از درختى بچينند نابينا، زمين گير را به دوش مىگيرد و او ميوه را مىچيند :
مَثَل القلب و الجسد مَثَل الأعمى و المقعد، قال المُـقْعِد: أرى ثمرةً و لا أستطيع القيام فَاحْمِلْني، فَحَمَلَه فأكَلَ و أطْعَمُه.
مَثل روح و بدن نظير كور و زمين گير است. زمين گير مىگويد ميوه را مىبينم اما نمىتوانم برخيزم پس مرا بر دوش گير. ]نابينا[ او را بر دوش مىگيرد ]در نتيجه[ زمين گير هم ]خود از ميوه[ مىخورد و ]هم[ به نابينا مىخوراند.
و در حديثى از امام زين العابدين ۷ نقش آن دو به تقدير الهى و عمل انسانى تشبيه شده است كه يكى بدون ديگرى كارساز نيست :
إِنَّ الْقَدَرَ وَ الْعَمَلَ بِمَنْزِلَةِ الرُّوحِ وَ الْجَسَدِ، فَالرُّوحُ بِغَيْرِ جَسَدٍ لَا يَحُسُّ وَ الْجَسَدُ بِغَيْرِ رُوحٍ صُورَةٌ لَا حَرَاکَ بِهَا فَإِذَا اجْتَمَعَا قَوِيَا وَ صَلُحَا كَذَلِکَ الْعَمَلُ وَ الْقَدَر.
همانا تقدير و عمل به منزله روح و بدن است. روح بدون بدن قادر به درك محسوسات نيست وبدن بدون روح مجسمهاى است كه حركتى ندارد پس هنگامى كه اين دو با هم جمع شوند نيرومند مىگردند. عمل و تقدير نيز اين چنين هستند.
ولى از آنجا كه همه ادراكات بدن به واسطه روح تحقّق پيدا مىكند و تمام توانايىهاى بدن از روح است؛ امام صادق ۷ روح و بدن را به گوهرى در صندوق تشبيه كرده است كه با دستيابى به گوهر، صندوق كنار انداخته مىشود.
مَثَلُ رُوحِ الْمـُوْمِنِ وَ بَدَنِهِ كَجَوْهَرَةٍ فِي صُنْدُوقٍ إِذَا أُخْرِجَتِ الْجَوْهَرَةُ مِنْهُ طُرِحَ الصُّنْدُوقُ وَ لَمْ يُعْبَأْ بِه.
مَثل روح و بدن مؤمن نظير گوهرى در صندوق است وقتى گوهر از صندوق خارج شود، صندوق كنار انداخته مىشود و به آن اهميّت داده نمىشود.
ولى با وجود همه اينها نبايد فراموش كرد كه خيلى از ادراكات روح از ناحيه بدن برايش مهيّا مىگردد. يعنى روح با چشم بدن مىبيند و با گوش بدن مىشنود و با مغز و اعصاب و جريان خون در رگهاى بدن امور انسانى را تنظيم مىكند و بدون آنها از اين نوع ادراكات بى بهره است. امام رضا ۷ مىفرمايد :
الْعَيْنُ شَحْمَةٌ وَ هُوَ الْبَيَاضُ وَ السَّوَادُ وَ النَّظَرُ لِلرُّوح.
قَالَ صَبَّاح: فَإِذَا عَمِيَتِ الْعَيْنُ كَيْفَ صَارَتِ الرُّوحُ قَائِمَةً وَ النَّظَرُ ذَاهِبٌ؟
قَالَ ۷: كَالشَّمْسِ طَالِعَةٌ يَغْشَاهَا الظَّلَام… .
قَالَ: الرُّوحُ مَسْكَنُهَا فِي الدِّمَاغِ وَ شُعَاعُهَا مُنْبَثٌّ فِي الْجَسَدِ بِمَنْزِلَةِ الشَّمْسِ دَارَتُهَا فِي السَّمَاءِ وَ شُعَاعُهَا مُنْبَسِطٌ عَلَى الْأَرْضِ فَإِذَا غَابَتِ الدَّارَةُ فَلَا شَمْسَ وَ إِذَا قُطِعَتِ الرَّأْسُ فَلَا رُوح.
چشم پيهاى است سفيد و سياه و ديدن براى روح است. صبّاح پرسيد : ]چگونه است[ وقتى چشم كور مىشود با اين كه روح پابرجاست ديدن از بين مىرود؟
امام ۷ فرمود: مانند خورشيد تابانى كه تاريكى آن را مىپوشاند…
]و[ فرمود: مسكن روح در مغز است و شعاع آن در بدن پخش است مانند خورشيد كه قرص آن در آسمان است و شعاعش بر زمين گسترده شده است. آنگاه كه قرص غايب گردد. خورشيد نيست و چنانچه سر قطع شود، روح نيست.
و امام صادق ۷ فرمود :
فَإِذَا جَمَدَ الدَّمُ فارق الروح البَدَن.
وقتى خون جامد ]منعقد[ شود روح از بدن جدا مىشود.
پس روح و بدن همواره در ارتباطاند ونشاط و شادابى و كسالت و افسردگى هر يك در ديگرى تأثير دارد. و هر دو در تحقّق انسان نقش اساسى دارند اگرچه نقش روح نسبت به بدن مهمتر است. وبه همين جهت است كه اميرمؤمنان ۷ روح و بدن را به معنا و لفظ تشبيه كرده است :
الروح في الجسد كالمعنى في اللفظ.
روح در بدن مانند معنى براى لفظ است.
در روايت ديگرى رابطه روح و بدن را مانند رابطه امام و خلق دانسته مىگويد:
اعْلَمْ يَا فُلَانُ إِنَّ مَنْزِلَةَ الْقَلْبِ مِنَ الْجَسَدِ بِمَنْزِلَةِ الْإِمَامِ مِنَ النَّاسِ الْوَاجِبِ الطَّاعَةِ عَلَيْهِمْ، أَ لَا تَرَى أَنَّ جَمِيعَ جَوَارِحِ الْجَسَدِ شُرَطٌ لِلْقَلْبِ وَ تَرَاجِمـَةٌ لَهُ مُوَدِّيَةٌ عَنْهُ الْأُذُنَانِ وَ الْعَيْنَانِ وَ الْأَنْفُ وَ الْيَدَانِ وَ الرِّجْلَانِ وَ الْفَرْجُ فَإِنَّ الْقَلْبَ إِذَا هَمَّ بِالنَّظَرِ فَتَحَ الرَّجُلُ عَيْنَيْهِ وَ إِذَا هَمَّ بِالِاسْتَِماعِ حَرَّکَ أُذُنَيْهِ وَ فَتَحَ مَسَامِعَه…وَ كَذَلِکَ يَنْبَغِي الْإِمَامَ ]لِلْإِمَامِ[ أَنْ يُطَاعَ لِلْأَمْرِ مِنْهُ.
بدان اى فلانى، همانا جايگاه روح در بدن همانند جايگاه امام در ميان خلق است؛ امامى كه طاعتش بر آنها واجب است. آيا نمىبينى كه همه اعضاى بدن پاسداران روح و مترجمان او هستند؛ گوشها، چشمها، بينى، دستها، پاها و فرج از او فرمان مىبرند، پس روح وقتى قصد نگاه كردن مىكند انسان چشمانش را باز مىكند و وقتى قصد گوش كردن مىكند گوشهايش را تكان داده و آنها را مىگشايد… همين طور سزاوار است دستورات امام اطاعت شود.
چكيده درس سوّم
چون ارواح دو هزار سال پيش از ابدان خلق شدهاند و تعلّق ارواح به ابدان هم در زمان واحد صورت گرفته است پس محلّ تركيب ارواح با ابدان بايد در عالمى ديگر غير از دنيا تحقّق يافته باشد و آن بر اساس روايات عالم ذرّ است.
روح وبدن چون از نظر جنس مادّه با هم اشتراك دارند و از نظر كيفيّت با هم تفاوت اساسى دارند، بنابر اين تركيب ميان آن دو نيز تركيب انضمامى است نه امتزاجى و اختلاطى.
حقيقت انسان با تركيب روح و بدن تحقّق پيدا مىكند و روح و بدن هر دو نقش اساسى در انسانيّتِ انسان دارند. اگرچه نقش روح مهمتر و اساسىتر از بدن است ولى هيچ كدام از آن دو در اين پيوند بى نياز از ديگرى نيست.
خودآزمايى
۱٫ به موجب روايات ارواح پيش از قرار گرفتن در بدن كجا بودهاند؟
۲٫ آيا ميان خلقت ارواح فاصله زمانى وجود داشته است؟
۳٫ درباره عالم ذرّ و خطاب خداى تعالى به انسانها در آن عالم توضيح دهيد.
۴٫ در كدام دعا بر عبور انسانها از اصلاب تصريح شده است؟
۵٫ تركيب ميان روح و بدن چه نوع تركيبى است؟
۶٫ تمثيل جناب سلمان در تركيب روح و بدن چيست؟
۷٫ تمثيل امام سجّاد و امام صادق ۸ در ارتباط روح و بدن چيست؟
۸٫ در ذات و حقيقت انسان روح مهمتر است يا بدن؟
حقيقت روح و بدن
اشاره
از دانشجو انتظار مىرود پس از مطالعه اين درس اصل و ذات روح و ابزار ادراك آن و تفاوت آن را با قلب بداند و به حيات و ممات آن آگاهى داشته و معانى مختلف آن را در متون دينى با ذكر شواهد و مثالها يادگيرد و تفاوت روح قديمه را با روح حيات و بقا به خاطر بسپارد.
عدم تجرّد روح
تا اين جا مقدارى درباره برخى از خصوصيّات روح و بدن سخن گفته شد. در اين جا مىخواهيم به برخى از خصوصيّات آن دو كه ما را به حقيقت آنها آگاهتر مىكند به صورت فشرده اشاره كنيم.
در درسهاى پيش گفتيم كه روح و بدن هر دو از جوهر اصلى يعنى آب خلق شدهاند و آن جوهر ذاتاً علم و نور نيست و در اصلِ ذات فاقد آن است و علم ونور خارج از ذات آن مىباشد و به آن عطا شده است.
با اين بيان روشن مىشود كه روح مجرّد نيست ولى اين بدان معنا نيست كه هيچ تفاوتى بين روح و بدن وجود ندارد. زيرا همان گونه كه گفتيم همه خلايق اگر چه در جوهر اصلى يعنى «آب» اشتراك دارند ولى به واسطه عروض عوارضى، مراتب مختلفى ميان آنها پديد آمده است. علاوه بر اين، احاديث ديگرى نيز وجود داردكه از آنها عدم عينيّت و اتّحاد روح و عقل در ذات استفاده مىشود: امام صادق ۷ فهم نفى شريك از خداوند متعال را كار قلب و روح به واسطه عقل مىداند :
فَعَرَفَ الْقَلْبُ بِعَقْلِهِ أنَّهُ لَوْ كَانَ مَعَهُ شَريكٌ كَانَ ضَعيفاً ناقِصاً.
پس قلب ]روح[ به عقل خود مىداند كه اگر شريكى با خدا باشد او ضعيف و ناقص خواهد بود.
و در جاى ديگر اين حديث بيان مىكند كه در خواب روح انسان به واسطه عقلى كه خداوند متعال در او نهاده است اشيا را مىبيند و حفظ مىكند :
إنَّ الَّذِي عَايَنَ تِلْکَ الْأَشْيَاءَ وَ حَفِظَهَا فِي مَنَامِکَ قَلْبُکَ الَّذِي جَعَلَ اللَّهُ فِيهِ الْعَقْلَ الَّذِي احْتَجَّ بِهِ عَلَى الْعِبَاد.
همانا آنچه در خواب اين اشياء را مىبيند و حفظ مىكند قلب (روح) توست كه خدا عقل را در آن قرار داده است ]عقلى[ كه به واسطه آن بر بندگان احتجاج مىكند.
و در جاى ديگر آن تفكّر را هم كار قلب و روح به واسطه عقل دانسته است.
وَ ذَلِکَ أَنَّ الْقَلْبَ يُفَكِّرُ بِالْعَقْلِ الَّذِي فِيه.
همانا قلب به واسطه عقلى كه در آن است تفكّر مىكند.
بر پايه ظهور اين چند فقره از روايت در جدايى روح از عقل جاى شك و ترديدى نيست. البتّه بايد توجّه داشت كه مراد از «قلب» در اين حديث شريف روح است؛ نه عضو خاصّ از بدن انسان كه تكه گوشت صنوبرى شكل است. و در حديثى ديگر امام صادق ۷ حيات روح را علم و دانايى و مرگ آن را جهل و نادانى دانسته است :
الرُّوحُ فَحَيَاتُهَا عِلْمُهَا وَ مَوْتُهَا جَهْلُهَا وَ مَرَضُهَا شَكُّهَا وَ صِحَّتُهَا يَقِينُهَا وَ نَوْمُهَا غَفْلَتُهَا وَ يَقَظَتُهَا حِفْظُهَا.
حيات روح، علم آن و مرگش جهل آن است، مرض آن شك و سلامتى آن، يقين آن است، غفلت، خواب عقل و حفظ، بيدارى آن است.
در اين حديث شريف تصريح شده است كه روح همانند بدن حيات و مرگ، و خواب و بيدارى و سلامتى و مرض دارد، ولى از آن جا كه روح با بدن متفاوت است مرگ و حيات و خواب و بيدارى آن هم با مرگ و حيات و خواب و بيدارى بدن فرق دارد.
گذشته از اينها همه انسانها با مراجعه به خويش در مىيابند كه هر روز بر علم آنها افزوده مىشود و يا از آن كم مىشود. خداى متعال هم بر اين امر تصريح فرموده؛ كه برخى انسانها چون به مراحل نهايى حيات رسند، علم و دانش از آنها گرفته مىشود :
وَمِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ العُمُرِ لِكَىْ لا يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئاً.
و برخى از شما به پستترين مرحله عمر مىرسند تا آنجا كه بعد از دانايى چيزى ندانند.
بنابر اين اختلاف روح با بدن امرى مسلّم بوده، هيچ شك و ترديدى در اين امر نيست؛ امام صادق ۷ در حديثى آشكارا به اين موضوع اشاره كرده و روح را جسمى لطيف دانسته كه تن پوشى غليظ از بدن بر آن پوشاندهاند :
الرُّوحُ جِسْمٌ رَقِيقٌ قَدْ أُلْبِسَ قَالَباً كَثِيفا.
روح، جسمى لطيف است كه قالب غليظى بر آن پوشانده شده است.
و امام باقر ۷ نيز مىفرمايد :
إنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَظْهَرَ رُبُوبِيَّتَهُ فِي إِبْدَاعِ الْخَلْقِ وَ تَرْكِيبِ أَرْوَاحِهِمُ اللَّطِيفَةِ فِي أَجْسَادِهِمُ الْكَثِيفَة.
خداوند متعال در شروع آفرينش و تركيب روحهاى لطيف در بدنهاى غليظ ربوبيّتش را آشكار ساخته است.
پس روح و بدن در اصل جسميّت اشتراك دارند و تفاوت ميان آن دو به لطافت و غلظت است. از اين جاست كه روح با چشم تن ديده نمىشود و با هيچ يك از حواسّ ظاهرى ادراك نمىگردد. در حديثى ديگر از امام صادق ۷ روح امرى از امور آخرت شمرده شده است :
الْإِنْسَانُ خُلِقَ مِنْ شَأْنِ الدُّنْيَا وَ شَأْنِ الآْخِرَةِ فَإِذَا جَمَعَ اللَّهُ بَيْنَهُمَا صَارَتْ حَيَاتُهُ فِي الْأَرْض.
انسان آفرينشى است ]مركّب[ از مرتبه دنيايى و مرتبه آخرتى پس هنگامى كه خدا بين اين دو مرتبه جمع كند، زندگى انسان در زمين جريان مىيابد.
پس معلوم شد كه تجرّد به معناى عين علم بودن روح و حقيقت انسان خلاف ظاهر نصوص دينى است. اضافه بر اينكه وجدان انسانى هم با آن مخالف است. زيرا هيچ انسانى در هيچ يك از مراحل عمر خويش اگرچه به بالاترين درجه انسانيّت هم دست يافته باشد، به هيچ وجه ادّعاى عين علم بودن نفس خويش را نكرده و نمىكند. در جايى كه خداى تعالى از بزرگترين پيامبرش نقل مىكند كه «ربّ زدنى علماً» چگونه ممكن است ديگر فرزندان آدم كه در كمالات به درجه وى نمىتوانند رسيد، ادعاى عين علم بودن كنند؟!
معانى روح در قرآن و حديث
روح در قرآن كريم و روايات اهل بيت : معانى مختلفى دارد. برخى از آن معانى مانند روح القدس و روح الايمان چندان تناسبى با روح انسانى كه در ارتباط با معاد است، ندارد. اينها را به يك سو نهاده وتنها به آنچه با موضوع بحث در پيوند است پرداختهايم.
در دو روايت از روحى به عنوان «روح قديمه» نام برده شده است. يكى از آنها كه پيشتر به آن اشاره شد حديثى است كه موضوع آن خلقت انسان در رحم مادر است كه وقتى، جنين چهار ماهه شد خداوند متعال دو فرشته مىفرستد تا در آن روح حيات و بقا بدمند، در حالى كه روح قديمه با جنين از قبل همراه بوده است.
ثُمَّ يَبْعَثُ اللَّهُ مَلَكَيْنِ خَلَّاقَيْنِ يَخْلُقَانِ فِي الْأَرْحَامِ مَا يَشَاءُ اللَّهُ، فَيَقْتَحِمَانِ فِي بَطْنِ الْمـَرْأَةِ مِنْ فَمِ الْمـَرْأَةِ فَيَصِلَانِ إِلَى الرَّحِمِ ـ وَ فِيهَا الرُّوحُ الْقَدِيمـَةُ الْمـَنْقُولَةُ فِي أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاءِ ـ فَيَنْفُخَانِ فِيهَا رُوحَ الْحَيَاةِ وَ الْبَقَاء… .
سپس خداوند دو فرشته صورتگر بر مىانگيزد تا در رحم آنچه را خدا مىخواهد شكل دهند ]آن دو فرشته[ از دهان زن به ]سمت[ شكم او سرازير مىشوند و به رحم مىرسند در حالى كه روح قديمهاى كه در اصلاب مردان و ارحام زنان منتقل مىشود، در رحم قرار دارد پس ]آن فرشتهها[ روح حيات و بقاء را در جنين مىدمند.
در اين حديث شريف از دو روح نام برده شده است. يكى، روح قديمه كه در صلبها و رحمها جارى است و ديگرى روح حيات و بقا كه به هنگام اتمام چهار ماه براى جنين در رحم مادر به او اضافه مىشود. به نظر مىرسد روح قديمه همان است كه خداوند متعال دو هزار سال پيش از ابدان آن را آفريده و در عالم ذرّ در بدن ذرّى قرار داده و بعد در صلبهاى مردان و ارحام زنان جارى ساخته است. و اين روح همراه جنين از همان ابتدا هست تا اينكه به چهار ماهگى كامل برسد. در اين وقت روح حيات و بقا در آن دميده مىشود.
حديث ديگرى از امام زين العابدين ۷ در مورد ديه جنين وارد شده است. حضرت ديه جنينى را كه استخوان بندى و اعضاى اندام هايش ظاهر شده و روح عقل به آن دميده شده است، ديه كامل دانسته و تحوّل و دگرگونى جنين را در شكم مادر پيش از چهار ماهگى و تعلّق ديه به آن را به خاطر وجود روح قديمه مىداند:
وَ إِنْ طَرَحَتْهُ وَ هُوَ نَسَمَةٌ مُخَلَّقَةٌ لَهُ عَظْمٌ وَ لَحْمٌ مُزَيَّلَ الْجَوَارِحِ قَدْ نُفِخَ فِيهِ رُوحُ الْعَقْلِ فَإِنَّ عَلَيْهِ دِيَةً كَامِلَةً.
قُلْتُ لَهُ: أَرَأَيْتَ تَحَوُّلَهُ فِي بَطْنِهَا إِلَى حَالٍ أَ بِرُوحٍ كَانَ ذَلِکَ أَوْ بِغَيْرِ رُوحٍ؟
قَالَ: بِرُوحٍ عَدَا الْحَيَاةِ الْقَدِيمِ الْمـَنْقُولِ فِي أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاءِ. وَ لَوْلَا أَنَّهُ كَانَ فِيهِ رُوحٌ عَدَا الْحَيَاةِ مَا تَحَوَّلَ عَنْ حَالٍ بَعْدَ حَالٍ فِي الرَّحِمِ وَ مَا كَانَ إِذاً عَلَى مَنْ يَقْتُلُهُ دِيَةٌ وَ هُوَ فِي تِلْکَ الْحَالِ.
و اگر جنين را سقط كند در حالى كه انسان از پيش خلق شده، گوشت و استخوانش روئيده و اندام هايش كامل گرديده و روح عقل در آن دميده شده باشد، ديه كامل دارد.
عرض كردم: تحوّل ]جنين[ در شكم از حالى به حال ديگر آيا به روح است يابدون روح؟
فرمود: به روح قديمى است كه غير از روح حيات است و در صلبهاى مردان و رحمهاى زنان منتقل مىشود و اگر آن روح كه غير حيات است نبود، جنين در رحم از حالى به حال ديگر متحوّل نمىشد. و در اين صورت براى قاتل او در اين حال ديهاى تعلّق نمىگرفت.
لفظ «قديم» در اين روايت به قرينه روايت پيشين صفت روح است نه حيات؛ و مراد از روح العقل هم همان روح حيات و بقاست كه در روايت پيشين به آن تصريح شد. منظور از «عدا الحياة» هم، همين روح حيات و بقا وروح عقل است.
با توجه به اين دو روايت معلوم مىشود جنين تا چهار ماهگى فاقد روح حيات و شعور خاص انسانى است ولى اين بدان معنا نيست كه جنين پيش از آن داراى هيچ روحى نيست. بلكه جنين از همان اوان شكلگيرى خويش بلكه پيش از آن و از هنگام نطفه بودن و در صلبها و رحمها نيز داراى روحى است كه از آن در روايات به عنوان «روح قديم» تعبير شده است. از واژه قديم نيز استفاده مىشود كه مقصود از وجود روح در جنين پيش از چهار ماهگى روح نباتى و حيوانى نيست كه در كلمات فيلسوفان و اطبّا ديده مىشود. بنابراين چون جنين در چهار ماهگى روح عقل وحيات خاص انسانى را دارا مىشود، در حقيقت انسان كامل شده و به همين جهت بايد ديه آن كامل پرداخته شود.
از اين دو روايت مطلب ديگرى نيز استفاده مىشود؛ و آن اينكه روح قديمه آنگاه كه در اصلاب مردان وارحام زنان جارى مىشود تا موقعى كه به چهار ماهگى برسد عقل و شعور و حيات خاص انسانى ندارد؛ ولى اين دلالت نمىكند كه در آن مدت هيچ گونه شعور و حياتى نداشته باشد. زيرا چنانكه گفتيم همه موجوداتى كه از جوهر اصلى يعنى آب خلق شدهاند داراى حيات و شعور هستند و معلوم است روح و جنين هم از آن جوهر اصلى خلق شدهاند.
چكيده درس چهارم
جوهر اصلى روح و بدن چنانكه گفته شد آب است. و آب ذاتاً فاقد هر نوع شعور و حيات است؛ و علم و حيات بعداً به آن داده شده است. پس چون كه روح و بدن هم از آب خلق شدهاند ذاتاً غير از علم و شعورند.
از نظر روايات هم روح و هم بدن هر دو جسمند ولى روح جسمى لطيف است و بدن جسمى غليظ است.
روح در قرآن و حديث اطلاقات و موارد استعمال گوناگون دارد كه از نمونههاى آن مىتوان به روح قديمه و روح حيات و بقا و روح عقل اشاره كرد. مراد از روح قديمه همان روحى است كه دو هزار سال قبل از بدنها خلق شده است. و منظور از روح حيات و روح عقل آن است كه در چهار ماهگى به جنين دميده مىشود.
خودآزمايى
۱٫ گوهر اصلى روح چيست؟
۲٫ آيا علم و شعور ذاتى روح است؟
۳٫ تفاوت عمده روح و جسم چيست؟
۴٫ تفاوت عقل با روح چيست؟
۵٫ از اطلاقات و موارد استعمال روح در روايات به چند نمونه اشاره كنيد.
۶٫ روح قديمه وروح حيات را توضيح دهيد.
انسان در دنيا
اشاره
از دانشجو انتظار مىرود پس از مطالعه اين درس به خلقت انسانها از خاك و گل آگاهى داشته و به مراحل تكوين آنها در رحم مادر توجه كند و آيات قرآن كريم را در اين مورد بررسى نمايد و به شبهههايى كه درباره «انسان» مطرح مىشود پاسخ گويد و تفسير امام باقر ۷ را درباره «مخلّقه» و «غير مخلّقه» به خاطر بسپارد.
خلقت انسان از خاك
پيش از اين گفتيم كه انسان قبل از اينكه پا به اين دنيا بگذارد در عالم ارواح به صورت روحِ مستقل موجود بوده است. و بعد در عالم ذرّ خداوند متعال براى هر روحى بدنى خاص خلق كرد و آن روح را براى مصالحى در آن بدن قرار داد. و اين انسان ذرّى كه مركب از روح و بدن است در اصلاب پدران و ارحام مادران جارى شده تا اينكه وارد رحمى مىشود كه بايد در آن رشد و نمو كند. ونيز گفتيم كه روح و بدن انسان هر دو از جوهر اصلى كه آب است خلق شدهاند، ولى از كيفيّت تبديل جوهر واحد به روح و بدن اطلاع چندانى در دست نيست. تنها چيزى كه مىشود در اين باره گفت اين است كه آن جوهر اصلى با تغييراتى كه در آن داده شده تبديل به خاك و گل (طين) شده است. و آنچه از روايات در اين زمينه استفاده مىشود اين است كه يك قسمت از گل به نام علّيّين ناميده شده و قسمتى ديگر سجّين.
در مورد چگونگى پيدايش اين دو نوع گل هم گزارش كاملى در دست نيست. فقط مىدانيم كه همه اين تغييرات و تحوّلات در اجزاى اين جوهر واحد به جهت اطاعت و عصيان اجزاى آن ايجاد شده است. و نيز معلوم است كه علّيّين و سجّين هم داراى مراتب و درجاتى است كه ارواح و بدنهاى انسانهاى مطيع و عاصى با تفاوتى كه در مراتب اطاعت و عصيان داشتند، از آن خلق شدهاند.
بدين ترتيب روشن گرديد كه همه انسانها از جهت روح و بدن از جوهر اصلى كه تبديل به خاك و گِل شده بود خلق شدهاند. همان انسان كه از خاك و گل خلق شده است وقتى در رحم مادر قرار مىگيرد به تدريج رشد نموده و مراحل مختلف جنينى را سپرى كرده و بعد از پايان دوران جنينى پا به اين دنيا مىگذارد. پس هر نطفهاى كه مراحل رشد خودرا در رحم مادر طى مىكند روح و بدن ذرّى را در تمام حالات همراه خود داردو به همين جهت است كه مىتواند رشد نموده و انسان تمام عيار شود. و آن نطفههايى كه روح قديمه و بدن ذرّى را همراه ندارند طبق سنّت الهى رشد ننموده و از بين مىروند، مگر اينكه خداى تعالى بخواهد براى آنها در همين عالم روح و بدنى خلق كند. ولى خداوند متعال طبق سنّت خويش به طور معمول و غالب آنهايى را به اين دنيا مىآورد كه مراحل پيشين خلقت را طى كرده باشند و نطفههاى ديگر با عزل و سقط از بين مىروند. شواهد و دلايل اين مطالب در آيات و روايات فراوان است. ما در اين جا به برخى از آنها اشاره مىكنيم :
دلالت آيات قرآن بر خلقت انسان از خاك
خداوند متعال در آيات زيادى به خلقت انسانها از خاك و گل تصريح فرموده و آن گاه مراحل تكوين آنها را در رحم مادر بيان كرده است. در برخى آيات به اين صورت بيان شده است :
وَاللّهُ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَكُمْ أَزْواجاً.
و خداوند شما را از خاك آفريد آنگاه از نطفه آفريد سپس شما را زوجها قرار داد.
هُـوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ.
او كسى است كه شما را از خاك آفريد آنگاه از نطفه سپس از خون بسته.
وَلَقَدْ خَلَقْنا آلإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِـينٍ * ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِي قَرارٍ مَـكِـينٍ * ثُمَّ خَلَقْنا آلنُّـطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنا آلعَلَقَةَ مُـضْغَةً فَخَلَقْنا آلمُـضْغَةَ عِظاماً فَـكَسَوْنا آلعِظامَ لَـحْماً ثُمَّ أَنْشَـأْناهُ خَـلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللّهُ أَحْـسَنُ الخالِقِـينَ.
و البتّه ما انسان را از سلالهاى از گل آفريديم * آنگاه او را نطفهاى در جايگاهى ثابت قرار داديم * سپس نطفه را خون بسته قرار داديم و آن را مضغه كرديم و مضغه را استخوان ساختيم پس استخوان را گوشت پوشانديم آنگاه خلقى ديگرش كرديم پس مبارك است خداوند كه بهترين خلق كنندگان است.
يا أَيُّها النّاسُ إِنْ كُـنْتُـمْ فِي رَيْبٍ مِنَ آلبَعْثِ فَإِنّا خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُـطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَـقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُـضْغَةٍ مُخَـلَّقَةٍ وَغَيْرِ مُخَـلَّقَةٍ لِنُبَـيِّنَ لَكُمْ وَنُـقِرُّ فِي آلأَرْحامِ ما نَشاءُ إِلى أَجَلٍ مُسَمّىً ثُمَّ نُـخْرِجُكُمْ طِفْلاً…
اى مردم اگر در امر زنده شدن در قيامت در شك هستيد پس قطعاً ما شما را از خاك آفريديم سپس از نطفه سپس از خون بسته سپس از مضغه از پيش خلق شده و از پيش خلق نشده آفريديم تا براى شما آشكار كنيم. و در رحمها آن را كه مىخواهيم تا وقت معلوم قرار مىدهيم سپس شما را در حالى كه طفل هستيد خارج مىكنيم.
روشن است كه منظور از انسان در آيات شريفه نوع انسان است نه شخص خاص كه عبارت باشد از حضرت آدم ۷٫ زيرا حضرت آدم اگرچه همچون بقيّه انسانها از خاك خلق شده است ولى در خلقت حضرت آدم ۷ مراحل ديگرى كه در آيات شريفه به آنها تصريح شده است مانند نطفه، علقة و مضغة وجود نداشته است.
پس تفسير انسان مخلوق از خاك و گل به حضرت آدم ۷ در آيات شريفه، صحيح نيست. بلكه صحيح در تفسير آيات شريفه همان است كه به تفصيل از آيات و روايات استفاده شد ؛ مبنى بر اينكه همه انسانها پيش از اين دنيا در دنياى ديگر از خاك آفريده شدهاند. سپس بعد از جريان در صلبها و رحمها به صورت نطفه در آمدهاند.
ممكن است گفته شود: مراد از انسان در اين آيات نطفه انسان است كه محصول تغذيه او از گياه و ميوه و گوشت و… است و همه آنها از خاك پديد آمدهاند و انسان نيز به اين اعتبار از خاك آفريده شده است.
البتّه اگر چه اين معنا از نظر فهم عادى بشرى صحيح است ولى آيا مىتوان گفت مراد خداوند متعال هم همين معناى عرفى بشرى است؟ آيه به خلقت انسان از خاك و گل تصريح دارد و ظهور آيه شريفه اين است كه انسان مستقيماً از خاك و گل آفريده شده است. پس تنها هنگامى مىتوان اين ظهور را بى اعتبار دانست كه خلقت انسان از خاك و گل به صورت مستقيم امكان عقلى نداشته باشد ولى اگر چنين امرى امكان داشته باشد و روايات هم بر آن تأكيد كرده باشند ديگر نمىتوان گفت كه مراد خداوند متعال همان است كه ما به فهم عادى بشرى خود و بدون توجه به تعاليم الاهى از آيات قرآن مىفهميم.
اضافه بر اينكه آيات شريفه به صراحت دلالت دارند كه «انسان» از خاك آفريده شده است. و معلوم است كه به بدن تنها انسان گفته نمىشود بلكه بدن آنگاه كه با روح مركب شود انسان است. حال بايد ديد آنان كه آيات كريمه را به پديد آمدن نطفه از غذاهايى كه محصول خاك است تفسير مىكنند آيا مرادشان اين است كه مجموع روح و بدن از اين غذاها بوجود آمده است يا تنها بدن را محصول اين غذاها مىدانندو روح ربطى به آن ندارد؟ ظاهر فهم بشرى آن است كه روح از اين غذاها بوجود نيامده است. ولى اگر كسى هم قائل شود كه روح هم همانند بدن محصول غذاهايى است كه محصول خاك است؛ مىگوييم چنانكه گفتيم روايات فراوان دلالت دارند كه روح دو هزار سال پيش از بدن خلق شده است.
پس دلالت قرآن كريم بر خلقت همه انسانها از خاك و گل با توجه به آيات كريمه ياد شده روشن است. و اين امر با توجه به سير بحث انسانشناسى كه به طور فشرده در اين چند درس آورده شد روشنتر گرديد. و به نظر نمىرسد با مطالبى كه در اين زمينه بيان شد باز هم جاى شك و ترديد باقى باشد ولى براى تكميل بحث به برخى از رواياتى كه دلالتشان بر خلقت انسانها از خاك و گل واضح است اشاره مىشود :
دلالت روايات بر خلقت انسان از خاك
امام باقر ۷ در تفسير آيه (مُخَـلَّقَةٍ وَغَيْرِ مُخَـلَّقَةٍ) مخلّقه را انسانهاى ذرّى
دانسته است كه در عالم ذرّ خلق شده بودند و از آنها عهد و ميثاق گرفته شده بود و بعد در اصلاب و ارحام جارى گرديده بودند. و غير مخلّقه را نطفه هايى دانسته است كه عزل (= فرونهاده) شده يا پيش از دميدن روح حيات سقط شده و از بين رفتهاند:
الْمـُخَلَّقَةُ هُمُ الذَّرُّ الَّذِينَ خَلَقَهُمُ اللَّهُ فِي صُلْبِ آدَمَ ۷ أَخَذَ عَلَيْهِمُ الْمِيثَاقَ ثُمَّ أَجْرَاهُمْ فِي أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاءِ؛ وَ هُمُ الَّذِينَ يَخْرُجُونَ إِلَى الدُّنْيَا حَتَّى يُسْأَلـُوا عَنِ الْمِيثَاقِ.
وَ أَمَّا قَوْلُهُ: «وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ» فَهُمْ كُلُّ نَسَمَةٍ لَمْ يَخْلُقْهُمُ اللَّهُ فِي صُلْبِ آدَمَ ۷ حِينَ خَلَقَ الذَّرَّ وَ أَخَذَ عَلَيْهِمُ الْمِيثَاقَ؛ وَ هُمُ النُّطَفُ مِنَ الْعَزْلِ وَ السِّقْطُ قَبْلَ أَنْ يُنْفَخَ فِيهِ الرُّوحُ وَ الْحَيَاةُ وَ الْبَقَاءُ.
«مخلّقه» ذرههايى هستند كه خدا در صلب آدم خلق كرد و از آنها پيمان گرفت سپس آنها را در صلبهاى مردان و رحمهاى زنان جارى ساخت و آنها همان ]انسانهايى[ هستند كه در دنيا بيرون مىآيند تا در مورد پيمانشان سؤال شوند و اما ]مراد[ از «غير مخلّقه» همه موجوداتى هستند كه خداوند به هنگام آفرينش و گرفتن پيمان از ذرّهها، آنها را در صلب آدم خلق نكرده است و آنها نطفه هايى هستند كه فرو نهاده مىشوند يا پيش از دميده شدن روح حيات و بقا در آنها سقط مىشوند.
امام حسين ۷ در دعاى عرفه به اين امر اشاره كرده و خلقت خويش را از خاك بيان فرموده است.
ابْتَدَأْتَنِي بِنِعْمَتِکَ قَبْلَ أَنْ أَكُونَ شَيْئاً مَذْكُوراً وَ خَلَقْتَنِي مِنَ التُّرَابِ ثُمَّ أَسْكَنْتَنِي الْأَصْلَابَ آمناً لِرَيْبِ الْمـَنُونِ وَ اخْتِلَافِ الدُّهُورِ فَلَمْ أَزَلْ ظَاعِناً مِنْ صُلْبٍ إِلَى رَحِم… .
به نعمت خويش ]خلقت[ مرا آغاز كردى پيش از آنكه ذكرى از من در ميان باشد. مرا از خاك آفريدى سپس در صلبها منزل دادى تا از حوادث روزگار و گردش دوران و گذشت سالها در امان باشم. پس همواره از صلبى به رحمى در حال انتقال بودم….
و امام امير المؤمنين ۷ هم شروع هر انسانى را از خاك همچون آيات قرآن كريم مورد تأكيد قرار داده است:
أَيُّهَا الَْمخْلُوقُ السَّوِيُّ وَ الْمـُنْشَأُ الْمـَرْعِيُّ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْحَامِ وَ مُضَاعَفَاتِ الْأَسْتَارِ. بُدِئْتَ مِنْ (سُلالَةٍ مِنْ طِينٍ) وَ وُضِعْتَ (فِي قَرارٍ مَكِينٍ إِلى قَدَرٍ مَعْلُومٍ) وَ أَجَلٍ مَقْسُوم… .
اى آفريده شده كامل و ايجاد شدهاى كه در تاريكيهاى رحمها و پردههاى چند لايه مراعات مىشوى، از سلالهاى از گل شروع شدهاى و در جايگاهى ثابت و استوار تا اندازه معلوم و وقتى مقدّر قرار گرفتهاى… .
بدين ترتيب روشن مىشود هر انسانى پيش از آنكه در رحم مادر قرار گيرد از خاك و گل آفريده شده بود. زيرا روشن است كه انسان به موجودى اطلاق مىشود كه مركّب از روح و بدن است. و اطلاق انسان بر يكى از دو جزء ياد شده تنها در صورتى صحيح است كه قرينهاى بر خلاف آن وجود داشته باشد. وبا توجه به سير خلقت انسان از نظر قرآن و حديث كه ذكر شد نه تنها چنين قرينهاى وجود ندارد بلكه امر وارونه است و قرائن و شواهد بر خلقت انسان مركب از روح و بدن از خاك و گل و جريان آن در صلبهاى مردان و رحمهاى زنان فراوان است.
چكيده درس پنجم
انسان موجودى مركب از روح و بدن است.
به تصريح آيات قرآن كريم و روايات معصومين : خلقت همين موجود مركّب از روح و بدن از خاك و گل شروع شده است. و سپس در صلبهاى پدران و رحمهاى مادران قرار گرفته و در موعد مقرّر پا به دنيا مىنهد.
نطفه هايى كه عزل مىشوند يا جنينهايى كه پيش از چهار ماهگى سقط مىشوند سابقه چنين خلقتى را دارا نيستند.
خودآزمايى
۱٫ بنا به معارف معصومان : مراحل خلقت آدمى چگونه بوده است؟
۲٫ خلقت انسان ـ كه مركّب از روح و بدن است ـ از خاك و جريان آن را در صلبهاى پدران توضيح دهيد.
۳٫ تفسير امام باقر ۷ را درباره مخلّقه و غير مخلّقه بنويسيد.
۴٫ سه نمونه از آيات قرآن كريم كه در آنها مراحل تكوين انسان در رحم مادر بيان شده است بنويسيد و توضيح دهيد.
فصل دوم
جايگاه اعتقادى معاد
اشاره
از دانشجو انتظار مىرود پس از مطالعه اين درس معناى لغوى و اصطلاحى معاد را در دين اسلام و اديان ديگر بداند و به اهمّيّت و آثار اعتقاد به آن در زندگى فردى و اجتماعى آدمى پى ببرد ضرورت معاد را از دو طريق عدل و حكمت الاهى اثبات كند و زندگى عملى خويش را بر پايه آن برنامه ريزى كند از وجود معاد در اديان ديگر و حشر وحوش و حيوانات نيز به صورت اجمالى آگاهى يابد.
معناى لغوى معاد
معاد در لغت مصدر ميمى واسم زمان و مكان از فعل «عادَ، يَعُودُ، عَوداً» به معناى بازگشتن است.
اين معنا وقتى تحقّق پيدا مىكند كه چيزى تغيير حالت يا مكان داده و دوباره به همان حالت يا مكان اوّل خود برگردد. و نيز اگر موجودى معدوم شود و دوباره موجود گردد باز هم اطلاق معاد در مورد آن صحيح بوده و دور از انتظار نيست.
معناى اصطلاحى معاد
معاد در اصطلاح همه ملل و اديان الاهى عبارت است از بازگشتن ارواح همه انسانها به بدنهاى مادّى بعد از جدا شدن از آنها، در روز قيامت براى رسيدن به نتيجه اعمال خويش.
بنابر اين اطلاق واژه معاد بر زنده شدن گروه خاصّى پيش از وقوع قيامت (= رجعت) يا زنده شدن برخى ديگر در دنيا، هرچند از نظر لغت درست است ولى معاد مصطلح اديان الاهى نيست.
اهمّيّت معاد
معاد يكى از اصول اعتقادى همه مسلمانان است. در اهمّيّت آن همين بس كه خداوندمتعال در قرآن كريم بيش از هزار آيه را به اين اصل دينى اختصاص داده است؛ بلكه در برخى از آيات ايمان به معاد را در كنار ايمان به خدا كه اساس هر دين الاهى است، قرار داده است :
وَالمُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَاليَوْمِ آلآخِرِ أُولـئِکَ سَنُؤْتِـيهِمْ أَجْراً عَظِـيماً.
و ايمان آورندگان به خدا و روز واپسين آنها را اجرى بزرگ خواهيم داد.
قاتِلُوا آلَّذِينَ لا يُـؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلا بِاليَوْمِ الآخِرِ.
با آنان كه به خدا و روز واپسين ايمان نمىآورند جنگ كنيد.
و رسول گرامى اسلام ۶ ايمان به معاد را شرط اساسى ايمان دانسته و فاقد آن را فاقد ايمان مىداند :
لَا يُوْمِنُ عَبْدٌ حَتَّى يُوْمِنَ بِأَرْبَعَةٍ: حَتَّى يَشْهَدَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيکَ لَهُ، وَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ بَعَثَنِي بِالْحَقِّ، وَ حَتَّى يُوْمِنَ بِالْبَعْثِ بَعْدَ الْمَوْتِ، وَ حَتَّى يُوْمِنَ بِالْقَدَرِ.
مؤمن به كسى گفته مىشود كه به چهار چيز ايمان آورد: شهادت دهد كه خدايى جز «الله» نيست، خدا واحد است و شريكى ندارد و شهادت دهد كه من رسول خدا هستم و مرا به حق برانگيخه است و به برانگيخته شدن بعد از مرگ و نيز به تقدير الاهى ايمان بياورد.
سخن در اهمّيّت معاد بيش از آن است كه بتوان در اين بخش به ذكر همه جوانب آن پرداخت امّا اشاره به اين امر هم لازم و ضرورى است كه با اعتقاد به معاد و وجود آن حقيقت دين و شريعت الهى و تمام بشارتها و انذارها معنا پيدا مىكند و در معاد است كه عدل الهى به تمام معنا ظهور و بروز پيدا مىكند و بندگان با ايمان و با تقوا از بندگان لاأبالى و بى دين جدا گشته و نتيجه تقوا و ايمان و بى مبالاتى و بى دينى خويش را خواهند چشيد.
آثار اعتقاد به معاد
هيچ رسولى از سوى خداى تعالى به رسالت برگزيده نشده است جز اينكه يكى از وظايف او بشارت و انذار بوده است :
وَمانُرْسِلُ آلمُرْسَلِـينَ إِلّا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ.
و ما رسولان را نفرستاديم جز اينكه بشارت دهنده و بيم دهنده باشند.
بديهى است مهمترين مصداق بشارت، بشارت به نعمتى دائم و كامل است و آن بعد از بازگشت روح به بدن و محاسبه اعمال و با پيروزى كامل بعد از رهايى كامل از مواقف قيامت خواهد بود. و مصداق روشن انذار هم در مورد انسان با عذابهاى جهنّم به وجود مىآيد. بنابر اين وجود روز قيامت و زنده شدن پس از مرگ و مجازات انسانها در مقابل اعمالشان يكى از عوامل مهمّ ثمر دهى دعوت پيامبران الاهى است كه بدون آن پذيرش دين از سوى انسانها ـ با توجّه به شرايط موجود در دنيا ـ به طور معمول امكانپذير نيست و در نتيجه عبادت خداوند متعال در دنيا به عدّهاى معدود از اولياى خاص الاهى كه در مرتبه عالى معرفت خداوند متعال قرار دارند، محدود مىگردد. زيرا عبادت بيشتر بندگان الاهى يا براى دورى از آتش جهنّم است و يا براى رسيدن به نعمتهاى جاودان بهشتى. و با وجود معاد و مجازات اعمال در قيامت است كه بيشتر انسانها علىرغم مشكلات فراوان زندگى دنيا اميدوارانه به حيات خويش ادامه مىدهند و هيچ گونه يأس و نااميدى و احساس پوچى به خود راه نمىدهند.
و نيز اعتقاد به معاد و روز جزا انگيزه بسيار نيرومندى براى رعايت حقوق ديگران و آبادانى دنيا است.
لزوم و ضرورت معاد
لزوم معاد را از دو طريق مىتوان اثبات كرد :
۱٫ عدل الاهى
لزوم معاد از راه عدل الاهى به دو شيوه قابل اثبات است :
اوّل اينكه مىدانيم خوبى و بدى و اطاعت و عصيان مساوى نيستند و ميان آن دو فرق است. و خداوند متعال هم به اين امر تصريح فرموده و فرق ميان مؤمن و فاسق و نيكوكار و پرهيزكار را مسلّم دانسته است :
أَمْ حَسِبَ آلَّذِينَ آجْتَرَحُوا السَّـيِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ كَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا آلصّالِحاتِ سَواءً مَحْياهُمْ وَمَماتُهُمْ ساءَ مايَحْكُمُونَ.
