از ژرفاى دعاى ابوحمزه ثمالى

 

 

 

 

اصغـر صادقـى

 

 

ويرايش :

عبدالحسين طالعى

 

 

 

 

/

 

 

عنوان قراردادى :دعاى ابوحمزه ثمالى، فارسى. شرح

عنوان و نام پديدآور :ره آورد : از ژرفاى دعاى ابوحمزه ثمالى / اصغر صادقى.

مشخصات نشر :تهران : نبأ،۱۳۸۸٫

مشخصات ظاهرى :۲۱۴ ص

شابك :۱ ـ ۸۰ ـ ۸۳۲۳ ـ ۹۶۴ـ ۹۷۸

وضعيت فهرست نويسى : فيپا

يادداشت : كتابنامه به صورت زير نويس.

موضوع :دعاى ابوحمزه ثمالى ـ ـ نقد و تفسير

شناسه افزوده : صادقى، اصغر، ۱۳۲۴ ـ ۱۳۸۷٫شارح

رده بندى كنگره :BP 0423 / 268 ص ۲ ۱۳۸۸

رده بندى ديويى :۷۷۴ / ۲۹۷

شماره كتابشناسى ملى : ۶۹۳۰۳۹۱

تاريخ در خواست : ۰۲ / ۱۰ / ۱۳۸۸

تاريخ پاسخگويى :

كد پيگيرى : ۱۹۲۹۵۶۴

 

 

 

 

 

« »

مؤلف : اصغر صادقى / ويرايش : عبدالحسين طالعى / ليتوگرافى : نور

چـاپ : الـوان / چـاپ اول : ۱۳۸۹/ شمـارگـان : ۱۰۰۰ نسخـه

قيمـت : ۳۷۰۰۰ ريال / كـد : ۱۳۴ / ۲۰۱

ناشـر: انتشارات نبـأ / تهـران، خيابان شريعتـى،روبروى ملك ،كوچه

شبسترى، خيابان اديبى شماره۲۶ تلفكس : ۷۷۵۰۶۶۰۲ ـ ۷۷۵۰۴۶۸۳

شابك : ۱ ـ ۸۰ ـ ۸۳۲۳ – ۹۶۴ ـ ۹۷۸ ISBN: 978 – 964 – 8323 – 80 – 1

 

 

 

 

 

 

 

فهرست مطالب

 

پيشينه ۵

۱فرصت طلايى ۱۳

۲بازگشت ۱۹

۳مغفرت ۲۷

۴پارسايى و پرواپيشگى : «ورع» ۳۳

۵مراقبه ۳۹

۶حيلههاى شيطانى ۴۷

۷نگاه به آخرت ۵۷

۸اخلاص ۶۳

۹عصيانگرى ۷۳

۱۰ گناهان بزرگ ۸۱

۱۱ عبادت ۸۹

۱۲ شرك ۹۹

۱۳ آفات انديشه و عمل (۱) ۱۰۷

 

۱۴ آفات انديشه و عمل (۲) ۱۱۵

۱۵ سمعه : شهرتطلبى ۱۲۳

۱۶ شك ۱۲۹

۱۷ خاشعين ۱۳۹

۱۸ شكر (۱) ۱۴۸

۱۹ شكر (۲) ۱۵۷

۲۰ روسپيدى ۱۶۵

۲۱ ابزار كار شيطان (۱) ۱۷۳

۲۲ ابزار كار شيطان (۲) ۱۸۳

۲۳ مناجات ۱۹۳

سخن آخر ۲۰۵

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پيشينه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

و چه زيبا و دوستداشتنى است سحرهاى ماه رمضان، خلوتى كه كمتر دست مىدهد تا ـ به دور از غوغاى بىحاصل روزانه، كه زندگى انسانها را غرقه در خود ساخته ـ اين امكان فراهم آيد تا دمى هم به خود بپردازيم و قصّهى دلهاى پُرغصّه باز گوييم.

آن زمان كه برادران خطاكار يوسف، پدر را گفتند كه:

(براى ما استغفار كن.)

يعقوب در پاسخ به اين درخواست به آنان گفت :

(بهزودى در پيشگاه خدايم برايتان طلب بخشش مىنمايم.)