آيا آنان كه بديها را وارد مىشوند گمان مىكنند كه آنها را مانند آنان كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند خواهيم كرد كه زندگى و مرگشان مساوى است. آنچه حكم مىكنند بد است.
أَفَمَنْ كانَ مُـؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً لا يَسْـتَوُونَ.
آيا كسى كه ايمان آورده مانند كسى است كه فسق ورزيده، مساوى نيستند.
أَمْ نَجْعَلُ آلَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا آلصّالِحاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِي الأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ آلمُتَّقِـينَ كَالفُجّارِ.
آيا ما آنان را كه ايمان آورده و عملهاى صالح انجام دادهاند مانند آنان كه در زمين فساد ورزيدهاند قرار مىدهيم؟ آيا پرهيزكاران را مانند بد كاران قرار مىدهيم؟
پس بدى با خوبى و فاسق با نيكوكار مساوى نيست. و از سوى ديگر مىبينيم اگر زندگى انسان با مرگ تمام شود و همه پروندهها با مردن بسته شود، نه تنها فرقى ميان مؤمن و فاسق گذاشته نشده است بلكه بسيارى از كافران و مشركان و فاسقان و عاصيان از حقوق مساوى نسبت به مؤمنان و مسلمانان و پرهيزكاران برخودار بوده بلكه بهتر و بيشتر از آنها از نعمتهاى دنيوى بهرهمند شدهاند و به عكس بسيارى از اولياى الاهى در اين دنيا مشكلات فراوانى را تحمّل كردهاند. بنابر اين عدل الاهى اقتضا مىكند كه حيات بشر با مردن تمام نشود و همين انسانها با همين بدنهاى خويش كه كارهاى خوب و بد را مرتكب شدهاند در دنيايى ديگر به جزاى اعمال خويش برسند. عدل الهى اقتضا مىكند كه كافر با مؤمن و فاسق با نيكوكار نه تنها مساوى نباشند بلكه مؤمن و نيكوكار نزد خداى تعالى از كرامت و فضل و احسان الهى برخوردار شود.
دوماينكه خداى تعالى در آيات فراوان در مقابل اعمال خير و پرهيز از معاصى و احسان و نيكوكارى و كمك به فقرا و دستگيرى از ضعفا و جهاد با كفار و مشركان و كشته شدن در راه دين و عبادت و عبوديت و ساير اعمال خوب و خير، وعده خير و ثواب عظيم را به بندگانش در بهشت برين داده است
وَعَدَ اللّهُ آلَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا آلصّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِـيمٌ.
خداوند به آنان كه ايمان آورده و عملهاى صالح انجام دادهاند وعده داده كه براى شان آمرزش و اجرى بزرگ است.
قُلْ أَذلِکَ خَيْرٌ أَمْ جَنَّةُ آلخُلْدِ الَّتِي وُعِدَ آلمُـتَّقُونَ كانَتْ لَهُمْ جَزاءً وَمَصِيراً لَهُمْ فِـيها ما يَـشاؤُونَ خالِدِينَ كانَ عَلى رَبِّکَ وَعْداً مَسْـؤُولاً.
بگو آيا اين خوب است يا بهشت جاويد كه به پرهيزكاران وعده داده شده است؟ بهشت جزاى آنها و محل بازگشتشان است. در آنجا هميشه براى آنها آنچه بخواهند، هست. بر عهده پروردگارت وعدهاى است كه مورد سؤال مىشود.
و در آيات ديگر تأكيد كرده كه اين وعده الاهى حقّ است و به يقين عملى خواهد شد.
وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا آلصّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِها آلأَنْهارُ خالِدِينَ فِـيها أَبَداً وَعْدَ اللّهِ حَقّاً وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَاللّهِ قِيلاً.
و آنان كه ايمان آورده و عملهاى صالح انجام دادهاند به زودى به باغهايى واردشان كنيم كه در زير آن آبها روان است. و در آنجا تا ابد جاويد خواهند بود. وعده حقّ خداست و كيست كه از خدا راستگوتر باشد.
حال اگر فرض كنيم كه بسيارى از مؤمنان براى رسيدن به اين جزاى موعود به عبادت خداى خويش پرداخته و از جان ومال خويش در راه رسيدن به آن گذشته باشند يا به خاطر ترس از جهنّم و آتش آن لذّات دنيا را به خود حرام كرده و خود را از بسيارى از نعمتهاى دنيوى محروم كرده باشند و بعد از مرگ از حياتى تازه و زندگى جديد با امكاناتى عالى براى آنان خبرى نباشد. در اين صورت آيا از آنها هيچ حقّى ضايع نشده است؟! روشن است كه اگر چنين وعدهاى از سوى خداى تعالى به آنها داده نمىشد اين همه مشكلات و سختىها را تحمّل نمىكردند. به راستى محروم ساختن بندگان از آنچه به آنان وعده داده شده با عدل الاهى سازگار است؟ آيا محقّق نشدن اين وعدهها ظلم و ستم در حق آنها نيست؟
روشن است كه به مقتضاى عدل الهى اين وعدهها حتماً و قطعاً بايد عملى شود و به هيچ وجه تخلّفى در آن صورت نگيرد.
خداوند متعال در آيهاى ديگر بهشت را با بندگان خويش معامله كرده است. و معلوم است پاى بند بودن به مواد عهدنامه و معامله لازم است:
إِنَّ اللّهَ آشْتَرى مِنَ المُـؤْمِنِـينَ أَنْفُسَـهُمْ وَأَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ آلجَنَّـةَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِـيلِ آللّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقّـاً فِي آلتَّـوْراةِ وَالإِنْجِـيلِ وَالقُرآنِ وَمَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ.
همانا خداوند از مؤمنان جان و مالشان را خريده است در مقابل براى شان بهشت را قرار داده است. در راه خدا جنگ مىكنند پس مىكشند و كشته مىشوند. اين وعدهاى بر عهده خدا در تورات و انجيل و قرآن است. و كيست كه از خداوند به عهد خويش باوفاتر باشد.
در اين آيه شريفه خداوندمتعال با آنان كه مىخواهند جان و مال خويش را در راه خدا بدهند معامله كرده و بهشت را قيمت آن قرار داده است. و سپس تاكيد فرموده كه او بر اين معامله پاى بند است و به هيچ وجه از آن تخطّى نخواهد كرد. و اين پيمانى است كه بين خداوند متعال و بندگان خويش در تورات و انجيل و قرآن بسته شده و هيچ كس وفادارتر از او به پيمان خويش نيست.
آنچه ذكر شد در مورد وعده پاداش اعمال نيك بود ولى وعده الاهى در مورد معاد به اين جا ختم نمىشود و در آيات ديگرى خود معاد وعده الاهى قرار گرفته و به تحقّق آن تأكيد شده است :
كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِـيدُهُ وَعْداً عَلَيْنا إِنّا كُنّا فاعِلِـينَ.
همان طور كه خلق اوّل را آغاز كرديم آن را باز مىگردانيم. وعدهاى است بر عهده ما به يقين انجامش خواهيم داد.
۲٫ حكمت الهى
اما لزوم معاد از راه حكمت الاهى هم به اين صورت قابل اثبات است كه اگر انسان با مرگ نابود شده، از بين برود و حيات جديدى براى او نباشد، اين همه اخبار از عالم آخرت و بهشت و جهنم و وعد و وعيدهايى كه توسط پيامبران الاهى به مردم رسيده، همه لغو و بيهوده مىشود. و چون خداوند متعال حكيم است و كار لغو و بيهوده از حكيم سر نمىزند پس اقتضاى حكمت الاهى آن است كه انسان پس از مرگ دوباره حيات تازهاى داشته باشد. پروردگار خود نيز در قرآن كريم اين امر را مورد تأكيد قرار داده مىفرمايد :
أَفَحَسِـبْتُمْ أَنَّما خَلَـقْناكُمْ عَـبَثاً وَأَنَّكُمْ إِلَيْنا لاتُـرْجَعُونَ.
آيا گمان مىكنيد كه شما را بيهوده خلق كرديم و به سوى ما باز نخواهيد گشت؟
أَيَحْسَبُ آلإِنْسانُ أَنْ يُتْرَک َ سَدىً.
آيا انسان گمان مىكند بيهوده رها مىشود؟
اين دو آيه دلالت مىكند كه اگر حيات انسان با اين دنيا پايان مىگرفت و زندگى جديدى براى او نبود كه در آنجا مورد محاسبه قرار گيرد، خلقت اين انسان با شرايط و امكاناتى كه خداوند متعال براى تربيت او در اين دنيا مهيّا كرده است، عبث و بيهوده مىشد.
معاد، ضرورت اديان
در قرآن كريم همه رسولان الاهى از حضرت آدم گرفته تا حضرت خاتم ۶ روز قيامت و مجازات اعمال انسانها و زنده شدن پس از مرگ را به انسانها سفارش كرده و اعتقاد به آن را از آنها خواستهاند. و گفتيم كه هيچ رسولى از سوى پروردگار به رسالت برگزيده نشده است مگر اينكه يكى از وظايف مهم او بشارت و انذار بوده است. بشارت و انذار هر چند با بلاها و عذابها و نعمتهاى دنيا نيز معنادار مىشود، امّا مصداق بارز و آشكار آن، نعمتهاى بهشتى و عذابهاى جهنّمى است.
افزون بر اين در آيات فراوان ديگرى نيز كه مضمون دعوتهاى پيامبران را حكايت مىكند به اين امر تصريح مىكند. خداى تعالى بعد از بيان بهتر بودن زندگى آخرت از دنيا و جاودانگى اش، آن را به كتابهاى آسمانى پيشين مانند كتابهاى حضرت ابراهيم و موسى ۸ نسبت مىدهد :
بَلْ تُؤْثِرُونَ آلحَياةَ آلدُّنْيا * وَالآخِرَةُ خَيْرٌ وَأَبْقى * إِنَّ هـذا لَفِي آلصُّـحُفِ آلأُولى * صُـحُفِ إِبْراهِـيمَ وَمُوسى.
بلكه زندگى دنيا را ترجيح مىدهيد * در حالى كه آخرت بهتر و باقى است * همانا اين در نوشتههاى پيشين موجود است * نوشتههاى ابراهيم و موسى.
ودر جاى ديگر بعد از نقل جريان حضرت آدم و حوا ۸ و نزديك شدن آنها به درخت ممنوع و اخراجشان از بهشت و استقرارشان در زمين و توبه حضرت آدم ۷ آنها را سرزنش كرده، به خروجشان از آن جا دستور مىدهد. و پيروان راه هدايت خويش را لطف و مرحمت نموده، كافران را با عذاب ابدى تهديد مىكند :
قُلْنا آهْبِطُوا مِنْها جَمِـيعاً فَإِمّا يَأْتِـيَنَّـكُمْ مِنِّي هُدَىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ * وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآياتِنا أُولـئِکَ أَصْحابُ آلنَّارِ هُمْ فِـيها خالِدُونَ.
گفتيم: همه شما از آنجا فرو افتيد، پس قطعاً هدايتى از سوى من برايتان خواهد آمد. هر كس از هدايت من پيروى كند آنها را هيچ ترسى نخواهد بود و اندوهى نخواهند داشت. و آنان كه كفر ورزند و آيات ما را تكذيب كنند آنان اهل آتش بوده در آن هميشگى خواهند بود.
و در آيهاى ديگر خطاب حضرت نوح به امّت خويش را نقل مىكند كه حضرت نوح خلق انسان را از خاك به امّت خويش بيان نموده به آنان يادآورى مىكند كه انسان دوباره به خاك برخواهد گشت و سپس سر از آن برخواهد آورد :
وَاللّهُ أَنْبَتَكُمْ مِنَ الأَرْضِ نَباتاً * ثُمَّ يُعِـيدُكُمْ فِـيها وَيُخْرِجُكُمْ إِخْراجاً.
و خداوند شما را از زمين رويانيد * سپس شما را در آن باز مىگرداند ]و دوباره از آن[ بيرونتان مىآورد.
و از حضرت موسى ۷ حكايت مىكند كه وقتى در امّت او شخصى كشته شد و در مورد قاتل او اختلاف پديد آمد، خداى تعالى از آنها خواست تا گاوى را ذبح كرده و عضوى از آن را به بدن مقتول نزديك كنند تا زنده شود و چون آنها چنين كردند و مقتول زنده شد پروردگار به آنها تذكر مىدهد كه زنده كردن مردگان هم چنين خواهد بود :
وَإِذ قَتَلتُمْ نَفْساً فَادّارَأْتُمْ فِـيها وَاللّهُ مُخْرِجٌ ما كُنْتُمْ تَـكْتُمُون * فَقُلنا آضْرِبُوهُ بِبَعْضِها كَذلِک َ يُحْيِ آللّهُ آلمَوْتى وَيُرِيكُمْ آياتِهِ لَعَلَّـكُمْ تَعْقِلُونَ.
و آنگاه كه كسى را كشتيد و درباره آن اختلاف كرديد و خداوند آن را كه پنهان مىكرديد بيرون آورد* پس گفتيم او را به بعضى از آن مرده بزنيد. همين طور خداوند مردگان را زنده مىكند و آياتش را به شما نشان مىدهد شايد شما خرد ورزيد.
و سرگذشت حضرت ابراهيم ۷ و زنده شدن پرندگان براى او ونيز مرگ
حضرت عزير ۷ و زنده شدن وى بعد از صد سال اين حقيقت را بازگو مىكند كه
زنده شدن انسانها در روز قيامت مورد اتفاق همه ملل و اديان الاهى بوده است. بلكه در اديان غير الاهى مانند برهمايى و بودايى و مجوسى حتى آيينهاى مصريان قديم نيز اعتقادبه معاد وجود داشته است.
معاد وحوش و حيوانات
معاد وحوش و حيوانات از اصول دين و از ضروريات اديان الاهى نيست، و اعتقاد و عدم اعتقاد به آن تاثيرى در اعتقاد به معادى كه از اصول دين است ندارد. ولى اصل اين مسأله در برخى آيات قرآنى و روايات اهل بيت : امرى مسلّم فرض شده است. خداوند متعال پيامبرش را به ياد روزى مىاندازد كه وحوش محشور مىشوند.
وَإِذا آلوُحُوشُ حُشِرَتْ.
و آنگاه كه وحوش محشور مىشوند.
و در جاى ديگر حيوانات و پرندگان را مانند انسانها داراى امّتهاى مختلف به حساب آورده و اجتماع آنها را در محشر ياد آورى مىكند :
وَما مِنْ دابَّةٍ فِي الأَرضِ وَلا طائِرٍ يَطِـيرُ بِجَناحَيْهِ إِلّا أُمَمٌ أَمْثالُكُمْ مافَرَّطْنا فِي الكِتابِ مِنْ شَيءٍ ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ.
و هيچ جنبندهاى در زمين و هيچ پرندهاى نيست كه با دو بالش پرواز مىكند جز اينكه مانند شما امّتهايى هستند. ما در كتاب از هيچ چيز فرو گذار نكرديم. آنگاه به سوى پروردگارشان محشور مىشوند.
پس اينكه حيوانات هم مانند انسانها داراى طوايف وامّتهاى مختلف اند، و در ميان آنها نيز خوب و بد وجود دارد و آنها هم داراى شعور و قدرت و اختيارند و خداوندمتعال هم مانند انسانها آنها را مورد خطاب و تكليف خويش قرار داده است، از نظر قرآن و احاديث اهل بيت : جاى هيچ گونه شكّ و ترديد نيست.
اضافه بر اينها در روايتى كه پيشتر در نقل جريان حضرت ابراهيم ۷ ياد كرديم، معلوم شد كه منشأ سؤال حضرت ابراهيم ۷ از خداى تعالى معاد حيواناتى بودكه مأكول همديگر واقع مىشدند. و از آن روايت استفاده مىشودكه معاد حيوانات در اديان امم پيشين نيز وجود داشته است.
و نيز در روايات، از برخى حيوانات به اسم نامبرده شده است كه آنها داخل بهشت خواهند شد. از اين ميان ناقه صالح، سگ اصحاب كهف، الاغ بلعم و گرگ را مىتوان نام برد.
و از امام صادق ۷ نقل شده است كه هر استرى كه سه سال يا هفت سال به سفر حج برده شود از حيوانات بهشت خواهد شد.
پس اصل معاد حيوانات ووحوش با توجه به آيات ياد شده و روايات وارده در اين زمينه مسلّم است ولى كيفيّت حشر آنها روشن نيست.
چكيده درس ششم
معاد در لغت به معناى بازگشتن است.
و معناى اصطلاحى آن بازگشت ارواح مردگان در روز قيامت به بدنهاى عنصرى اين جهانى است براى رسيدن به پاداش يا كيفر اعمالشان.
معاد يكى از اصول اعتقادى همه مسلمانان است كه مانند ايمان به خدا تأكيد فراوان به آن شده است.
اعتقاد به معاد آثار مهمى دارد كه به عنوان نمونه مىتوان به معنا دادن به زندگى و اميد داشتن به آيندهاى روشن را ذكر كرد.
لزوم معاد از دو طريق عدل و حكمت الاهى قابل اثبات است.
معاد همان گونه كه در دين اسلام مورد تأكيدقرار گرفته در اديان الاهى ديگر نيز مورد توجّه بوده است.
اعتقاد به معاد در اديان غير الاهى نيز وجود داشته است.
در روايات به دخول برخى از حيوانات به بهشت، تصريح شده است.
با توجّه به آيات و روايات اهل بيت : معاد وحوش و حيوانات ثابت و مسلّم است.
خودآزمايى
۱٫ معناى لغوى و اصطلاحى معاد را بنويسيد.
۲٫ قرآن كريم چه اندازه به موضوع معاد اهمّيّت مىدهد؟
۳٫ آثار اعتقاد به معاد در زندگى فردى و اجتماعى انسانها چيست؟
۴٫ آيا در اديان ديگر نيز معاد هست؟
۵٫ آيهاى را كه مربوط به گاو بنى اسرائيل است بيان كنيد. اين آيه شاهد و دليل كدام موضوع قرآنى است؟
۶٫ لزوم معاد انسان بر خدا را از دو طريق عدل و حكمت الاهى اثبات كنيد.
۷٫ جايگاه اعتقاد به حشر وحوش را تبيين كنيد.
۸٫ آيا حيوانات نيز به بهشت مىروند؟
امكان معاد
اشاره :
داستانهاى قرآنى و حديثى كه از زنده شدن مردگان در دنيا حكايت مىكنند به روشنى بيانگر امكان وقوع معاد هستند، از دانشجو انتظار مىرود بعد از مطالعه اين درس يك آگاهى اجمالى از زنده شدن مردگان در دنيا داشته باشد و آيات و روايات مربوط به اين بحث را بررسى كند.
زنده شدن مردگان در دنيا
الف: شواهد قرآنى
در قرآن كريم آياتى وجود دارد كه در آنها خداوند متعال از وقوع زنده شدن برخى از مردگان در دنيا خبر داده و آن را مثالى براى زنده شدن مردگان در قيامت به شمار آورده است. اين داستانها گواه روشنى بر امكان وقوع معاد جسمانى و جمع شدن اجزاء پوسيده انسانها و شكلگيرى انسان كامل در قيامت است.
۱٫ زنده شدن مقتول بنى اسرائيل
يكى از موارد زنده شدن مردگان در دنيا، زنده شدن مقتول بنى اسرائيل در زمان حضرت موسى ۷ است. خداوندمتعال آن جريان را به اين صورت حكايت مىكند كه در زمان حضرت موسى مردى كشته مىشود و قاتل شناخته نمىشود و مردم در اين باره اختلاف مىكنند. خداوند متعال براى رفع اختلاف دستور مىدهد گاوى بخرند و آن را ذبح كرده و يكى از اندامهاى آن را به مقتول بزنند تا او زنده شود و قاتل خويش را معرفى كند. خداى تعالى بعد از نقل اين جريان تصريح مىكند كه مردگان هم به اين صورت زنده خواهند شد :
وَإِذ قَتَلتُمْ نَفْساً فَادّارَأْتُمْ فِـيها وَاللّهُ مُخْرِجٌ ما كُنْتُمْ تَـكْتُمُون * فَقُلنا آضْرِبُوهُ بِبَعْضِها كَذلِک َ يُحْيِ آللّهُ آلمَوْتى.
و آنگاه كه شخصى را كشتيد پس درباره آن اختلاف كرديد و خداوند آنچه را كه شما پنهان مىكرديد بيرون مىآورد. پس گفتيم او را به بعضى از آن شخص بزنيد. همين طور خداوند مردگان را زنده مىكند.
در اين جريان معلوم است كه بدن مقتول به چيز ديگرى تبديل نشده بوده است. و تنها به جهت اختلالى كه قاتل در نظام بدن مقتول ايجاد كرده بوده روح از بدن جدا شده و مرگ او فرا رسيده بود. و خداوند متعال با اصلاح نظام بدن روح را دوباره به آن برگرداند و با اين شيوه مقتول زنده شد. بنابر اين وقوع اين امر در قيامت هيچ بعدى ندارد؛ بلكه بر اساس آموزههاى دينى در قيامت نيز همين اتفاق خواهد افتاد. يعنى همان طور كه خداى تعالى در اين دنيا روح مرده را به بدن برگرداند و او انسان كامل شد و از همه آنچه پيشتر برايش اتفاق افتاده بود آگاه كرد در قيامت نيز انسان به همين صورت زنده خواهد شد و از اعمال و كردارهاى سابق خويش آگاه خواهد شد.
۲٫ زنده شدن حضرت عزير بعد از صد سال
يكى ديگر از موارد احياى مردگان در دنيا زنده شدن حضرت عزير بعد از صد سال است. عزير با مقدارى طعام و كوزه آبى از محل زندگى خويش بيرون آمد. در راه به شهرى رسيد كه خانه هايش فرور ريخته بود و همه مردمانش مرده بودند. اجساد مردگان همه پوسيده شده بود. او با خود گفت: خداوند اينها را چگونه زنده خواهد كرد؟
در اين حال خداوند متعال او و مركب سواريش را قبض روح كرد و صد سال از اين جريان گذشت و بدن حضرت عزير و مركبش پريشان و پاشان گرديد، اما كوزه آب و طعامش سالم مانده بود. خداوند متعال نخست چشمان حضرت را بازگردانده، آنها را بينا كرد و سپس همه اعضاى بدن او را در مقابل چشمانش جمع كرده بر آنها گوشت رويانيد و مركبش را نيز زنده كرد تا به اطمينان و يقين وى افزوده شود و نشانهاى از قيامت و زنده شدن مردگان براى ديگران باشد.
أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلى قَرْيَةٍ وَهِيَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها قالَ أَنّى يُحْيِي هـذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ آللّهُ مِئَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ كَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِئَةَ عامٍ فَانْظُرْ إِلى طَعامِکَ وَشَرابِکَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَآنْظُرْ إِلى حِمارِک َ وَلِنَجْعَلَکَ آيَةً لِلنّاسِ وَآنْظُرْ إِلى العِظامِ كَيْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَـكْسُوها لَحْماً فَلَمّا تَبَيَّنَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللّهَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ.
يا مانند كسى كه بر قريهاى گذر كرد در حالى كه خانههايش فرو ريخته بود. گفت: خداوند اينها را بعد از مردنشان چگونه زنده مىكند؟ پس خداوند صد سال او را ميراند سپس زندهاش كرد گفت: چه مقدار درنگ كردى؟ گفت: يك روز يا بعضى از روز. گفت: بلكه صد سال درنگ كردى. پس به غذا و نوشابه خويش نگاه كن فاسد نشده است. و به مركب خويش نگاه كن. و ما تو را نشانه براى مردم قرار مىدهيم. و به استخوانها نگاه كن كه چگونه آنها را به هم مىآوريم سپس آنها را گوشت مىپوشانيم پس وقتى براى او روشن شد گفت: باور دارم كه خداوند بر همه چيز قادر است.
در اين جريان خداوند متعال با احياى بدن حضرت عزير ۷ و مركب سواريش ـ پس از گذشت صد سال از مردن آن دو و پوسيدگى بدنشان ـ به آن حضرت نشان داده است كه احياى مردگان در قيامت نيز ممكن است و به همين صورت، انجام خواهد گرفت. يعنى همين بدنها كه پوسيده مىشوند و در اطراف و اكناف عالم پراكنده مىشوند دوباره خداوند متعال همه آنها را جمع خواهد كرد و روحشان را به آنها باز خواهد گردانيد. سؤال حضرت عزير هم كه با ديدن مردگان و پراكنده شدن اعضاى آنها برايش ايجاد شد و از خداوند متعال پرسش نمود به همين نكته دلالت دارد كه بدنهايى كه در روز قيامت زنده خواهند شد همين بدنهاى دنيوى اند. و اگر بدنى غير از اين بدن در كار باشد يا معاد تنها روحانى باشد ديگر اين سؤال از حضرت عزير و جواب خداوند متعال به اين صورت بى معنا مىشد.
نكته ديگرى كه در اين آيه در امر معاد مهم است آن است كه خداوند متعال طعام و شراب حضرت عزير را در طول صد سال سالم و سلامت حفظ كرده بود، خداى تعالى با اين كار خويش بندگانش را به قدرت و علم و آگاهى خويش يادآورى مىكند كه خداى تعالى اگر بخواهد مىتواند همه بدنهاى انسانها را سالم و سلامت حفظ كند. و سنّتهاى طبيعى محكوم اراده خداى تعالى هستند نهاراده خداى متعال محكوم اسباب و سنّتهاى طبيعى باشد.
۳٫ زنده شدن پرندههاى حضرت ابراهيم ۷
مورد ديگر از احياى مردگان كه خداوند متعال در قرآن كريم از آن ياد كرده است جريان زنده شدن پرندگان براى حضرت ابراهيم ۷ است. امام صادق ۷ اين جريان را به اين صورت توضيح مىدهد :
حضرت ابراهيم آن گاه كه با دانستن اسم اعظم پروردگار بر آسمانها و زمين مسلّط شد… ناگاه حيوان مردهاى را مشاهده كرد كه در كنار دريا افتاده و نيمى از بدنش در آب و نيم ديگر در خشكى بود و حيوانات آبى و خاكى از آن تغذيه مىكردند و بعد درندگان به جان همديگر افتاده و يكديگر را مىخوردند. در اين هنگام حضرت ابراهيم در نهايت شگفت زدگى به خداوند متعال عرض كرد : پروردگارا! به من نشان بده چگونه مردگان را زنده مىكنى؟ به او وحى شد كه آيا ايمان نياوردى؟ پاسخ داد: چرا ايمان آوردهام ولى مىخواهم اطمينان قلب پيدا كنم. مىخواهم چگونگى زنده شدن اين حيوانات كه بعضى برخى ديگر را مىخورند، مشاهده كنم. به او خطاب شد كه چهار پرنده را بگير و آنها را بكش و گوشت و استخوان و پرهايشان را كاملاً در هم بكوب و بعد آنها را به درستى در همآميز به گونهاى كه نتوان آنها را از هم جدا كرد. پس همان گونه كه اين حيوانات درنده همديگر را مىخورند و اجزايشان در هم مىآميزد اجزاى مرغان نيز در هم آميختهاند آنها را به چند قسمت تقسيم كن و هر قسمت را بالاى قلّهاى قرار بده و سپس مرغان را به نام خودشان بخوان. خواهى ديد كه مرغان شتابان به سوى تو مىآيند.
خداوند متعال اصل جريان را به اين صورت حكايت مىكند :
وَإِذ قالَ إِبْراهِـيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ المَوْتى قالَ أَوَلَمْ تُؤْمِن قالَ بَلى وَلـكِنْ لِـيَطْمَئِنَّ قَلْبِي قالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْکَ ثُمَّ آجْعَلْ عَلى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءَاً ثُمَّ آدْعُهُنَّ يَأْتِـينَکَ سَعْيَاً وَآعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَـكِـيمٌ.
و آنگاه كه ابراهيم ۷ گفت: اى پروردگار من مرا نشان ده كه چگونه مردگان را زنده مىكنى؟ آيا ايمان نياوردى؟ گفت: چرا. اما تا دلم مطمئن شود. گفت: چهار پرنده بگير و آنها را قطعه قطعه كن آنگاه جزئى از آنها را در بالاى هر قلّهاى قرار ده سپس آنها را صدا بزن با شتاب به سويت خواهند آمد؛ و باور كن كه خداوند عزيز و حكيم است.
در اين جريان نيز سؤال از زنده شدن مردگان و امكان وقوع معاد جسمانى است. اگر چه در روايت، اصل سؤال از خوردن حيوانات همديگر را پديد آمده است و اين نشانگر معاد آنها نيز است و در مباحث بعدى شواهد و ادلّهاى براى آن خواهد آمد ولى اين مسأله در انسانها نيز وجود دارد و مردگان آنها نيز خوراك ديگران قرار مىگيرد. و خداوند متعال با جوابى كه فرموده؛ نشان داده است كه بدنهاى هر يك از موجودات اگرچه ظاهراً به بدن ديگرى تبديل مىشود ولى در واقع هر يك از بدنها مشخّص و معيّن است و بعد از مرگ هيچ گاه بدنى به بدن ديگر يا جزئى از بدن به جزئى از بدن ديگر تبديل نمىشود بلكه فقط با همديگر در مىآميزند و به عنايت خداوند متعال به هنگام قيامت از همديگر جدا شده و با برگشتن روحشان حيـات تازهاى پيدا مـىكنند. بنابـراين، داستان زنـده شدن پـرندگان حضرت ابراهيم ۷ نيز به خوبى بر امكان وقوع معاد جسمانى شهادت مىدهد.
اين جريان نيز قدرت و علم خداوند متعال را يادآورى مىكند و گوياى آن است كه كوچكترين جزء بدنى هيچ انسانى در هر كجاى عالم هم قرار بگيرد بر خداى تعالى پوشيده نيست و خداوند به آن آگاهى و اشراف كامل دارد و تمام اجزاى بدن انسانها را بعد از پوسيده شدن دوباره به همان شكل اوّل خود بازگردانده و آنها را عيناً مثل قبل قرار خواهد داد و روح و تمام ادراكات و بهره مندى آنها از عقل و خرد را به آنان باز خواهد گرداند و آنان همان انسانهاى سابق خواهند شد. و با توجّه به علم عيانى و دقيق و توانايى كامل و بى حدّ الهى در اين امر جاى هيچ گونه ترديد و شبههاى نيست. و در حقيقت اعتقاد به معاد با اعتقاد به توحيد و معرفت خداى متعال پيوند خورده است و اعتقاد به معاد در اديان الهى از اعتقاد به خداى تعالى وقدرت و علم عيانى او هرگز قابل تفكيك نيست.
در قرآن كريم و روايات اهل بيت : موارد ديگرى از احياى مردگان در دنيا ذكر شده است كه در اينجا به همين مقدار بسنده مىشود.
/
ب: شواهد روايى
چنانكه ديديم قرآن كريم به صراحت دلالت كرد كه در روز قيامت همه انسانها با همين بدنهاى دنيوى خويش دوباره زنده خواهند شد. و خداوند متعال اجزاى پوسيده و خاك شده بدنها را جمع خواهد كرد. يعنى انسان موجود در آخرت و بهشت و جهنّم عيناً همين انسان در دنيا با بدن دنيوى خويش خواهد بود. البتّه اين بدان معنا نيست كه آخرت در دنيا واقع خواهد شد و روح به بدن دنيوى با قيد در دنيا بودنش تعلّق خواهد گرفت بلكه بدن با اينكه بدن دنيوى است؛ اما جايگاه بدن، دنيا نخواهد بود. در روايات اهل بيت : هم همين معنا با توضيحاتى بيان شده است كه به برخى از آنها اشاره مىشود :
در حديثى از امام صادق ۷ نقل شده است كه رسول خدا ۶ به جبرئيل گفت: من مىخواهم زنده شدن مردگان را مشاهده كنم. جبرئيل او را به قبرستان بنى ساعده برد و بالاى سر قبرى آمد و مردى را زنده نمود و بعد گفت: روز قيامت انسانها به اين صورت زنده خواهند شد :
أَرِنِي كَيْفَ يَبْعَثُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى الْعِبَادَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ؟
قَالَ: نَعَمْ. فَخَرَجَ إِلَى مَقْبَرَةِ بَنِي سَاعِدَةَ فَأَتَى قَبْراً فَقَالَ لَهُ:
اخْرُجْ بِإِذْنِ اللَّهِ، فَخَرَجَ رَجُلٌ يَنْفُضُ رَأْسَهُ مِنَ التُّرَابِ وَ هُوَ يَقُولُ: وَا لَهْفـَاهْ ـ وَ اللَّهْفُ هُوَ الثُّبُورُ ـ ثُمَّ قَالَ: ادْخُلْ، فَدَخَلَ. ثُمَّ قَصَدَ بِهِ إِلَى قَبْرٍ آخَرَ فَقَالَ : اخْرُجْ بِإِذْنِ اللَّهِ، فَخَرَجَ شَابٌّ يَنْفُضُ رَأْسَه… .
ثُمَّ قَالَ: هَكَذَا يُبْعَثُونَ يَوْمَ الْقِيَامَة.
به من نشان بده خداوند چگونه در روز قيامت ]مردگان را[ بر مىانگيزد.
]جبرئيل[ عرض كرد: بله پس به سمت قبرستان بنى ساعده رفته و بر سر قبرى آمد و به صاحب قبر گفت: به اذن خدا ]از قبر[ بيرون بيا! مردى خارج شد ]در حالى كه[ خاك سرش را تكان مىداد و مىگفت وا أسفا ـ و لهف به معناى هلاكت است ـ سپس گفت: برو داخل قبر، پس داخل شد. سپس به سوى قبر ديگرى رفت وگفت: به اذن خدا ]از قبر[ بيرون بيا! جوانى از قبر خارج شد در حالى كه گرد و خاك از سرش مىتكاند… . سپس عرض كرد: خدا در روز قيامت اين چنين ]مردگان را[ بر مىانگيزد.
در اين حديث شريف نيز به روشنى از زنده شدن مردگان در دنيا سخن به ميان آمده است. بر اساس اين حديث جمع شدن اجزاء پوسيده شده بدن و شكل گيرى انسان كامل به اذن خداوند كاملاً ممكن است و هيچ استبعادى ندارد. گذر صد سال يا هزاران هزار سال در امكان آن تغييرى ايجاد نمىكند و خدايى كه انسانى را در اين دنيا بعد از گذر صد سال يا بيشتر يا كمتر دوباره احيا مىكند همو مىتواند او را بعد از گذر ميلياردها سال زنده كند.
چكيده درس هفتم
شواهد زيادى در قرآن كريم و روايات اهل بيت : بر امكان معاد دلالت دارند.
زنده شدن مقتول بنى اسرائيل در زمان حضرت موسى شاهد روشنى بر امكان وقوع معاد است.
بر اساس آيات قرآن حضرت عزير ۷ پس از گذشت صد سال از قبض روحش به اذن خدا حياتى دوباره يافت. اين داستان نيز به خوبى بر امكان وقوع معاد دلالت مىكند.
از شواهد قرآنى ديگر بر امكان زنده شدن مردگان، داستان زنده شدن پرندههاى حضرت ابراهيم ۷ است.
در روايات نيز شواهدى از احياء مردگان در دنيا ارائه شده است.
بر اساس روايت امام صادق ۷ خداى تعالى به درخواست پيامبر اكرم ۶ اذن زنده شدن دو نفر از مردگان خفته در قبرستان بنى ساعده را صادر فرمود.
خودآزمايى
۱٫ از زنده شدن مردگان در اين دنيا چه نتيجهاى مىتوان گرفت؟
۲٫ داستان زنده شدن مقتول بنى اسرائيل را به اختصار بنويسيد.
۳٫ تفاوتها و شباهتهاى زنده شدن مقتول بنى اسرائيل و زنده شدن حضرت عزير را بيان كنيد.
۴٫ ماجراى حضرت ابراهيم ۷ را در احياى مردگان به اختصار بنويسيد.
شبهات منكران معاد
اشاره
دانشجو بايد بعد از مطالعه اين درس دلايل منكران معاد عنصرى را بداند و پاسخ عقلى و نقلى آن را از آيات و روايات يادگرفته وشبهه آكل و مأكول را براى خود حل كند.
۱٫ شبهات منكران و پاسخ قرآن به آنها
خداوند متعال در آياتى از قرآن كريم به شبهاتى كه از سوى منكران عالم آخرت و زنده شدن مردگان در مقابل پيامبران الاهى مطرح مىشده، پرداخته و به آنها پاسخ داده است. يكى از مهمترين شبههها اين است كه: چگونه ممكن است بدنهايى كه پوسيده و به خاك تبديل شده است دوباره زنده شود؟
چنانكه پيشتر هم ذكر شد گاهى اوقات پيامبران الاهى نيز درباره كيفيت زنده شدن مردگان پرسيدهاند. و خداوند متعال براى اطمينان قلب آنان كيفيّت احياى مردگان را در همين دنيا براى آنها نشان داده است. و روشن است وقوع احياى مردگان در دنيا دليلى محكم بر امكان آن در قيامت نيز است. ولى با وجود اين خداى تعالى در آيات زيادى بعد از نقل شبهههاى منكران معاد به جواب آنها پرداخته است. در اين جا به برخى از آنها اشاره مىشود :
وَقالُوا أَإِذا كُنّا عِظاماً وَرُفاتاً أَئِنّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِيداً * قُلْ كُونُوا حِجارَةً أَوْ حَدِيداً * أَوْ خَلْقاً مِمّا يَكْبُرُ فِي صُدُورِكُمْ فَسَيَقُولُونَ مَنْ يُعِـيدُنا قُلِ آلَّذِي فَطَرَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ….
و گفتند: آيا ما وقتى استخوان شديم و از هم پاشيديم آيا ما دوبارهتر و تازه زنده خواهيم شد؟ بگو: سنگ باشيد يا آهن يا خلقى بزرگ پيش خودتان. پس خواهند گفت: كيست كه ما را برگرداند؟ بگو او كه بار اول خلقتان كرد.
در اين آيه كريمه خداوند متعال استبعاد و انكار منكران را نقل مىكند كه ما بعد از آن كه استخوان و خاك شديم چگونه ممكن است دوباره به صورت نخست باز گرديم؟ خداى تعالى جواب مىفرمايد: آن كسى كه شما را نخستين بار آفريده است قادر است كه شما را اگر چه استخوان يا خاك يا سنگ يا آهن هم شويد دوباره به همان صورت اول برمىگرداند.
أَيَحْسَبُ آلإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ * بَلى قادِرِينَ عَلى أَنْ نُسَوِّيَ بَنانَهُ.
آيا انسان گمان مىكند كه ما استخوانهايش را جمع نمىكنيم؟ چرا ما توان داريم كه سر انگشتانش را هم كامل كنيم.
در اين آيه شبهه در جمع استخوانها نقل شده و جواب آمده است كه ما نه تنها بر جمع استخوانهايتان قادريم بلكه مىتوانيم سر انگشتانتان را هم دوباره مثل اول سر جاى خويش استوار سازيم.
وَقالُوا ما هِيَ إِلّا حَياتُنا آلدُّنْيا نَمُوتُ وَنَحْيا وَما يُهْلِكُنا إِلّا الدَّهْرُ وَما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلّا يَظُنُّونَ * وَإِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَـيِّناتٍ ما كانَ حُجَّتَهُمْ إِلّا أَنْ قالُوا آئْتُوا بِآبائِنا إِنْ كُنْتُمْ صادِقِـينَ * قُلِ اللّهُ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ يُمِـيتُكُمْ ثُمَّ يَجْمَعُكُمْ إِلى يَوْمِ آلقِـيامَةِ لارَيْبَ فِـيهِ وَلـكِنَّ أَكْثَرَ النّاسِ لا يَعْلَمُونَ.
و مىگويند: ما جز زندگى دنيا زندگى ديگرى نداريم مىميريم و زنده مىشويم و جز روزگار ما را هلاك نمىكند. و آنها بدان آگاهى ندارند، آنها جز گمان چيزى ندارند. و آنگاه كه آيههاى روشن ما برايشان تلاوت مىشود حجّتى ندارند جز اينكه مىگويند: اگر راست مىگوييد پدران ما را بياوريد. بگو خداوند شما را زنده مىكند سپس مىميراند سپس به روز قيامت كه شكّى در آن نيست همه شما را جمع مىكند. اما بيشتر مردم نمىدانند.
در اين آيات سخن از انكار منكران معاد است. آنان مىگويند: ما جز دنيايى كه در آن زندگى مىكنيم دنياى ديگرى نخواهيم داشت و با مرگ از بين رفته و فانى خواهيم شد و دوباره زندگى جديدى نخواهيم يافت و شما اگر راست مىگوييد كه ما دوباره زنده خواهيم شد پس پدران ما را كه سالهاست مردهاند و استخوانهايشان پوسيده، زنده كرده به ما نشان دهيد.
خداى تعالى انكار اين گروه را ناشى از جهل و نادانى آنها دانسته، تأكيد مىكند كه زندگى و مرگ انسان به دست اوست. و خداوند متعال است كه زنده مىكند و مىميراند و در روز قيامت دوباره همه را زنده خواهد كرد. و مرگ و زندگى انسانها كار طبيعت نيست تا انسان با مردن فانى شده و از بين برود. انسان كيفيّت پيدايش خود را نمىداند كه چگونه از خاك آفريده شده و به اين صورت موجود در آمده است. بى اطلاعى او از كيفيّت پديد آمدنش موجب شده است كه درباره حيات يافتن مجدد خويش نيز دچار مشكل شود. اگر او همچون پديد آمدنش از بازگشت خود نيز اظهار بىاطلاعى مىكرد خيلى بجا بود. يعنى انسان بايد به نادانى و عدم آگاهى خويش اذعان كند و به توانايى و آگاهى خالق و آفريننده خويش ايمان بياورد و اخبار او را در احياى مردگان در قيامت بپذيرد و به شواهد وقوع معاد در دنيا توجّه كند، اما متأسفانه به جاى آن انتظار دارد كه خداوند متعال براى ايمان آوردن او پدرش را زنده كند! و اين به معناى عدم اعتقاد كامل آنان به خداوند متعال است و نشان مىدهد كه آنان از معرفت خداى تعالى و تسليم در مقابل او و ايمان و اعتقاد به خداوندگارى خدا ابا دارند.
أَوَ لَمْ يَرَ الإِنْسانُ أَنّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصِـيمٌ مُبِينٌ * وَضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَنَسِىَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ يُحْيِ آلعِظامَ وَهِىَ رَمِـيمٌ * قُلْ يُحْيِيها آلَّذِي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِـيمٌ.
آيا انسان نمىبيند كه ما او را از نطفه آفريديم اما او دشمنى آشكار است. براى ما مَثَل مىزند و خلق خويش را فراموش مىكند، مىگويد: كيست كه استخوانهاى پوسيده را زنده كند. بگو: او كه بار اول آفريدش زندهاش مىكند. و او به هر خلقى آگاه است.
در اين آيه شريفه هم انكار احياى مردگان در روز قيامت ناشى از جهل و نادانى انسان به خلقت خويش دانسته شده است. بنابر اين اگر كسى خداشناس باشد و به خالقيّت و ربوبيّت خداوند متعال يقين كرده، و قدرت الاهى را پذيرفته باشد، اين گونه شبههها براى او بوجود نخواهد آمد. اصولاً اگر كسى اندكى در پيدايش خود تأمل كند خواهد دانست كسى كه نطفه را حيات داده و آن را به انسان كامل تبديل كرده است همو مىتواند انسان خاك و استخوان شده را دوباره زنده كند.
چنانكه مشاهده مىشود اين شبههها و جوابهاى آنها به حيات دوباره بدن عنصرى دنيوى انسان مربوط است و از طرف ديگر مىدانيم كه اين شبههها اختصاص به منكران پيامبر خاتم ۶ ندارد بلكه در امّتهاى پيامبران ديگر هم نظاير اينها وجود داشته است. و اين نشانگر آن است كه در روز قيامت كه همه پيامبران الاهى از آن به امّتهايشان خبر دادهاند همين انسانها با همين بدنهاى دنيوى شان دوباره جمع خواهند شد. پس اگر بدنى غير از اين بدن دنيوى در آخرت خلق شود و يا معاد فقط روحانى باشد و بدنى در كار نباشد، جايى براى طرح اين شبههها و جوابهايى كه داده شده نخواهد بود.
۲٫ شبهه آكل و مأكول
نتيجه مطالب ياد شده تا اينجا اين است كه خداوند متعال در روز قيامت همه اجزاى پراكنده انسان را ـ در هر جا از زمين و آسمانها و درياها باشد ـ دوباره جمع خواهد كرد و بدن را به صورت كامل دوباره درست خواهد كرد.
پيشتر روشن شد كه انسان از روح و بدن مركّب شده است. روح به دو هزار سال پيش از بدن آفريده شده و به بدن خلق شده در عالم ذرّ تعلّق گرفته است. سپس به همراه بدن در اصلاب پدران وارحام مادران جارى مىشود و در وقت معلوم در آخرين رحم قرار مىگيرد و از طريق مادر از مواد اين دنيا تغذيه و رشد و نمو مىكند و بعد از سپرى كردن دوران جنينى به دنيا مىآيد و در اين دنيا رشد و عمر خويش را طى مىكند و در نهايت با مرگ روح وبدن ذرّى از اين بدن دنيوى خارج مىشود. روح در برزخ و بدن ذرّى ـ بنابر روايتى ـ در قبر باقى مىماند. بسيارى از بدنهاى دنيوى مىپوسند و به عناصر اوّليّه تبديل مىشوند. و عناصر اوّليّه بدن نيز ممكن است به اجزاى موجودات ديگر تبديل شوند. مثلاً داخل آجر يك ساختمان گردند يا به شاخه درختى بروند و يا جزئى از بدن حيوان يا انسانى ديگر شوند. از سوى ديگر گفته شد كه خداى تعالى در قيامت اجزاى بدن هر انسانى را در هر كجا كه باشند دوباره به هم مىآورد و جمع مىكند. جمع كردن بدنها هيچ مشكل عقلى ندارد جز در صورتى كه جزئى از بدن انسانى تبديل به جزء بدن انسانى ديگر شود در اين صورت خداى تعالى اگر بخواهد هر دو انسان را به صورت كامل باز گرداند و زنده كند ممكن نخواهد بود. از اين شبهه در اصطلاح به شبهه آكل و مأكول تعبير شده است.