آنحضرت اين فاصلهى زمانى را، از هنگام درخواست فرزندان تا زمان طرح تقاضا از خداوند، بدانجهت مطرح نمود تا «وقت سحر در رسد» و در آن هنگام از خداوند بخشش آنان را طلب

نمايد. پيامبر اكرم ۶نيز مىفرمايند :

 

«بهترين هنگامى كه شما خداوند بزرگ را در آن مىخوانيد وقت سحر است.»

 

چنين است كه با توجّه به تأثير موقعيّت زمانى و مكانى در نيايش، هنگام سحر از ارج و قدر افزونترى برخوردار است. از اين جهت همواره روى وقت سحر عنايت خاصّى بوده است تا جايىكه امام كاظم ۷پس از برخاستن از ركوع نماز وتر و پيش از رفتن به سجده، به پيشگاه خداوند عرضه مىداشتند كه:

«خداوندا، اين جايگاه كسى است كه نيكوكارىهايش از توست، شكر او كم و گناه او بيش است. و جز مهربانى و مداراى تو اين كمبود را چارهسازى در ميان نيست و تو در كتابِ فروفرستادهات بر پيامبرت فرمودهاى كه: ((مؤمنان) مقدار كمى از شب را مىخوابند و در سحرگاهان به استغفار در پيشگاه تو مىپردازند.) خدايا، من خوابم گران شد و بهطول انجاميد و قيامم به آيين بندگى كاستى گرفت و اينك سحر است و من از پيشگاه تو طلب بخشش دارم؛ استغفار كسى كه براى خود و به خود، هيچگونه سود و زيان و مرگ و حياتى را توانا و دارا

/

نيست.»

 

از اينرو، سزاوار چنان است كه در ميان موقعيّتهاى زمانى و مكانى دعا، سحر را اهمّيّتى افزونتر دهيم و از سيرهى پيشوايان خود در بيدارى شب الهام گيريم و اين امر مهم را غنيمت شماريم كه وقت فضيلت نماز شب، هنگامى است كه نماز وتر به نافلهى صبح بپيوندد تا بدينسان سربلند از سحرگاهان بگذريم و بر دامن صبح بنشينيم.

ساليانى نه چندان كم است كه در اين راستا توفيق بيدارى سحر و نيايش با خداى متعال دست داده كه امرى بسيار مبارك و فرصتى بس مغتنم است. متن انتخابى براى اين گفتوگوى جانانه با حضرت حق، دعاى ابوحمزهى ثمالى رسيده از ناحيهى مولايمان امام سجّاد ۷است. رسم بر اين شده كه در فرصت ميان دو بخش دعا، سخنانى نيز بيان گردد؛ باشد كه در زمينهى تحقّق اهداف نيايش مؤثّرتر عمل كند. حاصل اين گفتوگوها تا كنون ثمراتى ماندگار بهبار آورده است. نخستين نوشته در اين باب، تدوين كتابى با نام حرفى از هزاران در بيان برخى از فضايل مولايمان اميرمؤمنان على ۷است كه به مصداق:

 

خوشتر آن باشد كه سرّ دلبران گفته آيد در حديث ديگران ترجمهى بخشى از كتاب شرح نهجالبلاغه نگارش ابنابىالحديد معتزلى سنّىمذهب است. اين كتاب، حاوى متن و ترجمه و شرح كوتاه ۲۴ حديث از رسول خدا ۶به استناد مدارك اهل سنّت در زمينهى فضل و برترى اميرمؤمنان على ۷بر ديگران مىباشد.

دومين نوشته، كتابى تحليلى با نام بر بساط نيايش بود كه در مسألهى دعا به زبان فارسى مباحث متنوّع و دلانگيزى در بر دارد.

نوشتهى سوم كتابى با نام جانمايهى سحرى است كه به شرح يكى از حكمتهاى ارزنده و آموزندهى نهجالبلاغه اختصاص يافته است.

نوشتهاى كه اينك مىخوانيد، چهارمين حاصل از اين سلسله كارهاست. كه به نام ره آورد با دقّت و ژرف نگرى، معناى پارهاى از واژهها و عبارات دعاى ابوحمزه را در بر گرفته است.