اين شبهه به نحوى در روايتى كه پيشتر در نقل جريان زنده شدن پرندگان براى حضرت ابراهيم ۷ نقل گرديد، عنوان شده است. زيرا در روايت ياد شده منشأ سؤال حضرت ابراهيم ۷ اين بود كه آن حضرت ديد كه حيوان مردهاى كنار دريا افتاده و حيوانات دريايى و خشكى از آن مىخورند وبعد آن حيوانات همديگر را مىخورند. با ديدن اين جريان از خداوند متعال خواست تا كيفيّت زنده شدن مردگان را به او نشان دهد. پروردگار نيز دستور داد او چهار پرنده را بگيرد و سرشان را ببرد، آنها را به طور كامل بكوبد و در هم آميزد و به چند قسمت تقسيم كند. هر قسمتى را بالاى قلّهاى بنهد. سپس هر يك از پرندگان را به اسم صدا زند. با اين كار پرندهها زنده شدند با شتاب به سوى حضرت ابراهيم ۷ آمدند.
اين جريان نشان مىدهد كه موجودات اگر چه از همديگر تغذيه مىكنند ولى آنچه دراين تغذيه اتفاق مىافتد اين است كه بدنها در همديگر مخلوط مىشود نه اين كه جزئى از بدن يكى تبديل به جزئى از بدن ديگرى شود.
علاوه بر اين كه معلوم شد هر انسانى پيش از آن كه به دنيا بيايد، در عالم ذرّ داراى روح و بدن بوده است. و گفتيم همان انسان به اين دنيا آمده و در اين دنيا رشد كرده و به اين صورت در آمده است. و نيز در برخى روايات آمده است كه بدن انسان بعد از مردن باقى مىماند و هنگام قيامت دوباره با جذب اجزاى خويش رشد مىكند. رسول خدا ۶ در پاسخ اين سؤال حضرت زهرا ۳ كه پرسيد، آيا در روز قيامت وقتى انسانها از قبرها بيرون مىآيند كفن خواهند داشت؟ فرمود :
تُبْلَى الْأَكْفَانُ وَ تَبْقَى الْأَبْدَانُ.
كفنها پوسيده مىشود وبدنها باقى مىماند.
در حديث ديگر امام صادق ۷ از اين بدن به عنوان طينت ياد كرده مىفرمايد :
نَعَمْ حَتَّى لَا يَبْقَى لَحْمٌ وَ لَا عَظْمٌ إِلَّا طِينَتُهُ الَّتِي خُلِقَ مِنْهَا فَإِنَّهَا لَا تَبْلَى تَبْقَى فِي الْقَبْرِ مُسْتَدِيرَةً حَتَّى يُخْلَقَ مِنْهَا كَمَا خُلِقَ أَوَّلَ مَرَّة.
بله تا اين كه هيچ گوشت و استخوانى نمىماند مگر طينتى كه از آن خلق شده است. پس آن (طينت) از بين نمىرود و در زمين به صورت دايره (=كروى) باقى مىماند تا از آن خلق شود مانندآنچه بار اول خلق شده بود.
بنابراين، اساس بدن انسان همان بدن ذرّى است. زيرا روشن است كه روح با بدن ذرّى در عالم ذرّ انسان كامل بود و وقتى به اين دنيا آمد از مواد اين دنيا جذب كرده و رشد نمود همانطور كه گياهان با استفاده از مواد زمينى رشد و نمو مىكنند. و بعد از مردن، بدنِ ذرّى باقى مىماند ولى آنچه در اين دنيا جذب شده بود تبديل به خاك و آب مىشود. و به هنگام قيامت دوباره همين بدن ذرّى شروع به رشد نموده و اجزاى باقى مانده بدن خويش را كه در دنيا رشد و نمو كرده بود جذب مىكند و دوباره انسان كامل مىشود. پس كسى كه اشكال مىكند اوّل بايد اثبات كه اصل اجزاى بدنى انسان در دنيا كه عبارت است از عناصر اوّليّه تبديل به عناصر اوّليّه انسان ديگر مىشود. يعنى مقدار زيادى از اين بدن را آب و هوا تشكيل مىدهد كه لحظهاى به بدن واردشده و لحظهاى ديگر از آن خارج مىشود. و روشن است كه هيچ كدام از اين عناصر نقش اساسى در ثبات بدن انسانى ايفا نمىكنند و آنچه به طور كامل ثبات دارد بدن ذرّى است و آن مقدار بدنى از اين دنيا كه تبديل به خاك مىشود. پس شبهه آكل و مأكول در جايى است كه جزئى از خاك بدن انسانى تبديل به جزئى از خاك بدن انسانى ديگر شود. و اثبات چنين امرى آسان و ساده نيست.
اضافه بر اينكه بدن در طول عمر دائم در حال تغيير و تحوّل است و ممكن است در طول عمر يك انسانى عناصر متعدّدى داخل بدن گردد و از آن خارج شود و خداى تعالى به قدرت بى حدّ و آگاهى كامل خويش آنها را از همديگر جدا مىسازد و به بدن ذرّى هر انسانى ضميمه مىكند و تمام بدن انسانى را در آنجا بهم مىآورد.
چكيده درس هشتم
در برخى از آيات قرآن كريم خداوند متعال شبهههاى منكران معاد را نقل و پاسخ آنها را بيان كرده است.
آنان مىگفتند چگونه مىشود انسانى كه تبديل به استخوان و خاك شده است دوباره زنده شود. و نيز معتقد بودند كه مرگ و زندگى انسان كار طبيعت است و بعد از مردن انسان فانى و نابود مىشود و معادى در كار نيست. خداى تعالى منشأ همه اين شبههها را ناآگاهى انسان به اصل پيدايش خويش و عدم معرفت او به خالقيّت و علم و قدرت پروردگار دانسته است.
شبهه آكل و مأكول به نحوى در روايات مطرح بوده و جواب آن نيز تا حدّى در آنها بيان شده است.
خودآزمايى
۱٫ قرآن كريم به اين سؤال منكران كه مىگفتند: «چگونه بدنهاى خاك شده دوباره زنده مىشوند؟» چه پاسخى دارد؟
۲٫ يكى از آيات قرآن را كه استبعاد منكران معاد را از زنده شدن مردگان بيان مىكند بنويسيد و بررسى كنيد.
۳٫ در كدام آيه از قرآن كريم زنده شدن مردگان در روز قيامت ناشى از جهل و ناآگاهى انسان دانسته شده است؟
۴٫ شبهه آكل و مأكول را توضيح دهيد.
مرگ
اشاره
دانشجو بايد بعد از مطالعه اين درس ارتباط مرگ و خواب و تفاوت اين دو را با توجّه به آيات و روايات بداند، معناى احتضار را دانسته و چهره فرشته مرگ را در آن حالت توجّه كند كه روح مؤمن و فاجر را چگونه قبض مىكند و آنها در حال احتضار چه حالى دارند؟
مرگ و خواب
از نظر آيات قرآن كريم وروايات اهل بيت : معناى مرگ ارتباط نزديكى با خواب دارد. در قرآن كريم مرگ و خواب در يك امر با هم مشترك دانسته شدهاند و آن خروج روح از بدن در هر دو حالت است :
اللّهُ يَتَوَفّى آلأَنْفُسَ حِـينَ مَوْتِـها وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنامِـها فَيُمْسِکُ آلَّتِي قَضى عَلَيْها آلمَوْتَ وَيُرْسِلُ آلأُخْرى إِلى أَجَلٍ مُسَمّىً.
خداوند روحها را به هنگام مرگ اخذ مىكند و آنكه در خوابش نمرده است، پس آن را كه مرگ برايش ]به هنگام خواب[ به مرحله قضا رسيده است نگه مىدارد و آن ديگرى را تا وقت معلوم رها مىكند.
آيه شريفه دلالت دارد كه به هنگام مرگ و خواب روح و نفس از انسان اخذ مىشود. و كسى كه در خواب مرگش فرار رسيده باشد روحش نگه داشته مىشود و آن كه مرگش فرا نرسيده باشد رها مىشود تا وقت مرگش برسد.
امام باقر ۷ هم مرگ را همان خواب دانسته و اختلاف آن دو را در بلندى و كوتاهى مدّت آنها دانسته است. يعنى در هر دو حالت روح از بدن خارج مىشود ولى خروج روح از بدن به هنگام خواب كوتاهتر از مرگ است. اين آيه دلالت دارد كه مرگ بعضى از انسانها به هنگام خوابشان فرا مىرسد و برخى ديگر مرگشان به هنگام بيدراى رخ مىدهد. آنان كه به هنگام خواب وقت مرگشان فرا مىرسد روحشان دوباره به بدن باز نمىگردد و آنان كه مرگشان به هنگام خواب فرا نرسيده، روحشان دوباره به بدنشان باز مىگردد تا هنگام مرگشان فرا رسد.
اين آيه به اجمال دلالت مىكند كه به هنگام مرگ و خواب روح از بدن خارج مىشود امّا تفاوت خروج در دو حالت را تبيين نمىكند. پس براى تفصيل و توضيح لازم است به روايات اهل بيت : در اين مورد مراجعه شود.
هُوَ النَّوْمُ الَّذِي يَأْتِيكُمْ كُلَّ لَيْلَةٍ إِلَّا أَنَّهُ طَوِيلٌ مُدَّتُهُ لَا يُنْتَبَهُ مِنْهُ إِلَّا يَوْمَ الْقِيَامَة.
مرگ همان خواب است كه هر شب سراغ شما مىآيد جز اين كه مدّت آن طولانىتر است و انسان جز در قيامت از آن بيدار نمىشود.
و پيامبر گرامى اسلام ۶ هم هر گاه از خواب بيدار مىشد مىفرمود :
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَحْيَانِي بَعْدَ مَا أَمَاتَنِي وَ إِلَيْهِ النُّشُور.
ستايش خداى را كه مرا زنده كرد بعد از آن كه ميراند و بازگشت به سوى اوست.
خواب و مرگ هر دو يك حقيقت اند و بيدارى در هر دو وجود دارد. بيدارى بعد از خواب در حقيقت زنده شدن بعد از مرگ است، و به همين جهت است كه پيامبر اكرم ۶ مىفرمايد :
وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ لَتـَمُوتُنَّ كَمَا تَنَامُونَ وَ لَتَبْعَثُنَّ كَمَا تَسْتَيْقِظُون.
قسم به آن كه مرا به حق مبعوث كرد قطعاً خواهيد مرد چنان كه مىخوابيد و برانگيخته خواهيد شد چنان كه بيدار مىشويد.
پس مرگ و خواب، با جدايى روح و بدن، و بيدارى و حيات، با جمع ميان آن دو تحقّق پيدا مىكند. امام صادق ۷ درباره مرگ و زندگى مىفرمايد :
الْإِنْسَانُ خُلِقَ مِنْ شَأْنِ الدُّنْيَا وَ شَأْنِ الآْخِرَةِ فَإِذَا جَمَعَ اللَّهُ بَيْنَهُمَا صَارَتْ حَيَاتُهُ فِي الْأَرْض.
انسان از يك جنبه دنيايى و يك جنبه آخرتى خلق شده است پس هنگامى كه خداوند بين اين دو جمع كرد حياتش در زمين جريان مىيابد.
حال كه روشن شد به هنگام خواب و مرگ روح از بدن خارج مىشود. بايد ديد روحى كه در هر دو حالت از بدن خارج مىشود يكى است يا ميان دو حالت در روحى كه خارج مىشود تفاوت است؟ ظاهر آيه شريفه و رواياتى كه ذكر شد دلالت مىكند كه آنچه در هر دو حالت خارج مىشود يك چيز است كه از آن به روح يا نفس تعبير شده است.
در برخى روايات توضيح بيشترى در اين زمينه آمده است. در حديثى نقل شده است كه نفس به هنگام خواب از بدن خارج مىشود و روح در بدن باقى مىماند. و به هنگام خواب ميان نفس و روح ارتباطى مانند شعاع خورشيد برقرار است ولى مرگ وقتى رخ مىدهد كه روح هم از بدن خارج گردد :
مَا مِنْ أَحَدٍ يَنَامُ إِلَّا عَرَجَتْ نَفْسُهُ إِلَى السَّمَاءِ وَ بَقِيَتْ رُوحُهُ فِي بَدَنِهِ وَ صَارَ بَيْنَهُمَا سَبَبٌ كَشُعَاعِ الشَّمْسِ، فَإِذَا أَذِنَ اللَّهُ فِي قَبْضِ الْأَرْوَاحِ أَجَابَتِ الرُّوحُ النَّفْسَ وَ إِنْ أَذِنَ اللَّهُ فِي رَدِّ الرُّوحِ أَجَابَتِ النَّفْسُ الرُّوحَ.
هيچ كس نمىخوابد جز اينكه نفس اش به سوى آسمان بالا مىرود و روحاش در بدناش باقى است و بين اين دو ارتباطى مثل شعاع خورشيد هست پس هنگامى كه خدا به قبض روحها اذن دهد، روح به نفس ملحق مىشود و وقتى خدا به بازگشت روح اذن دهد نفس به روح ملحق مىشود.
اين حديث شريف دلالت مىكند كه انسان اضافه بر روح و بدن از حقيقت سوّمى نيز برخوردار است كه از آن در اين حديث به نفس تعبير شده است. در حديث ديگر نيز به اين امر تصريح شده است :
خَلَقَهُ (أي الإنسان) بِنَفْسٍ وَ جَسَدٍ وَ رُوحٍ، فَرُوحُهُ الَّتِي لَا تُفَارِقُهُ إِلَّا بِفِرَاقِ الدُّنْيَا وَ نَفْسُهُ الَّتِي تُرِيهِ الْأَحْلَامَ وَ الْمـَنَامَاتِ وَ جِسْمُهُ هُوَ الَّذِي يَبْلَى وَ يَرْجِعُ إِلَى التُّرَابِ.
خدا انسان را از نفس، جسد و روح خلق كرده است پس روح انسان آن است كه ازانسان جز با مرگ جدا نمىشود و نفسش ]آن است[ كه رؤياها و خوابها رامىنماياند وجسدش آن است كه مىپوسد و به خاك بر مىگردد.
در اين دو روايت ميان مرگ و خواب تفاوتى كه بيان شده اين است كه به هنگام مرگ، نفس و روح هر دو از بدن خارج مىشوند ولى در خواب تنها نفس خارج مىشود.
بايد ديد منظور از نفس و روح در اين دو روايت چيست؟
روشن است به هنگام مرگ تمام آثار حيات انسانى از بدن گرفته مىشود، ولى به هنگام خواب حتى خواب سنگين در بدن آثارى از حيات وجود دارد. و آن جريان خون در تمام اعضاى بدن و تنفّس مىباشد. و گاهى حركاتى غير اختيارى در اعضاى بدن مشاهده مىشود. گاهى اوقات ديده شده است كه اشخاصى در خواب راه مىروند. و سخن گفتن در خواب براى همه ثابت و روشن است. ولى با وجود همه اينها بدن به هنگام خواب هيچ شعور و ادراك خاص انسانى ندارد. زيرا هيچ شخصى به هنگام خواب از آنچه در اطرافش مىگذرد اطلاعى ندارد. بلكه از امور وجدانى خويش نيز آگاهى ندارد. يعنى در حال خواب از همه دردها و لذّتها غافل محض است، حتى سيرى و گرسنگى و تشنگى خويش را هم نمىداند.
اين نشان مىدهد كه با وجود سلامتى تمام اعضاى بدن ـ از قلب و مغز و دستگاه اعصاب گرفته تا پوست و گوشت ـ عامل حركت و فعاليت و درك و شعور بدن از او گرفته شده است. و آن ـ همانطور كه در بحث انسانشناسى بيان شد ـ روحى است كه دو هزار سال پيش از بدن خلق شده است. پس مراد از نفس در اين دو روايت همان روح قديمه است كه در عالم ذرّ با بدن همراه شده است و در چهار ماهگى به آن روح حيات و بقاء يا عقل اضافه شده است. شاهد اين مطلب كه مراد از نفس در اين جا روح قديمه است حديثى از اميرمؤمنان ۷ مىباشد كه در آن تصريح شده است كه روح خارج مىشود و تسلّط و احاطه آن بر بدن (= نفس) باقى مىماند از اين تسلّط و احاطه به نفس تعبير شده است :
إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى خَلَقَ الرُّوحَ وَ جَعَلَ لَهـَا سُلْطَاناً فَسُلْطَانُهَا النَّفْسُ فَإِذَا نَامَ الْعَبْدُ خَرَجَ الرُّوحُ وَ بَقِيَ سُلْطَانُهُ… .
همانا خداى تعالى روح را خلق كرد و براى آن سلطانى قرار داد پس سلطان آن نفس است، پس هنگامى كه انسان مىخوابد روح خارج مىشود و سلطانش باقى است.
پس معلوم مىشود مراد از روح ـ كه در آن دو روايت مىفرمود در بدن باقى مىماند ـ همان تسلّط و احاطهاى است كه در اين روايت اميرمؤمنان ۷ از آن به نفس تعبير نموده است.
پس اصل اين سخن كه روح در خواب همچون مرگ از بدن خارج مىشود، صحيح است ولى تفاوت خواب و مرگ در آن است كه به هنگام خواب احاطه و سلطنت روح بر بدن باقى است ولى در مرگ آن هم از او گرفته مىشود. اين مطلب به نحو ديگرى در حديث ديگرى بيان شده است. در آنجا راوى سؤال مىكند: آيا به هنگام خواب روح از بدن خارج مىشود؟ حضرت در جواب مىفرمايد: آرى، آن گاه راوى مىپرسد: به صورتى خارج مىشود كه چيزى از آن باقى نمىماند؟ حضرت توضيح مىدهد كه در اين صورت مرگ رخ مىدهد. بلكه روح اگر چه از بدن خارج مىشود ولى اصل و ريشه آن در بدن باقى است :
…تَصْعَدُ رُوحُ الْمـُوْمِنِ إِلَى السَّمَاءِ؟
قَالَ: نَعَمْ.
قُلْتُ: حَتَّى لَا يَبْقَى شَيْءٌ فِي بَدَنِهِ؟
فَقَالَ: لَا، لَوْ خَرَجَتْ كُلُّهَا حَتَّى لَا يَبْقَى مِنْهَا شَيْءٌ إِذاً لَمـَاتَ.
قُلْتُ: فَكَيْفَ تَخْرُجُ؟
فَقَالَ: أَ مَا تَرَى الشَّمْسَ فِي السَّمَاءِ فِي مَوْضِعِهَا وَ ضَوْوُهَا وَ شُعَاعُهَا فِي الْأَرْضِ فَكَذَلِکَ الرُّوحُ أَصْلُهَا فِي الْبَدَنِ وَ حَرَكَتُهَا مَمْدُودَة.
آيا روح مؤمن به سوى آسمان بالا مىرود؟
فرمود: بله.
عرض كردم: به طورى كه چيزى در بدنش باقى نمىماند؟
فرمود: نه، اگر همه آن خارج شودبه طورى كه چيزى از آن باقى نباشد در اين صورت مىميرد.
عرض كردم: پس چگونه خارج مىشود؟
فرمود: آيا خورشيد را نمىبينى كه در آسمان در جايگاه خود قرار دارد و نور و شعاعش در زمين است پس همين طور اصل روح در بدن است و حركت آن امتداد دارد.
از جميع اين روايات و با توجّه به حالات و اقسام مختلف خواب انسانى و نيز با توجّه به رواياتى كه در باب تعدّد ارواح انسانى پيش از اين نقل شد به اين نتيجه مىرسيم كه خداوند متعال انسان را از روح وبدن مركّب ساخته است. و آن دو را به ابزار و انوارى تقويت كرده است. مثلاً جريان خون در بدن و درجه فشار خاص آن ابزارى است كه روح بتواند در بدن اعمال سلطنت كند و عقل و علم و قدرت نورى است كه روح با بهرهمندى از آنها مىتواند بدن را به اراده خويش به حركت درآورد. هر اندازه كه عقل و شعور از روح گرفته شود يا ابزار بدنى دچار اختلال گردد به همان ميزان از تسلّط روح كاسته مىشود.
به نظر مىرسد روح در اوائل خواب (خواب سطحى) در بدن است امّا نور عقل وعلم از آن گرفته مىشود و با عميقتر شدن خواب به همان اندازه روح از بدن جدا و توجّه آن به بدن كاسته مىشود و بسا مىشود كه با تكانهاى شديد بدن نيز به بدن توجّه پيدا نمىكند. با اينكه در همه حالات خواب يا شعاع روح به بدن مىرسد يا خود روح در بدن است و شعاع آن از بدن خارج گرديده است و هيچ گاه در خواب روح از بدن به طور كامل قطع علاقه نمىكند. ممكن است روح بعد از خروج از بدن، ادراكات و افعالى بدون استفاده از ابزار و آلات بدن داشته باشد امّا به جهت وجود ارتباط بين روح و بدن، بدن از آن متأثر گردد. نيز ممكن است روح بعد از خروج از بدن هيچ فعل آگاهانهاى نداشته باشد؛ در اين صورت مىتوان از آن به خواب روح تعبير كرد.
احتضار
احتضار حالت مرگ و جان كندن انسان را گويند. اين حالت به جهت حضور فرشتگان يا دوستان و آشنايان در كنار انسان، احتضار ناميده مىشود. از آن به خاطر كنده شدن روح از بدن به «نزع» و به جهت بيرون راندن روح از بدن به «سَوْق» تعبير شده است.
امير مؤمنان ۷ هم حالت مرگ و قبض روح را مقيّد به احتضار كرده مىفرمايد :
عِبَادٌ مَخْلُوقُونَ اقْتِدَاراً… وَ مَقْبُوضُونَ احْتِضَارا.
بندگانى به اقتدار خلق شدهاند…. و با احتضار قبض روح مىشوند.
عرب شير فاسد را محتضر مىنامد زيرا معتقد است كه جنّيان در كنار آن حاضرند.
در حالت احتضار احكام و دستوراتى براى محتضر ذكر گرديده است كه در اينجا لزومى به ذكر آنها ديده نمىشود.
چهره فرشته مرگ در حال قبض روح
هر انسانى بعد از سپرى كردن مدّت حيات خويش در دنيا در نهايت، روزى فرشته مرگ را ملاقات خواهدكرد. فرشتهاى كه مأمور قبض ارواح است. او وقتى بر بالين محتضر حاضر مىشود يا با رويى گشاده و چهرهاى نورانى و زيبا سراغ انسان مىآيد و با آرامى و مداراى تمام جان انسان را از بدن مىگيرد و يا با تندى و خشونت و چهرهاى زشت و هولناك و با شعلههايى از آتش به استقبال محتضر مىشتابد.
حضرت ابراهيم ۷ از فرشته مرگ خواست چهره واقعى خويش را به هنگام قبض روح مؤمن و فاجر به او نشان دهد :
قَالَ: نَعَمْ أَعْرِضْ عَنِّي. فَأَعْرَضَ عَنْهُ فَإِذَا هُوَ شَابٌّ حَسَنُ الصُّورَةِ حَسَنُ الثِّيَابِ حَسَنُ الشَّمَائِلِ طَيِّبُ الرَّائِحَةِ. فَقَالَ: يَا مَلَکَ الْمـَوْتِ، لَوْ لَمْ يَلْقَ الْمـُوْمِنُ إِلَّا حُسْنَ صُورَتـِکَ لَكَانَ حَسْبَهُ.
ثُمَّ قَالَ لَهُ: هَلْ تَسْتَطِيعُ أَنْ تُرِيَنِي الصُّورَةَ الَّتِي تَقْبِضُ فِيهَا رُوحَ الْفَاجِرِ؟
فَقَالَ لَا تُطِيقُ. فَقَالَ: بَلَى.
قَالَ فَأَعْرِضْ عَنِّي. فَأَعْرَضَ عَنْهُ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَيْهِ فَإِذَا هُوَ رَجُلٌ أَسْوَدُ قَائِمُ الشَّعَرِ مُنْتِنُ الرَّائِحَةِ أَسْوَدُ الثِّيَابِ يَخْرُجُ مِنْ فِيهِ وَ مِنْ مَنَاخِرِهِ النِّيرَانُ وَ الدُّخَان….
گفت: بله از من روى بگردان. پس از او روى گرداند، به ناگاه ديد او جوانى است خوش صورت و خوش لباس و شكيل و معطّر. حضرت ابراهيم ۷ فرمود: اى فرشته مرگ اگر مؤمن چيزى جز صورت نيكوى تو را نبيند براى او كافى است.
سپس به او گفت: آيا مىتوانى شكل خود را به هنگام قبض روح فاجر به من نشان دهى؟
عرض كرد: طاقتش را ندارى. ابراهيم ۷ گفت: چرا.
گفت: از من روى بگردان. پس از او روى گرداند و سپس به او ملتفت شد و به ناگاه او را به شكل مردى سياه با موهاى برآمده، بد بو و سياه پوش ديد كه از دهان و بينىاش آتش و دود خارج مىشود.
در اين حديث چهره فرشته مرگ در حال قبض روح مؤمن و فاجر بيان شده است. معلوم است كه مواجه شدن با فرشته مرگ به صورت اوّل شادى آور و خوشحال كننده است، و انسانى كه با او مواجه مىشود دلش مىخواهدكنار او باشد و از او دور نشود ولى مواجه شدن با او با چهره دوّمش سخت دردآور و ترسناك است، و هيچ انسانى نمىخواهد لحظهاى با چنين صورتى مواجه گردد.
كيفيّت قبض روح مؤمن و فاجر
در حديثى از پيامبر گرامى اسلام ۶ نقل شده است كه فرشته مرگ روح فاجر را با سيخهاى آتشين از تنش خارج مىكند.
إِنَّ مَلَکَ الْمَوْتِ إِذَا نَزَلَ لِيَقْبِضَ رُوحَ الْفَاجِرِ نَزَلَ مَعَهُ بِسَفُّودٍ مِنْ نَارٍ فَيَنْزِعُ رُوحَهُ بِهِ فَتَصِيحُ جَهَنَّم.
همانا هنگامى كه فرشته مرگ براى قبض روح فاجر فرود مىآيد با او سيخهاى آتشين فرود مىآيد و به وسيله آن روحش را بيرون مىآورد. پس جهنّم فرياد بر مىآورد.
ولى اين كار در مورد مؤمن به آرامى صورت مىگيرد و براى او راحتى مىآورد. هم چون استحمام شخص كثيف و آلودهاى كه بدنش متعفّن شده و در رنج و عذاب باشد .
دَخَلَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ۷ عَلَى مَرِيضٍ مِنْ أَصْحَابِهِ ـ وَ هُوَ يَبْكِي وَ يَجْزَعُ مِنَ الْمـَوْتِ فَقَالَ لَهُ: يَا عَبْدَ اللَّهِ تَخَافُ مِنَ الْمـَوْتِ لِأَنـَّکَ لَا تَعْرِفُهُ، أَ رَأَيْتَکَ إِذَا اتَّسَخْتَ وَ تَقَذَّرْتَ وَ تَأَذَّيْتَ مِنْ كَثْرَةِ الْقَذَرِ وَ الْوَسَخِ عَلَيْکَ وَ أَصَابَکَ قُرُوحٌ وَ جَرَبٌ وَ عَلِمْتَ أَنَّ الْغَسْلَ فِي حَمَّامٍ يُزِيلُ ذَلِکَ كُلَّهُ أَ مَا تُرِيدُ أَنْ تَدْخُلَهُ فَتَغْسِلَ ذَلِکَ عَنْك… فَذَلِکَ الْمـَوْتُ هُوَ ذَلِکَ الْحـَمَّام.
حضرت امام هادى ۷ به عيادت مريضى از اصحابشان رفتند در حالى كه او از ترس مرگ گريه و بى تابى مىكرد.
امام على النّقى ۷ به او فرمود: اى بنده خدا از مرگ نترس زيرا تو چيزى در مورد آن نمىدانى آيا چنين نيست كه وقتى بدنت چرك و بد بو شود به طورى كه از زيادى عفونت و چرك در اذيّت باشى و زخمها و خارشها در بدنت پديد آيد و بدانى كه شستشو در حمّام همه آنها را از بين مىبرد آيا در اين صورت نمىخواهى وارد حمّام شوى و همه اين جراحات و خونابهها از بدنت شسته شود؟…اين مرگ به منزله همان حمّام است.
انسان وقتى بداند با رنجى كه تحمّل مىكند چه منافع و لذائذ عظيمى برايش پديد مىآيد، آن رنج هر اندازه دردآور و سخت باشد تحمّلش براى او آسان خواهد بود. بر عكس كسى كه مىداند با اين كار دردها و رنجها و عذابها آغاز مىشود. تحمّل درد و رنج براى او سخت و دشوار مىگردد.
اضافه براين كه به هنگام قبض روح مؤمن رسول خدا ۶ و حضرت فاطمه ۳ و امامان اهل بيت : و فرشتگان بزرگوارى چون جبرئيل، ميكائيل، اسرافيل بالاى سر او حاضر مىشوند. و همه به عزرائيل سفارش مىكنند كه با او مدارا كند. واو هم به آنها قول مىدهد كه با او همانند پدرى مهربان و برادرى شفيق رفتار كند.
امير مؤمنان ۷ از رسول خدا ۶ درباره شيعيان خويش به هنگام مرگ سؤال كرد و رسول خدا ۶ از راحتى جان دادن مؤمن به او خبر داد و تذكّر داد كه شيعيان مرگشان به اختيار خودشان گذاشته مىشود و فرشته مرگ در اين مورد از آنها اطاعت مىكند. و جان دادن براى آنها مانند آب سرد خوردن در گرماى تابستان است.
قُلْتُ فَمَـا لَهـُمْ عِنْدَ الْمـَوْتِ؟
قَالَ: يَحْكُمُ الرَّجُلُ فِي نَفْسِهِ وَ يُوْمَرُ مَلَکُ الْمـَوْتِ بِطَاعَتِهِ.
قُلْتُ: فَمَـا لِذَلِکَ حَدٌّ يُعْرَفُ؟
قَالَ: بَلَى، إِنَّ أَشَدَّ شِيعَتِنَا لَنَا حُبّاً يَكُونُ خُرُوجُ نَفْسِهِ كَشُرْبِ أَحَدِكُمْ فِي يَوْمِ الصَّيْفِ الْمـَاءَ الْبَارِدَ الَّذِي يَنْتَقِعُ بِهِ الْقُلُوبُ وَ إِنَّ سَائِرَهُمْ لََيمُوتُ كَمَا يُغْبَطُ أَحَدُكُمْ عَلَى فِرَاشِهِ كَأَقَرِّ مَا كَانَتْ عَيْنُهُ بِمَوْتـِهِ.
عرض كردم: به هنگام مرگ بر شيعيان چه مىگذرد.
فرمود: مرگ او به اختيار خودش واگذار مىشود و فرشته مرگ به اطاعت از او امر مىشود.
عرض كردم: آيا براى اين امر حدّ خاصّى هست؟
فرمود: بله شيعهاى كه دوستى او نسبت به ما شديدتر باشد خارج شدن روح اش مانند نوشيدن آب خنك در يك روز تابستانى است كه به واسطه آن جان آدمى لذّت مىبرد و مردن ديگر شيعيان مانند آرام گرفتن آنها در رختخوابشان است و چشماش با مرگ خيلى روشن مىشود.
و در حديث ديگر آمده است كه فرشته مرگ روح مؤمن را به تدريج و به آرامى و ملايمت قبض مىكند. امام صادق ۷ مىفرمايد :
إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ يَأْمُرُ مَلَکَ الْمـَوْتِ فَيَرُدُّ نَفْسَ الْمـُوْمِنِ لِيُهَوِّنَ عَلَيْهِ وَ يُخْرِجَهَا مِنْ أَحْسَنِ وَجْهِهَا، فَيَقُولُ النَّاسُ لَقَدْ شَدَّدَ عَلَى فُلَانٍ الْمـَوْتُ وَ ذَلِکَ تَهْوِينٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ عَلَيْه.
خداى عزوجل به فرشته مرگ امر مىكند كه روح مؤمن را برگرداند تا قبض روح بر او آسان گردد و او روح را به نيكوترين وجه از بدن خارج مىكند، پس مردم مىگويند: مرگ چقدر براى فلانى شديد شد درحالى كه اين ]طولانى شدن[ از سوى خدا براى آسان نمودن قبض روح اوست.
مردم مىپندارند كه طولانى شدن مدّت جان دادن دردناك و سخت است ولى حضرت در اين حديث بر خلاف اين پندار، بيان مىكند كه خداوند متعال براى اين كه قبض روح مؤمن به راحتى صورت گيرد و احساس درد براى مؤمن نباشد به فرشته مرگ دستور مىدهد كه روح او را به سرعت و شتاب بيرون نكند بلكه به تدريج و با برگرداندن دوباره آن اين كار را انجام دهد تا خروج نفس راحت شود.
در حديث ديگرى درموردخروج روح مؤمن آمده است كه مؤمن خروج روحش را احساس نمىكند :
فَأَمَّا الْمـُوْمِنُ فَمَا يُحِسُّ بِخُرُوجِهَا.
اما مؤمن خروج روحش را احساس نمىكند.
در حديث ديگرى از رسول خدا ۶ نقل شده است كه فرشته مرگ به هنگام قبض روح مؤمن مانند غلامى كه پيش مولايش قرار مىگيرد، با مؤمن رفتار مىكند :
إِنَّ مَلَکَ الْمـَوْتِ لَيَقِفُ مِنَ الْمـُوْمِنِ عِنْدَ مَوْتِهِ مَوْقِفَ الْعَبْدِ الذَّلِيلِ مِنَ الْمـَوْلَى، فَيَقُومُ وَ أَصْحَابُهُ لَا يَدْنُونَ مِنْهُ حَتَّى يَبْدَأَهُ بِالتَّسْلِيمِ وَ يُبَشِّرَهُ بِالْجـَنَّةِ.
همانا فرشته مرگ به هنگام مرگ مؤمن همچون غلامى گوش به فرمان نزد مولايش است. او و يارانش نزد مؤمن مىايستند و پيش از آنكه به او نزديك شوندبه او سلام مىگويند و به بهشت بشارت اش مىدهند.
سختى دورى از دوستان و آشنايان
در روايات اهل بيت : سختترين و ترسناكترين حال انسان در سه مورد بيان شده است: هنگام ولادت و هنگام مرگ و هنگام معاد. امام رضا ۷ مىفرمايد :
إِنَّ أَوْحَشَ مَا يَكُونُ هَذَا الْخَلْقُ فِي ثَلَاثَةِ مَوَاطِنَ: يَوْمَ يُولَدُ وَ يَخْرُجُ مِنْ بَطْنِ أُمِّهِ فَيَرَى الدُّنْيَا، وَ يَوْمَ يَمُوتُ فَيُعَايِنُ الآْخِرَةَ وَ أَهْلَهَا، وَ يَوْمَ يُبْعَثُ فَيَرَى أَحْكَاماً لَمْ يَرَهَا فِي دَارِ الدُّنْيَا.
ترسناكترين حالِ مردم سه منزل گاه است: روزى كه متولد مىشود واز شكم مادرش بيرون مىآيد و دنيا را مىبيند، و روزى كه مىميرد و آخرت و اهل آن را به عيان درمىيابد و روزى كه برانگيخته مىشود وامورى را مىبيند كه در زندگى دنيا نديده بود.
و در كلام امام سجاد ۷ اين سه حال، هنگام رؤيت فرشته مرگ، رستاخيز و محاسبه ذكر شده است :
أَشَدُّ سَاعَاتِ ابْنِ آدَمَ ثَلَاثُ سَاعَاتٍ: السَّاعَةُ الَّتِي يُعَايِنُ فِيهَا مَلَکَ الْمـَوْتِ، وَ السَّاعَةُ الَّتِي يَقُومُ فِيهَا مِنْ قَبْرِهِ، وَ السَّاعَةُ الَّتِي يَقِفُ فِيهَا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فَإِمَّا إِلَى الْجَـنَّةِ وَ إِمَّا إِلَى النَّار.
شديدترين لحظات فرزند آدم سه زمان است: زمانى كه فرشته مرگ را مىبيند و زمانى كه در آن از قبرش بر مىخيزد، و زمانى كه در پيشگاه خداى تبارك و تعالى قرار مىگيرد ]تا معلوم شود[ بهشتى است يا جهنّمى.
سختى جان كندن گاهى به خاطر ظهور چهره ناملايم و هولناك فرشته مرگ و كيفيّت اخراج روح از بدن است كه در بحث پيش بدان پرداخته شد.
و گاهى به جهت دورى از دوستان و آشنايان و بدن، و ورود به عالمى ديگر با شرايطى خاص است. امام حسن ۷ درحال احتضار مىگريست. از ايشان در اين باره سؤال شد و حضرت در جواب فرمود :
إِنَّمَـا أَبْكِي لِخَصْلَتَيْنِ: لِهَوْلِ الْمـُطَّلَعِ وَ فِرَاقِ الْأَحِبَّة.
همانا گريهام براى دو امر است: هراس از اشراف بر امور آخرت و دورى دوستان.
ورود به عالم آخرت و جدايى روح از بدن موجب مىشود انسان به امورى كه در دنيا از آنها محجوب بود، احاطه و اشراف پيدا كند. و در آن حال نه تنها از اعمال و كردار خويش آگاه است بلكه جايگاه و منزل آينده خود را نيز مىبيند. و خود ورود به عالم ديگر با اين شرايط ويژه هراس آور است. اميرمؤمنان ۷ اطّلاع انسان از عالم آخرت را موجب سلب آرامش مىداند :
فَإِنَّكُمْ لَوْ قَدْ عَايَنْتُمْ مَا قَدْ عَايَنَ مَنْ مَاتَ مِنْكُمْ لَجَزِعْتُمْ وَ وَهِلْتُمْ وَ سَمِعْتُمْ وَ أَطَعْتُمْ وَ لكِنْ مَحْجُوبٌ عَنْكُمْ مَا قَدْ عَايَنُوا وَ قَرِيبٌ مَا يُطْرَحُ الْحِجَاب.
پس شما اگر مشاهده كنيد آن را كه مردگان از شما انسانها مشاهده كردهاند به يقين بى تابى كرده و هراسناك مىشويد و گوش كرده و اطاعت پيشه مىكنيد. اما آنچه آنها مىبينند از شما پوشيده است. و پرده به زودى برداشته خواهد شد.
شخصى از امام صادق ۷ سؤال كرد چرا انسان به هنگام خروج روح از بدن دچار درد و رنج مىشود ولى اين درد و رنج به هنگام دخول روح در بدن رخ نمىدهد. حضرت در جواب فرمود :
لِأَنـَّهُ نَمَا عَلَيْهَا الْبَدَنُ.
به خاطر آنكه بدن با روح رشد كرده است.
چون روح همواره با بدن بوده و بدن به واسطه آن و با آن رشد نموده است، پس ميان آن دو رفاقت و انس و محبّت به وجود آمده است. به همين جهت است كه جدا شدن از آن براى روح درد آور است.
ولى از آنجا كه خداوند متعال به بندگان مؤمن محبّت فراوان دارد و درد و رنج آنها را ناخوش دارد؛ پس موقعى كه مىخواهد او را از اهل و عيال و دوست و بدن جدا كند دو نوع رايحه معطّر برايش مىفرستد كه يكى را «مُنْسِيَه» و ديگرى را «مَسْخِيّه» مىنامند. با رايحه نخست همه اهل و عيال و اموال خويش را از ياد مىبرد و با ديگرى از دنيا سير شده و جدايى از آن را اختيار مىكند. رسول خدا ۶ مىفرمايد :
لَوْ أَنَّ مُوْمِناً أَقْسَمَ عَلَى رَبِّهِ أَنْ لَا يُمِيتَهُ، مَا أَمَاتَهُ أَبَداً، وَ لكِنْ إِذَا كَانَ ذَلِکَ أَوْ إِذَا حَضَرَ أَجَلُهُ بَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ رِيحَيْنِ: رِيحاً يُقَالُ لَهـَا الْمـُنْسِيَةُ وَ رِيحاً يُقَالُ لَهـَا الْمـُسَخِّيَةُ، فَأَمَّا الْمُنْسِيَةُ فَإِنَّهَا تُنْسِيهِ أَهْلَهُ وَ مَالَهُ وَ أَمَّا الْمـُسَخِّيَةُ فَإِنَّهَا تُسَخِّي نَفْسَهُ عَنِ الدُّنْيَا حَتَّى يَخْتَارَ مَا عِنْدَ اللَّهِ.
چنان كه مومنى پروردگارش را قسم دهد كه او را نميراند خدا او را هرگز نمىميراند اما در چنين حالى يا وقتى اجل او رسيد خداى عزوجل دو رايحه خوش براى او مىفرستد. يكى «منسيه» است و ديگرى «مسخيّه» پس منسيه اهل و عيال و مال را از ياد او مىبرد و مسخيّه روحش را از دنيا سير مىكند تا آنكه آنچه رانزد خداى تبارك و تعالى است، برمى گزيند.
درد و رنج مؤمن درحال احتضار كفاره گناهان اوست
درد و رنجهايى كه متوجّه انسانها مىشود يا براى امتحان الاهى است تا انسانها با صبر و تحمّل در مقابل آنها به مقام بالايى نزد خداى تعالى برسند و يا براى جزاى اعمال انسانها است. بنابراين درد و رنجى كه برخى از انسانها در حال احتضار تحمّل مىكنند از اين دو جهت خارج نيست. البتّه در باب احتضار به نظر مىرسد جهت دوم مورد نظر باشد.
از امام صادق ۷ درباره علت راحت جان دادن بعضى از كفّار و مؤمنين و سخت جان دادن برخى ديگر سؤال شد و ايشان در جواب فرمود :
مَا كَانَ مِنْ رَاحَةٍ لِلْمُوْمِنِ هُنَاکَ فَهُوَ عَاجِلُ ثَوَابِهِ. وَ مَا كَانَ مِنْ شَدِيدَةٍ فَتَمْحِيصُهُ مِنْ ذُنـُوبِهِ لِيَرِدَ الآخِرَةَ نَقِيّاً نَظِيفاً مُسْتَحِقّاً لِثَوَابِ الْأَبَدِ لَا مَانِعَ لَهُ دُونَهُ. وَ مَا كَانَ مِنْ سُهُولَةٍ هُنَاکَ عَلَى الْكَافِرِ فَلِيُوَفَّى أَجْرَ حَسَنَاتِهِ فِي الدُّنْيَا لِيَرِدَ الآخِرَةَ وَ لَيْسَ لَهُ إِلَّا مَا يُوجِبُ عَلَيْهِ الْعَذَابَ. وَ مَا كَانَ مِنْ شِدَّةٍ عَلَى الْكَافِرِ هُنَاکَ فَهُوَ ابْتِدَاءُ عَذَابِ اللَّهِ لَهُ بَعْدَ نَفَادِ حَسَنَاتِهِ، ذَلِكُمْ بِأَنَّ اللَّهَ عَدْلٌ لَا يَجُورُ.
راحت جان دادن مؤمن ثواب عمل اوست كه تعجيل در آن شده است. و سخت جان دادن او براى پاك كردن اواز گناهانش است تا پاك و پاكيزه وارد آخرت شده مستحق ثواب ابدى گردد زيرا مانعى براى رسيدن به اين ثواب جز گناهانش وجود ندارد. و راحت جان دادن كافر اجر كارهاى نيك او در دنيا است تا وارد آخرت شود در حالى كه در اعمالش جز آنچه موجب عذاب است، وجود ندارد. و سخت جان دادن كافر شروع عذاب خداوند در حق اوست بعد از اتمام جزاى كارهاى نيك اش. و همه اينها بدان جهت است كه خدا عادل است و ستم نمىكند.
حضور پيامبر و ائمه : نزد محتضر
روايات فراوانى دلالت دارد كه پيامبر ۶ و حضرت فاطمه وامامان معصوم : بلكه فرشتگان بزرگوار، همه بر بالين كسى كه در حال جان كندن است جمع مىشوند. و محتضر اگر از مؤمنان و شيعيان باشد مورد عنايت و لطف آنان واقع مىشود و رعايت حال او را به فرشته مرگ (= قابض ارواح) سفارش مىكنند. و حضـور آنان بـر باليـن كافـر و معاند مـوجب زيادى درد و رنج او مىشود. امام صادق ۷ فرمود :
مَا يَمُوتُ مُوَالٍ لَنَا مُبْغِضٌ لِأَعْدَائِنَا إِلَّا وَ يَحْضُرُهُ رَسُولُ اللَّهِ ۶ وَ أَمِيرُ الْمـُوْمِنِينَ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ فَيَرَوْنَهُ وَ يُبَشِّرُونَهُ وَ إِنْ كَانَ غَيْرَ مُوَالٍ لَنَا يَرَاهُمْ بِحَيْثُ يَسُووُه.
هيچ يك از شيعيان و پيروان ما و آنان كه بغض دشمنان ما را بر دل دارند نمىميرند مگر آن كه رسول خدا ۶ ،امير مؤمنان، امام حسن و امام حسين : نزد او حاضر مىشوند پس او را مىبينند و به او بشارت مىدهند واگر محتضر از غير پيروان ما باشد ديدنموجب ناراحتى او مىشود.
چكيده درس نهم
به هنگام خواب و مرگ روح از بدن خارج مىشود.
خواب و بيدارى در روايات نشانهاى از مرگ و رستاخيز قلمداد شده است.
تفاوت ميان خواب و مرگ در اين است كه در خواب روح به طور كلى از بدن قطع علاقه نمىكند و با اين كه از بدن خارج شده است احاطه و سلطه او بر بدن باقى است؛ ولى به هنگام مرگ روح به طور كامل از بدن خارج مىشود.
حال جان كندن به جهت حضور فرشتگان يا دوستان و آشنايان در كنار انسان احتضار ناميده مىشود.
چهره فرشته مرگ هنگام قبض روح مؤمن نورانى و گشاده و هنگام قبض روح كافر و معاند زشت و هراسناك است.