پيش از اين در مقدّمهى كتاب جانمايهى سحرى ـ آنجا كه پيشينهى نوشتههايى از اين دست مطرح بودـ آوردم كه :

يادداشتهاى سالهاى ۱۴۲۴ و ۱۴۲۵ قمرى، غريبانه و از سر نبودِ فرصت به كنجى افتاد و يك بار هم كه حركتى براى ساماندهى آنها صورت گرفت، به همان دليل ناكام ماند و راه به جايى نبرد؛ به اين اميد كه فرصتى دست دهد تا با نام رهآورد به زيور طبع آراسته آيد و يادآور اين حقيقت باشد كه :

هر گنج سعادت كه خدا داد به حافظ از يُمن دعاى شب و ورد سحرى بود

 

اينك خدا را شاكرم كه در آغاز سالهاى ۸۵ و ۸۶ شمسى در دو مقطع زمانى بهصورتى پيشبينى نشده، فراغتى دست داد تا در گوشهاى خلوت، فرصت بازبينى و نگارش نهايى آن يادداشتهاى مورد اشاره فراهم آيد و سبب شود تا اين كار انجام گيرد و سامان يابد. اينك ره آورد آن فرصت مغتنم، بهصورت حاضر به خوانندهى گرامى تقديم مىشود؛ اميد كه مؤثّر افتد و در راستاى هدف نگارشى خود كامياب گردد.

اصغر صادقى

دوبى ـ ارديبهشت ۱۳۸۶

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 ۱ فرصت طلايى

بالاخره ماه رمضان از راه رسيد و انتظار بهسر آمد؛ امّا اين بساط سفرهاى است كه به سرعت جمع مىشود و هنوز گسترده نشده، با قنوت نماز عيد فطر كه در گوشمان طنينانداز است كه «اَللّهُمَّ أهْل الْكِبرياء و العَظمة و أهل الْجود و الجَبروت و أهل العفو و الرَّحمَة و أهل التَّقوى و المـَغفرَة…» ديگربار جمع مىگردد. پس سزاست كه قدر آن را بشناسيم و اين فرصت طلايى را ارج نهيم؛ چون ما را دستور چنين است كه :

«فرصتهاى خير را غنيمت شماريد كه چونان ابر به سرعت در گذر است.»

 

اين اغتنام فرصت امرى است كه به بيانات گوناگون در كلام پيشوايان معصوم ما مورد تأكيد قرار گرفته است. اميرالمؤمنين ۷

مىفرمايد :

 

«هان، اى مردم! لحظهها را غنيمت بشماريد پيش از آنكه پشيمانى شما را دست دهد و پيش از آنكه (به فرمودهى قرآن) (كسى از شما بگويد كه: واحسرتا بر آنچه كه دربارهى خدا فروگزار نمودم… * و يا اينكه بگويد: اگر خداوند مرا راه مىنمود، من از شمار پرواپيشگان بودم * و يا اينكه در هنگام ديدن عذاب و رنج اُخروى بگويد: اگر مرا فرصتى دوباره دست دهد و برگشتى در كار باشد، از جملهى نيكوكاران خواهم بود).»

 

 

در همين زمينه پيامبر اكرم ۶مىفرمايد :

 

«آنكس كه درِ خيرى به رويش گشاده مىگردد آن را غنيمت شمارد؛ چرا كه نمىداند چه زمان آن در به روى او بسته مىشود.»

 

 

 

 

 

خلاصه آنكه :

فرصتها را بايد مغتنم دانست.

اين فرصتها به سرعت از دست مىرود.

لحظهلحظههاى زندگى را بايد غنيمت شمرد پيش از آنكه از دست برود و پشيمانى حاصل آيد كه ندامت در آن ميان سودى ندارد.

آيات قرآنى با روشنى و صراحت، اين پشيمانى را ـ براى آنكس كه فرصتها را از دست داده ـ بههيچوجه مفيد و مؤثّر نمىداند.

 

اينك بنگريم كه مىخواهيم با فرصت طلايى ماه رمضان چه كنيم:

امّا اين نكته را كه چرا حالِ اين فرصت زمانى از ديگر احوال زمانه جداست، پيشوايمان امام سجّاد ۷ بيان داشته است . رمضان

ماه روزه، ماه اسلام، ماه پاكى، ماه خلوص، ماه عبادت و بندگى، ماه نزول قرآن و ماه داراى شب قدر است كه خود از هزار ماه ارج و قدرى افزونتر دارد. دقّت در هر يك از اين تعابير مىتواند نشاندهندهى والايىِ اين فرصتِ زمانىِ زودگذر باشد و بدانيم كه «هدر دادن فرصت،

چيزى جز غصّه و درد و رنج نيست.»