فرشته مرگ روح مؤمن را با آرامى و مدارا قبض مىكند ولى روح كافر و معاند را به تندى و خشونت خارج مىكند.
دورى از اهل و عيال و جدايى روح از بدن سخت و دردآور است.
درد و رنجى كه مؤمنان در حال مرگ تحمّل مىكنند آنان را از گناهان پاك مىكند و در مورد كافران سر آغاز عذاب كردارشان است.
پيامبر و امامان : بر بالين همه انسانها به هنگام مرگ حاضر مىشوند.
خودآزمايى
۱٫ ارتباط مرگ و خواب با توجه به آيات قرآنى و روايات اهل بيت : را بنويسيد.
۲٫ نفس و روح در روايات چه فرقى با هم دارند و كدام يك به هنگام مرگ از بدن به در مىرود؟
۳٫ خواب و بيدارى در روايات نشانه چيست؟
۴٫ احتضار يعنى چه؟
۵٫ چهره فرشته مرگ در حالت قبض روح افراد چگونه است؟
۶٫ كيفيّت قبض روح مؤمن و فاجر را در روايات بنويسيد.
۷٫ درد و رنج مؤمنان در حالت احتضار چه جهتى دارد؟
۸٫ حضور معصومان : در نزد محتضر را توضيح دهيد.
برزخ
اشاره
از دانشجو انتظار مىرود پس از مطالعه اين درس معناى لغوى و اصطلاحى برزخ را دانسته و آيهاى را كه برزخ از آن به دست مىآيد، نيك فرا گيرد. سخنان معصومان : را مورد دقّت قرار دهد و درباره زندگى برزخى و سؤال قبر و اعمالى كه به هنگام سؤال از مرده در قبر از او حمايت مىكنند، آگاهى كافى داشته باشد.
معناى برزخ
برزخ در لغت چيزى را مىگويندكه ميان دو شىء حايل شده و بين آنها فاصله بيندازد و مراد از آن در اينجا عالَمى است كه ميان دنيا و قيامت فاصله انداخته است.
خداوند متعال هم از اين امر خبر داده و به بندگانش توصيه مىكند كه مراقب كردار و رفتار خويش در اين دنيا باشند كه بعد از ورود به برزخ راه برگشت به اين دنيا براى جبران اعمال وجود ندارد :
حَتّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ آلمَوْتُ قالَ رَبِّ آرْجِعُونِ * لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فِـيما تَرَكْتُ كَـلّا إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَمِنْ وَرائِـهِمْ بَـرْزَخٌ إِلى يَوْمِ يُـبْعَثُونَ.
تا آنگاه كه مرگ هر يك از آنها رسيد مىگويد: پروردگارا، مرا برگردان تا عمل صالح انجام دهم در آنچه ]از اعمالى كه در انجام آنها كوتاهى و آنها را[ ترك كردم نه، اين گونه نخواهد شد همانا آن سخنى است كه گويندهاش اوست واز پشت سرشان برزخى است تا روزى كه مبعوث شوند.
از آيه شريفه استفاده مىشود كه برزخ با مرگ آغاز مىشود و تا قيامت ادامه مىيابد.
امام باقر ۷ همه مدتى را كه انسان در برزخ مىماند به خواب كوتاهى تشبيه كرده است كه انسان زود از آن بر مىخيزد.
مَا بَيْنَ الْمـَوْتِ وَ الْبَعْثِ إِلَّا كَنَوْمَةٍ نِمْتـَهَا ثُمَّ اسْتَيْقَظْتَ مِنْهَا.
بين مرگ و برانگيخته شدن فاصلهاى نيست مگر مانند خوابى كه مىخوابى سپس از آن بيدار مىشوى.
امام صادق ۷ نيز، خانه قبر را تا قيامت، برزخ دانسته است. عمر بن يزيد از ايشان سؤال مىكند كه برزخ چيست؟ حضرت در جواب مىفرمايد :
الْقَبْرُ مُنْذُ حِينِ مَوْتِهِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.
قبر از هنگام مرگ انسان تا روز قيامت است.
امام زين العابدين ۷ هم در تفسير آيه شريفه (وَمِنْ وَرائِـهِمْ بَـرْزَخٌ إِلى يَوْمِ يُـبْعَثُونَ) برزخ را قبر دانسته و با اشاره به آيه ديگر از قرآن كريم زندگى در برزخ را سخت دشوار شمرده و سپس قبر را باغى از باغهاى بهشت يا گودالى از گودالهاى دوزخ معرفى كرده است :
وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ قَالَ هُوَ الْقَبْرُ وَ إِنَّ لَهـُمْ فِيهِ لَه مَعِيشَةً ضَنْكاً وَ اللَّهِ إِنَّ الْقَبْرَ لَرَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ أَوْ حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النَّار.
امام سجّاد ۷ درتفسير آيه شريفه «و از پس آنها برزخى است تا روزى كه برانگيخته شوند». فرمود: برزخ قبر است. همانا براى آنان در قبر زندگى سخت و دشوارى است. به خدا سوگند قبر باغى از باغهاى بهشت يا گودالى از گودالهاى آتش است.
و خداوند متعال در آيهاى ديگر از زندگى سخت و دشوار كافران خبر داده، مىفرمايد :
وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِـيشَةً ضَنْكاً وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ القِـيامَةِ أَعْمى.
و آن كه از ياد من دورى كند همانا براى او زندگى سختى است و او را در روز قيامت كور محشور مىكنيم.
آيه شريفه دلالت داردكه پيش از قيامت براى كافران زندگى سختى خواهد بود. اطلاق اين آيه و ظهور آن اگرچه شامل برزخ نيز هست امّا در برخى روايات محلّ اين زندگىِ سخت، هنگام رجعت و عالم برزخ بيان شده است. امام صادق ۷ مراد از كسى كه از ذكر و ياد خدا رو گردانده است را دشمنان اميرمؤمنان ۷ دانسته و محل زندگى سخت آنها را رجعت بيان كرده است :
هِيَ وَ اللَّهِ لِلنُّصَّابِ. قَالَ: جُعِلْتُ فِدَاکَ قَدْ رَأَيْنَاهُمْ دَهْرَهُمُ الْأَطْوَلَ فِي كِفَايَةٍ حَتَّى مَاتُوا؟ قَالَ: ذَاکَ وَ اللَّهِ فِي الرَّجْعَةِ… .
به خدا سوگند زندگى سخت در اين آيه براى ناصبىهاست. عرض كردم : ما آنها را مىبينيم كه مدّتى طولانى در رفاه زندگى مىكنند وبا آن حال از دنيا مىروند؟ پس فرمود: قسم به خدا اين سختى در رجعت است.
و با وجود اين اميرمؤمنان ۷ در نامه خويش به محمّد بن ابى بكر زندگى سخت كافر را در برزخ دانسته مىفرمايد :
إِنَّ الْمـَعِيشَةَ الضَّنْکَ الَّتِي حَذَّرَ اللَّهُ مِنْهَا عَدُوَّهُ عَذَابُ الْقَبْر.
همانا زندگى سختى كه خداوند دشمنش را از آن برحذر داشته عذاب قبر است.
پس معلوم مىشود زندگى سخت براى دشمنان اهل بيت : اختصاص به رجعت ندارد و آنها در كلّ برزخ نيز حياتى سخت و دشوار خواهند داشت و همواره در آنجا در درد و رنج خواهند بود.
آيات قرآن كريم و روايات اهل بيت : درباره عالم برزخ فراوان است. به برخى از آنها در بحث بهشت و جهنّم دنيا، اشاره خواهد شد.
برزخ منزلى از منازل آخرت
برزخ چنان كه گفتيم عالمى است ميان عالم دنيا و قيامت. يعنى انسان پس از مرگ وارد عالم برزخ مىشود و مدّتى در آن جا خواهد بود تا اين كه قيامت برپا مىگردد و با برپايى قيامت برزخ هم تمام خواهد شد.
برزخ چنان كه از معنايش پيداست نه مثل عالم دنياست و نه مثل عالم پس از قيامت كه از آن به عنوان آخرت ياد مىشود، بلكه عالمى است ميان اين دو عالم كه شامل ويژگى هايى از هر دو عالم است. با وجود اين، برزخ منزلى از منازل آخرت شمرده شده است. رسول خدا ۶ با بيان اين كه قبر نخستين منزل از منزلهاى آخرت است ياد آور مىشود كه نجات يافتن انسان در اين منزل از منزلهاى ديگر آسانتر است :
إِنَّ الْقَبْرَ أَوَّلُ مَنَازِلِ الآْخِرَةِ فَإِنْ نَجَا مِنْهُ فَمَـا بَعْدَهُ أَيْسَرُ مِنْهُ وَ إِنْ لَمْ يَنْجُ مِنْهُ فَما بَعْدَهُ لَيْسَ أَقَلَّ مِنْه.
همانا قبر اوّلين ]منزل[ از منازل آخرت است پس هر كه از آن نجات يابد بعد از آن آسانتر است و كسى كه از قبر نجات نيابد پس سختيهاى بعدى كمتر از آن نخواهد بود.
اين حديث دلالت دارد كه عذابهاى منازل آخرت متفاوت است و كسى كه عذاب منزل اوّل را تحمّل نموده و از گناهان خويش آسوده شود نجات يافته است و در غير اين صورت نجات يافتن در منزلهاى ديگر به سادگى منزل اوّل نخواهد بود. اين مطلب ارتباطى با شفاعت هم دارد براى توضيح بيشتر به آن جا مراجعه شود.
به نظر مىرسد طول برزخ براى همه انسانها يكسان نباشد. زيرا انسانها به تدريج مىميرند و وارد برزخ مىشوند از سوى ديگر قيامت براى همه انسانها به يك باره رخ خواهد داد. مثلاً فرزندان بلاواسطه حضرت آدم ۷ هزاران سال پيش وارد برزخ شدهاند اما آخرين فرزند حضرت آدم ۷ هنوز به دنيا نيامده است تا وارد برزخ گردد.
نكته ديگر درباره برزخ اين است كه خداى تعالى اين منزل را يكى از منزلهاى آخرت قرار داده است تا مؤمنان و بهشتيان در قيامت مشكلى براى ورود به بهشت نداشته باشند و در برزخ از آلودگيها پاك گرديده و با پاكيزگى از مواقف قيامت عبور كنند يا مقدارى از آلودگىهايشان كاسته شده باشد.
سؤال قبر
سؤال قبر از جمله امورى است كه در روايات اهل بيت : اهميّت فراوانى به آن داده شده است. و انكار آن خروج از ولايت شمرده شده است. امام صادق ۷ مىفرمايد :
مَنْ أَنْكَرَ ثَلَاثَةَ أَشْيَاءَ فَلَيْسَ مِنْ شِيعَتِنَا الْمِعْرَاجَ وَ الْمـُسَاءَلَةَ فِي الْقَبْرِ وَ الشَّفَاعَةَ.
هر كس سه چيز را انكار كند از شيعيان ما نيست. معراج، سؤال قبر و شفاعت.
البتّه سؤال قبر براى همگان نيست بلكه تنها از مؤمنان و كافران خالص در قبر سؤال مىشود و به ديگران اعتنايى نمىشود: امام صادق ۷ مىفرمايد :
لَا يُسْأَلُ فِي الْقَبْرِ إِلَّا مَنْ مَحَضَ الْإِيمَـانَ مَحْضاً أَوْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً وَ الآْخَرُونَ يُلْهَوْنَ عَنْهُم.
در قبر جز از مؤمن محض يا كافر محض سؤال نمىشود و به ديگران اعتنايى نمىشود.
انسانهايى كه وارد برزخ مىشوند از نظر اعمال و كردار و اعتقادات چهار دستهاند: يا مؤمن كاملاند و هيچ عمل و كردار و اعتقاد غير ايمانى در دنيا از آنها سر نزده است. اين دسته تنها معصومان : هستند. يا كافر و مشرك محضاند و هيچ عمل ايمانى از آنها سر نزده است. آنان نيز كسانى هستند كه با كفر به دنيا آمده و با كفر از دنيا رفتهاند و هيچ لحظهاى از زندگيشان با ايمان همراه نشده است. يا زندگيشان آميخته از هر دو است يعنى اعمال و كردار آنها در طول عمرشان مختلف بوده است. و يا اعمال و كردارشان نه ايمانى است و نه غير ايمانى. يعنى در طول عمرشان ايمان و كفر در زندگى آنها وارد نشده است و تمام عمرشان به استضعافِ اعتقادى سپرى شده است.
به نظر مىرسد مقصود از ايمان خالص و كفر خالص در اين روايات امر ديگرى غير از آنچه در گروههاى چهارگانه ذكر گرديد باشد. زيرا روشن است كه در قبر از معصومان : سؤالى نمىشود از كافر محض ـ كه هيچ عمل ايمانى در طول عمر خويش نداشته ـ نيز سؤال معنا ندارد. پس به يقين مىتوان گفت مراد و مقصود معصوم : از محض ايمان و محض كفر اين مطلب نيست. آنچه به قرائن و شواهد مىتوان در اينجا در معناى روايت گفت اين است كه مقصود از محض ايمان و محض كفر حالت شخص به هنگام مرگ است. انسان به هنگام مرگ يا با ايمان كامل از دنيا مىرود اگرچه عمر خويش را در دنيا با كفر سپرى كرده باشد و يا با كفر محض از دنيا مىرود اگرچه عمر خويش را با ايمان سپرى كرده باشد. و گروه ديگر كسانى هستند كه به هنگام مرگ با ايمان خالص و كفر خالص از دنيا نمىروند بلكه يا به مرتبه ايمان و كفر نرسيدهاند و حجّت بر آنها تمام نشده است و يا با وجود حجّت آنها نتوانستهاند ايمان آورده و تسليم فرامين الهى شوند يا كافر شده و الوهيّت و مولويّت خداى تعالى را انكار كنند. و اين امر يا به سبب ضعف خردشان مىباشد ويا به جهات ديگرى. چنين اشخاصى در قبر مورد سؤال قرار نمىگيرند امّا آنان كه حجّت برايشان تمام گرديده و با وجود آن كفر ورزيدهاند و يا ايمان آوردهاند ولى مرتكب فسق و فجور شدهاند در قبر مورد سؤال قرار گرفته و در برزخ به خاطر كفر و فسق و فجورشان عذاب خواهند شد.
سؤال كنندگان در قبر دو فرشتهاند به نام منكر و نكير يا ناكر و نكير.
و در روايتى آمده است كه يكى از اين دو از طرف راست و ديگرى از طرف چپ وارد قبر مىشوند و شيطان هم در آنجا حضور دارد.
آن دو از نماز، زكات، حج، روزه و ولايت سؤال مىكنند.
امام صادق ۷ فرمود :
يُسْأَلُ الْمـَيِّتُ فِي قَبْرِهِ عَنْ خَمْسٍ: عَنْ صَلَاتِهِ وَ زَكَاتِهِ وَ حَجِّهِ وَ صِيَامِهِ وَ وَلَايَتِهِ إِيَّانَا أَهْلَ الْبَيْت.
ميّت در قبر از پنج چيز سؤال مىشود: از نماز، زكات، حج، روزه و ولايتش نسبت به ما اهل بيت.
در روايات ديگر سؤال از خداوند متعال و پيامبر و دين و امام مطرح شده است.
پيامبر اسلام ۶ فرمود :
أَنَّ لِلَّهِ تَعَالَى مَلَكَيْنِ يُقَالُ لَهـُمَا نَاكِرٌ وَ نَكِيرٌ يَنْزِلَانِ عَلَى الْمـَيِّتِ فَيَسْأَلَانِهِ عَنْ رَبِّهِ وَ نَبِيِّهِ وَ دِينِهِ وَ إِمامِهِ، فَإِنْ أَجَابَ بِالْحَقِّ سَلَّمُوهُ إِلَى مَلَائِكَةِ النَّعِيمِ وَ إِنْ أُرْتِجَ عَلَيْهِ سَلَّمُوهُ إِلَى مَلَائِكَةِ الْعَذَابِ.
همانا خدا دو فرشته دارد كه به آنها ناكر و نكير گفته مىشود، آن دو بر مرده فرود مىآيند و درباره پروردگار، پيامبر، دين و امامش سؤال مىكنند اگر به حق و درستى پاسخ گويد او را تسليم فرشتگان نعمت مىكنند و چنان كه زبانش بند آيد او را به فرشتگان عذاب تحويل مىدهند.
اين روايت دلالت دارد كه غير از دو فرشته سؤال كننده فرشتههاى ديگرى هم هستند كه به نام فرشتگان عذاب و نعمت ناميده مىشوند. و ميّت بعد از سؤال به آنها سپرده مىشود.
و امام زين العابدين ۷ سؤال از كتاب و عمر را نيز طرح كرده است :
يَا ابْنَ آدَمَ إِنَّ أَجَلَکَ أَسْرَعُ شَيْءٍ إِلَيْك… وَ قَبَضَ الْمـَلَکُ رُوحَکَ وَ صِرْتَ إِلَى قَبْرِکَ وَحِيداً فَرَدَّ إِلَيْکَ فِيهِ رُوحَکَ وَ اقْتَحَمَ عَلَيْکَ فِيهِ مَلَكَانِ نَاكِرٌ وَ نَكِيرٌ لِمُسَاءَلَتِکَ وَ شَدِيدِ امْتِحَانِكَ.
أَلا وَ إِنَّ أَوَّلَ مَا يَسْأَلَانِکَ عَنْ رَبِّکَ الَّذِي كُنْتَ تَعْبُدُهُ، وَ عَنْ نَبِيِّکَ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَيْكَ، و عَنْ دِينِکَ الَّذِي كُنْتَ تَدِينُ بِهِ وَ عَنْ كِتَابِکَ الَّذِي كُنْتَ تَتْلُوهُ، وَ عَنْ إِمامِکَ الَّذِي كُنْتَ تَتَوَلَّاهُ، ثُمَّ عَنْ عُمُرِکَ فِيَما كُنْتَ أَفْنَيْتَهُ، وَ مَالِکَ مِنْ أَيْنَ اكْتَسَبْتَهُ وَ فِيَما أَنْتَ أَنْفَقْتَه.
اى فرزند آدم همانا اجل تو سريعترين چيزى است كه به سوى تو حركت مىكند… فرشته ]مرگ[ روحات را قبض مىكند و در منزل گاه تنها مىشوى، پس در آنجا روح تو را باز مىگرداند دو فرشته در قبر جهت سؤال و امتحان شديد به سوى تو مىشتابند.
آگاه باش اوّلين چيزى كه از تو سؤال مىكنند پروردگارت است كه چگونه عبادتش كردى و نيز از پيامبر تو كه برايت مبعوث شده و دين تو كه به آن متدين بودى و كتابت كه تلاوتش كردى و امامت كه از او پيروى كردى، سپس از عمرت سؤال مىكند كه در چه راهى صرف كردى؟ و از اموالات كه از كجا كسب و در چه راهى انفاق كردى؟… .
در اين روايت تصريح شده است كه موقع سؤال روح به بدن برگردانده مىشود. و اين امر در حديث ديگرى نيز تصريح شده است. امام باقر ۷ مىفرمايد :
فَإِذَا أُدْخِلَ حُفْرَتَهُ رُدَّتِ الرُّوحُ فِي جَسَدِهِ وَ جَاءَ مَلَكَا الْقَبْرِ فَامْتَحَنَاه.
وقتى ميّت داخل قبر مىشود روح به بدنش برگردانده مىشود. دو ملك به قبر مىآيند و او را امتحان مىكنند.
وجود روح در بدن همواره به معناى وجود حيات دنيوى در بدن نمىباشد. ممكن است روح وارد قبر گرديده و تعلّقى به بدن پيدا كند كه به واسطه آن بدن داراى درك و شعور گردد و دو فرشته سؤال كننده را بشناسد و سؤالات آنها را پاسخ دهد و آنها پاسخ سؤالات را متوجّه شوند امّا افرادى كه در دنيا هستند نه سؤال آنها را بشنوند و نه پاسخ بدن را درك كنند. همانطور كه انسان تسبيح موجودات را در اين دنيا متوجّه نمىشود.
از برخى روايات استفاده مىشود كه مؤمنان به هنگام سؤال در قبر مورد حمايت قرار مىگيرند، از امير مؤمنان ۷ نقل شده است كسى كه در تقويت دين و معرفت بندگان خدا بكوشد خداوند متعال جواب سؤالها را در قبر به او تفهيم مىكند :
مَنْ قَوَّى مِسْكِيناً فِي دِينِهِ ضَعِيفاً فِي مَعْرِفَتِهِ عَلَى نَاصِبٍ مُخَالِفٍ فَأَفْحَمَهُ لَقَّنَهُ اللَّهُ يَوْمَ يُدْلَى فِي قَبْرِهِ أَنْ يَقُولَ اللَّهُ رَبِّي وَ مُحَمَّدٌ نَبِيِّي وَ عَلِيٌّ وَلِيِّي وَ الْكَعْبَةُ قِبْلَتِي وَ الْقُرْآنُ بَهْجَتِي وَ عُدَّتِي.
هر كس در راستاى مقابله با ناصبىها و مخالفان ما، ناتوان و بينواى در دين و معرفت را تقويت و آن ناصبى را روسياه كند، هنگامى كه در قبر قرار گيرد خداوند به او تلقين مىكند كه بگويد: پروردگارم: الله، پيامبرم : محمّد، امامم: على، قبلهام: كعبه و مايه سرور و پناه و ياورم: قرآن است….
نماز و روزه و زكات و احسان و صبر هم از امورى هستند كه در هنگام سؤال در قبر به حمايت انسان مىآيند امام صادق ۷ مىفرمايد :
إِذَا دَخَلَ الْمـُومِنُ قَبْرَهُ كَانَتِ الصَّلَاةُ عَنْ يَمِينِهِ وَ الزَّكَاةُ عَنْ يَسَارِهِ وَ الْبِرُّ يُطِلُّ عَلَيْهِ وَ يَتَنَحَّى الصَّبْرُ نَاحِيَةً. وَ إِذَا دَخَلَ عَلَيْهِ الْمـَلَكَانِ اللَّذَانِ يَلِيَانِ مُسَاءَلَتَهُ قَالَ الصَّبْرُ لِلصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ: دُونَكُمَا صَاحِبَكُمْ فَإِنْ عَجَزْتُمْ عَنْهُ فَأَنـَا دُونَهُ.
آنگاه كه مومن وارد قبرش مىشود نماز از طرف راست و زكات از چپ و نيكى از هر طرف به او توجّه مىكند و صبر خود را به كنار مىكشد، و آنگاه كه دو فرشته متولّى سؤال او وارد مىشوند صبر به نماز و زكات مىگويد: شما صاحب خود را همراهى و كمك كنيد پس اگر نتوانستيد من نيز با او هستم.
چكيده درس دهم
برزخ در لغت چيزى است كه ميان دو چيز ديگر حايل مىشود. و مراد از آن در اينجا عالمى است ميان دنيا و قيامت كه انسان پس از مردن به آن وارد مىشود.
در آيات قرآن كريم و روايات اهل بيت : به وجود اين عالم تصريحات فراوان شده است.
عالم برزخ برخى از ويژگىهاى دنيا را دارد و در روايات از آن به عنوان نخستين منزل آخرت سخن رفته است.
سؤال قبر از جمله امورى است كه انكار آن در رديف خروج از ولايت شمرده شده است.
سؤال كنندگان دو فرشته به نام نكير و منكر يا ناكر و نكيرند.
سؤال در قبر اختصاص به مؤمنان و كافران خالص دارد.
مورد سؤال در قبر خدا، پيامبر، امام، قرآن، نماز، روزه و…است
به هنگام سؤال روح به بدن برگردانده مىشود.
مؤمنان در موقع سؤال مورد حمايت قرار مىگيرند.
خودآزمايى
۱٫ برزخ در لغت عرب به چه معناست و معناى اصطلاحى آن در زبان دين چيست؟
۲٫ برزخ از كدام آيه قرآنى استفاده مىشود؟
۳٫ توضيح امام صادق و امام سجّاد ۸ را درباره موضوع برزخ بيان كنيد.
۴٫ آيه (وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِـيشَةً ضَنْكاً ) چه بيانى درباره برزخ دارد؟
۵٫ درباره كيفيّت سؤال قبر به اختصار توضيح دهيد.
۶٫ در قبر از چه مسائلى سؤال مىشود؟
۷٫ آيا به هنگام سؤال قبر روح به بدن برگردانده مىشود؟
۸٫ به هنگام سؤال قبر چه اعمالى از انسان حمايت مىكنند؟
عذاب برزخ
اشاره
از دانشجو انتظار مىرود پس از مطالعه اين درس با فشار قبر و اعمالى كه آن را در پى دارد، و نيز كارهايى كه عذاب قبر را از آدمى دور مىكند، آشنا شود و نمونه روايات مربوط به آن را فرا گيرد وبه كيفيّت چنان نعمت يا عذابى پى ببرد.
فشار قبر
در بحث قبلى روشن شد كه انسان وقتى وارد قبر مىشود نخستين كارى كه در آن جا صورت مىگيرد اين است كه دو فرشته وارد قبر مىشوند و او را مورد سؤال و امتحان قرار مىدهند و بعد از سؤال و جواب او را به فرشتگان عذاب يا نعمت مىسپارند.
و نيز روشن شد كه سؤال در قبر عموميّت ندارد و به برخى از انسانها، در برزخ اعتنايى نمىشود.حال بحث درباره فشار قبر و عذاب برزخ است.
به نظر مىرسد فشار قبر از عذابهاى نخستين عالم برزخ است كه حتى بسيارى از مؤمنان هم با آن مواجه خواهند شد. ابوبصير مىگويد: به امام صادق ۷ عرض كردم :
أَ يُفْلِتُ مِنْ ضَغْطَةِ الْقَبْرِ أَحَدٌ؟ قَالَ: فَقَالَ: نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْهَا مَا أَقَلَّ مَنْ يُفْلِتُ مِنْ ضَغْطَةِ الْقَبْر.
آيا كسى از عذاب قبر رهايى دارد؟ فرمود: از آن به خدا پناه مىبرم چقدر اندك اند كسانى كه از فشار قبر رها مىشوند.
با وجـود اين بـرخى از مؤمنان خـالص از اين عـذاب در امان هستنـد. امام صادق ۷ از توسعه قبر براى مؤمنان اخبار كرده مىفرمايد :
هَيْهَاتَ مَا عَلَى الْمـُومِنِينَ مِنْهَا شَيْءٌ وَ اللَّهِ إِنَّ هَذِهِ الْأَرْضَ لَتَفْتَخِرُ عَلَى هَذِه فَتَفْسَحُ لَه.
هرگز براى مؤمنان چيزى از فشار قبر وجودندارد. سوگند به خدا اين زمين بر مرده مؤمن افتخار مىكند و براى او توسعه مىيابد.
البتّه اين فشار اختصاص به آنان كه در زمين دفن مىشوند ندارد بلكه آنان كه به دار كشيده مىشوند هوا بر آنها فشار مىآورد. امام صادق ۷ در اين زمينه مىفرمايد :
إِنَّ رَبَّ الْأَرْضِ هُوَ رَبُّ الْهـَوَاءِ فَيُوحِي اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ إِلَى الْهـَوَاءِ فَيَضْغَطُهُ ضَغْطَةً أَشَدَّ مِنْ ضَغْطَةِ الْقَبْرِ.
همانا پروردگار زمين، پروردگار هوا هم هست پس خداى عزوجل به هوا وحى مىكند و هوا بر ميّت فشارى شديدتر از فشار قبر وارد مىآورد.
عوامل مؤثّر بر فشار قبر
فشار قبر براى مؤمن كفّاره تضييع نعمتهاى الاهى است كه در دنيا از او سر مىزند. رسول خدا ۶ مىفرمايد :
ضَغْطَةُ الْقَبْرِ لِلْمُوْمِنِ كَفَّارَةٌ لِمَا كَانَ مِنْهُ مِنْ تَضْيِيعِ النِّعَمِ.
فشار قبر براى مؤمن كفاره تضييع نعمت هايى است كه از او سر زده است.
از اين حديث استفاده مىشود كه يكى از عوامل مهم عذاب قبر براى مؤمنان ضايع كردن نعمتهاى الاهى است كه مؤمنان در دنيا به آن دچار مىشوند.
يكى ديگر از عوامل مهم فشار قبر بد خلقى با اهل و عيال است. پيامبر گرامى اسلام ۶ آن گاه كه سعد بن معاذ فوت كرد در تشييع او شركت كرد در حالى كه ردا بر دوش نداشت و پاى برهنه بود تا اينكه او را با دستهاى خويش بر قبر گذاشت وقبر او را درست كرد. بعد از همه اين كارها فرمود: من مىدانم كه بر او بلايى خواهد رسيد ،بعد رو به مادر سعد كرد و به او تسليت گفت و فرمود :
فَإِنَّ سَعْداً قَدْ أَصَابَتْهُ ضَمَّة.
پس همانا فشارى به سعد رسيد.
از حضرتش پرسيدند با اين كه شما در حق سعد بن معاذ اين اندازه احترام كرديد باز هم مىفرماييد او دچار فشار قبر مىشود؟! حضرت فرمود :
نَعَمْ إِنَّهُ كَانَ فِي خُلُقِهِ مَعَ أَهْلِهِ سُوءٌ.
بله او با خانواده خود بد اخلاق بود.
از عوامل ديگر فشار قبر بى پروايى در نجاست بول و سخن چينى و دورى مرد از زن خويش شمرده شده است، اميرمؤمنان ۷ مىفرمايد :
عَذَابُ الْقَبْرِ يَكُونُ مِنَ الَّنمِيمَةِ وَ الْبَوْلِ وَ عَزَبِ الرَّجُلِ عَنْ أَهْلِهِ.
عذاب قبر ناشى از سخن چينى، ]بى مبالاتى نسبت به[ ادرار و دورى گزيدن مرد از همسر خود است.
و امام صادق ۷ فرمود :
إِنَّ جُلَّ عَذَابِ الْقَبْرِ فِي الْبَوْلِ.
قسمت بيشتر عذاب قبر مربوط به ]بى مبالاتى نسبت به[ بول است.
بنابراين مؤمنان مىتوانند با پرهيز از امور ياد شده خودرا از فشار قبر رهايى بخشند. هم چنين كارهاى ديگرى نيز در روايات براى امان ماندن از فشار قبر ذكر شده است كه به برخى از آنها اشاره مىشود :
عوامل مؤثّر بر رفع فشار قبر
۱٫ حجّ
رسول خدا ۶ حجّ را يكى از موجبات رفع عذاب در قبر دانسته مىفرمايد :
الْحَاجُّ ثَلَاثَةٌ: فَأَفْضَلُهُمْ نَصِيباً رَجُلٌ غُفِرَ لَهُ ذَنبُهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْهُ وَ مَا تَأَخَّرَ وَ وَقَاهُ اللَّهُ عَذَابَ الْقَبْر… .
حاجيان سه قسم هستند: آن كه بهرهاش از همه بيشتر است مردى است كه گناهان پيشين و پسين او بخشيده شده و خداوند او را از عذاب قبر محفوظ داشته است….
۲٫ خواندن آية الكرسى
امام باقر ۷ خواندن آية الكرسى را بر طرف كننده هزار امر بد دنيوى و هزار امر بد اخروى دانسته مىفرمايد :
مَنْ قَرَأَهَا مَرَّةً صَرَفَ اللَّهُ عَنْهُ أَلْفَ مَكْرُوهٍ مِنْ مَكَارِهِ الدُّنْيَا وَ أَلْفَ مَكْرُوهٍ مِنْ مَكَارِهِ الآْخِرَةِ، أَيْسَرُ مَكْرُوهِ الدُّنْيَا الْفَقْرُ وَ أَيْسَرُ مَكْرُوهِ الآْخِرَةِ عَذَابُ الْقَبْر.
هر كس آية الكرسى را بخواند خداوند از او هزار بدى از بدىهاى دنيا و هزار بدى از بدىهاى آخرت را برطرف مىكند كه آسانترين بدى دنيا تنگدستى و آسانترين بدى آخرت عذاب قبر است.
۳٫ چهار روز روزه گرفتن در ماه رجب
رسول خدا ۶ مىفرمايد :
مَنْ صَامَ مِنْ رَجَبٍ أَرْبَعَةَ أَيَّام… أُجِيرَ مِنْ عَذَابِ الْقَبْر.
هر كس در ماه رجب چهار روز روزه بدارد…. از عذاب قبر در امان خواهد بود.
۴٫ قرائت سوره ملك
امام باقر ۷ مىفرمايد :
سُورَةُ الْمـُلْکِ هِيَ الْمـَانِعَةُ تَمْنـَعُ مِنْ عَذَابِ الْقَبْر.
سوره ملك سپرى است كه از عذاب قبر نگه مىدارد.
۵٫ ركوع كامل
امام باقر ۷ مىفرمايد :
مَنْ أَتَمَّ رُكُوعَهُ لَمْ يَدْخُلْهُ وَحْشَةُ الْقَبْرِ.
كسى كه ركوعش را به صورت تمام و كمال به جا آورد هراس قبر به او داخل نمىشود.
۶٫ خواندن سوره نساء
اميرمؤمنان ۷ مىفرمايد :
مَنْ قَرَأَ سُورَةَ النِّسَاءِ فِي كُلِّ جُمُعـَةٍ أَمِنَ مِنْ ضَغْطَةِ الْقَبْرِ.
هر كس در هر جمعه سوره نساء بخواند از فشار قبر در امان خواهد بود.
۷٫ چهار بار حج رفتن
امام صادق ۷ مىفرمايد :
مَنْ حَجَّ أَرْبَعَ حِجَجٍ لَمْ تُصِبْهُ ضَغْطَةُ الْقَبْرِ أَبَدا.
هر كس چهار بار به حج رود هرگز عذاب قبر به او نمىرسد.
۸٫ شكيبايى زن بر بدخويى شوهرش
در روايتى نقل شده است زنى كه، غيرت و تند خويى شوهرش را تحمّل كند و مهريّه خويش را به شوهرش ببخشد از عذاب قبر در امان خواهد بود.
ثَلَاثٌ مِنَ النِّسَاءِ يَرْفَعُ اللَّهُ عَنْهُنَّ عَذَابَ الْقَبْرِ وَ يَكُونُ مَحْشَرُهُنَّ مَعَ فَاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ ۶: امْرَأَةٌ صَبَرَتْ عَلَى غَيْرَةِ زَوْجِهَا وَ امْرَأَةٌ صَبَرَتْ عَلَى سُوءِ خُلُقِ زَوْجِهَا وَ امْرَأَةٌ وَهَبَتْ صَدَاقَهَا لِزَوْجِهَا.
خداوند عذاب قبر را از سه گروه از زنان برداشته است و حشر آنها با حضرت فاطمه ۳ دختر حضرت محمّد ۶ خواهد بود. زنى كه غيرت شوهرش را تحمل كند، زنى كه در برابر بد اخلاقى شوهرش صبر كند و زنى كه مهريّهاش را به شوهرش ببخشد.
۹٫ وضو
رسول خدا ۶ از مردى خبر داده است كه در قبر عذاب او را فرا گرفته بود ولى وضويش آمد و آن را برطرف كرد :
رَأَيْتُ رَجُلًا مِنْ أُمَّتِي قَدْ بُسِطَ عَلَيْهِ عَذَابُ الْقَبْرِ فَجَاءَهُ وُضُووُهُ فَمَنـَعَهُ مِنْه.
مردى از امّتم را ديدم كه عذاب قبر بر او گستره شده بود پس وضوى او آمد و از آن مانع شد.
اينها امورى است كه مؤمنان مىتوانند در زندگى اين جهانى با انجام دادن آنها خود را از عذاب قبر برهانند. هم چنين در روايات امور ديگرى نيز ذكر شده است كه فعل خود شخص نيست ولى با انجام گرفتن آنها نيز عذاب قبر در ميان نخواهد بود :
۱۰٫ مرگ در روز يا شب جمعه
رسول خدا ۶ فرمود :
مَنْ مَاتَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ أَوْ لَيْلَةَ الْجُمُعَةِ رَفَعَ اللَّهُ عَنْهُ عَذَابَ الْقَبْرِ.
هر كس در شب يا روز جمعه بميرد، عذاب قبر از او برداشته مىشود.
اميرمؤمنان ۷ نيز مرگ در بعد از ظهر پنجشنبه تا ظهر روز جمعه را برطرف كننده عذاب قبر دانسته مىفرمايد :
مَنْ مَاتَ يَوْمَ الْخَمِيسِ بَعْدَ زَوَالِ الشَّمْسِ إِلَى يَوْمِ الْجُمُعَةِ وَقْتَ الزَّوَالِ وَ كَانَ مُوْمِناً أَعَاذَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ ضَغْطَةِ الْقَبْر.
كسى كه روز پنجشنبه بعد از ظهر تا روز جمعه به هنگام ظهر بميرد در حالى كه مومن است خداى عزوجل او را از فشار قبر پناه مىدهد.
۱۱٫ جريده
دو چوبتر، كه در قبر همراه ميّت گذاشته مىشود از امورى است كه مانع عذاب قبر مىشود: امام صادق ۷ در بيان علت نهادن جريده با ميّت در قبر مىفرمايد :
إِنَّهُ يَتَجَافَى عَنْهُ الْعَذَابُ مَا دَامَتْ رَطْبَةً.
به درستى كه آن چوب تا وقتى كه تر است ميّت را از عذاب مىرهاند.
۱۲٫ آب پاشيدن بر روى قبر
امام صادق ۷ در جواب سؤال از علّت پاشيدن آب بر روى قبر فرمود :
يَتَجَافَى عَنْهُ الْعَذَابُ مَا دَامَ النَّدَى فِي التُّرَابِ.
تا وقتى كه خاك قبرتر است عذاب از او برداشته مىشود.
۱۳٫ كارهاى خوب فرزندان
از رسول خدا ۶ نقل شده است كه حضرت عيسى ۷ از كنار قبرى عبور مىكرد ديد صاحب قبر در عذاب است. سال بعد باز از همان قبر عبور مىكرد ديد عذابى در كار نيست. از خداوند متعال در اين باره سؤال كرد و خداوند متعال به ايشان وحى كرد كه او را فرزند صالحى به كمال رسيده كه يتيمها را پناه مىدهد و راهها را اصلاح مىكند به همين جهت عذاب قبر از او برداشته شده است :
أَنـَّهُ أَدْرَکَ لَهُ وَلَدٌ صَالِحٌ فَأَصْلَحَ طَرِيقاً وَ آوَى يَتِيماً فَلِهَذَا غَفَرْتُ لَهُ بِمَا فَعَلَ ابْنُه.
همانا فرزندى صالح براى او به كمال رسيده كه راه را اصلاح و يتيم را پناه داده است پس به خاطر كار فرزندش بخشيده شده است.
بايد توجّه داشت كه در قبر و برزخ عذابهاى مختلف وجود دارد. و ممكن است برخى از اين امور موجب رفع برخى از آنها شود. چنان كه گفته شد فشار قبر خودش عذابى است كه بيشتر مؤمنان از آن در امان نيستند. و معلوم است كه قبر خانه غربت و تنهايى و خانه تاريكى و ظلمت و خانه حشرات موذى است كه كارهاى خوب و پرهيز از گناهان در زمان حيات و نيكىهاى زمان حيات و بعد از مرگ براى رفع اين گونه عذابها مفيد است. ولى آنچه موجب رهايى از هر گونه عذاب در برزخ است ايمان خالص و بدون هيچ گونه آلودگى به اعمال و كردار زشت و حرام است.
نكته ديگرى كه توجه به آن لازم است اين است كه از ظاهر روايات بر مىآيد كه عذاب قبر تنها به روح نيست بلكه بدن هم عذاب را مىچشد و آن را درك مىكند؛ چنان كه در برخى از روايات نقل شده است كه به هنگام سؤال روح به بدن برمىگردد. معلوم است كه بازگشت روح در هنگام سؤال به نحوى نيست كه حيات كامل به بدن افاضه شود بلكه اين بازگشت براى سؤال و جواب و چشيدن عذاب مىباشد.
امام صادق ۷ در حديثى از ورود مؤمن و كافر به قبر گزارش مىدهد و بيان مىكند كه وقتى مؤمن وارد قبر مىشود خاك به او تهنيت گفته و دوستى و محبّت خويش را به او اظهار مىكند سپس قبر توسعه مىيابد و محل او در بهشت برايش ظاهر مىشود.
ثُمَّ تُوْخَذُ رُوحُهُ فَتُوضَعُ فِي الْجَنَّةِ حَيْثُ رَأَى مَنْزِلَهُ ثُمَّ يُقَالُ لَهُ نَمْ قَرِيرَ الْعَيْنِ فَلَا يَزَالُ نَفْحَةٌ مِنَ الْجَنَّةِ تُصِيبُ جَسَدَهُ يَجِدُ لَذَّتَهَا وَ طِيبَهَا حَتَّى يُبْعَث.
آنگاه روح او گرفته مىشود و در بهشت جاى داده مىشود به گونهاى كه منزل خويش را مىبيند آنگاه به او گفته مىشود: با روشنى چشم بخواب. پس همواره عطرى از بهشت به بدن او مىرسد كه لذّت و بوى خوش آن را تا قيامت مىيابد.
اما كافر وقتى وارد قبر مىشود خاك نسبت به او اظهار ناخوشنودى كرده و او را فشار مىدهد و درى به آتش باز مىشود و محل خويش را در آتش مىبيند.
ثُمَّ تُوْخَذُ رُوحُهُ فَتُوضَعُ حَيْثُ رَأَى مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ ثُمَّ لَمْ تَزَلْ نَفْخَةٌ مِنَ النَّارِ تُصِيبُ جَسَدَهُ فَيَجِدُ أَلَمـَها وَ حَرَّهَا فِي جَسَدِهِ إِلى يَوْمِ يُبْعَث.
آنگاه روح او گرفته و در مكانى كه جايگاه خويش را در آتش مىبيند نهاده مىشود. سپس همواره شعله اى از آتش به بدن او مىرسد كه جسد او درد و حرارت آن را تا قيامت مىچشد.
در اين روايت تصريح شده است كه روح و بدن هر دو در برزخ متنعّم و معذّبند. روح مؤمن در لذّت و نعمت الاهى است و بدن و جسد او هم از اين لذّتها و نعمتها بى نصيب نيست. روح كافر نيز در عذاب و درد و رنج و آتش است و بدنش هم از آن بى نصيب نيست.
چكيده درس يازدهم
ظاهراً فشار قبر و عذاب برزخ اختصاص به مؤمنان وكافران دارد.
كسانى كه در قبر دفن نمىشوند هوا آنان را فشار مىدهد.
تضييع نعمتها، تساهل در نجاست بول، سخن چينى، دورى مرد از عيال خويش و بدخويى از عوامل مهم عذاب برزخ و فشار قبرند.
حجّ، خواندن آية الكرسى، چهار روز روزه گرفتن در ماه رجب، خواندن سوره مُلك، ركوع كامل، قرائت سوره نساء، چهار بار حج رفتن، شكيبايى زن بر تند خويى شوهرش، وضو، مرگ در روز جمعه، جريده، آب پاشيدن روى قبر و كارهاى خوب فرزندان موجب رفع فشار قبر و عذاب برزخ مىشوند.
ظاهر روايات نشان مىدهد كه عذاب برزخ اختصاص به روح ندارد و بدن هم در آن معذّب خواهد بود.
خودآزمايى
۱٫ هنگامى كه انسان به قبر در مىآيد، نخستين كارى كه به وقوع مىپيوندد چيست؟
۲٫ آيا همه مردگان با فشار قبر رو به رو مىشوند؟
۳٫ دو نمونه از اعمالى كه فشار قبر را در پى دارد، بنويسيد.
۴٫ چرا سعد بن معاذ به فشار قبر گرفتار شد؟
۵٫ چه اعمالى آدمى را از فشار قبر در امان مىدارد؟
۶٫ جريده چيست؟
۷٫ كدام اعمال باعث رهايى انسان از عذاب برزخ است؟
۸٫ آيا نعمت و عذاب برزخى روحى است يا جسمى؟
وضعيّت ارواح در برزخ
اشاره
از دانشجو انتظار مىرود پس از مطالعه اين درس نظر روايات را در استقلال روح از بدن عنصرى بداند و به حقيقت ارواح و ميزان آگاهى آنها از احوال زندگان پى ببرد و روايات مربوط را در اين مورد بررسى كرده معناى دقيق مسخ و رجعت را بفهمد.
وضعيّت ارواح در برزخ
در بحث انسانشناسى بيان شد كه بر اساس روايات اهل بيت : خلقت ارواح دو هزار سال پيش از ابدان بوده است و در اين امر جاى هيچ شك و ترديدى نيست.
بنابر اين ارواح، موجوداتى مستقل اند و در حيات خود به بدن نياز ندارند ولى خداوندمتعال به جهت مصالحى ارواح را در بدنهايى كه از پيش براىشان مقدر كرده بود، قرار داد. و تا هنگام مرگ روح همواره با بدن خواهد بود. و چنان كه بيان شد جدايى ميان اين دو با مرگ تحقق پيدا مىكند. بدن در قبر به خاك تبديل مىشود و روح در برزخ ـ كه باغى از باغهاى بهشت يا گودالى از گودالهاى جهنّم است ـ به سر خواهد برد.
در برخى از روايات تصريح شده است كه هيأت روح در برزخ مانند هيأت بدن دنيوى خواهد بود. امام صادق ۷ در جواب يونس بن ظبيان كه سؤال كرده بود مىگويند: ارواح مؤمنان در چينه دانهاى پرندگان خواهد بود، فرمود: مؤمن ارجمندتر از آن است كه خداوند اين كار را در حقّ او بكند…
فَإِذَا قَبَضَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ صَيَّرَ تِلْکَ الرُّوحَ فِي قَالَبٍ كَقَالبِهِ فِي الدُّنْيَا فَيَأْكُلُونَ وَ يَشْرَبُونَ فَإِذَا قَدِمَ عَلَيْهِمُ الْقَادِمُ عَرَفُوهُ بِتِلْکَ الصُّورَةِ الَّتِي كَانَتْ فِي الدُّنْيَا.