 

اينك در اين ماه چه كنيم تا معلوم آيد كه قدرشناس اين فرصت بودهايم؟ بهتر است كه سخنى از خود در ميان نياوريم و به بيانِ راهگشايانهى پيشوايمان امام سجّاد ۷بسنده كنيم كه :

در آغاز شناختى جامعالاطراف از اين ماه به عمل آوريم.

همهوقت و بهويژه در اين ماه، از ارتكاب جرايم و محرّمات دورى كنيم.

تمامى جوارح خويش را در راه جلب رضايت خداوند بهكار گيريم تا آنجا كه :

گوش ما از شنيدن لغو، چشم ما از ديدن لهو، دست ما از ارتكاب معاصى، پاى ما از رفتن به خطا باز ايستد و شكم را از حلال، سير داريم و زبان را به حلاوت ذكر خدا شيرين نماييم.

در اين ماه، روا و سزاست كه :

گرايشمان به تمامى، جلب ثواب باشد.

گريزمان از خشم و غضب خداوند باشد.

بندگىمان از پيرايهى ريا و تظاهر پاك باشد.

خداى را به وحدانيّت شناسيم، شريكى براى او نگيريم و معبودى جز او براى خود ندانيم.

نماز را در اوقاتش و بر مبناى آموختن از پيامبر۶ بهجاى

آوريم.

با ارحام و خويشان خويش، پيوند برقرار كنيم.

با همسايگان خويش به بذل و بخشش و هديهفرستادن رابطه برقرار نماييم.

اموالمان را، با پرداخت حقوق ويژهى شرعى، پاكسازى كنيم.

با آنان كه به ما پشت كرده و از ما بريدهاند، پيشگام پيوندى دوباره باشيم.

با آن كس كه به ما ستمى روا داشته، از درِ مروّت و انصاف درآييم.

آن را كه با ما دشمنى كرده، با دوستى و مهربانى بنوازيم.

و خلاصه در يك كلام از خدا بخواهيم كه :

 

«هيچگاه تنى از فرشتگان توـ كه مأمور گزارشگرى كردار و رفتار ماست ـ جز با خبر بندگى و پىجويىِ راههاى يافتن قرب جوار حضرتت، از ناحيهى ما، نزد تو نيايد.»

 

 

خلاصه، اين است گوشههايى از راه و رسم بهجاى آوردن حقّ نمك در آموزههاى دينى ما در ماه مبارك رمضان كه عرصههاى گوناگونى را در اين «فرصت طلايى» پوشش مىدهد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 ۲ بازگشت

در اين فرصت ـ كه شب گذشته با صفت «طلائى» به آن اشاره شد ـ از جمله بهترين آداب و اعمال، توبه و انابه و بازگشت بهسوى خداى متعال است كه در جاى خود، از جمله مفاهيم ارزشى مهم در عرصهى تربيت دينى است.

توبه دو طرف دارد: يك طرف آن خداست كه به فرمودهى قرآن: (اوست كه توبه را از بندگان خويش مىپذيرد.) پذيراى توبه است

تا جايىكه: (بندگان توبهكار را دوست دارد.) در اينباره، كار خدا تا

بدانجا بالا و والاست كه حتّى انسانى كه اعمالش مخلوطى از صالح و ناصالح است نيز، مىتواند ـ و چه بسا كه بايد ـ اميدوار باشد كه خداى متعال، توبهى او را بپذيرد؛ چرا كه :

 

(ديگرانى كه به گناهان خويش اعتراف نموده و عمل صالح خود را با اعمال ناصالح درآميختهاند، چه بسا كه خداوند توبهى ايشان را نيز پذيرا باشد.)

 

اين در طرف اوّل؛ كه خداوند پذيراى توبه است، بندگان توبهكار خويش را دوست دارد و همگان ـ حتّى آنان كه گناه و عمل صالح را به هم درآميختهاند ـ نيز مىتوانند به پذيرش توبهى خود اميدوار باشند؛ چرا كه خداوند در اوج مهربانى قرار دارد، هم توبهپذير است، هم مىبخشد و هم به رخ نمىكشد. امام پنجم۷ اين مسأله را چنين تشبيه مىنمايد :

«اگر مسافرى در شب تار، تمامىِ زاد و راحلهاش را گم كند و آنگاه اين گمكردهى خويش را پيدا كند، چگونه خوشحال و شادمان مىگردد! آنگاه كه بندهاى گنهكار در پيشگاه خدا توبه مىكند و بهسوى حضرتش بازمىگردد، خداوند به مراتب بيش از آن مسافر مسرور مىگردد.»

 

امّا طرف دوم كه انسان توبهكار است، او نيز بايد بهگونهاى عمل كند كه زمينههاى اميد به پذيرش توبه را براى خود، هر چه بيشتر و بيشتر فراهم آورد. پيشوايان دينى قواعدى روشن و عملى در اين باب به ما آموختهاند و براى روشنشدن مسيرى كه انسان توبهكار بايد در آن گام نهد، يادآور شدهاند كه :

 

«توبه و بازگشت بهسوى خدا چهار مرحله دارد: ] ۱ [در قلب به واقع پشيمانى از گناه داشته باشيم، ]۲ [ اين ندامت را به صورت استغفار و طلب بخشش از خداوند بر زبان آوريم، ] ۳[ آنگاه دست و پا و جوارح خويش را به لازمه و متناسب با اين بازگشت بهكار گيريم، ] ۴[ در گام نهايى تصميم گيريم كه ديگر به اين ورطه باز نگرديم.»

 

در اين صورت مىبينيم كه اين طرف دوم است كه بايد تكليف خويش را با انتخاب رويكردى صحيح روشن كند؛ چرا كه طرف اوّل كار خود را كرده و در جايگاه پذيرش توبه جاى دارد.

روايتى شگفتانگيز از پيامبر رحمت در زمينهى اين توبهپذيرى خداوندى بيان گرديده است، آنجا كه مىفرمايند :

«آنكس كه يك سال پيش از مرگش توبه كند، مورد بخشش خداوند قرار مىگيرد. (لختى بعد مىفرمايند:) كسى كه يك ماه قبل از مرگش زبان به توبه گشايد، خداوند او را مىبخشد. (بعد از تأمّلى مىفرمايند:) آن كس كه فقط يك ساعت پيش از مرگش اظهار توبه كند، مشمول بخشش خدا مىگردد. (و در آخرين قسمت بيان خويش با اشارهى دست به گلوگاهـ كه كنايه از لحظهى جان به لب رسيدن استـ مىفرمايد:) خدا چنين كسى را مىبخشد.»

 

روشن است كه اين كلام، هرگز براى بىباك نمودن ما در گنهكارى نيست؛ چرا كه هيچ كس نمىتواند يقين كند كه حتماً مشمول

اين عنايت حق خواهد شد، ضمن آنكه هيچ تضمينى هم بر توفيق توبه در آن لحظه براى فرد وجود ندارد و كسى نيز از زمان مرگش آگاه نيست. در اينصورت، بياناتى از اين دست براى آن است كه انسان گنهكار در هر وضعى كه هست، اوّلا تشويق به توبه و بازگشت گردد، ثانيآ هرگز نوميد از رحمت و مغفرت خداى متعال نباشد و زيادىِ معصيت، او را با پديدهى يأس روبهرو نگرداند.

امام صادق ۷گزارش ديگرى از اين توبهپذيرىِ خداى متعال مىدهد و مىفرمايد :

«آن هنگام كه آدم چگونگىِ تسلّط شيطان بر انسان و نحوهى رويارويى با وى را جويا شد، خداوند فرمود :

 فكر و تصميم گناه را براى فرزندان تو نمىنويسم و اگر كسى مرتكب گناه گرديد، تنها يك گناه برايش درج مىگردد.

 فكر و تصميم به عمل صالح و نيكوكارى را ـ حتّى اگر عمل نكرد ـ براى او مىنويسم. و اگر بدان عمل كرد، به ده برابر آن برايش درج مىكنم.

آدم درخواست نمود: خداوندا! مرا در اين زمينه آگاهى افزونتر عنايت فرما. خداوند فرمود :

 اگر آدمىزادهاى گناه كند و آنگاه استغفار نمايد، من او را مىآمرزم و از گناهش درمىگذرم.