پس هنگامى كه خداى عزّوجلّ روح مؤمن را قبض كرد آن روح به قالبى همانند قالبش در دنيا منتقل مىشود پس مىخورند و مىآشامند. و اگر كسى به جمع آنها اضافه شود او را به همان شكلى كه در دنيا داشت مىشناسند.
و در حديثى ديگر مىفرمايد :
الْمـُوْمِنُ أَكْرَمُ عَلَى اللَّهِ مِنْ أَنْ يَجْعَلَ رُوحَهُ فِي حَوْصَلَةِ طَيْرٍ وَ لَكِنْ فِي أَبْدَانٍ كَأَبْدَانِهِمْ.
كرامت مومنان نزد خدا بيشتر از آن است كه روحش را در چينه دان پرنده قرار دهد ليكن در بدنهايى مانند بدنهاى خودشان قرار مىگيرند.
و در حديثى ديگر تعبير به صورت نموده است :
فَإِذَا قَبَضَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ صَيَّرَ تِلْکَ الرُّوحَ إِلَى الْجَنَّةِ فِي صُورَةٍ كَصُورَتِهِ فَيَأْكُلُونَ وَ يَشْرَبُونَ فَإِذَا قَدِمَ عَلَيْهِمُ الْقَادِمُ عَرَفَهُمْ بِتِلْکَ الصُّورَةِ الَّتِي كَانَتْ فِي الدُّنْيَا.
پس وقتى خدا روح مومن را قبض كرد آن روح در صورتى به صورت خود او در دنيا به سمت بهشت مىرود پس مىخورند و مىآشامند و چنانچه كسى به جمع آنها اضافه شود او را به همان شكلى كه در دنيا داشت، مىشناسند.
و در حديث ديگر تعبير به صفت اجساد شده است :
إِنَّ الْأَرْوَاحَ فِي صِفَةِ الْأَجْسَادِ فِي شَجَرَةٍ فِي الْجَنـَّةِ تَعَارَفُ وَ تَسَاءَل.
همانا روحها در صفت بدنها در درختى داخل بهشت هستند همديگر را مىشناسند و با هم گفتگو مىكنند.
و در برخى روايات هم به طور مطلق ذكر شده است كه ارواح مؤمنان در بهشت از طعام و شراب آن مىخورند و مىآشامند و ارواح كفّار در دوزخ از طعام و شراب آنها تناول مىكنند.
أَرْوَاحُ الْمـُؤمِنِينَ فِي حُجُرَاتٍ فِي الْجـَنَّةِ يَأكُلُونَ مِنْ طَعَامِهَا وَ يَشْرَبُونَ مِنْ شَرَابِهَا وَ يَتَزَاوَرُونَ فِيهَا وَ يَقُولُونَ: رَبَّنَا أَقِمْ لَنَا السَّاعَةَ لِتُنْجِزَ لَنَا مَا وَعَدْتَنَا.
قَالَ: قُلْتُ: فَأَيْنَ أَرْوَاحُ الْكُفَّارِ؟
فَقَالَ: فِي حُجُرَاتِ النَّارِ يَأْكُلُونَ مِنْ طَعَامِهَا وَ يَشْرَبُونَ مِنْ شَرَابِهَا وَ يَتَزَاوَرُونَ فِيهَا وَ يَقُولُونَ: رَبَّنَا لَا تُقِمْ لَنَا السَّاعَةَ لِتُنْجِزَ لَنَا مَا وَعَدْتَنَا.
ارواح مومنان در اتاق هايى داخل بهشت هستند و از غذاهاى آنجا مىخورند و از نوشيدنيهاى آن مىآشامند.و همديگر را ملاقات مىكنند و مىگويند: پروردگارا، قيامت را براى ما برپا كن تا وعده هايت را براى ماعملى كنى.
گفت: گفتم: ارواح كفّار كجا هستند؟
پس گفت: در اتاقهاى آتش از غذاى آن مىخورند و از شراب آن مىنوشند و هم ديگر را زيارت مىكنند و مىگويند: پروردگارا قيامت را بر ما به پا مكن تا تهديدهايت بر ما عملى نشود.
با توجه به رواياتى كه ذكر شد و نيز با توجه به مطالبى كه در بحث حقيقت روح گفته شد كه ارواح همچون بدنها موجوداتى مادّىاند و تفاوت ميان آنها در مراتب مادّه است. يعنى ارواح موادّى لطيف و رقيق اند ولى بدنها موادى غليظ و سنگين اند.
و نيز با توجه به اينكه ارواح در عالم ارواح مشخّص و متعيّن بوده و با هم رفاقت و دوستى و خشم و دشمنى داشتند، روشن مىشود اين كه گفته مىشود: خداوند متعال در عالم برزخ براى ارواح بدنهايى مثالى خلق مىكند، نمىتواند از نظر روايات امرى قطعى و مسلّم باشد، بلكه مىتوان گفت كه ارواح وقتى از بدنها جدا مىشوند خودشان به همان صورت اصلى خويش كه همانند صورت بدن دنيوى است ظاهر مىشوند، همان طور كه در خواب و رؤيا روح به صورت همان شخص رؤيت مىشود.
آگاهى ارواح در برزخ از احوال دنيا
به نظر مىرسد ارواح در عالم برزخ از امور دنيا آگاهى كامل داشته باشند. ولى با وجود اين روايات در اين زمينه متفاوت است. و از مجموع آنها آن چه به طور مسلّم مىتوان پذيرفت اين است كه ارواح در برزخ از آزادى كامل برخوردار نيستند و اطّلاعات آنها نسبت به امور دنيا محدود به مواردى خاص است كه از سوى خداى تعالى بر ايشان اجازه داده شده است.
در حديثى آمده است كه وقتى مؤمنى مىميرد، روح او به ارواح مؤمنان ديگر در عالم برزخ مىپيوندد. ارواح دور او جمع مىشوند و از او درباره دوستانشان در دنيا سؤال مىكنند. اگر او در جواب بگويد: او زنده بود، به او اميدوار مىشوند كه به آنها ملحق خواهد شد و اگر بگويند او مرده است به همديگر مىگويند:اوهلاك و تباه شد و به دوزخ افتاد :
فَإِذَا قَدِمَتِ الرُّوحُ عَلَى الْأَرْوَاحِ يَقُولُ: دَعُوهَا فَإِنَّهَا قَدْ أَفْلَتَتْ مِنْ هَوْلٍ عَظِيمٍ، ثُمَّ يَسْأَلـُونَهَا مَا فُعِلَ فُلَانٌ وَ مَا فُعِلَ فُلَانٌ؟ فَإِنْ قَالَتْ لَهـُمْ: تَرَكْتُهُ حَيّاً ارْتَجَوْهُ وَ إِنْ قَالَتْ لَهـُمْ: قَدْ هَلَکَ قَالُوا قَدْ هَوَى هَوَى.
پس هنگامى كه روحى بر ارواح وارد شد مىگويند: رهايش كنيد به درستى كه او از خطر بزرگ رها شده است سپس از او مىپرسند فلانى چه مىكند و فلانى چه مىكند؟ پس اگر به ايشان بگويد او را در حالى كه زنده بود ترك گفتم به وى اميدوار مىشوند واگر به ايشان بگويد: او مرده است مىگويند او تباه شد.
اين روايت دلالت دارد كه آنان از احوال دوستانشان در دنيا از جمله مرگشان آگاهى ندارند و منتظرند تا يكى بميرد و به آنها ملحق شود تا از او سؤال كنند.
هم چنين در رواياتِ مربوط به زيارت قبور آمده كه امامان معصوم : مؤمنان را به زيارت قبور سفارش كرده، بيان مىكنند كه مردگان زوّار خود را مىشناسند وبا آمدن آنهاوحشت ازمردگان برطرف مىشود وخوشحال مىشوند،اميرمؤمنان ۷ مىفرمايد :
زُورُوا مَوْتَاكُمْ فَإِنَّهُمْ يَفْرَحُونَ بِزِيَارَتِكُمْ وَ لْيَطْلُبْ أَحَدُكُمْ حَاجَتَهُ عِنْدَ قَبْرِ أَبِيهِ وَ عِنْدَ قَبْرِ أُمِّهِ بِمَا يَدْعُو لَهـُمَا.
اموات خود را زيارت كنيد پس ايشان از زيارت شما شاد مىشوند و نياز خويش را نزد قبر پدر و مادرتان با دعا براى آنها از خدا طلب كنيد.
و در حديثى ديگر امام صادق ۷ مىفرمايد :
وَ اللَّهِ إِنَّهُمْ لَيَعْلَمُونَ بِكُمْ وَ يَفْرَحُونَ بِكُمْ وَ يَسْتَأْنِسُونَ إِلَيْكُم.
سوگند به خدا]از حضور[ شما آگاه و شاد مىشوند و با شما انس مىگيرند.
در حديثى ديگر امام صادق ۷ از زيارت مردگان با خانواده خويش خبر مىدهد كه مؤمنان وقتى به زيارت عزيزان خويش مىآيند بدىها از آنها پوشيده مىشود امّا كفّار بديهاى اهل و عيال خويش را مىبينند. و در اين روايت تصريح شده است كه آگاهى و آزادى هر شخص در برزخ به اندازه عملش خواهد بود. امام صادق ۷ مىفرمايد :
إِنَّ الْمـُومِنَ لَيَزُورُ أَهْلَهُ فَيَرَى مَا يُحِبُّ وَ يُسْتَرُ عَنْهُ مَا يَكْرَهُ وَ إِنَّ الْكَافِرَ لَيَزُورُ أَهْلَهُ فَيَرَى مَا يَكْرَهُ وَ يُسْتَرُ عَنْهُ مَا يُحِبُّ: قَالَ: وَ مِنْهُمْ مَنْ يَزُورُ كُلَّ جُمْعـَةٍ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَزُورُ عَلَى قَدْرِ عَمَلِهِ.
همانا مومن اهل و عيال خويش را زيارت مىكند و آنچه را دوست دارد مىبيند و آنچه را ناخوش دارد از وى پوشيده مىشود. كافر هم اهل و عيالش را زيارت مىكند و آنچه را كه ناخوشاينداوست مىبيند و آنچه را دوست دارد از وى پوشيده مىشود. فرمود: گروهى در هر جمعه خانواده خودرا زيارت مىكنند و عدهاى هم بسته به اندازه عملشان خانواده خود را زيارت مىكنند.
در حديثى ديگر آمده است كه همه مردگان به هنگام غروب به اهل و عيال خود سر مىزنند واز كارهاى آنها آگاه مىشوند.
مَا مِنْ مُوْمِنٍ وَ لَا كَافِرٍ إِلَّا وَ هُوَ يَأْتِي أَهْلَهُ عِنْدَ زَوَالِ الشَّمْسِ فَإِذَا رَأَى أَهْلَهُ يَعْمَلُونَ بِالصَّالِحَاتِ حَمِدَ اللَّهَ عَلَى ذَلِکَ وَ إِذَا رَأَى الْكَافِرُ أَهْلَهُ يَعْمَلُونَ بِالصَّالِحَاتِ كَانَتْ عَلَيْهِ حَسْرَةً.
هيچ مومن وكافرى نيست مگر آنكه به هنگام زوال آفتاب به خانواده خود سر مىزند پس اگر مومن ببيند كه اهل و عيالش كارهاى نيك انجام مىدهند بدين خاطر خدا را سپاس مىگويد و وقتى كافر ببيند كه اهل و عيالش كارهاى نيك انجام مىدهند حسرت مىخورد.
و در روايت ديگر تصريح شده است كه اين ديدار به اندازه فضايل آنهاست. اسحاق بن عمّار مىگويد به امام موسى بن جعفر ۷ عرض كردم :
يَزُورُ الْمـُومِنُ أَهْلَهُ؟ فَقَالَ: نَعَمْ.
فَقُلْتُ: فِي كَمْ؟
قَالَ: عَلَى قَدْرِ فَضَائِلِهِمْ؛ مِنْهُمْ مَنْ يَزُورُ فِي كُلِّ يَوْمٍ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَزُورُ فِي كُلِّ يَوْمَيْن… أَدْنَاهُمْ مَنْزِلَةً يَزُورُ كُلَّ جُمْعـَةٍ… .
آيا مومن اهل و عيالش را زيارت مىكند؟ فرمود: بله. عرض كردم: در چه زمان هايى؟ فرمود: به اندازه نيكى هايشان. عدهاى از آنها هر روز زيارت مىكنند، تعدادى هر دو روز … و آنها كه در پائينترين درجه هستند هر جمعه زيارت مىكنند.
مسخ در برزخ
گفتيم در برزخ ارواح به صورت بدنهايى كه در دنيا با آن بودند، ظاهر شده و با همديگـر ملاقات مـىكنند ولى در اين ميان روايتى از امام باقر ۷ نقل شده است كه بنى اميّه در برزخ به صورت وزغ در مىآيند :
إِنَّهُ لَيْسَ يَمُوتُ مِنْ بَنِي أُمَيَّةَ مَيِّتٌ إِلَّا مُسِخَ وَزَغا.
همانا هيچ كس از بنى اميه نمىميرد مگر آنكه به صورت وزغ در مىآيد.
البتّه معلوم است كه مسخ غير از تناسخ است زيرا در تناسخ روح بعد از جدا شدن از بدن انسانى به بدن انسان يا حيوان ديگر منتقل مىشود ولى مسخ به اين معناست كه مادّه روح به شكل و صورت وزغ ظاهر مىشود و صورت انسانى خويش را از دست مىدهد و مسخ در دنيا اضافه بر تغيير صورت روحى انسان صورت بدن او نيز تغيير پيدا مىكند. پس مسخ تغيير شكل در روح و بدن است و در دنيا و تغيير شكل در روح است در برزخ. امّا وقتى انسانى مسخ شد آيا بهره مندى او از كمالات نورى از قبيل علم و عقل و حافظه و نعمتهاى نورى ديگر به همان اندازه كه قبل از مسخ شدن از آنها بهرهمند بود باقى مىماند يا از آن كاسته مىشود؟ در آيات و روايات دلائل و شواهد كافى بر بقاى كامل اين كمالات وجود ندارد. ممكن است خداى تعالى او را به ا ندازهاى از كمالات نورى بهرهمند كند كه مسخ شدن خويش را تشخيص دهد.
بازگشت از برزخ به دنيا
خداوند متعال از زبان كفّار نقل مىكند كه وقتى وارد برزخ مىشوند از خدايشان مىخواهند كه آنها را دوباره به دنيا بازگرداند تا اعمال بد خويش را جبران كنند ولى خداوند متعال اين خواسته آنها را تحقّق نمىبخشد.
حَتّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ آلمَوْتُ قالَ رَبِّ آرْجِعُونِ * لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فِـيما تَرَكْتُ كَـلّا إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها
تا آنگاه كه مرگ هر يك از آنها رسيد مىگويد: پروردگارا، مرا برگردان تا عمل صالح انجام دهم در آنچه ترك كردم نه اين گونه نخواهد شد، همانا آن سخنى است كه گويندهاش اوست و از پشت سرشان برزخى است تا روزى كه مبعوث شوند.
بر اين پايه پس از مرگ براى احدى زنده شدن دوباره در اين دنيا نخواهد بود. ولى خداوند متعال به جهت برخى مصالح پيش از قيامت ائمه اطهار : را دوباره بر روى همين زمين خاكى زنده خواهد كرد و ايشان سالها بر مردم حكومت خواهند نمود. و نيز برخى از مؤمنان براى انتقام گرفتن و برخى از كفّار براى انتقام پس دادن به دنيا باز خواهند گشت. از اين حقيقت در ا صطلاح به «رجعت» تعبير شده است.
چكيده درس دوازدهم
ارواح بعد از جدا شدن از بدنها با همان هيأتى كه در دنيا داشتند در برزخ خواهند بود.
ارواح در برزخ از احوال انسانها در دنيا آگاهى كامل ندارند بلكه آگاهىمحدود به فضائل و كمالات و اذن الاهى است.
مردگان زوّار قبور خويش را مىبينند و با ديدن آنها خوشحال مىشوند و وحشت آنها برطرف مىگردد.
عدّهاى از انسانها در برزخ به صورت وزغ ظاهر مىشوند.
بعد از ورود به برزخ برگشتى به دنيا نخواهد بود جز در مواردى خاص كه به اجازه پروردگار صورت مىگيرد. به هنگام رجعت عدّهاى دوباره به اين دنيا باز خواهند گشت.
خودآزمايى
۱٫ استقلال روح و نيازمندى آن به بدن در روايات چگونه تصوير شده است؟
۲٫ شكل و صورت روح در بدن برزخى چگونه است؟
۳٫ ميزان آگاهى ارواح عالم برزخ از احوال زندگان چه اندازه است؟
۴٫ زيارت قبور مردگان چه تأثيرى در احوال آنان دارد؟
۵٫ مسخ را توضيح دهيد.
۶٫ آيا امكان بازگشت انسان از برزخ به دنيا وجود دارد؟
فناى عالم و برپايى قيامت
اشاره :
دانشجو پس از مطالعه اين درس با معناى نفخ صور و تعداد نفخهها و مواقف مختلف آشنا مىشود و آيات مربوط به هر يك را بررسى كرده و تحقيق مىكند و كيفيّت حساب رسى انسانها را به وسيله پروردگار مىآموزد.
نفخ صور
صور به معنى شيپور و نفخ به معنى دميدن است.ظاهر آيات قرآن كريم و روايات اهل بيت : دلالت دارد كه دوبار در صور دميده خواهد شد.
نفخه اول
هنگامى كه اسرافيل ۷ نخستين بار در صور بدمد همه مىميرند و زمين و آسمان و همه ستارگان در هم مىريزند. خداى بزرگ درباره نفخه نخست مىفرمايد :
وَنُفِـخَ فِي آلصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّمـواتِ وَمَنْ فِي آلأَرْضِ إِلّا مَنْ شاءَ اللّهُ.
و در صور دميده مىشود همه اهل آسمانها و زمين مىميرند جز آن كس كه خدا بخواهد.
از آيه شريفه استفاده مىشود كه با يك دميدن در صور همه انسانها در زمين و آسمانها مىميرند. اين مردن را آيه شريفه با بى هوش شدن تعبير مىكند. اين حالت براى همه اتفاق مىافتد جز آنان كه مشيّت خداوند متعال بر بقايشان تعلّق گرفته باشد.
در آيه ديگر خداوند متعال بيان مىكند كه با نخستين نفخه آسمانها در هم مىريزند و زمين و كوهها از بين مىرود.
فَإِذا نُفِـخَ فِي آلصُّورِ نَفْخَةٌ واحِدَةٌ * وَحُمِلَتِ آلأَرْضُ وَالجِبالُ فَدُكَّتا دَكَّةً واحِدَةً* فَيَوْمَـئِذٍ وَقَعَتِ آلواقِعَةُ * وَآنْشَقَّتِ آلسَّماءُ فَهِيَ يَوْمَئِذٍ واهِـيَةٌ.
پس آنگاه كه يك بار در صور دميده شد و زمين و كوهها بلند شده يك بار به هم كوبيده شوند، پس آن حادثه به وقوع مىپيوندد و آسمان قطعه قطعه مىشود. پس آسمان آن روز سست است.
در قرآن كريم از «نفخ اوّل» با عنوان «صيحه اولى» نيز تعبير شده است. خداى تعالى مىفرمايد :
إِنْ كانَتْ إِلّا صَيْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ خامِدُونَ.
آن جز يك داد زدن نيست پس ناگهان همه بى حركت مىشوند.
اميرمؤمنان ۷ هم به مردن همه موجودات زنده و نرم شدن كوهها و صخرهها و ذوب شدن آنها پس از نفخه نخست اشاره مىكند :
وَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَتَزْهَقُ كُلُّ مُهْجَةٍ وَ تَبْكَمُ كُلُّ لَهْجَةٍ وَ تَذِلُّ الشُّمُّ الشَّوَامِخُ وَ الصُّمُّ الرَّوَاسِخُ فَيَصِيرُ صَلْدُهَا سَرَاباً رَقْرَقاً وَ مَعْهَدُهَا قَاعاً سَمْلَقا.
و در صور دميده مىشود پس هر جنبدهاى مىميرد و هر صاحب سخنى لال شود و كوههاى بلند، پست مىشوند و سنگهاى محكم، در هم مىشكنند و چنان متلاشى و صاف مىشوند كه همچون سرابى لرزان به نظر مىآيند و جاى آنها صاف و هموار مىگردد.
بنابراين بعد از نفخ اوّل سامان زمين به هم مىريزد و هيچ كوهى بر جاى نمىماند و هيچ زندهاى ديده نخواهد شد. در برخى روايات آمده كه خلق همه از بين مىرود و جز خدا كسى وجود ندارد چنان كه در ابتداى خلقت خدا بود و بس.
وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَعُودُ بَعْدَ فَنَاءِ الدُّنْيَا وَحْدَهُ لَا شَيْءَ مَعَهُ كَمَا كَانَ قَبْلَ ابْتِدَائِهَا كَذَلِکَ يَكُونُ بَعْدَ فَنَائِهَا بِلَا وَقْتٍ وَ لَا مَكَانٍ وَ لَا حِينٍ وَ لَا زَمَانٍ… ثُمَّ يُعِيدُهَا بَعْدَ الْفَنَاء.
و همانا خداى تعالى بعد از فناى دنيا به وحدت خويش باز مىگردد. چيزى با او نخواهد بود چنانكه قبل از شروع خلقت چنين بود. بعد از فناء دنيا نيز اين چنين خواهد بود بدون وقت، بدون مكان و لحظه و زمان…سپس بعد از فنا آن را باز مىگرداند.
اين روايت دلالت دارد كه قبل از قيامت فناى مطلق خواهد بود. يعنى همه خلايق از موجودات زنده گرفته تا جمادات همه معدوم خواهند شد، و هيچ موجودى جز خداوند متعال نخواهد بود، ولى برخى روايات دلالت دارند كه فنا به صورت مطلق نخواهد بود بلكه مخلوقات به جوهر اصلى خود كه آب باشد باز خواهند گشت. از امام زين العابدين ۷ نقل شده است كه صور اسرافيل يك سر و دو طرف دارد. اسرافيل ۷ در نفخ اوّل به زمين فرود مىآيد و در صور خود مىدمد صدا از دو طرف صور بيرون مىآيد كه يكى به سوى زمين و ديگرى به سوى آسمانهاست و با شنيدن صداى صور اهل زمين و آسمان مىميرند و سپس خداوند متعال به خود اسرافيل هم امر مىكند كه بميرد و بعد آسمانها و زمين را به حالت اوّل خود كه آب بود بر مىگرداند :
أَمَّا النَّفْخَةُ الْأُولَى فَإِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ إِسْرَافِيلَ فَيَهْبِطُ إِلَى الدُّنْيَا وَ مَعَهُ صُورٌ وَ لِلصُّورِ رَأْسٌ وَاحِدٌ وَ طَرَفَان… فَيَنْفُخُ فِيهِ نَفْخَةً فَيَخْرُجُ الصَّوْتُ مِنَ الطَّرَفِ الَّذِي يَلِي الْأَرْضَ فَلَا يَبْقَى فِي الْأَرْضِ ذُو رُوحٍ إِلَّا صَعِقَ وَ مَاتَ وَ يَخْرُجُ الصَّوْتُ مِنَ الطَّرَفِ الَّذِي يَلِي السَّمَاوَاتِ فَلَا يَبْقَى فِي السَّمَاوَاتِ ذُو رُوحٍ إِلَّا صَعِقَ وَ مَاتَ إِلَّا إِسْرَافِيلَ… فَيَقُولُ اللَّهُ لِإِسْرَافِيلَ يَا إِسْرَافِيلُ مُتْ فَيَمُوتُ إِسْرَافِيل… ثُمَّ يَأْمُرُ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ فَتَمُورُ وَ يَأْمُرُ الْجِبَالَ فَتَسِير… وَ يُعِيدُ عَرْشَهُ عَلَى الْمـَاءِ كَمَا كَانَ أَوَّلَ مَرَّةٍ مُسْتَقِلًّا بِعَظَمَتِهِ وَ قُدْرَتِه.
اما نفخه نخست پس خدا به اسرافيل دستور مىدهد و او به زمين فرود مىآيد در حالى كه شيپور به همراه دارد. شيپور يك سر و دو طرف دارد…. پس دمى بدان مىدمد و صدا از طرفى كه به سمت اهل زمين است خارج مىشود پس در زمين هيچ موجود زندهاى نمىماند مگر آن كه غش مىكند و مىميرد و صدايى از طرفى كه به سمت اهل آسمانهاست خارج مىشود پس موجود زندهاى در آسمانها باقى نمىماند مگر آن كه غش مىكند و مىميرد به جز اسرافيل …پس خدا به اسرافيل مىگويد:اى اسرافيل بمير، و اسرافيل هم مىميرد…آن گاه خدا به آسمانها امر مىكند آنها به جنبش در مىآيند و به كوهها امر مىكند و آنها به حركت در مىآيند…. و عرش خدا بر آب باز مىگردد چنان كه در بار نخست چنين بود و عظمت و قدرت تنها از آن خدا مىشود.
و نيز از امام صادق ۷ نقل شده است كه در نفخ اوّل روح هم متلاشى خواهد شد و صورت خويش را از دست خواهد داد. حضرت در جواب سؤال زنديقى كه پرسيده بود آيا روح بعد از خارج شدن از بدن باقى خواهد بود يا نه، فرمود :
بَلْ هُوَ بَاقٍ إِلَى وَقْتٍ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَعِنْدَ ذَلِکَ تَبْطُلُ الْأَشْيَاءُ وَ تَفْنَى فَلَا حِسَّ وَ لَا مَحْسُوسَ، ثُمَّ أُعِيدَتِ الْأَشْيَاءُ كَمَا بَدَأَهَا مُدَبِّرُهَا.
بلكه آن تا زمان دميده شدن در شيپور باقى است امّا هنگام دميدن در صور همه چيز باطل و نابود مىشود پس هيچ حسّ و محسوسى نخواهد بود، سپس اشياء به همان حالت اوّل كه تحت تدبير خدا شروع شده بود، بازگردانده مىشوند.
در بحث معاد فرقى نمىكند كه خداوند متعال عالم خلقت را يك سره پيش از قيامت بر چيند يا صورتهاى آنها را در هم ريخته و همه را به جوهر اصلى شان كه آب است برگرداند. هر كدام باشد خداوند متعال دوباره همين موجودات را بعد از آنكه به مادّه اوّلى برگرداند يا به طور كلى معدوم كرد دوباره همچون ابتداى خلقت به حالت اوّلشان باز خواهد گرداند.
نفخه دوم
خداوند متعال بعد از آن كه همه رافانى كرد و حيات همه موجودات زنده را گرفت دوباره زنده كردن آنها را از سر مىگيرد و بعد از زنده كردن اسرافيل و خلق صورتها دوباره به او دستور مىدهد كه در صور خويش بدمد. و با دميدن او در صور براى بار دوم همه زنده شده به جايگاه محاسبه اعمال خويش روان مىشوند.
خداوند متعال مىفرمايد :
فَإِذا نُفِـخَ فِي الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَيْـنَهُمْ يَوْمَـئِذٍ وَلا يَـتَساءَلُونَ.
پس هنگامى كه در صور دميده شودميان آنها هيچ نَسَبى نخواهد بود وآنان از همديگر سؤالى نخواهند كرد.
يَوْمَ يُنْفَخُ فِي آلصُّورِ فَتَـأْتُونَ أَفْواجاً.
روزى كه در صور دميده شود پس همه فوج فوج بياييد
ثُمَّ نُفِـخَ فِـيهِ أُخْرى فَإِذا هُمْ قِيامٌ يَنْظُرُونَ.
سپس بار دوم در صور دميده شود پس همه ايستاده نگاه كنند.
پس با دميدن دوباره در صور، قيامت برپا مىشود و همه در محشر جمع مىشوند.
درباره بازگشتن موجودات و چگونگى پيدايش خلايق اعم از زمين و آسمانها و ساير موجودات شرح و تفسير و تفصيلى در آيات و روايات ديده نمىشود و تنها به مناسبت بحث از معاد انسان به بازگشتن انسان و خلقت دوباره او پرداخته شده است. امّا از آيات و رواياتى كه به وقوع قيامت و برخاستن انسان از خاك و باريدن باران و بهم آمدن خاك انسانها از ميان خاكهاى ديگر دلالت دارند استفاده مىشود كه خداى تعالى دوباره زمين و آسمان را باز خواهد گرداند و قيامت بر روى همين زمين صورت خواهد گرفت. امّا درباره اينكه آيا اين زمين در آن روز كيفيّتى متفاوت خواهد داشت و تفاوت آن با زمين كنونى چگونه خواهد بود؟ شرح و تفسير كاملى ديده نمىشود. و نيز درباره اينكه بعد از ورود انسانها به بهشت و جهنم آيا خداى تعالى همين زمين و آسمانها را حفظ خواهد كرد يا آنها را از بين خواهد برد؟ باز هم شرح و تفسيرى از آيات و روايات در اين زمينه ديده نمىشود.
مواقف قيامت و محاسبه اعمال
گفتيم با دميده شدن در صور براى بار دوم قيامت برپا مىشود و مردم براى محاسبه اعمال خويش به سوى محشر روان مىشوند. ولى نكتهاى كه در اين جا تذكر به آن لازم است اين است كه قيامت مواقف فراوانى دارد كه هر يك از آنها سالها طول مىكشد. يعنى به اين صورت نيست كه بعد از بلند شدن انسان از خاك بلافاصله اعمالش محاسبه گردد و او روانه بهشت يا جهنّم شود. بلكه در قيامت سالها براى رسيدگى به اعمالش باقى مىماند و بسيارى از مؤمنان كه اعمال بد آنان در عالم برزخ پاك نشده براى پاك شدن از آلودگىها در مواقف قيامت نگه داشته مىشوند تا جزاى اعمالِ بد خويش را ببينند و آنگاه كه حسابشان پاك شد وارد بهشت مىگردند. امام صادق ۷ به شيعيانش توصيه مىكند كه پيش از آن كه مرگ فرا رسد اعمال خود را محاسبه كنيد كه در مواقف قيامت مبتلا به محاسبه اعمال نشويد :
أَلَا فَحَاسِبُوا أَنْفُسَكُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا فَإِنَّ فِي الْقِيَامَةِ خَمْسِينَ مَوْقِفاً كُلُّ مَوْقِفٍ مِثْلُ أَلْفِ سَنَةٍ مِمّا تَعُدُّون.
آگاه باشيد: خودتان را محاسبه كنيد پيش از آن كه محاسبه شويد، همانا در قيامت پنجاه موقف است كه هر موقف هزار سال مثل سالهاى شما طول مىكشد.
در حديثى ديگر آمده است كه مردى خدمت اميرمؤمنان ۷ رسيد و اظهار كرد كه در آيات قرآن تعارض و تناقض وجود دارد. و بعد آياتى درباره قيامت خواند كه برخى از آنها دلالت دارند كه مردم در روز قيامت با هم سخن مىگويند و ميان آنها خصومت وتنازع خواهد بود؛ ولى برخى ديگر دلالت دارند كه در آن جا به كسى اجازه سخن گفتن داده نمىشود مگر اين كه سخن حق بگويد. حضرت در جواب مىفرمايد: اين اختلاف مربوط به مواقف مختلف قيامت است. مردم در برخى از مواقف حق سخن گفتن ندارند و در برخى با هم نزاع و خصومت دارند و در برخى به خودشان اجازه سخن گفتن داده نمىشود وتنها دست و پاهايشان سخن مىگويند:
وَ أَمَّا قَوْلُهُ: (يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمـَلائِكَةُ صَفًّا لا يَتَكَلَّمُونَ إِلّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَوابا) … وَ قَوْلُهُ: (يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ وَ يَلْعَنُ
بَعْضُكُمْ بَعْضاً) … وَ قَوْلُهُ: (الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلى أَفْواهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنا أَيْدِيهِمْ وَ
تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ) فَإِنَّ ذَلِکَ فِي مَوَاطِنَ غَيْرِ وَاحِدٍ مِنْ
مَوَاطِنِ ذَلِکَ الْيَوْمِ الَّذِي كانَ مِقْدارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ يَجْمَعُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْخَلَائِقَ يَوْمَئِذٍ فِي مَوَاطِنَ يَتَفَرَّقُون.
امّا آيه «روزى كه روح و فرشتگان به صف مىايستند سخنى نمىگويند جز كسى كه خداى رحمان به او اذن دهد و راست بگويد»…. و آيه «روز قيامت برخى بر برخى ديگر كفر مىورزد و برخى برخى ديگر را لعن مىكند…» و آيه «امروز بر دهانهايشان مهر مىزنيم و با دستانشان با ما سخن گويند و پاهايشان شهادت دهد به آنچه كسب كردهاند» اين آيات در مواقف مختلف روز قيامت است كه مقدار آن پنجاه هزار سال است. خداى عزّوجلّ همه خلق را آن روز در مواقف مختلف جمع مىكند.
سپس ايشان توضيح مىدهند كه انسانها درمواقف مختلف با هم اجتماع مىكنند و در برخى مواقف آنان كه در دنيا از ديگران پيروى و اطاعت كردهاند، از رؤساى خود بيزارى و تبرّى مىكنند و در موقفى ديگر هنگامى كه از انسانهاى مشرك سؤال مىشود، مىگويند ما مشرك نبوديم، خداوند متعال زبان آنها را مهر مىكند و دستها و پاهاى آنان را به سخن در مىآورد. و در موقفى ديگر جمع مىشوند ولى همه از همديگر فرار مىكنند و خداوند تنها به كسانى اجازه سخن گفتن مىدهد كه حقّ بگويند. در اين موقف رسولان الاهى بلند مىشوند و شهادت مىدهند. ايشان سپس متذكّر مىشود كه همه اين مطالب مربوط به مواقف پيش از حساب است و در موقف حساب كسى با ديگرى كارى ندارد و همه به اعمال خويش سرگرم مىشوند.
و در جاى ديگر اين حديث سخن از اختلاف آيات ديگر به ميان آمده است كه در برخى از آنها سخن از وضع ميزانها و ترازوها است.
وَنَضَعُ آلمَوازِينَ آلقِسْطَ لِـيَوْمِ آلقِـيامَةِ فَلا تُظْلَمْ نَفْسٌ شَيْئاً.
و براى روز قيامت ترازوهاى عدل وضع مىكنيم و بر هيچ كسى هيچ چيزى ظلم نمىشود.
و در آيه ديگر آمده است :
فَلا نُقِـيمُ لَهُمْ يَوْمَ القِـيامَةِ وَزْناً.
پس در روز قيامت وزنى به پا نمىكنيم.
و در آيه ديگر سخن از در آمدن به بهشت و روزىهاى بى حساب آن است.
فَأُولـئِکَ يَدْخُلُونَ آلجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فِـيها بِغَيْرِ حِسابٍ.
پس آنان وارد بهشت مىشوندو بدون حساب در آنجا روزى داده مىشوند.
امير مؤمنان ۷ اين آيات را هم بيان كرده است كه نبود ميزان وحساب اختصاص به گروهى خاص دارد.
و در حديثى از پيامبر ۶ نقل شده است كه هر كسى محاسبه شود، عذاب مىشود. و چون از آيه (فَسَوْفَيُحاسَبُ حِساباً يَسِـيراً) سؤال شد، حضرت فرمود كه «حساب يسير» محاسبه نيست بلكه ورق زدن است.
كُلُّ مُحَاسَبٍ مُعَذَّبٌ.
فَقَالَ لَهُ قَائِلٌ: يَا رَسُولَ اللَّهِ فَأَيْنَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «فَسَوْفَ يُحاسَبُ حِساباً يَسِيراً»؟
قَالَ: ذَاکَ الْعَرْضُ يَعْنِي التَّصَفُّحَ.
كسى كه محاسبه شود عذاب مىشود.
كسى به ايشان عرض كرد: اى رسول خدا پس معناى آيه «پس در آينده به حسابى آسان محاسبه مىشوند» چيست؟
فرمود: آن عرضه است: يعنى ورق زدن است.
منظور از ورق زدن آن است كه پرونده آنان به دقت خوانده نمىشود بلكه به صورت مرورى ورق زده مىشود.
در احاديث ديگرى سخن از در آمدن بى حساب مشركان به جهنّم است.
اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ أَهْلَ الشِّرْکِ لَا يُنْصَبُ لَهـُمُ الْمـَوَازِينُ وَ لَا يُنْشَرُ لَهـُمُ الدَّوَاوِينُ وَ إِنَّمَا يُحْشَرُونَ إِلَى جَهَنَّمَ زُمَراً وَ إِنَّمَا نَصْبُ الْمـَوَازِينِ وَ نَشْرُ الدَّوَاوِينِ لِأَهْلِ الْإِسْلَام.
بندگان خدا بدانيد كه براى اهل شرك ترازويى نصب نمىشود و دفترهايى برايشان باز نمىشود و آنها مستقيماً به جهنّم محشور مىشوند. و ميزان اعمال براى اهل اسلام است.
چكيده درس سيزدهم
از نظر قرآن كريم و روايات اهل بيت : اسرافيل ۷ دو بار در صور خواهد دميد.
در بار اوّل همه موجودات زنده زمين و آسمانها خواهند مرد. و به دنبال آن آسمانها و زمين به هم خواهد ريخت.
بر اساس برخى روايات قبل از قيامت فناى مطلق تحقّق خواهد يافت و همه موجودات از بين خواهند رفت و جز خدا موجودى نخواهد بود. ولى برخى روايات دلالت دارند كه فناى موجودات به معناى بازگشتن آنها به اصلشان است.
در بار دوم كه در صور دميده مىشود موجوداتى كه مرده بودند دوباره زنده شده به جايگاه محاسبه اعمال به حركت در خواهند آمد.
قيامت مواقف زيادى دارد كه گذر از هر يك از مواقف آن هزار سال طول خواهد كشيد.
همه انسانها در قيامت محاسبه خواهند شد جز مشركان كه بدون حساب وارد دوزخ خواهند شد و جز مؤمنان خالص و كامل كه بدون حساب وارد بهشت خواهند گرديد.
خودآزمايى
۱٫ نفخ صور يعنى چه و منظور از نفخ صور در اصطلاح قرآن چيست؟
۲٫ نفخه اوّل از كدام آيه قرآنى استفاده مىشود و بازتاب آن در جهان چيست؟
۳٫ فناى مطلق قبل از وقوع قيامت در نهج البلاغه چگونه آمده است؟ آيا رواياتى بر خلاف آن وجود دارد؟
۴٫ مراد از نفخه دوم چيست و از كدام آيه استفاده مىشود؟
۵٫ بازتاب نفخه دوم چيست؟
۶٫ مواقف مختلف قيامت و محاسبه اعمال را به اختصار توضيح دهيد.
۷٫ آيا در روز قيامت همه انسانها مورد حساب قرار مىگيرند؟
كيفيّت زنده شدن مردگان و
برپايى قيامت
اشاره
از دانشجو انتظار مىرود بعد از مطالعه اين درس كيفيّت گردآوردن ارواح و بدنها را در روز رستاخيز بداند و گفتگوى امام صادق ۷ را با زنديق و آيات يادشده را در اين زمينه مورد دقت قرار دهد و همچنين از وجه تشبيه معاد به رويش زمين آگاهى يابد.
۱٫ بارش باران و جمع شدن ابدان مردگان
در روايتى از امام صادق ۷ آمده است آن گاه كه خداوند متعال بخواهد مردگان را زنده كند چهل روز باران بر زمين خواهد باريد تا بدنهاى مردگان دوباره جمع شود :
إِذَا أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يَبْعَثَ الخلق أَمْطَرَ السَّمَاءَ عَلَى الْأَرْضِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً فَاجْتَمَعَتِ الْأَوْصَالُ وَ نَبَتَتِ اللُّه حُوم.
هنگامى كه خدا اراده كند مردگان را برانگيزد چهل روز از آسمان بر زمين باران مىباراند پس مفاصل جمع مىشوند و گوشتها مىرويند.
و در حديثى ديگر توضيح بيشترى در اين زمينه داده است. آن گاه كه زنديقى از امام صادق ۷ سؤال كرد كه چگونه اين بدنها و ارواح دوباره جمع خواهند شد در حالى كه هر يك از اعضاى بدن در جايى افتاده است ؛ يكى در شكم حيوانى و آن ديگر در لاى ديوارى قرار گرفته است؟!
حضرت نخست به صورت كلّى جواب داد كه خدايى كه ابتدا آنها را خلق كرده دوباره بر جمع و احياى آنها قادر است. سپس توضيح داد كه همه اجزاى مردگان در دل زمين محفوظ است و خداوند متعال به همه آن ذرّات آگاه است. خاك مردگان در زمين مانند خاك طلا در ميان خاكهاى ديگر است. و هر گاه خداوند بخواهد مردگان را زنده كند، به اراده او باران بر زمين فرود آيد و خاكهاى زمين را سخت در هم آميزد و از ميان آنها خاك مردگان را جدا كرده و هر يك را به صورت پيشين در مىآورد و سپس روح در آنها دميده شود :
قَالَ الزِّنْدِيقُ لِلصَّادِقِ ۷: أَنَّى لِلرُّوحِ بِالْبَعْثِ وَ الْبَدَنُ قَدْ بَلِيَ وَ الْأَعْضَاءُ قَدْ تَفَرَّقَتْ فَعُضْوٌ فِي بَلْدَةٍ تَأْكُلُهَا سِبَاعُهَا وَ عُضْوٌ بِأُخْرَى تَمْزِقُهُ هَوَامُّهَا وَ عُضْوٌ قَدْ صَارَ تُرَاباً بُنِيَ بِهِ مَعَ الطِّينِ حَائِطٌ.
قَالَ: إِنَّ الَّذِي أَنْشَأَهُ مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ وَ صَوَّرَهُ عَلَى غَيْرِ مِثَالٍ كَانَ سَبَقَ إِلَيْهِ قَادِرٌ أَنْ يُعِيدَهُ كَمَا بَدَأَهُ.
قَالَ: أَوْضِحْ لِي ذَلِكَ.
قَالَ: إِنَّ الرُّوحَ مُقِيمَةٌ فِي مَكَانِهَا…. وَ الْبَدَنُ يَصِيرُ تُرَاباً مِنْهُ خُلِقَ وَ مَا تَقْذِفُ بِهِ السِّبَاعُ وَ الْهـَوَامُّ مِنْ أَجْوَافِهَا فَمَا أَكَلَتْهُ وَ مَزَّقَتْهُ كُلُّ ذَلِکَ فِي التُّرَابِ مَحْفُوظٌ عِنْدَ مَنْ لا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَ يَعْلَمُ عَدَدَ الْأَشْيَاءِ وَ وَزْنَهَا، وَ إِنَّ تُرَابَ الرُّوحَانِيِّينَ بِمَنْزِلَةِ الذَّهَبِ فِي التُّرَابِ.
فَإِذَا كَانَ حِينُ الْبَعْثِ مَطَرَتِ الْأَرْضُ فَتَرْبُو الْأَرْضُ ثُمَّ تَمْخَضُ مَخْضَ السِّقَاءِ فَيَصِيرُ تُرَابُ الْبَشَرِ كَمَصِيرِ الذَّهَبِ مِنَ التُّرَابِ إِذَا غُسِلَ بِالْمـَاءِ وَ الزَّبَدِ مِنَ اللَّبَنِ إِذَا مُخِضَ فَيَجْتَمِعُ، تُرَابُ كُلِّ قَالَبٍ فَيَنْقُلُ بِإِذْنِ اللَّهِ تَعَالَى إِلَى حَيْثُ الرُّوحُ فَتَعُودُ الصُّوَرُ بِإِذْنِ الْمـُصَوِّرِ كَهَيْئَتِهَا وَ تَلِجُ الرُّوحُ فِيهَا فَإِذَا قَدِ اسْتَوَى لَا يُنْكِرُ مِنْ نَفْسِهِ شَيْئا.
زنديقى به امام صادق ۷ عرض كرد: چگونه روح بر انگيخته مىشود در حالى كه بدن پوسيده شده واعضا متفرق مىگردد و عضوى در سرزمينى خوراك درندگان مىشود و عضوى ديگر توسط حشرات متلاشى مىشود و اندام ديگر تبديل به خاك شده و همراه گل در ديوار قرار مىگيرد.
فرمود: همان كسى كه بدون مادّه او را آفريده و بدون نقشه قبلى شكل داده است قادر است آن را برگرداند چنان كه شروعش كرده است. عرض كرد: توضيح بيشترى بدهيد. فرمود: روح در مكان خود مقيم است… و بدن به خاكى كه از آن خلق شده بود تبديل مىشود و آنچه توسّط درندگان وحشرات خورده و دريده شده از شكمهاى آنها دور انداخته مىشود. همه در خاك محفوظ مىماند نزد كسى كه كوچكترين ذرّهاى در تاريكىهاى زمين از ياد او نمىرود و تعداد و وزن اشيا را مىداند. و خاك موجوداتِ داراى روح به مانند طلا در خاك است.
پس هنگامى كه وقت برانگيخته شدن رسيد باران بر زمين مىبارد و زمين رشد مىكند سپس مانند به هم خوردن مَشك به هم مىخورد. در اين هنگام خاك بشر از ديگر خاكها جدا مىشود مانند جدا شدن طلا از خاك به هنگامى كه با آب شسته مىشود و مانند جدا شدن كره از شير هنگامى كه مَشك به هم زده مىشود. پس خاك هر بدنى جمع و به اذن خدا به سمت روح خود منتقل مىشود و صورتها به اذن صورتگر به شكل و هيأت خود باز مىگردد و روح در آن داخل مىشود پس وقتى كامل شد چيزى از خودش را ناآشنا نمىيابد.
در روايات هم مانند آيات قرآن كريم سخن از تبديل شدن انسان به خاك و زنده شدن دوباره او از خاك است؛ با اينكه يقين داريم كه بخش اندكى از بدن آدمى به خاك تبديل مىشود زيرا قسمت زيادى از بدن انسان را آب تشكيل مىدهد امّا با وجود اين در آيات و روايات به اين عنصر كه مقدار زيادى از بدن را به خود اختصاص داده اشارهاى نشده است.