آنگاه كه آدم درخواست پيشين خود را تكرار كرد و طلب افزونى اطّلاع در اين باب نمود، خدايش فرمود :

 من راه توبه رابراى آنان گشودهام وآن را چنان شمول وگسترشى دادهامكه تا لحظهى جاندادن،ايشان را در ميان گيرد.

 

وقتى آدم اين كلام را شنيد، عرضه داشت كه: خدايا اين مرا كفايت مىكند.»

 

بر آنَم كه تا سرحدّ امكان در اين گفتارها از خود چيزى نگويم و مىكوشم تا در پناه كلام راهگشاى پيشوايان دينمان حركت كنم. بدين روى، از روايات، ايشان بسيار سود مىبرم. اميرالمؤمنين ۷در نيايشى از پيشگاه خداوند مىخواهد كه :

«خدايا، آنچه را كه تو بهتر از من بر آنها آگاهى، بر من ببخشاى و چنانچه بار ديگر بر آنها بازگشتم مغفرت خويش را شامل حالم قرار ده.

خدايا، آنچه را كه با خود عهد كردم كه در پيشگاهت انجام دهم و تو در اين زمينه وفاى عهدى در من نديدى، بر من ببخشاى.

خدايا،آنچه راكه به زبان،ابزارنزديكشدن به تو قرار دادم ودرقلب با آناز درِ ستيز ومخالفت برآمدم،برمن ببخشاى.

خدايا، اشارههايى كه با گوشهى چشم به اين و آن نمودم، سخنانى كه به بيهودگى بر زبان راندم و گرايشهاى نابجاى درونىام و لغزشهاى زبانم را بر من ببخشاى.»

 

و خدا را كه چه بسيارند در شيوهى زندگى روزانهى ما نگاههاى

اشارتآميز، سخنان بيهوده، دلْخواستههاى نابجا و لغزشهاى زبانى ناروا!

حال اگر در آيات و روايات ما آمده كه خداوند توبهپذير است، بازگشت بهسوى او در چنين عرصههاى خطرناكى مىتواند كارساز باشد و صحيفهى سياه عملكرد انسانهاى گنهكار را بار ديگر سفيد و متلألا گرداند.

بد نيست در پايان اين بخش، به آفت مهمّى نيز اشاراتى رود كه مىتواند سدّ راه گردد و ما را از اين خير كثير محروم سازد :

 توبه را تأخير انداختن، انسان را در دام فريبكارى مىاندازد و در بند حيرت و سرگردانى گرفتار مىسازد كه امام فرموده :

«تأخيرانداختن توبه، فريبخوردن است و پىآمد آن حيرت.»

 

اين هر دو، ابزار دست شيطان است؛ هم فريب مىدهد و هم تأخير در توبه را موجب مىشود در روايات، از «مسوّف توبة» به بدى و نابكارى ياد شده است تا آنجا كه فرمودهاند :

«تأخيركننده در توبه، از خطرِ دررسيدن مرگ در جايگاهى بسيار حسّاس و خطير قرار دارد.»

 

 

امام على ۷اين تسويف را صريحآ كارِ شيطان مىداند و مىفرمايد :

«بايد كه بندهى خدا از ناخشنودىِ او بهراسد، خويشتن را اندرز دهد و توبه را جلو اندازد و بر تمايلات نفسانى چيره آيد؛ چرا كه زمانِ در رسيدن مرگ بر او پوشيده و آرزوهايش در كار فريب اويند. شيطان بر او گماشته و ايستاده تا نافرمانىِ خداوندى را در نظرش بيارايد و آنگاه كه وى مرتكب گناه گرديد، وى را به توبه دلْخوش و اميدوار سازد و آن زمان كه قصد توبه كرد، تا آنجا كه مىتواند، اين چارهجويى را به تأخير بيندازد.»

 

فقط حقايق نهفته در اين كلام نورانى را شماره مىكنيم كه عبارتاند از :

۱٫ هشدار انسانها به خداترسى و تقوىپيشگى

۲٫ ضرورتِ پنددهىِ انسان به خود

۳٫ تأكيد بر پيشانداختنِ توبه

۴٫ چيرهآمدن بر اميال و خواستههاى ناروا

چرا انسان بايد چنين كند؟ بدان روى كه :

 

۱٫ سرآمد و مرگش از او مخفى است.

۲٫ درازىِ آرزوهايش او را مىفريبد.

۳٫ شيطان هم در اين ميانه مأمور اوست.

شيطان چه مىكند؟ بايد دانست كه :

۱٫ گناه را براى انسان مىآرايد تا مرتكب شود.

۲٫ وى را به توبه، دلْخوش و اميدوار مىسازد.

۳٫ به گونههاى مختلف انجام اين چاره را به تأخير مىاندازد.

به ياد داشته باشيم كه مولايمان امام سجاد ۷در اين مناجات سحرگاهى، با يادآورى همين مسئله، همراه نشدن با تائبان را بلاى بزرگى بر مىشمارد و مىفرمايد :

«خدايا مرا چه شده هر زمان كه با خود مىگويم درونم سامان يافته و به مجالس توبه كنندگان نزديك شدهام حالتى برايم پيش مىآيد كه گامهايم را مىلرزاند و ميان من و خدمت تو حائل مىگردد.»

 

پس رواست كه در اين شبها از خدا بخواهيم كه خدايا:

«مرا به مقام توبه به درگاهت نايل فرما.»

 

اميد كه خداوند بر ما رحم آورد و در اين فرصت طلايى رمضان به همگان توفيق توبه را نصيب نمايد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مغفرت

از جمله واژههاى مطرح در نيايشها كه در بسيارى از موارد همراه با توبه در ميان مىآيد، لغت «مغفرت» است، كه بهويژه رهآورد لبريز ماه رمضان نيز برشمرده شده است. پيامبر ۹ در جمعهى پيش از آمدن اين ماه فرمود :

«هان، اى مردم! ماه خدا همراه با بركت و رحمت و مغفرت به شما روى كرده است.»

 

اگر بدانيم كه پىآمد و ثمرهى توبه، آنجا كه خدا بخواهد آمرزش است، آنگاه هم به توبه روى مىآوريم و هم مغفرت را اميد مىبريم. چرا كه ايندو واژه در فرهنگ دينى با هم گره خورده است. اميرالمؤمنين ۷مىفرمايد :

 

«توبه همپاى آمرزش است.»

 

اين همراهى و همپايى نشان از آن دارد كه خداوند، زمينه را براى آمرزش و گذر از گناه انسان، از هر جهت فراهم آورده است. واژهى «انابه» نيز بار پشيمانى را در دل دارد؛ يعنى عضوى مهم از عناصر چهارگانهى ضرور در آيين توبهورزى است كه پيش از اين بدان اشاره رفت.

اين بازگشت بهسوى خدا با حال پشيمانى، در فرهنگ ارزشى اسلام تا بدانجاى مطرح است كه اميرمؤمنان مىفرمايند :

«اگر مردم زمانى كه گناه مىورزند، توبه نموده و استغفار پيشه كنند، نه به عذاب گرفتار مىشوند و نه هلاكت آنان را در ميان مىگيرد.»

 

يعنى كه ميان عصيان، انابه، استغفار از يك طرف و بركنار ماندن از عذاب و هلاك از طرف ديگر، پيوندى عميق برقرار است. در اين صورت، اين نوميدى از رحمت خداست كه جاى شگفتى و سؤال دارد و همين امر سبب شده كه آن امام همام ۷بفرمايد :

«در شگفتم از آن كس كه نوميدى وى را دست مىدهد و حال آنكه همراه او راه نجاتى به عنوان استغفار قرار داده شده است.»

 

 

 

قرآن مجيد در اين زمينه اطمينان خاطر مىدهد كه :

 

(هر آنكس كه راه عمل نادرست در پيش گيرد و يا بر خود ستم روا دارد و به دنبال آن، از خداوند طلب آمرزش نمايد، خدا را بخشايندهى مهربان خواهد يافت.)

 

 

توجّه به اين نكته ضرورى است كه در فرهنگ دينى، از گناه بهعنوان «ستم بر خود» ياد مىشود. اين تعبير جاى تأمّل دارد كه چهبسا فرد به انگيزهى بهرهورى و كام جويى، عمل گناهآلودهاى را انجام مىدهد، حال آنكه واقعيّت چيز ديگرى است. در اين صورت اگر انسان بخواهد بهواقع جلب منفعتى براى خويش نمايد، بايد از ارتكاب گناه دورى گزيند و بر آن انديشهى نارواى بهرهمندى، خطّ بطلان كشد. جملهى:

 

«خدايا، بر خود ستم روا داشتم و از رهگذر نادانىام بر تو جرأت ورزيدم.»