بايد توجه داشت انسانى كه در روز قيامت برانگيخته مىشود، تنها خاك نيست بلكه مقدار زيادى از بدن او كه به آب يا چيزهاى ديگر تبديل شده بود نيز دوباره باز خواهند گشت. و شايد تأكيد زياد آيات و روايات به تبديل انسان به خاك از اين جهت است كه آبِ بدن همواره در تغيير و تبديل است و ثباتى در آن ديده نمىشود به خلاف خاك كه تبديل در آن به اين صورت نيست.
به نظر مىرسد در باريدن باران و رشد خاك پيش از وقوع قيامت وبيرون آمدن انسان از خاك در اين دو روايت و نيز تغيير اوضاع و احوال زمين و آسمانها به هنگام قيامت، اشارهاى به اين امر باشد. زيرا در آيات قرآن كريم بيان شده است كه روز قيامت زمين و آسمان به هم مىريزد و كوهها متلاشى شده و همانند ذرّات گرد و غبار در هوا پراكنده خواهند شد و خورشيد از هم خواهد پاشيد و زلزلههاى سهمگين زمين را به سختى تكان خواهد داد و آب درياها به حركت درخواهد آمد.
وقتى زمين لرزهها و تكانهاى شديد مىخورد خاكهاى مردگان را بيرون مىريزد و انسانها از زمين بيرون آمده در گروههاى مختلف به حركت در مىآيند تا حساب اعمال خويش را مشاهده كنند. اميرمؤمنان ۷ سر از خاك بلندكردن مردگان را به اين صورت بيان مىكند :
قَدْ شَخَصُوا مِنْ مُسْتَقَرِّ الْأَجْدَاثِ.
از جايگاه قبرها سربلند مىكنند.
و در حديثى ديگر مىفرمايد :
وَ أَخْرَجَ مَنْ فِيهَا فَجَدَّدَهُمْ بَعْدَ إِخْلَاقِهِمْ وَ جَمَعـَهُمْ بَعْدَ تَفْرِيقِهِمْ ثُمَّ مَيَّزَهُمْ لِمَا يُرِيدُ مِنْ مُسَاءَلَتِهِمْ عَنْ خَفَايَا الْأَعْمَال.
و همه كسانى را كه در زمين قرار گرفتهاند بيرون مىآورد و دوباره بعد از پوسيدن زنده مىكند و بعد از پراكنده شدن جمع مىكند آنگاه آنها را براى سؤال از كارهاى پنهانشان از همديگر جدا مىكند.
مردگان بعد از پوسيدن و پراكندگى جمع شده و حياتى تازه مىيابند و در گروههاى مختلف و مشخّص به جايگاه محاسبه اعمال خويش روانه مىشوند. همه اين امور در روز قيامت بر روى همين زمين ـ البته پس از دگرگونىهاى زياد آن ـ صورت مىگيرد. زمينى كه نه كوه دارد و نه گياه. درياها و آسمان و زمين به هم ريخته است. به گونهاى كه اگر كسى نگاه كند مىگويد اين زمين عوض شده است :
يَوْمَ تُـبَدَّلُ آلأَرضُ غَيْرَ الأَرضِ وَالسَّمـواتُ.
روزى كه زمين به غير زمين و آسمانها تبديل مىشود.
يعنى زمينى كه آسمانهايش به هم ريخته، نور خورشيد و ماه بر آن نمىتابد. ظلمت و تاريكى بر آن مستولى شده، كوه هايش مانند پنبه زده شده پريشان و پاشان است و ريخت آن، روزگار نخست آفرينش را فراياد مىآورد. امام سجّاد ۷ در تفسير آيه مذكور مىفرمايد :
بِأَرْضٍ لَمْ تكتَسَبْ عَلَيْهَا الذُّنُوبُ بَارِزَةً لَيْسَ عَلَيْهَا الْجِبَالُ وَ لَا نَبَاتٌ كَمَا دَحَاهَا أَوَّلَ مَرَّة.
به زمينى كه بر روى آن گناهان آشكار عمل نشده است. بر روى آن كوه و گياهى وجود ندارد مانند موقعى كه تازه گسترده مىشد.
پس با اين شرايط و تغييراتى كه در زمين و آسمان رخ مىدهد طبيعى است كه هر جزئى از بدن انسان در هر كجاى زمين و آسمان باشد؛ در دريا باشد يا در خشكى، در زير زمين باشد يا در آسمان، همه اجزا به هم آمده و ريخت و هيأت پيشين خود را به دست مىآورد و روح دوباره به آن باز مىگردد. و او با همين اوضاع واحوال و شرايط زمين و آسمان به جايگاه محاسبه اعمال خويش روان خواهد شد.
۲٫ تشبيه معاد به رويش زمين
در برخى از آيات قرآن كريم معاد و زنده شدن مردگان در روز قيامت به رويش زمين بعد از خشك شدن آن تشبيه شده است. در اين جا به چند آيه در اين مورد اشاره مىشود :
فَانْظُرْ إِلى آثارِ رَحْمَةِ آللّهِ كَيْفَ يُحْيِ آلأَرْضَ بَـعْدَ مَوْتِـها إِنَّ ذلِکَ لَُمحْيِ المَوْتى وَهُوَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ.
به آثار رحمت خدا نگاه كن كه چگونه زمين را بعد از مردنش زنده مىكند همانا او مردگان را زنده مىكند و او بر هر چيزى توانا است.
يُحْيِ آلأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِـها وَكَذلِکَ تُخْرَجُونَ.
زمين را بعد از مردن زنده مىكند. و همين گونه بيرون آورده مىشويد.
وَاللّهُ آلَّذِي أَرْسَلَ الرِّياحَ فَتُثِـيرُ سَحاباً فَسُقْناهُ إِلى بَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَحْيَيْنا بِهِ الأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِـها كَذلِکَ آلنُّـشُورُ.
و خدا كسى است كه بادها را مىفرستد كه ابر را به سوى شهرى مرده مىراند. پس با آن زمين را بعد از مردنش زنده مىكنيم. نشر ]و زنده شدن در قيامت[ هم همين طور است.
وَمِنْ آياتِهِ أَنَّکَ تَرى الأَرْضَ خاشِعَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَيْها الماءَ آهْتَزَّتْ وَرَبَتْ إِنَّ الَّذِي أَحْياها لَُمحْيِ آلْمَوْتى إِنَّهُ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ.
و از آيات خداست كه زمين را فروتن مىبينى. پس آنگاه كه آب بر آن فرو فرستاديم به اهتزاز درمى آيد و رشد مىكند. همانا آن كه زمين را زنده مىكند مردگان را زنده مىكند و او به هر چيزى توانا است.
فَأَنْزَلْنا بِهِ آلماءَ فَأَخْرَجْنا بِهِ مِنْ كُلِّ آلَّثمَراتِ كَذلِک َ نُخْرِجُ آلمَوْتى لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ.
پس به وسيله آن ابر آب فرو فرستيم و با آن از هر گونه محصولى بيرون آوريم. هم اين گونه مردگان را بيرون مىآوريم شايد شما متذكّر شويد.
در اين آيات خداوند متعال زنده شدن انسانها را به مانند زمينى تصوير مىكند كه در اثر خشكسالى همه گياهان آن خشك شده و اثرى از آنها بر روى زمين باقى نمانده است ولى آنگاه كه باران بر آن مىبارد دوباره گياهان روييدن خود را آغاز مىكنند. آب باران زمين خشك و مرده را زنده و سرسبز مىكند. به هنگام قيامت هم همه انسانها مىميرند و به خاك تبديل مىشوند، دوباره با بازگشتن روح به بدنها شروع به رويش مىكنند و همچون گياهان سر از خاك بر مىآورند.
چنانكه در اين آيات بيرون آمدن انسانها از خاك در روز قيامت به روييدن گياهان مانند شده است، خداى تعالى در آيات ديگر از رشد انسانها در ابتداى خلقتشان و نيز به هنگام كودكى با عنوان روييدن تعبير كرده است :
وَاللّهُ أَنْبَتَكُمْ مِنَ الأَرْضِ نَباتاً * ثُمَّ يُعِـيدُكُمْ فِـيها وَيُخْرِجُكُمْ إِخْراجاً.
و خداوند شما را از زمين مىروياند. آنگاه شما را در زمين باز مىگرداند و به يقين بيرون مىآورد.
در اين آيه آشكارا بيان شده است كه ابتداى رويش انسان از خاك شروع مىشود. يعنى حقيقت انسان از خاك پديد مىآيد و رشد مىكند و سپس دوباره خاك مىشود و پس از آن ديگر بار در روز قيامت از خاك سر بيرون مىآورد. درباره حضرت مريم ۳ مىفرمايد :
فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً.
پروردگارش به خوبى او را قبول كرد و به خوبى او را رشد داد.
در اين آيه مباركه مىبينيم خداوند متعال رشد حضرت مريم بعد از تولد از مادر را به عنوان رويش تعبير نموده است. پس انسان در حقيقت در مراحل مختلف زندگى همچون دانههاى گياهان در حال رويش و بالندگى است. و همان گونه كه گياهان با جذب مواد غذايى خاك و آب و هوا رشد مىكنند انسان هم با استفاده از مواد غذايى اين سه عنصر رشد مىكند و بزرگ مىشود.
البتّه بايد توجّه داشت كه رويش گياهان و رشد انسان در آغاز به تدريج صورت مىگيرد و در دنيا سالها طول مىكشد تا اين كه انسانى كامل شود ولى در روز قيامت تدريج در كار نخواهد بود و رويش او به سرعت و بدون هيچ گونه تأخيرى صورت مىپذيرد.
چكيده درس چهاردهم
پيش از آنكه قيامت برپا شود خداوند متعال بارانى مىفرستد و خاك مردگان به وسيله آن جدا شده و انسانها دوباره زنده مىشوند.
در قيامت درياها به حركت در مىآيند. كوهها همچون پنبه زده مىشوند و زمين سخت به لرزه در مىآيد و مردگان از دل زمين سر بلند مىكنند و خورشيد و ماه به هم مىخورد. زمين در آن روز همچون ابتداى خلقت خود مىشود.
در برخى آيات قرآن كريم خداوند متعال زنده شدن انسان در روز قيامت را مانند زنده شدن زمين پس از مردن دانسته است. همان طور كه گياهان با رسيدن آب شروع به رويش مىكنند انسانها نيز در روز قيامت به امر خداوند متعال همچون گياهان سر از خاك بيرون خواهند آورد.
خودآزمايى
۱٫ مقدمه زنده شدن مردگان در حديثى از امام صادق ۷ به چه صورتى بيان شده است؟
۲٫ آيا انسانى كه در روز قيامت سر از خاك بر مىدارد، فقط خاك است؟
۳٫ آيه (إِذا زُلْزِلَتِ الأَرْضُ زِلْزالَها…) بيانگر چه نكتهاى است؟
۴٫ سخن امام على ۷ ـ قد شخصوا من مستقرّ الاجداث ـ چه نكتهاى را بيان مىكند؟
۵٫ رويش گياهان زمين چه پيوندى با معاد دارد؟
۶٫ درباره آيه شريفه (فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً) توضيح دهيد.
واژههاى كليدى معاد در قرآن
اشاره
دانشجو بايد بعد از مطالعه اين درس با مفاهيم كليدى در ارتباط با معاد آشنا شود؛ درون مايه هايى از قبيل اعاده، احيا، بعث، حشر، لقاء الله و….
خداى تعالى از حقيقت امر معاد با واژههاى مختلفى تعبير كرده است. در هر يك از اين تعبيرها نكاتى وجود دارد كه مىتوان با ژرف نگرى در آنها به معاد مورد نظر خداوند متعال نزديك شد :
۱٫ عود و اعاده
اين دو واژه هم ريشه با واژه معادند و معمولاً بعد از واژه «بدء» بكار مىروند. در بعضى از آياتى كه اين دو كلمه بكار رفتهاند، خداوند متعال استبعاد منكران زنده شدن دوباره انسانها را نفى كرده و مىخواهد بگويد زنده كردن بعد از مرگ همچون شروع خلقت است و كسى كه نخستين بار چيزى را آفريده، زنده كردن مردگان براى او دشوار نخواهد بود :
كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِـيدُهُ.
همان طور كه خلق را بار اوّل شروع كرديم باز مىگردانيم.
وَهُوَ آلَّذِي يَبْدَأُ آلخَلْقَ ثُمَّ يُعِـيدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ.
واو كسى است كه خلق را آغاز كرد سپس آن را دوباره بر مىگرداند و آن براى او آسانتر است.
به نظر مىرسد آيه (كَما بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ) اشاره به اين امر دارد كه امر معاد براى خداى تعالى به مانند اصل خلق است. و آن كس كه انسان را در اصل و از هيچ آفريده است همو قادر است او را دوباره بعد از پوسيده شدن بازگرداند.
ولى در برخى از آيات منظور از «اعاده» زنده شدن بعد از مرگ نيست بلكه منظور مردن و تبديل شدن به خاك است همانطور كه پيش از خلقت نيز خاك بود :
مِنْها خَلَقْناكُمْ وَفِـيها نُعِـيدُكُمْ وَمِنْها نُـخْرِجُـكُمْ تارَةً أُخْرى.
شما را از زمين آفريديم و در زمين باز مىگردانيم و از آن بار ديگر بيرونتان مىآوريم.
وَاللّهُ أَنْبَتَكُمْ مِنَ الأَرْضِ نَباتاً * ثُمَّ يُعِـيدُكُمْ فِـيها وَيُخْرِجُكُمْ إِخْراجاً.
و خداوند شما را از زمين مىروياند آن گاه در آن برمى گرداند و ]از آن[ بيرونتان مىآورد.
اين دو آيه شريفه دلالت دارد كه انسان به طور كلّى اعم از روح و بدن از خاك خلق شده است و دوباره به خاك باز خواهد گشت و سپس براى بار دوم از آن بيرون خواهد آمد.
به نظر مىرسد آيه (اللّهُ يَبْدَأُ آلخَلْقَ ثُمَّ يُعِـيدُهُ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ) هم با دو آيه مزبور
هم مضمون است.
ظاهر اين آيات دلالت دارد كه پيش از قيامت همه خلق به اصل خلقت خويش باز خواهند گشت. يعنى از آنچه خلقت آنها شروع شده بود دوباره به همان باز خواهند گشت و بعداز آن دوباره خلقت همچون اوّل شروع خواهد شد و انسانها دوباره از خاك پديد خواهند آمد.
۲٫ اياب، رجوع، صيرورت
معناى لغوى اين سه واژه با واژه عود و اعاده كه پيش از اين ذكر شد مشترك و نزديك است. و در همه اين واژههابا همه اشتقاقاتى كه در قرآن كريم در مبحث معاد بكار رفتهاند، معناى بازگشتن وجود دارد. در برخى از آياتى كه واژه رجوع بكار رفته است مانند اعاده مراد فنا و برگشتن به ابتداى خلقت است :
قالُوا إِنّا لِلّهِ وَإِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ.
مىگويند: ما از آنِ خدا هستيم و به سوى او باز خواهيم گشت ]= فانى خواهيم شد[.
اميرمؤمنان ۷ گفتن «إنّا للّه» از سوى بندگان را اقرار به مملوكيّت و «إنّا إليه راجعون» را اقرار به هلاك ونابودى، معنا كرده است.
إِنَّ قَوْلَنَا: «إِنّا لِلّهِ» إِقْرَارٌ عَلَى أَنْفُسِنَا بِالْمِلْکِ وَ قَوْلَنَا: «وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» إِقْرَارٌ عَلَى أَنْفُسِنَا بِالْهـُلْكِ.
اين كه مىگوئيم «ما از آن خدائيم» اقرار به مملوكيت نفس ماست. و اين كه مىگوئيم «به سوى او باز خواهيم گشت» اقرار به هلاكت نفسمان است.
و به نظر مىرسد مراد از «إليه المصير» در آيه (وَلِلّهِ مُلْک ُ آلسَّمـواتِ وَالأَرْضِ وَما بَيْنَهُما وَإِلَيْهِ آلمَصِـيرُ) هم فنا ونابودى باشد. و ممكن است مراد از آن رجوع به
ثواب و عقاب الهى باشد.
و در برخى آيات رجوع و مصير به سوى خدا بعد از مرگ انسانها ذكر شده و در برخى ديگر بعد از زنده شدن و برانگيخته شدن مردگان:
إِنّا نَحْنُ نُحْيِي وَنُمِـيتُ وَإِلَيْنا المَصِـيرُ.
همانا ما قطعاً زنده مىكنيم و مىميرانيم و بازگشت به سوى ما است.
هُوَ يُحْيِي وَيُمِـيتُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ.
اوست كه زنده مىكند و مىميراند و به سوى او باز خواهيد گشت.
قُلْ يَتَوَفّاكُمْ مَلَکُ آلمَوْتِ آلَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُـمَّ إِلى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ.
بگو فرشته مرگ كه براى شما موكّل شده شما را قبض مىكند سپس به سوى پروردگارتان برمىگرديد.
در اين سه آيه رجوع به خدا بعد از مرگ آمده است. يعنى انسانها مىميرند و بعد از مردن به سوى خدا برمىگردند. ممكن است مراد در اين سه آيه نيز همانند آيات قبلى فنا و نابودى باشد و مراد از مرگ جدايى روح از بدن باشد. ولى در آيات زير بايد غير از اين باشد :
كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللّهِ وَكُنْتُمْ أمْواتاً فَأَحْياكُمْ ثُمَّ يُمِـيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِـيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ.
چگونه است كه به خدا كفر مىورزيد در حالى كه مرده هايى بوديد شما را زنده كرد سپس شما را ميراند سپس شما را زنده كرد آنگاه به سوى او باز مىگرديد.
وَالمَوْتى يَبْعَثُهُمُ آللّهُ ثُمَّ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ.
و مردگان را خداوند زنده مىكند سپس به سوى او باز مىگردند.
ظاهراً مراد از رجوع به خدا در اين دو آيه كه بعد از زنده شدن مردگان تحقّق پيدا مىكند رجوع به دادگاه الهى براى رسيدگى به اعمال است. در برخى از آيات رجوع به سوى خدا به طور مطلق و بدون اين كه ذكرى از احيا و إماته بوده باشد ذكر شده است :
إِنَّ إِلَيْنا إِيابَهُمْ.
همانا بازگشت آنها به سوى ما است.
إِلَيْهِ أَدْعُو وَإِلَيْهِ مَآبِ.
به سوى او مىخوانم و بازگشت به سوى اوست.
أَفَحَسِـبْتُمْ أَنَّما خَلَـقْناكُمْ عَـبَثاً وَأَنَّكُمْ إِلَيْنا لاتُـرْجَعُونَ.
آيا گمان كرديد كه ما شما را بيهوده آفريديم و شما به سوى ما باز نخواهيد گشت؟!
ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَيُنَـبِّـئُـهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ.
آنگاه بازگشت آنها به سوى پروردگارشان است پس به آنچه انجام دادهاند اخبارشان مىكند.
ظاهراً مراد از رجوع به سوى خدا در اين آيات شريفه هم، رجوع به دادگاه عدل الاهى و رسيدگى به اعمالشان است.
۳٫ احياء، بعث، بعثرة و قيام
بعث به معناى برانگيختن و بعثره به معناى باز شدن و آشكار شدن مىباشد.
دلالت اين واژهها و مشتقات آنها بر معاد و زنده شدن مردگان در روز قيامت روشن و آشكار است. و آياتى كه در آنها از اين واژهها به كار رفته فراوانند از اين رو به ذكر چند نمونه اكتفا مىشود :
أَوَ لَمْ يَرَوْ أَنَّ اللّهَ الَّذِي خَلَقَ السَّمـواتِ وَالأَرْضَ وَلَمْ يَعْيَ بِخَلْقِهِنَّ بِقادِرٍ عَلى أَنْ يُحْيِيَ آلمَوْتى.
آيا نمىبينيد خداوندى كه آسمانها و زمين را آفريده و با خلقهيچ خستگى در او راه پيدا نكرده، قادر است مردگان را زنده كند.
ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ القِـيامَةِ تُبْعَـثُونَ.
سپس به يقين روز قيامت برانگيخته خواهيد شد.
وَأَنَّ اللّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي القُبُورِ.
و به يقين خداوند كسانى را كه در قبرها هستند برمىانگيزد.
وَإِذا آلقُبُورُ بُعْثِرَتْ.
و آنگاه كه قبرها باز شوند.
أَفَلا يَعْلَمُ إِذا بُعْثِرَ ما فِي القُبُورٍ.
آيا نمىداند آنگاه كه آنچه در قبرها است آشكار شود.
يَوْمَ يَقُومُ آلنّاسُ لِرَبِّ العالَمِينَ.
روزى كه مردم براى پروردگار عالميان به پا خيزند.
ثُمَّ نُفِـخَ فِـيهِ أُخْرى فَإِذا هُمْ قِيامٌ يَنْظُرُونَ.
سپس بار ديگر در آن دميده شود پس ناگهان آنان ايستاده نگاه مىكنند.
روزى كه قبرها باز شده و آنچه در آنها نهان است آشكار مىشود به همين مناسبت موقع معاد «يوم القيامة و يوم البعث» ناميده شده است.
۴٫ حشر، جمع و نشر
حشر و جمع هر دو به معناى جمع كردن و در كنار هم نهادن و نشر به معناى پخش و پاشان است. اين واژهها دلالت دارند كه خداوند متعال بدنهاى پراكنده شده را جمع كرده و بعد از زنده نمودن، آنها را در روز قيامت در زمين محشر پراكنده و پخش مىنمايد. به همين جهت روز قيامت روز جمع و حشر ونشور هم خوانده شده است. آيات در اين زمينه نيز فراوان است؛ به چند نمونه اكتفا مىشود :
وَأَنْ أَقِـيمُوا آلصَّلاةَ وَآتَّقُوهُ وَهُوَ الَّذِي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ.
و اينكه نماز را به پا داريد و از خدا تقوا پيشه كنيد و او كسى است كه به سوى او محشور مىشويد.
قُلْ هُوَ الَّذِي ذَرَأَكُمْ فِي آلأَرْضِ وَإِلَيْهِ تُحْشَرُونَ.
بگو او كسى است كه شما را در زمين انداخته است و به سوى او محشور خواهيد شد.
يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِـيَوْمِ الجَـمْعِ ذلِک َ يَوْمُ آلتَّغابُنِ.
روزى كه شما را به روز جمع، جمع كند. آن روز، روز پشيمانى است.
قُـلْ إِنَّ الأَوَّلِـينَ وَالآخِـرِينَ * لََمجْـمُوعُونَ إِلى مِـيقاتِ يَـوْمٍ مَـعْلُومٍ.
بگو همانا همه پيشينيان و پسينيان به وقت روز معلوم جمع خواهند شد.
ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ* ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ.
سپس او را مىميراند و در قبر مىكند بعد هر گاه خواست مىگسترد.
۵٫ لقاء الله و حضور
تعبير لقاء الله و حضور نزد خدا از بعث و زنده شدن در روز قيامت نشان مىدهد كه در روز قيامت حجابها برداشته مىشود و همه حضور خداوندمتعال رادريافت و شهود مىكنند :
وَالَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ آللّهِ وَلِقائِهِ أُولـئِکَ يَـئِسُوا مِنْ رَحْمَتِي.
و آنان كه به آيات خدا و ملاقات او كفر مىورزند آنان از رحمت من مأيوس هستند.
وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَلِقاءِ آلآخِرَةِ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ.
و آنان كه آيات ما و ملاقات آخرت را تكذيب مىكنند اعمالشان تباه مىشود.
إِنْ كانَتْ إِلّا صَيْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ جَمِـيعٌ لَدَيْنا مُحْضَرُونَ.
جز يك فرياد نيست ناگهان همه آنها نزد ما احضار مىشوند.
۶٫ خروج و اخراج
در مورد زنده شدن انسان از اين واژه و مشتقات آن نيز در قرآن كريم استفاده شده است كه به چند مورد اشاره مىشود :
يَخْرُجُونَ مِنَ الأَجْداثٍ كَأَنَّـهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ.
از قبرها بيرون مىآيند گويا كه ملخ هايى پراكنده شده هستند.
وَفِـيها نُعِـيدُكُمْ وَمِنْها نُـخْرِجُـكُمْ تارَةً أُخْرى.
و شما را در زمين باز مىگردانيم و از آن دوباره بيرون مىآوريم.
وَيُحْيِ آلأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِـها وَكَذلِکَ تُخْرَجُونَ.
و زمين را بعد از مردنش زنده مىكند و شما همين طور بيرون آورده مىشويد.
اين واژه دلالت دارد كه انسانها پيش از آنكه قيامت برپا شود در خاك و زمين فرو رفته و آنگاه كه خدا بخواهد آنان را از خاك بيرون خواهد آورد همانطور كه گياهان از زمين با اراده او سر بر مىزنند.
چكيده درس پانزدهم
در قرآن كريم از حقيقت معاد با تعبيرهاى مختلفى ياد شده است كه برخى از آنها عبارتند از :
عود، اعاده، اياب، رجوع، صيرورت، احيا، بعث، بعثرة، قيام، حشر، جمع، نشر، لقاء الله، حضور، خروج و اخراج.
در هر يك از اينها نكاتى وجود دارد كه با توجه به آن نكات به برخى از خصوصيّات و ويژگيهاى معاد انسان مىتوان پى برد.
خودآزمايى
۱٫ عود و اعاده را در قرآن كريم به اختصار توضيح دهيد.
۲٫ دو نمونه از آيات را كه در آنها عود و اعاده آمده است، بنويسيد.
۳٫ اياب و رجوع و صيرورت را شرح دهيد.
۴٫ آيه (إِنّا لِلّهِ وَإِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ)مربوط به كدام مقوله معاد است؟
۵٫ رجوع و مصير به سوى خدا در چه آياتى آمده است، دو نمونه بيان كنيد.
۶٫ احيا، بعث، بعثره، و قيام را توضيح دهيد.
۷٫ دو نمونه از آيات را كه بعث و بعثره در آنها بيان مىشود، بنويسيد.
۸٫ حشر و نشر و جمع را به اختصار توضيح دهيد.
۹٫ آيه (ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ* ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ) مربوط به كدام موضوع معاد است؟
۱۰٫ لقاء الله و حضور در زبان قرآن به چه معنايى است؟
۱۱٫ آيهاى كه بيانگر لقاء الله باشد، بيان كنيد.
۱۲٫ خروج و اخراج را در اصطلاح قرآن توضيح دهيد و آيهاى براى آن ذكر كنيد.
كيفر اعمال
اشاره :
در اين درس جايگاه كيفر و پاداش اعمال آدمى و عينيّت اعمال با جزاى آن با توجّه به آيات قرآن و روايات معصومان : بررّسى شده است. از دانشجو انتظار مىرود كه در اين مباحث تدبّر و تفكّر كند و رابطه عمل و جزاء را به خوبى بداند.
محلّ كيفر
در آيات قرآن و روايات اهل بيت : محلّ خاصّى براى كيفر اعمال ذكر نشده است. بلكه كيفر اعمال از همان هنگام عمل در دنيا شروع مىشود و در برزخ تا قيامت ادامه مىيابد و بعد از قيامت بهشت و جهنّم و نعمتها و شرور و رنجهاى آنها براى كيفر اعمال بندگان خلق شدهاند. پس بهشت و جهنّم تنها براى كيفر اعمال است ولى در دنيا هم كيفر اعمال وجود دارد.
اما كيفر اعمال در دنيا، در آيات و روايات فراوانى به آن تأكيد شده است.
خداوند متعال درباره يهود و نصارى مىفرمايد :
وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا آلتَّوْراةَ وَالإِنْجِـيلَ وَما أُنْزِلَ إِلَيْهِم مِنْ رَبِّهِمْ لاََكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ.
و اگر آنها تورات و انجيل و آنچه از سوى پروردگارشان نازل شده است را به پا مىداشتند به يقين از بالاى سر و از زير پاهايشان روزى مىخوردند.
عمل به احكام تورات و انجيل و امورى ديگر كه از سوى خداى تعالى نازل شده موجب مىشود نعمتهاى الاهى از آسمان و زمين بر بندگان فرو ريزد. پس اگر انسانها در دنيا با مشكلات فراوان دست و پنجه نرم مىكنند و به درد و رنج و نادارى مبتلا هستند به جهت آن است كه به دستورات الاهى عمل نمىكنند.
و نيز درباره اهل آبادىها مىفرمايد :
وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ القُرى آمَنُوا وَاتَّـقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالأَرضِ.
و اگر اهل آبادىها ايمان مىآوردند و پرهيزكار مىشدند بركاتى از آسمان و زمين برايشان مىگشوديم.
و شكر را موجب ازدياد نعمت قرار داده مىفرمايد :
لَئِنْ شَكَرْتُمْ لاََزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِي لَشَدِيدٌ.
به يقين اگر شكر كنيدزيادتان مىكنم واگر كفر ورزيد همانا عذاب من شديد است.
و در آيه ديگر همه مصيبتهاى انسانها را محصول اعمال و كردار خوددانسته، مىفرمايد :
وَما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِـيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُو عَنْ كَثِـيرٍ.
و هر مصيبتى كه به شما مىرسد به خاطر آن است كه با دستهاى خويش كسب مىكنيد و خداوند از بيشتر آنها مىگذرد.
اگر خداى تعالى مجازات همه اعمال را كامل مىداد و همه را به طور كامل به كيفر اعمالشان مىرساند هيچ كسى در دنيا آسايش پيدا نمىكرد. پس كيفر اعمال از همين دنيا شروع شده و ممكن است خداوند متعال كيفر انسانها را بعد از هر عملى شروع كند.
در روايات هم به اين امر تأكيد فراوان شده است كه براى نمونه به برخى از آنهااشاره مىشود. امام صادق ۷ صدقه را براى درمان امراض مؤثّر دانسته مىفرمايد :
دَاوُوا مَرْضَاكُمْ بِالصَّدَقَة.
مريضان خود را با صدقه مداوا كنيد.
امام رضا ۷ حكايت كرده است كه در زمان بنى اسرائيل خشكسالى اتفاق افتاد و زنى لقمهاى در دهان گذاشته بود كه بخورد و سائلى از او طعام خواست و او لقمه خويش از دهان بيرون آورد و به او داد. در همان زمان فرزند كوچك او براى جمع چوب به صحرا رفته بود، گرگى او را گرفت و خداوند جبرئيل را فرستاد و آن كودك را از دهان گرگ گرفت و به مادرش داد و به او گفت: آيا در مقابل لقمه خويش به اين لقمه خشنود شدى؟
اما كيفر اعمال در برزخ: پيش از اين درباره فشار قبر و عذاب برزخ و اعمالى كه موجب از بين رفتن آن مىشودبحث كرديم. بديهى است همه نعمت هايى كه خداوند متعال در برزخ براى مؤمنان مهيّا كرده و همه دردها و رنجها و شدائدى كه در برزخ براى كفّار و مشركان مهيّا كرده است به خاطر اعمال و كردارهاى آنهاست. پس اگر قبر براى مؤمن توسعه پيدا مىكند و باغى از باغهاى بهشت مىشود به خاطر اعمال او و فضل و احسان خداى تعالى است و اگر فاجران و كافران دچار فشار قبر شده و قبر برايشان گودالى از گودالهاى جهنّم مىشود كيفر اعمال و كردار خود آنها در دنياست.
اما در قيامت وبهشت و جهنّم هم انسانها به آنچه از پيش براى خود مهيّا كردهاند مىرسند. خداوند متعال مىفرمايد :
اليَوْمَ تُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ.
امروز هر كس به آنچه كسب كرده جزا داده مىشود.
هَـلْ تُـجْزَوْنَ إِلّا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ.
آيا جزايى غير از آنچه عمل مىكرديد، مىبينيد.
إِنَّما تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ.
همانا آنچه عمل مىكرديد جزا داده مىشويد.
بلكه مشيّت الاهى بر اين قرار گرفته است كه هر بدى را با يك بدى مثل آن كيفر كند ولى هر نيكى را ده برابر پاداش دهد.
مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَمَنْ جاءَ بِالسَّـيِّـئَةِ فَلا يُجْزى إِلّا مِثْلَها وَهُمْ لايُظْلَمُونَ.
هر كس نيكى بياورد براى او ده برابر آن است و هر كس بدى بياورد مثل آن مجازات مىشود و بر آنان ستم نمىشود.
آيا جزاى عمل عين عمل است؟
بديهى است جزا و كيفر هر عملى به ظاهر چيزى غير از خود عمل است به عنوان مثال آتش و خوردن آن غير از خوردن مال يتيم است امّا بايد ديد از نظر آيات و روايات مىتوان به اين نتيجه رسيد كه خداوند متعال خود عمل را به جزاى آن تبديل مىكند و در حقيقت عمل و جزاى آن يك حقيقت بيشتر نخواهد بود يا نه؟ خداى تعالى مىفرمايد :
إِنَّما تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ.
همانا آنچه عمل مىكرديد جزا داده مىشويد.
هَـلْ تُـجْزَوْنَ إِلّا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ.
آيا غير از آنچه عمل مىكرديد جزا داده مىشويد؟!
لِـيَجْزِىَ آللّهُ كُلَّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ.
تا خداوند هر كسى را آنچه كسب كرده جزا دهد.
اين آيات شريفه فقط دلالت دارد كه جزاى اعمال انسان مطابق اعمال خواهد بود و هيچ انسانى جزايى بدون عمل خويش نخواهد ديد. يعنى خداى تعالى مطابق هر عملى جزايى قرار داده است كه هر كسى از اين جَعْل و قرار الهى آگاهى داشته باشد به خوبى خواهد دانست كه آنچه مىبيند در حقيقت همان است كه خودش به دست خود كسب كرده است. و خداى تعالى بى اساس كسى را مجازات نمىكند.
امّا اين بدان معنا نيست كه خداى تعالى در جزاى اشخاص تخفيف نمىدهد و در مقابل نيكىها جزاى آنها را چند برابر نمىكند.
بنابر اين نمىشود از ظاهر آيات شريفه استفاده كرد كه جزاى هر عملى عين آن عمل است يعنى در حقيقت خود عمل است كه به آن صورت در آمده است. البتّه اين بدان معنا نيست كه بين اعمال و جزاى آنها هيچگونه تناسبى وجود نداشته باشد. و جزاى هر عملى صرفاً سوختن باشد.
بنابراين جزاى هر عملى وابسته به جعل و قرار الهى است نه اينكه جهنّم و همه عذابهاى موجود در آن عين اعمال انسانها باشد بلكه روشن است كه خداى تعالى بهشت و جهنّم را پيش از آنكه عملى از انسانى سربزند خلق كرده است.
ونيز معلوم است كه خداوند متعال با انسانها با فضل و احسان برخورد مىكند و اعمال خوب آنها را بيش از آن چه استحقاقش را دارند، جزا مىدهد.
و نيك مىدانيم كه خداوند متعال خيلى از اعمال بد آنان را به جهت اعمال خوبشان مورد عفو و بخشش قرار مىدهد :
وَمَنْ يُـؤْمِنْ بِاللّهِ وَيَعْمَلْ صالِحاً يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّـئاتِهِ.
و آن كس كه به خدا ايمان آورد و عمل صالح كند بدى هايش از او پاك مىشود.
إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ.
اگر از بزرگهاى آنچه از آن نهى شدهايد، دورى كنيد بدىهاى شما را از شما پاك مىكنيم.
بلكه در برخى موارد اعمال بد آنها را تبديل به اعمال خوب مىكند :
إِلّا مَنْ تابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَاُّولـئِکَ يُـبَدِّلُ آللّهُ سَـيِّـئاتِـهِمْ حَسَناتٍ وَكانَ اللّهُ غَـفُوراً رَحِـيماً.
جز آن كه توبه كرده و ايمان آورده و عمل صالح انجام داده است، پس خداوند بدىهاى آنها را به خوبى تبديل مىكند. و خداوند آمرزنده و رحيم است.
و روشن است كه خداوند متعال طلب مغفرت و شفاعت و دعاى خير خيلى از بندگان را قبول كرده و خيلى از گناهكاران را به واسطه دعا و استغفار و شفاعت ديگران از عذاب خلاص مىكند. اين مطلب نيز دلالت دارد كه جزاها مطابق جعل و قرار الهى و با توجّه به مشيّت و اراده و تقدير او تحقّق پيدا مىكند نه اينكه همه چيز از پيش به صورت خودكار تنظيم شده باشد و هيچ تخلّفى در آن امكانپذير نباشد.
معلوم است كه خداوند متعال به جهت وجود پير مردان كوژ پشت و كودكان شير خوار و حيوانات بى زبان و انسانهاى صالح، چه عذابهاى بزرگى را از انسانها برطرف كرده و مىكند. اين مطلب نيز حكايت از آن دارد كه برخى از جزاها بدون هيچ عملى از انسان براى او حاصل مىشود.
در روايتى، امام صادق ۷ تصريح مىكند كه:
اگر همه بهشتيان به خاطر اعمالشان داخل بهشت مىشوند، پس آنان كه خداوند متعال از آتش رهايشان مىكند كجايند؟
إِذَا دَخَلَ أَهْلُ الْجـَنَّةِ الْجـَنَّةَ بِأَعْمَالِهـِمْ فَأَيْنَ عُتَقَاءُ اللَّهِ مِنَ النَّارِ.
اگر اهل بهشت با اعمالشان وارد بهشت مىشوند پس آزاد شدههاى خدا از آتش چه مىشوند.
بنابر اين روشن است كه نمىتوان به صورت كلى جزاى اعمال را عين آنها دانست حتى نمىتوان گفت جزا و كيفر عمل لازمه ذاتى عمل است، بلكه صحيح اين است كه پاداش و كيفر اعمال طبق قوانين الاهى است كه براى مصالح بشر و تربيت او توسّط خداوند متعال جعل شده است. و اختيار كيفر به دست ذات اقدس اوست و هر جا مصلحت اقتضا كند از مجازات مجرمان مىگذرد و بر نيكوكاران بيشتر از آنچه استحقاقش را دارند عطا مىكند.
وَقالَتِ آليَهُودُ يَدُ آللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشاءُ.
و يهود مىگويد: دست خدا بسته است دستشان بسته باد، دور باشند از رحمت خدا به خاطر آن چه مىگويند، بلكه دستان خدا باز است هر گونه بخواهد انفاق مىكند.
البتّه بايد توجّه داشت كه اين امر نافى آن نيست كه خداوند متعال برخى از اعمال انسانها را طبق سنّت خويش به جزاى آنها تبديل كند يا لازمه عملى را جزاى آن قرار دهد. ولى در قرآن كريم شاهدى بر اين مطلب نيافتيم و آياتى كه در اين زمينه وارد شده است دلالتى به اين امر ندارند. در آيهاى خداوند متعال از آنان كه بخل مىورزند و از آنچه خداى تعالى در اختيارشان گذاشته انفاق نمىكنند، سخن به ميان آورده، كه در روز قيامت همان اموال را كه مورد بخل قرار گرفته مانند طوقى بر گردن آنها قرار خواهد داد.
وَلا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ آللّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَيْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَيُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ آلقِـيامَةِ.
و آنان كه به آن چه خداوند از فضل خويش براىشان داده، بخل مىورزند، گمان نكنند آن براىشان خير است بلكه آن براى آنها شرّ است. روز قيامت آن چه به آن بخل ورزيدهاند، طوقى بر گردنشان مىشود.
امام صادق ۷ در تفسير آيه مىفرمايد :
مَا مِنْ أَحَدٍ يَمْنـَعُ مِنْ زَكَاةِ مَالِهِ شَيْئاً إِلَّا جَعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِکَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ثُعْبَاناً مِنْ نَارٍ مُطَوَّقاً فِي عُنُقِهِ يَنْهَشُ مِنْ لَحْمِهِ حَتَّى يَفْرُغَ مِنَ الْحِسَاب.
هيچ كسى از زكات مالاش هيچ چيزى را منع نمىكند جز آن كه خداوند عزّوجلّ روز قيامت آن را مارى بزرگ از آتش مىكند كه در گردناش پيچيده و گوشت او را گاز مىگيرد تا از حساب خلاص شود.
اين آيه شريفه با روايتى كه در تفسير آن ذكر گرديد دلالت دارد مالى كه مانع زكات به آن بخل ورزيده وانفاق نكرده تبديل به مارى بزرگ خواهد شد كه بر گردن او حلقه خواهد زد و گوشتهاى بدنش را گاز مىگيرد تا از محاسبه اعمال فارغ شود. بنابر اين در اين آيه دلالتى وجود ندارد كه عدم انفاق و بخل كه فعل انسان است تبديل به مارى بزرگ خواهد شد يا لازمه آن اين است كه مارى بزرگ شود.
و در آيه ديگر نسبت به آنان كه به ستم در اموال يتيمان تصرف كرده و از آن ارتزاق مىكنند، مىفرمايد :
إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ اليَتامى ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ ناراً وَسَيَصْلَوْنَ سَعِـيراً.
همانا آنان كه اموال يتيمها را به ظلم و ستم مىخورند به يقين در شكمهاى خويش آتش مىخورند و به زودى به آتش شعله ور انداخته مىشوند.
در تفسير اين آيه از امام صادق ۷ نقل شده است كه :
إنَّ آكِلَ مَالِ الْيَتِيمِ يَجِيءُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ النَّارُ تَلْتَهِبُ فِي بَطْنِهِ حَتَّى يَخْرُجَ لَهـَبُ النَّارِ مِنْ فِيهِ حَتَّى يَعْرِفَهُ كُلُّ أَهْلِ الْجَمْعِ أَنـَّهُ آكِلُ مَالِ الْيَتِيم.
همانا آن كس كه مال يتيم را مىخورد روز قيامت آورده مىشود و آتش در شكم اش زبانه مىكشد تا آن جا كه زبانهى آتش از دهاناش بيرون مىزندتا اين كه همه اهل جمع بشناسند كه او خورنده مال يتيم است.
اين آيه شريفه و روايتى كه در تفسير آن وراد شده است باز هم دلالت نمىكند كه خداى تعالى عمل انسان را تبديل به آتش مىكند حتى آتش لازمه اين عمل هم نيست.
و در آيه ديگر خداوند متعال بيان مىكند كه اعمال انسانها نزد خداوند متعال محفوظ است و آنان كارهاى نيك و بدشان را خواهند ديد :
فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ* وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَـرّاً يَرَهُ.
پس آن كس كه مثقال ذرّهاى عمل خير كند آن را خواهد ديد و آن كس كه مثقال ذرّهاى عمل شرّ انجام دهد آن را خواهد ديد.
استدلال به اين آيه نيز براى مطلب مورد بحث صحيح نيست. زيرا آيه در مقام بيان آن است كه هر كسى ذرّهاى نيكى يا بدى كند در نامه اعمالش ثبت مىشود و او همه آنها را خواهد ديد و متوجّه خواهد شد كه خداوند متعال از هيچ چيزى فرو گذار نكرده و تمام اعمالش را در آن ثبت كرده است.
پس در آيات قرآن كريم دليلى بر مطلب مذكور وجود ندارد، ولى در برخى روايات مىتوان شواهدى بر اين مطلب پيدا كرد. امام باقر ۷ درباره ذكر «سبحان الله» و «الحمد لله» و «لا إله إلّا الله» و «الله اكبر» مىفرمايد :
مَنْ قَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ مِنْ غَيْرِ تَعَجُّبٍ، خَلَقَ اللَّهُ مِنْهَا طَائِراً لَهُ لِسَانٌ وَ جَنَاحَانِ يُسَبِّحُ اللَّهَ عَنْهُ فِي الْمـُسَبِّحِينَ حَتَّى تَقُومَ السَّاعَةُ وَ مِثْلُ ذَلِکَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ.
كسى كه براى غير تعجّب، سبحان الله گويد، خدا براى او پرندهاى خلق مىكند كه زبان و دو بال دارد كه از طرف آن شخصى در ميان تسبيح گويان تسبيح مىگويد تا قيامت برپا شود. و همچنين است: «الحمد لله» و «لا اله الّا الله» و «الله اكبر».
در اين روايت تصريح دارد كه خداوند از اين ذكرها پرندهاى خلق مىكند كه خدا را تسبيح مىكند. البته در اين روايت هم چنان كه مىبينيم حيوانى كه از عمل خلق شده جزاى كامل عمل به حساب نيامده است ولى نفى هم نمىكند كه اين پرنده جزيى از اجزاى آن عمل نباشد.
چكيده درس شانزدهم
كيفر اعمال با توجّه به متون مقدّس دينى محل خاصّ ندارد و از همان هنگام عمل در دنيا شروع شده و در برزخ و قيامت و بهشت و جهنّم تداوم خواهد يافت.
از ظاهر آيات شريفه نمىتوان استفاده كرد كه جزاى اعمال عين آنها است بلكه شواهد فراوان وجود دارد كه جزاى اعمال به جعل و قرار الهى صورت مىگيرد نه به صورت خودكار.
كيفر اعمال طبق قوانين الاهى براى مصالح بشر و تربيت او توسط خداوند متعال جعل شده است.
تمام آياتى كه ممكن است به آنها بر مطلب مذكور استدلال كرد دلالتى بر آن ندارند.
خودآزمايى
۱٫ آيا كيفر و پاداش اعمال مخصوص جهان پس از مرگ است يا در دنيا نيز هست؟ چه دلايلى براى آن در آيات و روايات هست؟
۲٫ كيفر و پاداش اعمال در عالم برزخ چگونه است و اين مسأله در آيات و روايات چگونه منعكس شده است؟
۳٫ آيا مىتوان از ظاهر آيات قرآن كريم عينيّت جزا با عمل را استفاده كرد؟
۴٫ درباره پاداش و كيفر اعمال با توجه به معارف معصومان : به اختصار توضيح دهيد.
تجسم اعمال
اشاره
دانشجو بايد بعداز مطالعه اين درس معنى تجسّم اعمال در برزخ و قيامت و حبط و تكفير را بداند وآيات و روايات مربوط در اين زمينهها را بررسى نمايد.
همراهى عمل با انسان
بـرخى روايات بر تجسّم اعمال در برزخ و قيامت دلالت دارند. پيامبر گرامى اسلام ۶ به قيس به عاصم فرمود :
لَا بُدَّ لَکَ يَا قَيْسُ مِنْ قَرِينٍ يُدْفَنُ مَعَکَ وَ هُوَ حَيٌّ وَ تُدْفَنُ مَعَهُ وَ أَنْتَ مَيِّتٌ، فَإِنْ كَانَ كَرِيماً أَكْرَمَکَ وَ إِنْ كَانَ لَئِيماً أَسْلَمَكَ، ثُمَّ لَا يُحْشَرُ إِلَّا مَعَکَ وَ لَا تُحْشَرُ إِلَّا مَعَهُ وَ لَا تُسْأَلُ إِلَّا عَنْهُ فَلَا تَجْعَلْهُ إِلَّا صَالِحاً فَإِنَّهُ إِنْ صَلَحَ آنَسْتَ بِهِ وَ إِنْ فَسَدَ لَا تَسْتَوْحِشْ إِلَّا مِنْهُ؛ وَ هُوَ فِعْلُكَ.
اى قيس ناگزير از همراهى هستى كه با تو دفن مىشود. او زنده است و تو با او دفن مىشوى در حالى كه تو مردهاى، پس اگر آن ارجمند باشد تو را گرامى خواهد داشت و اگر پست باشدتو را رها مىكند، سپس در محشر با تو محشور خواهد شد و تو هم با آن محشور مىشوى و جز از آن سؤال نمىشوى پس آن را صالح قرار بده، زيرا اگر آن صالح باشد با آن انس مىگيرى و اگر فاسد باشد وحشتى نخواهى داشت جز از او؛ و آن فعل تو است.
اين روايت شريف دلالت دارد كه اعمال خوب و بد انسان در قبر با انسان خواهند بود و يا كنار او خواهند ماند و اورا از وحشت و تنهايى بيرون خواهند آورد و يا او را ترك كرده واسباب وحشت او را فراهم خواهند آورد. اين اعمال همانند انسان در قيامت با او محشور خواهند شد واو را همراهى خواهند كرد.
امام صادق ۷ در مورد شادمان كردن مؤمن مىفرمايد :
إذَا بُعِثَ المُومِنُ مِنْ قَبْرِهِ خَرَجَ مَعَهُ مِثَالٌ مِنْ قَبْرِهِ يَقْدِمُهُ أمَامَهُ وَ كُلَّمَا رَأى المُومِنُ هَوْلاً مِنْ أهوَالِ يَومِ القِيَامَةِ قَالَ لَهُ المثالُ: لا تَحْزَنْ وَ لا تَفْزَعْ و أبْشِر بِالسُّرُورِ وَ الْكَرامَةِ مِنَ اللّهِ فَلاَ يَزَالُ يُبَشِّرُهُ بِالسُّرُورِ وَ الْكَرَامَةِ مِنَ اللّهِ حَتّى يَقِفَ بَيْنَ يَدَىِ اللّه جَلَّ جَلاَلُهُ فَيُحَاسِبُهُ حِسَاباً يَسِيراً وَ يَأمُرُ بِهِ إلَى الْجـَنَّةِ وَ الْمِثَالُ أمَامَهُ فَيَقُولُ لَهُ الْمـُومِن: رَحِمَکَ اللّهُ نِعْمَ الْخَارِجُ كُنْتَ مَعِي مِنْ قَبْرِي وَ مَا زِلْتَ تُبَشِّرُنِي بِالسُّرُور وَ الْكَرَامَةِ حَتّى رَأيْتُ ذَلِکَ فَمَنْ أنْتَ؟ قَالَ: فَيَقُولُ: أنـَا السُّرُورُ الَّذِي كُنْتَ أدْخَلْتَهُ عَلَى أخِيکَ الْمـُومِنِ خَلَقَنِىَ اللّه مِنْهُ لاُِبـَشِّرُكَ.
آن گاه كه مؤمنى وارد قبر مىشود صورتى را مىبيند كه پيش روى او قرار دارد، واو را دائم از حزن و اندوه در مىآورد و سرور و كرامت را به او بشارت مىدهد تا هنگامى كه قيامت برپا مىشود و خداوند متعال او را با حسابى سبك و آسان روانه بهشت مىكند واو مىبيند آن مثال و صورت هم پيش روى او مىآيد. از او مىپرسد: تو كيستى؟ او هم جواب مىدهد كه من همان شادمانى يى هستم كه در دل برادر مؤمنات ايجاد كردى و خداوند مرا از آن خلق نموده تا تو را بشارت دهم.
در اين دو حديث اشارهاى بر اين است كه خداى تعالى اعمال انسان را به صورت موجوداتى عينى و جوهرى كه قابل رؤيت حسّى هستند درخواهد آورد و انسان تا قيامت با آنها همراه خواهد شد. اما روشن نيست كه آيا واقعاً خداى تعالى عين همان اعمال را تبديل به اين موجودات كرده يا موجوداتى را به عنوان جزاى اعمال انسانى خلق كرده است (يعنى به اعتبار اينكه آن موجودات در مقابل آن اعمال خلق شدهاند گفته مىشود اعمال شما به اين صورت درآمدهاند؟) هر دو معنا از اين عبارات قابل برداشت است.
حبط و تكفير
حبط و تكفير به معناى ابطال و محو است. حبط عبارت است از ابطال ثواب طاعات و نيكىها و تكفير عبارت است از ابطال عقاب معاصى و بدىها. تكفير در باب ايمان بعد از كفر و توبه بعد از عصيان در آيات قرآن كريم مورد تصريح قرار گرفته است :
يا أَيُّها الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلى اللّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسى رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَيُدْخِلَكُمْ جَنّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِها آلأَنْهارُ.
اى آنان كه ايمان آورديد به سوى خداوند باز گرديد باز گشتنى نصوح تا شايدپروردگار شما بدىهاى تان را از بين ببرد وشما را به باغ هايى وارد كند كه از زير آنها جوىها روان است.
درست است كه در آيه شريفه خداوند متعال بافعل «عسى» كه به معناى اميدوار بودن است، تعبير كرده است ولى اميد و انتظار در مورد خدا چون انسانها نيست كه احتمال تخلّف در آن باشد. در آيه ديگر خداوند متعال علاوه بر اين كه از نابودى گناهان توبه كنندگان خبر مىدهد، به تبديل بديها را به خوبيها تصريح مىكند :
إِلّا مَنْ تابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَاُّولـئِکَ يُـبَدِّلُ آللّهُ سَـيِّـئاتِـهِمْ حَسَناتٍ وَكانَ اللّهُ غَـفُوراً رَحِـيماً.
جز كسى كه توبه كند و ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد، پس خداوند بدىهاى آنها را به خوبىها تبديل مىكند و خداوند آمرزنده و رحيم است.
پس توبه خالص همراه با ايمان و عمل صالح نه تنها معاصى را از پرونده انسان پاك مىكند بلكه خداوند متعال به جاى آنها اعمال صالح ثبت مىكند.
وايمان بعد از كفر هم آثار كفر را محو كرده انسان را داخل بهشت مىكند، رسول خدا ۶ مىفرمايد :
لَقِّنُوا مَوْتَاكُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَإِنَّهَا تَهْدِمُ الذُّنُوبَ.
فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، فَمَنْ قَالَ فِي صِحَّتِهِ؟ فَقَالَ ۶: ذَلِکَ أَهْدَمُ وَ أَهْدَم.
به مردگان خود «لا اله الا الله» را تلقين كنيد كه آن گناهان را محو مىكند.
گفتند: اى رسول خدا كسى كه در سلامتى اش بگويد، چطور؟ فرمود: در اين صورت از بين برندهتر است، و از بين برندهتر است.
تكفير در اين دو صورت مورد اتّفاق همه است اما تكفير اعمال بد به واسطه اعمال خوبى كه به دنبال آنها مىآيند جاى بحث و گفتگو است. ولى با وجود اين
در آيات قرآن كريم به تكفير در اين مورد نيز تصريح شده است.
إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ.
اگر از بزرگهاى آن چه از آن نهى شدهايد، دورى كنيد ما بدىهاى شما را از شما پاك مىكنيم.
إنْ تَتَّـقُوا اللّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً وَيُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّـئاتِكُمْ.
اگر از خدا تقوا كنيد براى شما قوّه تميز قرار مىدهد و بدىهاى تان را پاك مىكند.
بنابر اين ثبات در ايمان و تقواى الاهى واجتناب از گناهان بزرگ موجب مىشود كه خداى تعالى بدىهاى پيشين انسان را از پروندهاش پاك كند. در روايات اهل بيت : هم موارد فراوانى ذكر شده است كه موجب غفران و محو گناهان مىشود كه به دو مورد اشاره مىشود: از امام صادق ۷ نقل شده است كه خداوند متعال براى زائر امام حسين ۷ به ازاى هر قدمى كه برمىدارد يك گناه محو مىكند :
مَنْ خَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ يُرِيدُ زِيَارَةَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ۷ إِنْ كَانَ مَاشِياً كَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِكُلِّ خُطْوَةٍ حَسَنَةً وَ حَطَّ بِهَا عَنْهُ سَيِّئَةً (وَ إِنْ كَانَ رَاكِباً كَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِكُلِّ حَافِرٍ حَسَنَةً وَ حَطَّ عَنْهُ بِهَا سَيِّئَةً).
كسى كه به قصد زيارت قبر امام حسين ۷ از منزلش خارج شود چنان كه پياده باشد به ازاى هر قدم خداوند يك نيكى براى او ثبت مىكند و يك گناه از وى محو مىكند و اگر سواره باشد خداوند به ازاى هر سُمى ]كه بر زمين مىآيد[ يك نيكى براى او ثبت و گناهى از وى پاك مىكند.
امام صادق ۷ حاجيان را سه نوع مىداند؛ از همه بالاتر كسى است كه از دوزخ خلاص شده و بعد از آن كسى است كه همه گناهانش ريخته و بعد از آن كسى است كه اهل و عيال و اموالش محفوظ مانده باشد :
الْحُجَّاجُ يَصْدُرُونَ عَلَى ثَلَاثَةِ أَصْنَافٍ: صِنْفٌ يُعْتَقُ مِنَ النَّارِ، وَ صِنْفٌ يَخْرُجُ مِنْ ذُنـُوبِهِ كَهَيْئَةِ يَوْمَ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ، وَ صِنْفٌ يُحْفَظُ فِي أَهْلِهِ وَ مَالِهِ فَذَاکَ أَدْنَى مَا يَرْجِعُ بِهِ الْحَاجُّ.
حاجيان بر سه گروه از حج بر مىگردند: گروهى از آتش آزاد مىشوند، و گروهى از گناهانش بيرون مىآيند؛ همچون روزى كه از مادر متولّد شدهاند، و گروهى در اهل و اموالش محفوظ مىشود. اين كمترين بهرهاى است كه حاجى با آن برمىگردد.
اما حبط و ابطال اعمال خوب به واسطه كفر و ارتداد صريح آيات قرآن كريم و روايات اهل بيت : است و جاى هيچ گونه شك و شبههاى در آن نيست. خداى تعالى مىفرمايد :
مَثَلُ آلَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمالُهُمْ كَرَمادٍ آشْـتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِي يَوْمٍ عاصِفٍ لا يَقْدِرُونَ مِمّا كَسَبُوا عَلى شَيءٍ ذلِکَ هُوَ آلضَّلالُ آلبَعِـيدُ.
مَثَل آنان كه به پروردگارشان كفر ورزيدهاند اعمالشان مانند خاكسترى است كه در يك روز طوفانى، باد تندى بر آن وزيدن كرده است. آنان از آن چه كسب كردهاند چيزى به دست نمىآورند. اين گمراهى دورى است.
وَلَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ ماكانُوا يَعْمَلُونَ.
و اگر شرك ورزند آن چه عمل مىكنند از آنها حبط مىشود.
پس آنان كه عمرى مؤمن بوده و سالها عبادت پروردگار نمودهاند ولى بعد از آن كفر يا شرك ورزيدند اعمالشان از بين خواهد رفت و همه آنچه كسب كرده بودند به باد مىرود.
حبط و ابطال اعمال خوب به غير كفر و ارتداد نيز به تصريح آيات قرآن كريم در برخى موارد وجود دارد. خداوند متعال منّت و آزار و اذيّت بعد از انفاق را مايه نابودى اعمال مىداند :
لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالمَنِّ وَالاَْذى كَالَّذِي يُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ آلنّاسِ.
صدقههاى خويش را با منّت و اذيّت باطل نكنيد همانند كسى كه مال خويش را براى رياى مردم انفاق مىكند.
بدين ترتيب روشن شد خداوند متعال با فضل و احسان خويش خيلى از گناهان و معاصى مؤمنان را از نامه اعمالشان پاك مىكند و برايشان محاسبه نمىكند و در اين صورت هيچ اشكالى متوجّه خداوند متعال نيست چون از ناحيه او هيچ ستمى در حق بنده صورت نمىگيرد.
ولى در ناحيه احباط اعمال خوب روشن است كه خداوند متعال براى اعمال خوبى كه از مؤمنان سر مىزند ثواب خاصّى قرار داه است. واز سوى ديگر معلوم است كه احباط عمل به معناى از بين بردن خود عمل از پرونده اعمال نيست، پس منظور از احباط عمل، ابطال ثوابى است كه خداوند متعال با فضل و احسان خويش در مقابل اعمال مؤمنان به شرط قبولى آنها براىشان در دنيا و آخرت قرار داده است. واين غير از اجرى است كه خداوند متعال در مقابل هر عملى مقرّر كرده است. و لذا فرموده است:
إِنّا لا نُضِـيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً.
همانا ما اجر آن كس را كه عمل نيكو انجام داده است، ضايع نمىكنيم.
فَإِنَّ آللّهَ لايُضِـيعُ أَجْرَ الُمحْسِنِـينَ.
پس همانا خداوند اجر نيكوكاران را ضايع نمىكند.
امام صادق ۷ هم در فرق اسلام وايمان تصريح مىكند كه ثواب بر ايمان است.
الْإِسْلَامُ يُحْقَنُ بِهِ الدَّمُ وَ تُوَدَّى بِهِ الْأَمَانَةُ وَ تُسْتَحَلُّ بِهِ الْفُرُوجُ وَ الثَّوَابُ عَلَى الْإِيمَانِ.
به واسطه اسلام خون بخشيده مىشود و امانت به صاحبش برگردانده مىشود و فرجها حلال مىشود و ثواب بر ايمان است.
و نيز عمل مؤمن را خيلى بالاتر از عمل غير مؤمن به حساب مىآورد :
لِلْمُوْمِنِ فَضْلٌ عَلَى الْمـُسْلِمِ فِي أَعْمَالِهـِمَا وَ مَا يَتَقَرَّبَانِ بِهِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَل… أَلَيْسَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ (فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثِيرَةً) فَالْمـُومِنُونَ هُمُ
الَّذِينَ يُضَاعِفُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهـُمْ حَسَنَاتِهِمْ لِكُلِّ حَسَنَةٍ سَبْعُونَ ضِعْفاً فَهَذَا فَضْلُ الْمـُومِنِ وَ يَزِيدُهُ اللَّهُ فِي حَسَنَاتِهِ عَلَى قَدْرِ صِحَّةِ إِيمَانِهِ أَضْعَافاً كَثِيرَةً وَ يَفْعَلُ اللَّهُ بِالْمـُومِنِينَ مَا يَشَاءُ مِنَ الْخَيْر.
مؤمن بر مسلم در عمل و آنچه به واسطه آن به خداى عزّو جل تقرّب پيدا مىكنند، برترى دارد….آيا خداى عزّوجلّ نمىگويد: «براى او به چندين برابر مىافزايد… مؤمنان آنهايى هستند كه خداوند كارهاى نيك آنها را براىشان چند برابر مىكند براى هر نيكى هفتاد برابر مىدهد، و اين برترى مؤمن است و خداوند به اندازه صحّت ايماناش چندين برابر بيشتر در كارهاى نيك اش مىافزايد و خداوند براى مؤمنان هر قدر خير بخواهد انجام مىدهد.
در نظام اجتماعى انسانى نيز اعمال اشخاص به ا عتبار ويژگىهاى خود آنان متفاوت مىشود و عمل متخصّص تفاوت زيادى با عمل غير متخصّص دارد. و خردمندان هيچ گاه دو عمل را به يكسان ارزش گذارى نمىكنند.
پس با اين بيان روشن گرديد كه خداوند متعال با ارتداد بعد از ايمان ثواب خالص اعمال را از بين مىبرد نه اين كه براى آن اعمال هيچ اجرى ندهد. بلكه اگر اعمال خوب از كافر معاندهم سر بزند خداى تعالى آنان را بى اجر نمىگذارد امام موسى بن جعفر ۸ در مورد كافرى كه نسبت به مؤمن خوبى كند فرموده است :
إِنَّهُ كَانَ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ رَجُلٌ مُوْمِنٌ وَ كَانَ لَهُ جَارٌ كَافِرٌ فَكَانَ الْكَافِرُ يَرْفُقُ بِالْمـُومِنِ وَ يُوَلِّيهِ الْمـَعْرُوفَ فِي الدُّنْيَا فَلَمَّا أَنْ مَاتَ الْكَافِرُ بَنَى اللَّهُ لَهُ بَيْتاً فِي النَّارِ مِنْ طِينٍ يَقِيهِ مِنْ حَرِّهَا وَ يَأْتِيهِ رِزْقُهُ مِنْ غَيْرِهَا وَ قِيلَ لَهُ هَذَا لِمَا كُنْتَ تَدْخُلُ عَلَى الْمـُومِنِ مِنْ جَارِکَ فُلَانِ بْنِ فُلَانٍ مِنَ الرِّفْقِ وَ تُوَلِّيهِ مِنَ الْمـَعْرُوفِ فِي الدُّنْيَا.
همانا در بين اسرائيل مرد مؤمنى بود كه همسايهى كافرى داشت، پس آن كافر با او رفاقت مىكرد و در دنيا با او دوستى خوبى داشت، پس وقتى كافر فوت كرد خداوند خانهاى از گل در جهنّم براى او بنا كرد كه از حرارت آتش او را حفظ مىكرد و روزى او از غير جهنّم برايش مىآمد. به او گفته شد: همه اينها به خاطر آن رفاقت و دوستى خوبى است كه در دنيا با فلانى فرزند فلانى همسايه مؤمنات است.
و در مورد ابن جذعان نقل شده است كه او به خاطر اطعام و احسان از سبكترين عذاب شوندگان در جهنّم است :
إِنَّ أَهْوَنَ أَهْلِ النَّارِ عَذَاباً ابْنُ جُذْعَانَ. فَقِيلَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، وَ مَا بَالُ ابْنِ جُذْعَانَ أَهْوَنَ أَهْلِ النَّارِ عَذَاباً؟ قَالَ: إِنَّهُ كَانَ يُطْعِمُ الطَّعَامَ.
همانا كمترين عذاب در جهنّم براى ابن جذعان است. پس گفته شد: اى رسول خدا، چگونه است كه ابن جذعان كمترين عذاب در جهنّم را مىبيند؟ فرمود: همانا او اطعام مىكرد.
البتّه بايد توجّه داشت مؤمنى كه مرتّد مىشود و بعد از ارتداد دوباره ايمان مىآورد خداوند متعال نيز اعمالش را دوباره محاسبه مىكند و ثواب آنها را برايش در نظر مىگيرد. امام باقر ۷ مىفرمايد :
مَنْ كَانَ مُوْمِناً فَحَجَّ وَ عَمِلَ فِي إِيمَانِهِ ثُمَّ قَدْ أَصَابَتْهُ فِي إِيمَانِهِ فِتْنَةٌ فَكَفَرَ ثُمَّ تَابَ وَ آمَنَ قَالَ يُحْسَبُ لَهُ كُلُّ عَمَلٍ صَالِحٍ عَمِلَهُ فِي إِيمَانِهِ وَ لَا يَبْطُلُ مِنْهُ شَيْءٌ.
آن كس كه مؤمن بود پس حجّ رفت و به هنگام ايمانش عمل انجام داد سپس در ايمانش فتنهاى رسيد و كافر شد آنگاه توبه كرد و ايمان آورد، فرمود: هر عمل صالحى كه در ايمانش انجام داده براى او محاسبه مىشود و از او چيزى باطل نمىشود.
پس توبه همان طور كه اعمال بد انسان را پاك مىكند اعمال خوب انسان را نيز دوباره احيا مىكند.
چكيده درس هفدهم
تجسّم برخى از اعمال در برزخ و قيامت از نظر روايات ثابت و مسلّم است.
حبط و تكفير به معناى ابطال ثواب اعمال خوب و محو اعمال بد در دو مورد، مورد اتّفاق دين پژوهان است. اوّل محو اعمال بد به سبب توبه و محو آثار كفر به سبب ايمان. دوم ابطال ثواب اعمال به سبب كفر و ارتداد.
محو اعمال بد به سبب اعمال خوب و نيز محو ثواب اعمال خوب به سبب برخى از معاصى مورد اختلاف است ولى در آيات و روايات ثابت و مسلّم است.
منظور از احباط اعمال، ابطال ثواب خاصى است كه خداوندمتعال در ازاى آن اعمال براى بندگان مؤمن در نظر گرفته است نه ابطال اصل و ذات عمل به معناى نفى هر گونه اجرى براى آن.
كسى كه بعد از اعمال ايمانى كافر شود وبعد توبه كند و ايمان آورد همه اعمالش دوباره برايش محاسبه مىشود.
خودآزمايى
۱٫ «تجسّم اعمال» يعنى چه؟ آيا تجسّم اعمال مربوط به همه اعمال است؟
۲٫ «حبط و تكفير» اعمال چه معنى دارد؟ آيا آيهاى در قرآن براى آن هست؟
۳٫ تبديل حسنات به سيّئات با چه شرايطى صورت مىگيرد و آيه مربوط به آن چيست؟
۴٫ اگر مؤمنى كافر شود و دوباره ايمان آورده مسلمان شود، اعمال نيك ايمانى او پذيرفته مىشود يا نه؟
شفاعت
اشاره :
از دانشجو انتظار مىرود پس از مطالعه اين درس معناى لغوى و اصطلاحى شفاعت رادر زبان دين و اهميّت آن را در تفكّر شيعه بداند و شفاعت كنندگان و شفاعت شوندگان را نيك بشناسد. و نظر امامان شيعه : را درباره آن بداند و به پرسش هايى كه پيرامون آن مطرح مىشود و نمونههاى آن در پايان همين بخش آمده است، پاسخ دهد.
معناى شفاعت
شفاعت از مادّه «شفع» به معناى «جفت» است. شفيع كسى را گويند كه براى ديگرى طلب عفو و بخشش كند. مشفّع كسى است كه شفاعتش مورد قبول قرار گرفته باشد.
شفاعت به معناى مذكور امرى مرسوم و رايج در ميان جوامع انسانى است. و هيچ جامعهاى از آن خالى نيست.و اين امر در مورد مجازات گناهكاران امّت پيامبر خاتم ۶ نيز از سوى خداى تعالى در نظر گرفته شده است.
بديهى است كه عفو و بخشش از مجازات بندگان حقّ مسلّم خداوند متعال است و كسى جز او از چنين حقّى برخوردار نيست. به همين جهت است كه خداوند متعال در برخى از آيات حتّى شفاعت (=طلب عفو) را از ديگران نفى كرده است.
قُلْ لِلّهِ آلشَّفاعَةُ جَمِـيعاً لَهُ مُلْکُ آلسَّمـواتِ وَالأَرْضِ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ.
بگو شفاعت همگى از آن خداوند است. سلطنت آسمانها و زمين براى اوست. سپس به سوى او باز خواهيد گشت.
لا بَيْعٌ فِـيهِ وَلا خُلَّةٌ وَلا شَفاعَةٌ.
در آن روز بيع و دوستى و شفاعتى در كار نيست.
اين دو آيه شريفه دلالت دارند كه در روز قيامت به كسى اذن شفاعت داده نخواهد شد. ولى آيات ديگرى در قرآن مجيد است كه اين امر را براى برخى از مؤمنان اثبات كرده و قبولى شفاعت آنان را تأييد نموده است.
وَلا يَمْلِکُ آلَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ آلشَّفاعَةَ إِلّا مَنْ شَهِدَ بِالحَقِّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ.
آنان كه غير خدا را مىخوانند مالك شفاعت نخواهند شد مگر كسى كه به حقّ شهادت دهد و آنان مىدانند.
يَوْمَئِـذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمـنُ وَرَضِيَ لَهُ قَوْلاً.
در آن روز شفاعت فايده نمىبخشد جز كسى كه خداى رحمان به او اذن دهد و از سخن گفتن او خشنود باشد.
پس در روز قيامت تنها كسانى مىتوانند زبان به طلب عفو و بخشش براى ديگران گشايند كه از سوى خداى تعالى اذن داشته باشند. بنابراين نفى كلّى آيات سابق با توجّه به دو آيه ديگر تخصيص مىخورد. ولى با توجّه به تعدّد مواقف قيامت ـ چنان كه بيان شد ـ مىتوان گفت نفى كلّى شفاعت مربوط به برخى از مواقف قيامت است و آياتى كه اذن شفاعت را براى عدّهاى اثبات مىكند مربوط به مواقف ديگر است.
اهميّت شفاعت
اعتقاد به شفاعت از نظر روايات اهل بيت : در فرهنگ تشيّع از اهميّت ويژهاى برخوردار است. به همين جهت است كه منكر شفاعت از زمره شيعيان خارج شمرده شده است، امام صادق ۷ مىفرمايد :
مَنْ أَنْكَرَ ثَلَاثَةَ أَشْيَاءَ فَلَيْسَ مِنْ شِيعَتِنَا: الْمِعْرَاجَ وَ الْمـُسَاءَلَةَ فِي الْقَبْرِ وَ الشَّفَاعَةَ.
هر كس سه چيز را انكار كند از شيعيان ما نيست: معراج، سؤال قبر و شفاعت.
بلكه اقرار به شفاعت از جمله امورى است كه در كمال ايمان و تشيّع شخص اخذ شده است. امام رضا ۷ مىفرمايد :
مَنْ أَقَرَّ بِتَوْحِيدِ اللَّه… وَ الْحَوْضِ وَ الشَّفَاعَةِ وَ خَلْقِ الْجَنَّةِ وَ النَّار…. فَهُوَ مُوْمِنٌ حَقّاً وَ هُوَ مِنْ شِيعَتِنَا أَهْلَ الْبَيْت.
كسى كه به يگانگى خدا… و حوض و شفاعت و خلقت بهشت و جهنّم اقرار كند…. حقيقتاً مومن و از شيعيان ما اهل بيت : است.
بنابراين در اصل ثبوت شفاعت و اهميّت آن از نظر شيعه جاى هيچ گونه شك و ترديد نيست بحث تنها در شرايطى است كه از سوى خداى تعالى براى شفاعت كنندگان و شفاعت شوندگان در نظر گرفته شده است.
شفاعت كنندگان
گفتيم در برخى از مواقف قيامت خداوند متعال به كسى اذن سخن گفتن نمىدهد ولى در برخى ديگر به برخى از بندگان اذن شفاعت داده مىشود. تفصيل اين امر كه در كدام موقف اين دو امر صورت مىگيرد به طور مشخّص معلوم نيست ولى يقين داريم كه در قيامت عدّهاى حقّ شفاعت پيدا مىكنند؛ و آنان عبارتند از : پيامبران و اوصيا صلوات الله عليهم و مؤمنان و فرشتگان و قرآن و اقوام و ….
بزرگترين شفيع در روز قيامت پيامبر گرامى اسلام ۶ و اهل بيت اويند :
إِنِّي لَأَشْفَعُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَأُشَفَّعُ، وَ يَشْفَعُ عَلِيٌّ فَيُشَفَّعُ، وَ يَشْفَعُ أَهْلُ بَيْتِي فَيُشَفَّعُون.
همانا من در روز قيامت شفاعت مىكنـم و شفاعتـم پذيـرفته مـىشود و على ۷ شفاعت مىكند و شفاعتش قبول مىگردد واهل بيتم : شفاعت مىكنند و شفاعتشان پذيرفته مىشود.
مؤمن هم درباره دوستان و خويشان خود شفاعت مىكند: امام صادق ۷ مىفرمايد :
إِنَّ الْمـُومِنَ لَيَشْفَعُ لِحَمِيمِهِ إِلَّا أَنْ يَكُونَ نَاصِبا.
همانا مومن نزديكان خود را شفاعت مىكند مگر آنكه ناصبى (=دشمن اهل بيت : ) باشد.
امام باقر ۷ هم مىفرمايد :
إِنَّ أَدْنَى الْمـُومِنِينَ شَفَاعَةً لَيَشْفَعُ لِثَلَاثِينَ إِنْسَانا.
مومنى كه كمترين حق شفاعت را داشته باشد سى نفر را شفاعت خواهد كرد.
امير مؤمنان ۷ شفاعت قرآن را در روز قيامت تأييد كرده و قبولى شفاعتش رابيان داشته است :
وَ اعْلَمُوا أَنـَّهُ شَافِعٌ مُشَفَّعٌ وَ قَائِلٌ مُصَدَّقٌ وَ أَنـَّهُ مَنْ شَفَعَ لَهُ الْقُرْآنُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ شُفِّعَ فِيه.
بدانيد كه قرآن شفاعت كنندهاى است كه شفاعتش پذيرفته مىشود و گويندهاى است كه مورد تصديق قرار مىگيرد و هر آنكه قرآن او را در روز قيامت شفاعت كند شفاعتش در مورد او پذيرفته مىشود.
شفاعت شوندگان
شفاعت شوندگان كسانى هستند كه از شرك و كفر و انكار ولايت اولياى الاهى و انكار شفاعت پيامبر اسلام ۶ به دور بوده باشند. رسول خدا ۶ پذيرش شفاعت براى اهل توحيد را تأييد كرده، مىفرمايد :
وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ بَشِيراً وَ نَذِيراً لَا يُعَذِّبُ اللَّهُ بِالنَّارِ مُوَحِّداً أَبَداً. وَ إِنَّ أَهْلَ التَّوْحِيدِ يَشْفَعُونَ فَيُشَفَّعُونَ.
سوگند به كسى كه مرا به حق بشارت دهنده و انذار كننده بر انگيخت خداوند هرگز هيچ موحّدى را به آتش عذاب نخواهد كرد. همانا اهل توحيد شفاعت مىكنند و شفاعت مىشوند.
پس شفاعت اهل توحيد در حقّ همديگر مقبول است و خداوند متعال با شفاعت آنان را از عذاب دوزخ خلاص مىكند.
رسول خدا ۶ پذيرش شفاعت براى دوستان اهل بيت : را تصديق كرده، مىفرمايد :
شَفاعَتي لأمَّتي مَنْ أحَبَّ أهْلَ بَيْتي وَ هُمْ شِيعَتي.
شفاعت من به امتم از براى كسى است كه دوستدار اهل بيتم : باشد؛ و ايشان شيعيان هستند.
ايشان شفاعت در مورد قدريّه را كه قائل اند خير و شر به آنان تفويض شده، مقبول ندانسته، مىفرمايد :
ليْسَ لَهُمْ فِي شَفاعَتِي نَصِيبٌ وَ لاَ أنَا مِنْهُمْ وَ لاَ هُمْ مِنّي.
آنها از شفاعت من بهره ندارند و من از ايشان نيستم و ايشان از من نيستند.
و نيز درباره كسانى كه اعتقادى به شفاعتش ندارند،مىفرمايد :
مَنْ لَمْ يُوْمِنْ بِشَفَاعَتِي فَلَا أَنـَالَهُ اللَّهُ شَفَاعَتِي.
هر كس به شفاعت من ايمان نداشته باشد خدا او را به شفاعت نايل نمىكند.
و نيز در مورد اهل شرك و كفر مىفرمايد :
الشَّفَاعَةُ لَا تَكُونُ لِأَهْلِ الشَّکِّ وَ الشِّرْکِ وَ لَا لِأَهْلِ الْكُفْرِ وَ الْجُحُودِ بَلْ يَكُونُ لِلْمُوْمِنِينَ مِنْ أَهْلِ التَّوْحِيدِ.
شفاعت براى اهل شكّ و شرك و نيز اهل كفر و جحود نيست بلكه براى مؤمنين از اهل توحيد است.
و امام باقر ۷ دشمنان اميرمؤمنان ۷ را مشمول شفاعت ندانسته مىفرمايد :
إِنَّ أَعْدَاءَ عَلِيٍّ هُمُ الْخَالِدُونَ فِي النَّارِ لَا تُدْرِكُهُمُ الشَّفَاعَةُ.
همانا دشمنان على ۷ تا ابد در آتش خواهند بود و آنها به شفاعت نمىرسند.
بدين ترتيب روشن شد كه شفاعت تنها در مورد گناهكاران امّت پيامبر ۶ مقبول است.
در همه اين مـوارد همانطـور كه مىبينيـم شفاعت در مورد گناهكاران امّت پيامبر ۶ يعنى مؤمنانى است كه كارهاى زشتى از آنها سر زده است. و شفاعت براى كسب مقام و ارتقاء رتبه و پيدا كردن شأن و منزلت و از بين بردن حقّ ديگران نيست.
محلّ شفاعت
از آن چه گفتيم روشن شد كه قيامت يكى از محلّهاى مهم شفاعت است. ولى شفاعت اختصاص به قيامت ندارد بلكه شفاعت حتى بعد از دخول گناهكاران به دوزخ هم وجود دارد و تعدادى از گناهكاران اهل توحيد و ولايت كه داخل آتش مىشوند با شفاعت اولياى الاهى و مقرّبان درگاه خداوند متعال از آن بيرون آمده وارد بهشت مىشوند. امام رضا ۷ مىفرمايد :
مُذْنِبُوا أَهْلِ التَّوْحِيدِ يَدْخُلُونَ النَّارَ وَ يَخْرُجُونَ مِنْهَا وَ الشَّفَاعَةُ جَائِزَةٌ لَهُمْ.
گناهكاران از اهل توحيد داخل آتش مىشوند و از آن بيرون مىآيند و شفاعت براى ايشان جايز است.
امام باقر ۷ گناهكاران اهل توحيد را كه داخل جهنّم شدهاند و در مواقف قيامت و پيش از آن از گناهان خويش پاك نشدهاند مشمول شفاعت دانسته مىفرمايد :
إِنَّ قَوْماً يُحْرَقُونَ فِي النَّارِ حَتَّى إِذَا صَارُوا حُمَماً أَدْرَكَتْهُمُ الشَّفَاعَة.
همانا گروهى در آتش مىسوزند تا وقتى كه تبديل به ذغال مىشوند مشمول شفاعت مىشوند.
البتّه آنان كه در جهنّم مانند ذغال سياه شدهاند خداوند متعال براى اين كه آثار آتش را از آنها پاك كند به آنان دستور مىدهد در جوى آبى كه از بهشت سرازير است خودشان را بشويند بعد وارد بهشت شوند.
ائمه : برزخ و عذاب آن را زياد مورد توجّه قرار داده و شيعيان را از گرفتارى آن بر حذر داشتهاند. و اين بر حذر داشتن در روايات به صورتى بيان شده است كه نشان مىدهد شفاعت در برزخ اندك خواهدبود. عمر بن يزيد مىگويد به امام صادق ۷ عرض كردم: من از شما شنيدم كه فرموديد :
كُلُّ شِيعَتِنَا فِي الْجَنَّةِ عَلَى مَا كَانَ فِيهِم… . فَقَالَ أَمَّا فِي الْقِيَامَةِ فَكُلُّكُمْ فِي الْجَنَّةِ بِشَفَاعَةِ النَّبِيِّ الْمـُطَاعِ أَوْ وَصِيِّ النَّبِيِّ وَ لَكِنِّي وَ اللَّهِ أَتَخَوَّفُ عَلَيْكُمْ فِي الْبَرْزَخ.
همه شيعيان ما در هر حالى كه باشند وارد بهشت مىشوند… . فرمود: بله در قيامت همه شما به شفاعت پيامبر اطاعت شده يا وصىّ پيامبر در بهشت خواهيد بود و ليكن سوگند به خدا بر شما در برزخ مىترسم.
امام رضا ۷ براى زوّار خويش سه موقف از مواقف قيامت را تضمين كرده است :
مَنْ زَارَنِي عَلَى بُعْدِ دَارِي أَتَيْتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِي ثَلَاثَةِ مَوَاطِنَ حَتَّى أُخَلِّصَهُ مِنْ أَهْوَالِهَا: إِذَا تَطَايَرَتِ الْكُتُبُ يَمِيناً وَ شِمَالًا وَ عِنْدَ الصِّرَاطِ وَ عِنْدَ الْمِيزَانِ.
هر كس مرا با توجه به دورى منزلم زيارت كند روز قيامت در سه موطن سراغ او خواهم آمد تا او را از وحشت آنها برهانم: هنگامى كه نامه اعمال به دست راست و چپ داده مىشود، و در صراط، و هنگام ميزان اعمال.
و به هنگام مرگ نيز ائمه : بر بالين شيعيان خويش حاضر مىشوند و براى او شفاعت مىكنند. پيامبر ۶ به اميرمؤمنان مىفرمايد :
أَمَّا وَلِيُّکَ فَإِنَّهُ يَرَاکَ عِنْدَ الْمـَوْتِ فَتَكُونُ لَهُ شَفِيعاً وَ مُبَشِّراً وَ قُرَّةَ عَيْنٍ.
اما پيرو تو، تو را هنگام مرگ مىبيند پس تو شفيع او و بشارت دهنده به او و مايه روشنى چشم او مىباشى.
مقبوليّت شفاعت در دنيا نيز در قرآن كريم به صراحت آمده است. خداوند متعال به پيامبرش نسبت به امّت خويش دستور مىدهد كه :
فَاعْفُ عَنْهُمْ وَآسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشاوِرْهُمْ فِي آلأَمْرِ.
از آنان بگذر و براى آنها طلب آمرزش كن و در امر با آنها مشورت كن.
پس شفاعت در تمام مراحل حيات بشر با او همراه است. و خداوند متعال در دنيا وآخرت اسباب مغفرت و آمرزش و عفو و بخشش را براى بندگانش فراهم كرده است. ولى اين نبايد موجب شود كه مؤمنان در وظايف خويش كوتاهى كنند. زيرا ائمّه : توصيه كردهاند كه مؤمنان بايد به اعمال خويش اتّكا كنند و عقاب الاهى را كوچك نشمارند. اميرمؤمنان ۷ مىفرمايد :
فَاعْمَلُوا وَ أَطِيعُوا وَ لَا تَتَّكِلُوا وَ لَا تَسْتَصْغِرُوا عُقُوبَةَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِنَّ مِنَ الْمـُسْرِفِينَ مَنْ لَا تَلْحَقُهُ شَفَاعَتُنَا إِلَّا بَعْدَ عَذَابِ ثَلَاثِمِائَةِ أَلْفِ سَنَةٍ.
پس عمل كنيد، فرمان بريد و عقوبت خداى عزّوجلّ را كوچك نشماريد زيرا بعضى از اسراف كنندگان به شفاعت ما نمىرسند مگر بعد از اين كه سيصد هزار سال عذاب شوند.
پس بايد عمل كرده واطاعت نمود و باعمل خويش راه بهشت را براى خود هموار كرد.
چكيده درس هيجدهم
شفاعت به معناى طلب عفو و بخشش از ديگرى است.
شفاعت در برخى مواقف قيامت مقبول است و در برخى ديگر هيچ كسى حقّ شفاعت ندارد.
اعتقاد به شفاعت و اقرار به آن و عدم انكارش در تشيّع انسان دخيل است.
پيامبران و اوصيا و مؤمنان و فرشتگان و قرآن از جمله شفاعت كنندگانند.
شفاعت تنها در حقّ گناهكاران از امّت پيامبر ۶ و اهل توحيد پذيرفته مىشود.
شفاعت در تمام مراحل حيات انسان ـ دنيا، قيامت ـ حتى آتش دوزخ وجود دارد.
اتّكا به عمل و كردار و چشم ندوختن به شفاعت از توصيههاى امامان اهل بيت : است.
خودآزمايى
۱٫ معناى لغوى شفاعت چيست و اين واژه در زبان دين چه معنايى دارد؟
۲٫ در روز قيامت چه كسانى حقّ شفاعت دارند؟
۳٫ درباره اهميّت شفاعت از ديدگاه شيعى به اختصار توضيح دهيد.
۴٫ شفاعت شدگان روز قيامت چه ويژگى هايى دارند؟
۵٫ آيا بعد از دخول گناهكاران به دوزخ نيز امكان شفاعت براى آنان هست؟
۶٫ نظر امام باقر ۷ درباره شفاعت موحّدان گناهكار چيست؟
۷٫ آيا شفاعت در جهان برزخ نيز هست؟
۸٫ آيا اعتقاد نداشتن به شفاعت آدمى را از ربقه دين خارج مىكند؟
۹٫ شفاعت در كدام يك از مراحل حيات آدمى وجود دارد؟
بهشت و جهنّم (۱)
اشاره
از دانشجو انتظار مىرود بعد از مطالعه اين درس مخلوق بودن كنونى بهشت و دوزخ را دريابد و به وجود بهشت و دوزخ برزخى پى ببرد و درجات و دركات آنها را درك كند و نمونهاى از آيات و روايات را در مورد هر يك با متن و معناى آنها بيان كند.
مخلوق بودن بهشت و جهنّم
برخى آيات قرآن كريم دلالت مىكند كه بهشت و جهنّم الان مخلوق است. خداى تعالى در قرآن كريم از مهيّا شدن بهشت و دوزخ براى مؤمنان و كافران سخن گفته است :
فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا آلنّارَ آلَّتِـي وَقُودُها آلنّاسُ وَالحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْـكافِرِينَ.
پس اگر عمل نكنيد و هيچ گاه عمل نخواهيد كرد پس از آتشى پرهيز كنيد كه آتش زنهى آن مردم و سنگها هستند و براى كافران مهيّا شده است.
وَسارِعُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّـكُمْ وَجَـنَّةٍ عَرْضُها آلسَّمـواتُ وَالأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِـينَ.
و شتاب كنيد به آمرزشى از سوى پروردگارتان به بهشتى كه عرض آن آسمانها و زميناست و براى پرهيزكاران مهيّا شده است.
اين مضمون كه در اين دو آيه و نظاير آنها تكرار شده است دلالت داردكه بهشت و جهنّم الآن براى مؤمنان و كافران آماده شده است.
ممكن است گفته شود: «أعدّت» اگرچه فعل ماضى و اخبار از تحقّق پيدا كردن در حال حاضر است اما فعل ماضى هميشه به اين معنا نيست بلكه گاهى اوقات اين تعبير در مورد امورى كه به صورت قطعى در آينده واقع خواهد شد، بكار مىرود مانند: «إذا وقعت الواقعة».
جواب اين است كه اين گونه استعمال در صورتى است كه قرينهاى بر عدم وقوع وجود داشته باشد و در مورد بهشت و جهنّم دليلى بر عدم خلقت آنها در حال حاضر وجود ندارد.
در روايات اهل بيت : هم به خلقت بهشت و جهنّم تصريح شده است. بلكه مخلوق بودن آن از اعتقادات مسلّم شيعيان است. هروى مىگويد: از امام رضا ۷ سؤال كردم كه آيا بهشت و جهنّم الآن مخلوق و موجودند؟ حضرت فرمود :
نَعَمْ وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ۶ قَدْ دَخَلَ الْجـَنَّةَ وَ رَأَى النَّارَ لَمـَّا عُرِجَ بِهِ إِلَى السَّمَاءِ. قَالَ: فَقُلْتُ لَهُ: إِنَّ قَوْماً يَقُولُونَ: إِنَّهُمَا الْيَوْمَ مُقَدَّرَتَانِ غَيْرُ مَخْلُوقَتَيْنِ. فَقَالَ ۷: مَا أُولَئِکَ مِنَّا وَ لَا نَحْنُ مِنْهُمْ، مَنْ أَنْكَرَ خَلْقَ الْجَنـَّةِ وَ النَّارِ فَقَدْ كَذَّبَ النَّبِيَّ ۶ وَ كَذَّبَنَا وَ لَيْسَ مِنْ وَلَايَتِنَا عَلَى شَيْء.
بله همانا رسول خدا ۶ به هنگام معراج داخل بهشت شده و جهنّم را ديد به ايشان عرض كردم: گروهى مىگويند: بهشت و جهنّم الآن تقدير شدهاند اما مخلوق نيستند. فرمود: آنان از ما نيستند و ما از آنان نيستيم و هر كس خلقت بهشت و جهنّم را انكار كند پيامبر ۶ و ما را تكذيب كرده است و بهرهاى از ولايت ما ندارد.
در مقابل اين گروه از آيات و روايات، احاديثى از امامان اهل بيت : نقل شده است كه خداوند متعال در مقابل اعمال خير و اذكار مؤمنان، نعمتهايى در بهشت براىشان خلق مىكند. و نيز براى كفّار و مشركين به خاطر اعمالشان عذاب هايى را در جهنّم ايجاد مىكند. امام صادق ۷ مىفرمايد :
إِنَّ الْعَمَلَ الصَّالِحَ لَيَذْهَبُ إِلَى الْجَنـَّةِ فَيُسَهِّلُ لِصَاحِبِهِ كَمَا يَبْعَثُ الرَّجُلُ غُلَاماً فَيُفْرِشُ لَهُ ثُمَّ قَرَأَ (وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِأَنْفُسِهِمْ يَمْهَدُون).
همانا عمل نيك به بهشت مىرود و ورود به بهشت را براى صاحبش آماده مىكند، چنان كه مردى غلامش را مىفرستد تا براى او فرش پهن كند سپس اين آيه را تلاوت فرمود:«و آنان كه عمل صالح كنند پس براى خودشان مهيّا مىكنند».
رسول خدا ۶ نيز بيان كرده است كه خداوندسبحان براى كسى كه هر يك از اذكار «سبحان الله» و «الحمد لله» و «لا إله الّا الله» و «الله اكبر» را به زبان آورد، درختى در بهشت مىكارد. سپس اضافه مىكند كه درختها براى هر انسانى در بهشت زياد مىشود مگر اينكه كارى كند كه خداوند آتشى ايجاد كند و آنها را بسوزاند.
مَنْ قَالَ «سُبْحَانَ اللَّهِ» غَرَسَ اللَّهُ لَهُ بِهَا شَجَرَةً فِي الْجَنَّةِ وَ مَنْ قَالَ «الْحَمْدُ لِلَّهِ» غَرَسَ اللَّهُ لَهُ بِهَا شَجَرَةً فِي الْجَنَّةِ وَ مَنْ قَالَ «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» غَرَسَ اللَّهُ لَهُ بِهَا شَجَرَةً فِي الْجَنَّةِ وَ مَنْ قَالَ «اللَّهُ أَكْبَرُ» غَرَسَ اللَّهُ لَهُ بِهَا شَجَرَةً فِي الْجَنَّةِ.
فَقَالَ رَجُلٌ مِنْ قُرَيْشٍ: يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ شَجَرَنَا فِي الْجَنَّةِ لَكَثِيرٌ. فَقَالَ: نَعَمْ، وَلَكِنْ إِيَّاكُمْ أَنْ تُرْسِلُوا عَلَيْهَا نِيرَاناً فَتُحْرِقُوهَا؛ وَ ذَلِکَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَكُمْ).
هر كس «سبحان الله» بگويد خدا درختى در بهشت براى او مىكارد و هر كس «الحمد لله» بگويد خدا در ازاى آن درختى در بهشت برايش مىكارد. و هر كس «لا اله الا الله» بگويد خدا به واسطه آن درختى در بهشت برايش مىكارد و هر كه «الله اكبر» بگويد خداوند به واسطه آن درختى در بهشت براى او مىكارد.
مردى از قريش عرض كرد: اى رسول خدا همانا درختان ما در بهشت زياد خواهد بود.
فرمود: بله و ليكن مبادا آتشى بفرستيد و آنهارا بسوزانيد خداوند در اين باره مىفرمايد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد از خدا و رسول اطاعت كنيد و اعمالتان را باطل نكنيد».
و نيز امام باقر ۷ مىفرمايد:
خداى تعالى براى حمايت از يتيم و مهربانى به درماندگان و محبّت به والدين و نرم خويى با بردگان و غلامان خانهاى در بهشت بنا مىكند.
و امام صادق ۷، سير نمودن گرسنهاى را موجب جريان چشمهاى در بهشت شمرده است.
مَنْ أَشْبَعَ جَائِعاً أَجْرَى اللَّهُ لَهُ نَهَراً فِي الْجَنَّة.
هر كس گرسنهاى را سير كند خداوند نهرى را در بهشت براى او جارى مىسازد.
از مجموع آيات و روايات استفاده مىشود كه اصل بهشت و جهنّم الآن مخلوق است و هر روز در آن دو نعمتها و اسباب عذاب با اعمال انسانها كم يا زياد مىشود.
هر انسانى منزلى در بهشت و منزلى در جهنّم دارد
در حديثى كه مرحوم على بن ابراهيم و صدوق؛ هر دو نقل كردهاند امام صادق ۷ فرموده است كه خداوند متعال براى هر انسانى منزلى در بهشت و منزلى در جهنّم خلق كرده است. هنگامى كه آنها خانههاى خويش را در جهنّم و بهشت مىبينند مؤمنان از اين كه از خانه دوزخى خويش دور شدهاند خوشحال مىشوند و كفّار از ديدن خانههاى خويش در بهشت حسرت مىخورند :
مَا خَلَقَ اللّه خَلْقاً إلّا جَعَلَ لَهُ فِي الْجـَنَّةِ مَنْزِلاً وَ فِي النّارِ مَنْزِلاً فَإذَا دَخَلَ أهْلُ الْجَنـَّةِ الْجَنـَّةَ وَ أهلُ النّارِ النّارَ ناَدى مُنَادٍ يَا أهْلَ الْجَنـَّةِ: أشرِفُوا فَيُشْرِفُونَ عَلَى أهْلِ النّارِ وَ تُرْفَعُ لَهـُمْ مَنَازِلُهـُمْ فِيهَا ثُمَّ يُقَالُ لَهـُمْ: هَذِهِ مَنَازِلِكُمُ الَّتِي لَوْ عَصَيْتُمُ اللّهَ لَدَخَلْتُمُوهَا يَعْنِي النَّارَ. قَالَ فَلَوْ أنَّ أحَداً مَاتَ فَرَحاً لَمـَاتَ أهْلُ الجَنـَّةِ فِي ذلِکَ اليَوْمِ فَرَحاً لِمَا صَرَفَ عَنْهُمْ مِنَ الْعَذَابِ.
ثُمَّ يُنَادِي مُنَادٍ: يَا أهْلَ النّارِ إرْفَعُوا رُءُوسَكُمْ فَيَرْفَعُونَ رُءُوسَهُمْ فَيَنْظُرُونَ مَنَازِلَهـُمْ فِي الْجَنـَّةِ وَ مَا فِيهَا مِنَ النَّعِيمِ فَيُقَالُ لَهـُمْ هَذِهِ مَنَازِلِكُمُ الَّتِي لَوْ أطَعْتُمْ رَبَّكُمْ لَدَخَلْتُمُوهَا. قَالَ فَلَوْ أنَّ أحَداً مَاتَ حُزْناً لَمـَاتَ أهْلُ النَّارِ حُزْنَاً.
فَيُورِثُ هولاَءِ مَنَازِلَ هولاَءِ وَ يُورِثُ هولاَءِ مَنَازِلَ هولاَءِ.
خدا انسانى نيافريده مگر آنكه خانهاى در بهشت و خانهاى در جهنّم براى او قرار داده است، پس وقتى اهل جهنّم وارد بهشت و اهل جهنّم وارد جهنّم مىشوند چاوشى ندا مىكند: اى اهل بهشت نگاه كنيد، پس به اهل بهشت نگاه مىكنند و منازل خودشان در جهنّم براى ايشان نمايان مىشود و سپس به آنها گفته مىشود: اين منازل شماست كه اگر خدا را نافرمانى مىكرديد داخل آنها يعنى آتش مىشديد. فرمود: پس اگر كسى قرار باشد از شادى بميرد اهل بهشت در آن روز از شادى مىميرند به خاطر عذابى كه خداوند از آنان برطرف كرده است.
آنگاه چاوشى صدا مىزند: اى اهل آتش سرهاى خويش را بلند كنيد، آنها سربلندمى كنند و منزلهاى خويش در بهشت و همه نعمتهايى كه در آنجا هست را مىبينند. پس به آنها گفته مىشود: اين منزلهاى شما است كه اگر پروردگارتان را اطاعت مىكرديد وارد آن مىشديد. فرمود : اگر قرار باشد كسى از ناراحتى بميرد اهل آتش در آن روز از ناراحتى خواهند مرد. پس اينها (=اهل بهشت) منزل آنها (=اهل جهنم) را وارث مىشوند و آنها (=اهل جهنّم) منزل اينها را.
بهشت و جهنّم برزخ
از آيات زيادى استفاده مىشود كه غير از بهشت و جهنّمى كه خداى تعالى براى مؤمنان و كفّار بعد از قيامت مهيّا كرده است كه از آن به بهشت و جهنّم آخرت و ابدى تعبير مىشود، بهشت و جهنّم ديگرى آفريده كه از آن به بهشت و جهنّم دنيا تعبير مىگردد. خداى تعالى مىفرمايد :
وَحاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ آلعَذابِ * النّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُـدُوّاً وَعَشِـيّاً وَيَوْمَ تَقُومُ آلسّاعَةُ أَدْخِلُوا ءَالَفِرْعَوْنَ أَشَدَّ العَذابِ.
آل فرعون را بدى عذاب احاطه كرد؛ آتش كه آنها صبحگاه و شامگاه بر آن عرضه مىشوند. و روز قيامت ]امر مىشود[ آل فرعون را در عذابى شديد داخل كنيد.
در اين آيه شريفه از دو عذاب براى آل فرعون سخن رفته است يكى بعد از قيامت و يكى قبل از آن و پس از مرگ و آن جهنّمى كه پيش از قيامت است داراى صبح و شام است.
در آيه ديگر نيز از بهشتى با اين خصوصيات خبر داده، مىفرمايد :
جَنّاتِ عَدْنٍ آلَّتِي وَعَدَ آلرَّحْمـنُ عِبادَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّهُ كانَ وَعْدُهُ مَأْتِـيّاً * لا يَسْمَعُونَ فِـيها لَغْواً إِلّا سَلاماً وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِـيها بُكْرَةً وَعَشِـيّاً.
باغهاى ابدى كه خداى رحمان بندگاناش را به غيب وعده داده است؛ به يقين وعده خدا عملى خواهد شد. در آنجا لغوى نمىشنوند مگر سلام. و براى آنهاست روزىشان در آن جا چاشتگاه و شامگاه.
در روايات بيان شده است وجود صبح و شام در بهشت دليل بر آن است كه منظور از آن بهشتِ دنيا است. زيرا در بهشت بعد از قيامت ظلمت و تاريكى و به يك معنا زمين و آسمانى به اين صورت كه در دنيا هست، وجود ندارد. و در بحث از برزخ بيان شد كه قبر، يا باغى از باغهاى بهشت است يا گودالى از گودالهاى جهنّم؛ و در مورد حضرت آدم ۷ هم تصريح شده است بهشتى كه ايشان از آن بيرون آمد بهشت دنيا بوده است نه بهشت آخرت. از امام صادق۷ از بهشت حضرت آدم سؤال شد كه آيا بهشت دنياست يا آخرت؟ حضرت در جواب فرمود :
كَانَتْ مِنْ جِنَانِ الدُّنْيَا تَطْلُعُ فِيهَا الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ لَوْ كَانَتْ مِنْ جِنَانِ الآخِرَةِ مَا خَرَجَ مِنْهَا أَبَدا.
آن از بهشتهاى دنيا بود كه خورشيد و ماه در آن طلوع مىكرد. و چنانچه از باغهاى بهشت آخرت مىبود هرگز حضرت آدم از آن خارج نمىشد.
درجات بهشت
بديهى است كه كارهاى نيك و بد آدمى دريك درجه نيستند برخى خوب و برخى ديگر خوبتر، و برخى بد و برخى ديگر بدترند. و انسانها هم از جهت ايمان و كفر درجات مختلف دارند. برخى در درجه اوّل ايمان و برخى در درجه دهم آن هستند. و كفر و شرك هم انواع گوناگون دارد و اختلاف مرتبه ميان آنها واضح و روشن است. و اين اختلافها مقتضى آن است كه ثواب و عقاب آنها هم مختلف باشد. به همين جهت است كه مىبينيم در بهشت و جهنّم انواع مختلف نعمتها و لذّتها و عقابها و عذابها وجود دارد. بلكه اضافه بر اختلاف انواع، درجات و دركات مختلف نيز در بهشت و جهنّم موجود است.
در قرآن كريم به درجات مختلف بهشت در آياتى اشاره شده است :
وَمَنْ يَأْتِهِ مُـؤْمِناً قَدْ عَمِلَ آلصّالِحاتِ فَأُولـئِکَ لَهُمُ آلدَّرَجاتُ آلعُلى * جَنّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِـها آلأَنْهارُ خالِدِينَ فِـيها وَذلِکَ جَزاءُ مَنْ تَزَكّى.
و آن كس كه به سوى خدا بيايد در حالى كه مؤمن است و عملهاى صالح انجام داده است پس آنان را درجاتى بلند و بالا هست ؛ باغهاى دائمى كه از زير آنها جوىها روان است. آنان تا ابد در آن جا هستند و اين است جزاى كسى كه پاك باشد.
در اين آيه شريفه اختلاف درجات مؤمنان در روز قيامت به هنگام وارد شدن بر خداى تعالى به اختلاف درجات بهشتهاى آنان تفسير شده است.
و در آيه ديگر از چهار بهشت خبر داده مىفرمايد :
وَلِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّـهِ جَنَّتانِ… وَمِـنْ دُونِهِما جَنَّتانِ.
و براى كسى كه از جايگاه پروردگار بترسد دو بهشت است… و پايينتر از آن دو بهشت ديگر هست.
امام صادق ۷ فرموده است: گمان نكنيد كه بهشت يكى است بلكه بهشت چهار تاست و درجات مخلتف هم دارد.
لَا تَقُولَنَّ إِنَّ الْجَنَّةَ وَاحِدَةٌ إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ: (وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتانِ) وَ لَا تَقُولَنَّ : دَرَجَةً وَاحِدَةً إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ (وَرَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ) إِنَّمَا تَفَاضَلَ
الْقَوْمُ بِالْأَعْمَالِ. قَالَ: وَ قُلْتُ لَهُ: إِنَّ الْمـُومِنَيْنِ يَدْخُلَانِ الْجَنَّةَ فَيَكُونُ أَحَدُهُمَا أَرْفَعَ مَكَاناً مِنَ الآْخَرِ فَيَشْتَهِي أَنْ يَلْقَى صَاحِبَهُ؟
قَالَ مَنْ كَانَ فَوْقَهُ فَلَهُ أَنْ يَهْبِطَ وَ مَنْ كَانَ تَحْتَهُ لَمْ يَكُنْ لَهُ أَنْ يَصْعَدَ لِأَنـَّهُ لَا يَبْلُغُ ذَلِکَ الْمـَكَانَ وَ لَكِنَّهُمْ إِذَا أَحَبُّوا ذَلِکَ وَ اشْتَهَوْهُ الْتَقَوْا عَلَى الْأَسِرَّةِ.
نگوييد بهشت يكى است همانا خداوند مىگويد: «وجز آن دو بهشت، دو بهشت است» و نگوييد: بهشت يك درجه است همانا خداوند مىگويد : «برخى را بالاتر از برخى درجاتى بلند كرده است» همانا مردم با عملهاى خويش بر همديگر برترى پيدا مىكنند.
گفت: به او عرض كردم: همانا مومنان وارد بهشت مىشوند و يكى از آنها جايش بالاتر از ديگرى خواهد بود پس اگر بخواهد دوستش را ملاقات كند؟ فرمود: كسى كه بالاتر باشد او مىتواند پايين بيايد و كسى كه پايين است نمىتواند بالا برود زيرا او به آن مكان نمىرسد امّا آنها وقتى ملاقات همديگر را دوست داشته باشند و ميل به آن كنند قلباً با همديگر ملاقات مىكنند.
و نيز درباره قرائت قرآن كريم آمده است كه درجات بهشت به عدد آيات قرآن است و روز قيامت هر كس به تعداد آياتى كه از بر دارد به درجات بالا راه مىيابد : امام صادق ۷ مىفرمايد :
عَلَيْكُمْ بِتِلَاوَةِ الْقُرْآنِ فَإِنَّ دَرَجَاتِ الْجَنَّةِ عَلَى عَدَدِ آيَاتِ الْقُرْآنِ فَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ يُقَالُ لِقَارِئِ الْقُرْآنِ اقْرَأْ وَ ارْقَ فَكُلَّمَا قَرَأَ آيَةً رقَى دَرَجَةً.
بر شما باد تلاوت قرآن پس همانا درجات بهشت به عدد آيات قرآن است، پس آنگاه كه قيامت مىشود به قارى قرآن گفته مىشود بخوان و بالا برو، پس هر آيهاى را بخواند يك درجه بالا مىرود.
چكيده درس نوزدهم
از نظر متون مقدس دينى بهشت و جهنّم اكنون مخلوق است. و اين بدان معنا نيست كه هيچ تغييرى در آنها پديد نمىآيد بلكه به خاطر اعمال بندگان نعمتها يا عذاب هايى به آنها افزوده يا كاسته مىشود.
خداوند متعال براى هر كس منزلى در بهشت و منزلى در جهنّم خلق كرده است.
در آيات و روايات زيادى علاوه بر بهشت و جهنّم آخرت از بهشت و جهنّمى ديگر ـ در دنيا ـ سخن رفته است.
اختلاف درجات انسانها در ايمان و كفر و كارهاى نيك و بد موجب اختلاف درجات بهشت و دركات جهنّم است.
كسانى كه در درجه پايين بهشت ساكن اند اگر بخواهند با آنان كه در درجه بالا هستند ملاقات كنند نمىتوانند به پيش آنها صعود كنند ولى بالايىها مىتوانند فرود آيند.
درجات بهشت به عدد آيات قرآن است.
خودآزمايى
۱٫ مخلوق بودن كنونى بهشت و جهنّم را به اختصار توضيح دهيد.
۲٫ بهشت و جهنّم برزخى را با توجه به آيات و روايات توضيح دهيد.
۳٫ درجات بهشت و دركات جهنّم را توضيح دهيد و براى هر كدام آيهاى ذكر كنيد.
۴٫ رابطه اعمال و درجات بهشت را توضيح دهيد.
بهشت و جهنّم (۲)
اشاره
از دانشجو انتظار مىرود بعد از مطالعه دقيق اين درس معناى دركات جهنّم و درجات بهشت و تفاوتهاى دو نشئه دنيا و آخرت و معناى دقيق خلود را در معارف شيعى بداند و آيات و احاديث مربوط به آنها را بخواند و معنى كند.
دركات جهنّم
در قرآن كريم و روايات اهل بيت : به روشنى دركات جهنّم بيان شده است. خداى تعالى مىفرمايد :
إِنَّ المُنافِقِـينَ فِي الدَّرْک ِ الأَسْفَلِ مِنَ النّارِ.
همانا منافقان در پايينترين درك آتش هستند.
زِدْناهُمْ عَذاباً فَوْقَ آلعَذابِ.
عذابى بالاتر از آن عذاب برايشان مىافزاييم.
وَلَنُذِيقَنَّهُمْ مِنَ آلعَذابِ آلأَدْنى دُونَ آلعَذابِ آلأَكْبَرِ.
و به يقين مىچشانيم آنها را از عذاب پايينتر در كنار عذاب بزرگتر.
آيه اول دلالت دارد كه جهنّم گودالهاى زيادى دارد كه ژرفتر از همه گودالى است كه منافقان در آن جاى داده مىشوند.
آيه دوم و سوم هم به صراحت دلالت دارد كه عذابهاى جهنّم تفاوت درجه دارند و بعضى از بعضى ديگر شديدتر است.
امام صادق ۷ در حديثى علما را هفت قسم كرده و هر قسم را در يكى از دركات هفت گانه جهنّم جاى داده است.
إِنَّ مِنَ الْعُلَمَاءِ مَنْ يُحِبُّ أَنْ يَخْزُنَ عِلْمَهُ وَ لَا يُوْخَذَ عَنْهُ فَذَلِکَ فِي الدَّرْکِ الْأَوَّلِ مِنَ النَّارِ. وَ مِنَ الْعُلَمَاءِ مَنْ إِذَا وُعِظَ أَنِفَ وَ إِذَا وَعَظَ عَنَّفَ فَذَاکَ فِي الدَّرْکِ الثَّانِي مِنَ النَّار… .
همانا برخى عالمان دوست دارند كه علم شان را خزينه كنند و از آن چيزى برداشته نشود آنان در پايينترين درك آتش اند وبرخى عالمان كسانى هستند كه موعظه ديگران را در حق شان عار مىشمارند و وقتى خوشان موعظه مىكنند تندى مىكنند؛ اينها در درك دوم آتشاند.
امام صادق ۷ در جهنّم از آتشى خبر داده است كه، ديگر جهنّميان از آن فرار مىكنند و پناه مىجويند. و اين آتشى است كه براى متكبّران ستمگر و دشمنان اهل بيت : مهيّا شده است :
إِنَّ فِي النَّارِ لَنَاراً تَتَعَوَّذُ مِنْهَا أَهْلُ النَّارِ مَا خُلِقَتْ إِلَّا لِكُلِّ مُتَكَبِّرٍ جَبّارٍ عَنِيدٍ وَ لِكُلِّ شَيْطانٍ مَرِيدٍ وَ لِكُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا يُوْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسابِ وَ كُلِّ نَاصِبٍ لآِلِ مُحَمَّدٍ.
همانا در جهنّم آتشى است كه اهل جهنّم از آن پناه مىجويند خلق نشده اين آتش مگر بر هر متكبّرِ ستمگرِ سركش و بر هر شيطان فريبكار و بر هر متكبّرى كه به روز قيامت ايمان نياورده باشد و بر هر كس كه با آل محمّد دشمنى كند.
و پيش از اين در بحث حبط و تكفير بيان كرديم كه خداوند متعال برخى از نيكوكاران كفّار و مشرك را مانند ديگران عذاب نمىكند بلكه كفّارى كه از مؤمنان حمايت كرده و با آنان به خوبى رفتار مىكنند و كفّارى كه فقرا را اطعام مىكنند عذابى نخواهند چشيد و روزى آنها از جاى ديگرى ـ جز دوزخ ـ برايشان خواهد رسيد و يا اگر عذابى هم برايشان باشد با عذابهاى ديگر خيلى تفاوت خواهد داشت.
تفاوتهاى دنيا و آخرت و لذّتها و عذابهاى آن دو
يكى از تفاوتهاى اساسى ميان دنيا و آخرت اين است كه آخرت خانه حيات و زندگى است :
وَما هـذِهِ الحَياةُ آلدُّنْيا إِلّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدّارَ الآخِرَةَ لَهِىَ آلحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ
و اين زندگى دنيا جز لهو و بازى نيست و همانا خانه آخرت خانه زندگى است اگر عمل مىكردند.
روشن است منظور از حيات در مقابل لهو و لعب، به معناى آنچه موجب جنب و جوش مىشود، نيست بلكه منظور از آن لذّت، آرامش و آگاهى دائم است.
و يكى ديگر از تفاوتهاى آن دو اين است كه دنيا مخلوطى از خير و شرّ و شيرين و تلخ وامثال آن است ولى آخرت چنين نيست. اميرمؤمنان مىفرمايد :
فَخَلَطَ حَلَالَهـَا بِحَرَامِهَا وَ خَيْرَهَا بِشَرِّهَا وَ حَيَاتَهَا بِمَوتِهَا وَ حُلْوَهَا بِمُـرِّهَا
حلال و حرام، خير و شرّ، زندگى و مرگ، شيرينى و تلخى دنيا به هم آميخهاند.
و در آخرت آميختگى و آلودگى نيست و اين باعث مىشود ديدن موجودات نشئه آخرت بهتر از شنيدنش باشد برعكس دنيا كه شنيدنش بهتر از ديدنش است. حضرت در اين زمينه مىفرمايد :
كُلُّ شَيْءٍ مِنَ الدُّنْيَا سَمَاعُهُ أَعْظَمُ مِنْ عِيَانِهِ وَ كُلُّ شَيْءٍ مِنَ الآْخِرَةِ عِيَانُهُ أَعْظَمُ مِنْ سَمَاعِه.
هر چيزى از دنيا شنيدنش بزرگتر از ديدنش است و هر چيزى از آخرت ديدنش بزرگتر از شنيدنش است.
و به همين جهت است كه خوردنىهاى بهشت و سايه آن دائمى است :
أُكُلُها دائِمٌ وَظِلُّها.
خوردنىهاى آن و سايهاش دائمى است.
و باز به همين دليل انسانها دراين دنيا تحمّل ديدن لذّتهاى ناب بهشتى را ندارند، رسول خدا ۶ مىفرمايد :
لَوْ أَنَّ ثَوْباً مِنْ ثِيَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ أُلْقِيَ عَلَى أَهْلِ الدُّنْيَا لَمْ يَحْتَمِلْهُ أَبْصَارُهُمْ وَ لَمـَاتُوا مِنْ شَهْوَةِ النَّظَرِ إِلَيْه.
چنانچه پيراهنى از پيراهنهاى بهشت به طرف مردم دنيا انداخته شود چشمانشان تاب ديدن آن را نخواهد داشت واز شدّت ميل به ديدن آن خواهند مرد.
و سخن امام باقر ۷ جامعتر و فراگيرتر است :
إِنَّ أَهْلَ الْجَنَّةِ يَحْيَوْنَ فَلَا يَمُوتُونَ أَبَداً وَ يَسْتَيْقِظُونَ فَلَا يَنَامُونَ أَبَداً وَ يَسْتَغْنُونَ فَلَا يَفْتَقِرُونَ أَبَداً وَ يَفْرَحُونَ فَلَا يَحْزَنُونَ أَبَداً وَ يَضْحَكُونَ فَلَا يَبْكُونَ أَبَداً وَ يُكْرَمُونَ فَلَا يُهَانُونَ أَبَدا… وَ يَأْكُلُونَ فَلَا يَجُوعُونَ أَبَداً وَ يَرْوَوْنَ فَلَا يَظْمَئُونَ أَبَداً وَ يُكْسَوْنَ فَلَا يَعْرَوْنَ أَبَدا… .
همانا اهل بهشت زندهاند پس هيچ گاه نمىميرند و بيدارند پس هيچ گاه نمىخوابند و غنىاند هيچ گاه فقير نمىشوند و شادند هيچ گاه محزون نمىشوند و مىخندند و هيچ گاه گريه نمىكنند و اكرام مىشوند و هيچ گاه توهين به آنها نمىشود…. و مىخورند و هيچ گاه گرسنه نمىشوند و مىنوشند و هيچ گاه تشنه نمىشوند و مىپوشند و هيچ گاه عريان نمىشوند.
تفاوت ديگر دينا و آخرت آن است كه نعمتهاى آن جا كاستى نمىپذيرد. زنديقى از امام صادق ۷ پرسيد :
مِنْ أَيْنَ قَالُوا إِنَّ أَهْلَ الْجَنَّةِ يَأْتِي الرَّجُلُ مِنْهُمْ إِلَى ثَمَرَةٍ يَتَنَاوَلُهـَا فَإِذَا أَكَلَهَا عَادَتْ كَهَيْئَتِهَا؟
قَالَ: نَعَمْ، ذَلِکَ عَلَى قِيَاسِ السِّرَاجِ يَأْتِي الْقَابِسُ فَيَقْتَبِسُ مِنْهُ فَلَا يَنْقُصُ مِنْ ضَوْئِهِ شَيْء.
از كجا مىگويند اهل بهشت وقتى مردى از آنها ميوهاى را از درخت مىخورد جايش فورى ميوهاى ديگر در مىآيد؟
فرمود: آرى، اين مثل چراغ است كه از نور آن اخذ مىشود اما از روشنايى آن چيزى كم نمىشود.
بعد زنديق پرسيد :
أَ لَيْسُوا يَأْكُلُونَ وَ يَشْرَبُونَ وَ تَزْعُمُ أَنـَّهُ لَا تَكُونُ لَهـُمُ الْحَاجَةُ؟ قَالَ: بَلَى، لِأَنَّ غِذَاءَهُمْ رَقِيقٌ لَا ثِقْلَ لَهُ بَلْ يَخْرُجُ مِنْ أَجْسَادِهِمْ بِالْعَرَقِ.
آيا اهل بهشت نمىخورند و نمىآشامند در حالى كه شما گمان مىكنى كه آنها قضاى حاجت نمىكنند؟ فرمود: آرى، اين به خاطر آن است كه غذاى آنها رقيق است و سنگينى ندارد و از بدنهايشان با عرق خارج مىشود.
عذاب جهنّم نيز با دنيا تفاوت هايى دارد. اهل جهنّم به خاطر شدّت عذابى كه به آنها وارد مىشود آرزوى مرگ مىكنند ولى نمىميرند، نه حيات پسنديدهاى براى آنها هست و نه مرگ:
الَّذِي يَصْلى آلنّارَ آلكُبْرى * ثُمَّ لا يَمُوتُ فِـيها وَلا يَحْيى
آن كس كه به آتش بزرگ انداخته مىشود آنگاه در آنجا نه مىميرد و نه زنده مىشود.
لا يُـقْضى عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُوا
بر آنها حكم نمىشود تا بميرند.
و عذابهاى جهنّم نيز خالص است و آميختگى عذابهاى دنيا در آن نيست، جبرئيل ۷ به پيامبر ۶ فرمود :
لَوْ أَنَّ قَطْرَةً مِنَ الضَّرِيعِ قَطَرَتْ فِي شَرَابِ أَهْلِ الدُّنْيَا لَمـَاتَ أَهْلُهَا مِنْ نَتنِهَا. وَ لَوْ أَنَّ حَلْقَةً وَاحِدَةً مِنَ السِّلْسِلَةِ الَّتِي طُولُهـَا سَبْعُونَ ذِراعاً وُضِعَتْ عَلَى الدُّنْيَا لَذَابَتِ الدُّنْيَا مِنْ حَرِّهَا. وَ لَوْ أَنَّ سِرْبَالًا مِنْ سَرَابِيلِ أَهْلِ النَّارِ عُلِّقَ بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ لَمـَاتَ أَهْلُ الدُّنْيَا مِنْ رِيحِه.
اگر قطرهاى از آشاميدنى جهنّم در شراب اهل دنيا بريزد اهل دنيا از بوى بد آن مىميرند. و اگر حلقهاى از زنجيرى كه طول آن هفتاد ذراع است بر دنيا نهاده شود، دنيا از حرارت آن ذوب مىشود. و اگر جامهاى از جامههاى اهل آتش بين آسمان و زمين آويخته شود اهل دنيا از بوى آن مىميرند.
اگر قطرهاى از نوشيدنى جهنّم بر نوشابه مردم دنيا بچكد بوى گند آن همه جهانيان را بكشد و اگر حلقهاى از زنجيرهاى آتشين آن كه درازاى آن هفتاد ارش است بر دنيا نهاده شود، جهان از حرارت آن ذوب شود و اگر جامهاى از جامههاى اهل دوزخ ميان زمين و آسمان آويخته شود بوى گندش اهل دنيا را بكشد، بر اين اساس بايد تحمّل انسانهاى آن جا خيلى زياد باشد كه چنين عذابى را تحمّل كنند. عذابى كه دائمى است و به فرموده قرآن هر گاه پوستهاى اهل آن سوخته مىشود، خداوند بى درنگ پوست تازه برايشان مىآفريند :
كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها لِـيَذُوقُوا آلعَذابَ.
هر گاه پوستهايشان بسوزد آنها را پوستى ديگر تبديل مىكنيم تا عذاب را بچشند.
و به همين جهت است كه عذاب آن هميشه تازه است و عمرها تمام شدنى نيست.
خلود
خلود، دوام و بقاى شىء را مىگويند. وقتى گفته مىشود انسانها در بهشت و
جهنّم خلود خواهند داشت يعنى دوام و بقا خواهند داشت. بهشت و جهنّم خالد است يعنى بهشت هميشه بهشت خواهد بود و جهنّم هم هميشه جهنّم خواهد بود. و روشن است بهشت بودن بهشت به لذّتها و نعمت هايش است و جهنّم بودن جهنّم به عذابها و دردها و رنج هايش است.
هيچ مشكلى در خلود و جاودانگى اهل بهشت در بهشت وجود ندارد. و معلوم است كسى كه وارد بهشت شود هميشه در آن جا خواهد بود و بيرون آمدنى از آن وجود ندارد. به همين جهت است كه برخى مفسّرين، استثناء در آيه (وَأَمّا آلَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي آلجَـنَّةِ خالِدِينَ فِيها ما دامَتِ آلسَّمـواتُ وَالأَرضُ إِلّا ماشاءَ رَبُّکَ عَطاءاً غَيْرَ مَجْذُوذٍ) را به تاخيرى كه در دخول به آن داشتند معنا كردهاند و برخى ديگر آن را
بهشت دنيا دانستهاند نه بهشت آخرت.
اما خلود در جهنّم و عذاب آن روشن است و همه علماى اسلامى از فقها و متكلمين اتّفاق دارند كه كفّار در جهنّم جاودان خواهند بود و عذاب دوزخ هم جاودانه خواهد بود. و در اين مطلب اختلافى ميان علماى اسلام وجود ندارد. تنها اختلافى كه مىتوان در اين زمينه يافت نظريّه برخى از عرفا است كه معتقدند عذاب جهنّم ابدى نيست بلكه خود جهنّم ابدى است. يعنى آنان كه در قرآن و روايات برايشان خلود در جهنّم ذكر شده منظور خلود در جهنّم است نه خلود در عذاب و چون عذاب در نهايت براى جهنّم نخواهد بود پس خلود در عذاب وجود ندارد.
مشكل اساسى كه در خلود و جاودانگى كفّار در عذاب وجود دارد اين است كه چگونه مىشود شخصى كه گناهى اندك و محدود در مدّت عمر محدود خويش انجام مىدهد مستوجب عذابى شديد و بىنهايت شود.
روايات اهل بيت : تذكّر مىدهند كه شخصى كه مورد عصيان و نافرمانى قرار مىگيرد هر اندازه عظمتش بيشتر باشد معصيت او هم بزرگتر خوهد بود. و معصيت هر قدر بزرگتر باشدعذابش هم شديدتر و زيادتر خواهد بود. و خداوند متعال چون عظمتى بى نهايت دارد پس معصيت او هم بى نهايت بزرگ خواهد بود. بنابراين هر انسانى با اوّلين نافرمانى وعصيان خداوند متعال مستوجب عذابى جاودانه خواهد بود. پس همه كفّار و مشركان كه مدّتى از عمرشان را در دنيا بدون هيچ گونه عذابى سپرى مىكنند. در اين مدت مشمول فضل و احسان خداوند متعال قرار مىگيرند. امام سجّاد ۷ به خداوند متعال عرض مىكند :
فَأَمَّا الْعَاصِي أَمْرَکَ وَ الْمـُوَاقِعُ نَهْيَك… لَقَدْ كَانَ يَسْتَحِقُّ فِي أَوَّلِ مَا هَمَّ بِعِصْيَانِکَ كُلَّ مَا أَعْدَدْتَ لِجَمِيعِ خَلْقِکَ مِنْ عُقُوبَتِكَ، فَجَمِيعُ مَا أَخَّرْتَ عَنْهُ مِنَ الْعَذَابِ وَ أَبْطَأْتَ بِهِ عَلَيْهِ مِنْ سَطَوَاتِ النَّقِمَةِ وَ الْعِقَابِ تَرْکٌ مِنْ حَقِّكَ، وَ رِضىً بِدُونِ وَاجِبِك.
امّا آن كه دستور تو را عصيان مىكند و نهى تو را مرتكب مىشود … او در اوّلين موقع قصد عصيان تو مستحقّ همه عقوبتى خواهد شد كه براى همه خلق خود مهيّا كردهاى، پس همه مدّتى كه عذاب را از او تأخير انداختى و توانايى بر نقمت و عقاب را تأخير انداختى، حقّ خويش راترك كردى و به كمتر از آن چه او مستوجباش بود خشنود شدى.
حال اگر به اين مطلب درجات مختلف عذابهاى كافران را در دوزخ اضافه كنيم معلوم مىشودكه خداوند متعال بااين كه كفّار را تا ابد در جهنّم نگه مىدارد ولى اين به آن صورت نيست كه همه آنها در عذابى شديد باشند بلكه عذابهاى آنها متفاوت است. و بالاتر از همه اينها آن كه خداوند متعال براى برخى از كفّار كه پايبند به اخلاق انسانى و اجتماعى باشند و مؤمنان را تحت حمايت خويش قرار دهند محلى در جهنّم فراهم خواهد كرد كه از حرارت آتش در امان باشند و روزى آنها از جاى ديگر غير از جهنم برايشان برسد.
روييدن ترتيزك در زمين جهنّم
موفّق غلام امام رضا ۷ نقل مىكند كه مولايم امام رضا ۷ هر وقت امر به خريدن سبزى مىكرد،دستور مىداد سبزى و ترتيزك زياد بخريم و برايش خريده مىشد و او مىفرمود :
مَا أَحْمَقَ بَعْضَ النَّاسِ يَقُولُونَ: إِنَّهُ يَنْبُتُ فِي وَادٍ فِي جَهَنَّمَ وَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ فَكَيْفَ تَنْبُتُ الْبَقْلُ؟!
چقدر برخى از مردم احمق اند كه مىگويند: ترتيزك در سرزمين جهنّم مىرويد در حالى كه خداى عزوجل مىفرمايد: آتش زنههاى آن مردم و سنگها هستند پس چگونه در آن سبزى مىرويد؟!
امام ۷ روييدن سبزى در زمين جهنّم را با توجّه به اين آيه كه «آتش زنه جهنّم انسانها و سنگها هستند» جاى تعجّب و سخن احمقانه دانسته است. بنابراين تا جهنّم هست عذاب و آتش هم وجود دارد.
چكيده درس بيستم
جهنم دركات زيادى دارد كه منافقان در پايينترين آنها هستند.
يكى از تفاوتهاى دنيا و آخرت آن است كه دنيا حياتش با مرگ همراه است ولى آخرت، دار حيات است.
همه لذائذ دنيا با تلخىها و رنجها و دردها آميخته است ولى لذائذ بهشت خالص است.
نعمتهاى بهشتى بر خلاف نعمتهاى دنيا كاستى نمىپذيرند.
در جهنّم آنهايى كه عذاب مىشوند نه زنده اندو نه مرده.
عذابهاى جهنّم هم مانند نعمتهاى بهشت خالص است و آميختگى در آنها وجود ندارد.
خلود در بهشت هيچ مشكلى ندارد. و خلود در جهنّم نيز اينچنين است به جهت اين كه عصيان و نافرمانى خداوند متعال عصيانى است كه بى نهايت بزرگ است و انسان با اوّلين معصيت مستوجب عذابى بى نهايت مىشود. ولى خداوند از اين حق خويش در هيچ جايى استفاده نكرده و نمىكند يعنى او با هيچ كس به اندازه استحقاقش برخورد نكرده و نمىكند و همه جا فضل و احسان او وجود دارد.
خودآزمايى
۱٫ يكى از آيات قرآن را كه دركات دوزخ درآن بيان شده باشد، بنويسيد.
۲٫ يكى از تفاوتهاى نشئه دنيا را با آخرت بيان كنيد وآيهاى كه دراين زمينه است بنويسيد.
۳٫ چه تفاوتى ميان نعمتهاى دنيا و آخرت هست و جواب امام صادق ۷ به زنديق در اين باره چيست؟
۴٫ سخن جبرئيل به پيامبر ۶ درباره عذاب جهنّم چه بود؟ خلاصه توضيح دهيد.
۵٫ خلود يعنى چه؟ خيلى خلاصه آن را با توجه به معارف اهل بيت عصمت بررّسى كنيد.
. قرآن كريم
. نهج البلاغه
. الاحتجاج؛ طبرسى؛ احمد بن على؛ قم: انتشارات اسوه، ۱۴۲۲ ه .ق.
. الاختصاص؛ مفيد؛ محمّد بن محمّد بن نعمان؛ قم: كنگره شيخ مفيد، ۱۴۱۳ه .ق.
. إرشاد القلوب؛ حسن بن ابى الحسن ديلمى؛ انتشارات شريف رضى، ۱۴۱۲ ه .ق.
. اقبال الاعمال؛ ابن طاووس؛ على بن موسى؛ قم: دفتر تبليغات اسلامى ۱۳۷۶ه .ش.
. الامالى؛ شيخ مفيد؛ قم: انتشارات كنگره جهانى شيخ مفيد، ۱۴۱۳ ه .ق.
. الامالى؛ صدوق؛ محمّد بن على؛ قم: ۱۴۱۷ ه .ق
. الامالى؛ طوسى؛ محمّدبنالحسن؛ تهران: دارالكتب الاسلاميه، ۱۳۸۱ ه .ش
. بحار الانوار؛ مجلسى؛ محمّد باقر؛ تهران: دارالكتب.
. بصائر الدرجات؛ صفار قمى؛ محمّد بن الحسين؛ قم: مكتبه آيت الله مرعشى نجفى، ۱۴۰۴ه .ق.
. تاويل الآيات الظاهره في فضائل العتره الطاهره؛ حسينى استر آبادى غروى؛ شرف الدين على؛ قم: مؤسسه النشر الاسلامى، التابعه لجماعه المدرسين بقم المشرفه، ۱۴۲۱ ه . ق.
. تصحيح الاعتقاد؛ مفيد؛ محمّد بن محمّد بن نعمان؛ من مصنفات شيخ مفيد جلد ۵، دفتر تبليغات اسلامى، ۱۴۱۳ه .ق.
. تفسير العيّاشى؛ عياشى؛ محمّد بن مسعود؛ قم.
. تفسير فرات؛ كوفى؛ فرات بن ابراهيم؛ موسسه چاپ و نشر، ۱۴۱۰ه .ق.
. تفسير القرآن الكريم؛ ملاصدرا؛ محمّد بن ابراهيم؛ قم: انتشارات بيدار،۱۳۶۴ه .ش.
. تفسير القمى؛ قمى؛ على بن ابراهيم بن هاشم؛ موسسه دار الكتاب، قم : ۱۴۰۴ه .ق.
. تفسير نورالثقلين؛ عروسى؛ على بن جمعه؛ قم: مطبعه علميه.
. التوحيد؛ صدوق؛ محمّد بن على؛ قم: جامعه مدرسين.
. تهذيب الاحكام؛ طوسى؛ محمّد بن الحسن؛ تهران: مكتبه الصدوق،۱۴۱۷ه .ق.
. ثواب الاعمال؛ صدوق؛ محمّد بن على؛ تهران: مكتبه الصدوق، ۱۳۹۱ه . ق.
. جامع الاخبار؛ شعيرى؛ تاج الدين؛ قم: انتشارات رضى، ۱۳۶۳ه .ش.
. خدا و معاد؛ سبحانى؛ جعفر؛ قم: دفتر تبليغات اسلامى، ۱۳۶۲ ه .ش.
. الخرائج والجرائح؛ راوندى؛ قطب الدين؛ قم: موسسه الامام المهدى، ۱۴۰۹ ه .ق.
. خصائص الأئمه :؛ سيد رضى؛ مجمع البحوث آستان قدس رضوى، ۱۴۰۶ه .ق.
. الخصال؛ صدوق؛ محمّد بن على؛ قم: جامعه مدرسين، ۱۳۶۲ه .ش.
. دارالسلام؛ نورى طبرسى؛ حسين؛ قم: فيما يتعلّق بالرؤيا والمنام، انتشارات المعارف الاسلاميّه.
. الدعوات؛ قطبالدين راوندى؛ قم: انتشارات مدرسه امام مهدى (عج)، ۱۴۰۷ه .ق.
. الذريعه؛ طهرانى؛ آقا بزرگ؛ قم: مؤسسه مطبوعاتى اسماعيليان، ۱۳۳۲ ش.
. روضه الواعظين؛ محمّد بن حسن فتال نيشابورى؛ قم: انتشارات رضى.
. زبده البيان في احكام القرآن؛ محقق اردبيلى؛ مكتبه المرتضويّه لاحياء الآثار الجعفريّه.
. الزهد؛ حسين بن سعيد اهوازى؛ چاپ سيد ابوالفضل حسينيان؛ ۱۴۰۲ ه .ق.
. سلسله مقالات كنگره شيخ مفيد شماره ۱۳٫
. شرح نهج البلاغه؛ ابن ابى الحديد؛ دار احياء الكتب العربيّه.
. الصحيفة السجادية الجامعه؛ ابطحى؛ سيد محمّد باقر؛ قم: موسسه امام المهدى عج، ۱۴۱۱ه . ق.
. العدد القويه؛ رضى الدين على بن يوسف حلى؛ قم: انتشارات كتابخانه آيت الله مرعشى، ۱۴۰۸ ه .ق.
. عدة الداعى؛ ابن فهد حلى؛ دارالكتاب الاسلامى، ۱۴۰۷ ه .ق.
. العرشيه؛ ملاصدرا؛ محمّد بن ابراهيم؛ چاپ سنگى.
. علل الشرايع؛ صدوق؛ محمّد بن على؛ نجف: المكتبه الحيدريّه، ۱۳۸۵٫
. عوالى اللئالى؛ احسائى؛ ابن ابى جمهور؛ قم: مطبعه سيدالشهداء، ۱۳۷۶ه . ش.
. عيون الاخبار الرضا؛ صدوق؛ محمّد بن على؛ مشهد: ۱۳۶۳ ه .ش.
. فضائل الأشهر الثلاثه؛ صدوق؛ محمّدبن على؛ قم: مكتبه الداورى.
. فقه القرآن؛ راوندى؛ قطب الدين؛ مكتبه آيه الله العظمى النجفى المرعشى، ۱۴۰۵ ه .ق.
. فلاح السائل؛ سيد على بن موسى بن طاوس؛ قم: انتشارات دفتر تبليغات اسلامى.
. قُرب الإسناد؛ حميرى؛ ابوالعبّاس عبدالله؛ قم: مؤسّسه آلالبيت : لإحياء التراث، ۱۴۱۳ ه ق.
. الكافى؛ كلينى؛ محمّد بن يعقوب؛ تهران: دارالكتب الاسلاميه، ۱۳۶۳ ه .ش.
. كشف الغطا عن وجوه مراسم الاهتداء؛ قزوينى؛ محمّد حسن؛ قم: جامعه مدرسين.
. كنز العمال في سنن الاقوال والافعال؛ هندى؛ المتقى بن حسان الدين؛ بيروت : موسسه الرساله، ۱۴۰۹ ه . ق، ۱۹۸۹ م.
. لسان العرب؛ ابن منظور؛ بيروت: دار احياء التراث العربى، ۱۴۱۶ ه . ق.
. مجمع البيان فى تفسير القرآن؛ طبرسى؛ فضل بن حسن؛ بيروت: موسسه الاعمى للمصبوعات، ۱۴۱۵ه .ق.
. مجموعه ورام؛ ورام بن ابى فراس؛ قم: انتشارات مكتبه الفقيه.
. المحاسن؛ برقى؛ احمد بن محمّد؛ المجمع العالمى لاهل البيت، ۱۴۱۶ ه .ق
. مستدرك سفينه البحار؛ نمازى شاهرودى؛ على؛ موسسه النشر الاسلامى، قم: ۱۴۱۸ه .ق.
. معانى الاخبار؛ صدوق؛ محمّد بن على؛ تهران: دارالكتب الاسلاميه، ۱۳۶۳ ه .ش
. مناقب آل ابى طالب؛ ابن شهرآشوب؛ نجف: مطبعه الحيدريّه، ۱۳۷۶ ه .ش.
ظ. من لايحضره الفقيه؛ صدوق؛ محمّد بن على؛ قم: جامعه مدرسين، ۱۴۱۳ه .ق.
. النهايه في غريب الحديث و الاثر؛ ابن اثير؛ مبارك بن محمّدالجزرى؛ قم : موسسه اسماعيليان، ۱۳۶۷ ه . ش.
. وسائل الشيعه؛ حرّ عاملى؛ محمّد بن الحسن؛ چاپ مهر، ۱۴۰۹ ه .ق.