 

 

در دعاى كميل، گواه صادقى بر درستى اين سخن است. جالب آنكه در نگرش دينى، ريشه و اساس اين ستم بر خود، ناآگاهى دانسته شده است. عبارت :

 

«خدايا، بر بندهى نادان خويش رحم آور.»

 

 

 

در دعاى افتتاح و عبارت :

 

«خدايا، از رهگذر نادانىام بر تو، به ارتكاب گناه مبادرت ورزيدم.»

 

 

در دعاى كميل، بيانگر اين حقيقت مىباشند. امام اميرالمؤمنين ۷در زمينهى رحمت و مغفرت خداوندى مىفرمايد :

 

«خدايا، من اميد آن دارم كه تو مرا بهسوى گنجينههاى رحمت و مغفرت رهنمون گردى.»

 

 

و نيز در بيانات ايشان آمده است كه :

 

«چنين نيست كه خداوند، درى بهنام توبه را براى بندهاى بگشايد، امّا راه مغفرت و بخشايش را بر او ببندد.»

 

 

اين مطلب آنجا مطرح مىگردد كه حضرتش پيش از اين يادآور گشودهشدن باب شكر و ثمرهى آن يعنى زيادتى و نيز باب دعا و پيامد آن يعنى اجابت شدهاند.

در پايان اين گفتار، توجّه به دو نكتهى اساسى ضرورى است :

اوّل آنكه ما را نرسد تا براى خدا قاعدهتراشى كنيم؛ چرا كه (او

درباره كارش مورد سؤال قرار نمىگيرد) ؛ ضمن آنكه حكيم است و

كارها را به حكمت به انجام مىرساند.

دوم آنكه توبهپذير بودنِ خدا و موضوع مغفرت با همهى گسترهى آن، هرگز مجوّزى براى گناهپيشگى نيست؛ زيرا همين خدا است كه:

«در موضع عفو و رحمت، مهربانترين مهربانان است؛ امّا در جايگاه تنبيه و مكافات هم سختترين مكافاتكنندگان است.»

 

در پايان اين بحث ياد آور مىشويم كه حالِ انسانى كه از يك سو خود و گناهان خويش را مىبيند و از سوى ديگر گستره ى مغفرت حق تعالى را مىنگرد، دقيقاً حال همان كسى است كه امام سجاد ۷به وصف آورده است، آنجا كه به پيشگاه خداوند عرضه مىدارد:

«آقاى من! من چيزى از تو درخواست مىكنم كه سزاوارش نيستم، امّا تو در خور پرهيزگارى و شايسته آمرزشى. پس مرا بيامرز و بر من، آن نگاه عيب پوش خود را بيانداز تا بر زشتى هايم پرده افكند و آنها را بر من ببخشاى و آن اعمال را بر من ـ خرده ـ مگير، كه تو داراى احسان هميشگى و گذشت

بزرگ و بخشايش بزرگوارانه هستى.»

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 ۴ پارسايى و پرواپيشگى : «ورع»

در آخرين جمعهى ماه شعبان، پيامبر خدا ۶سخن از ماه رمضان در ميان آورد و بخشى از ويژگىهاى اين ماه را برشمرد. حضرتش در پاسخ به اين پرسش كه:

برترين اعمال در اين ماه چيست؟

فرمودند :

«پارسايى و پرهيز از آنچه خداوند نهى نموده است.»

 

شبهاى پيش گفته شد كه اين فرصت زرّين را در ماه مبارك بايد مغتنم شمرد و توبه پيشه كرد و مغفرت را درخواست و انتظار كشيد. پيرامون هر يك از اين سه سرفصل، گفتوگويى كوتاه به عمل آمد. اينك به اينجا مىرسيم كه ورع بهترين خصلتى است كه مىتوان در اين دوران طلايى از آن بهره جُست. شبها هم در بخشى از

نيايشى كه بدان مشغوليم (ابوحمزه)، عرضه مىداريم كه:

«خدايا، ما را آن پارسايى عطا كن كه از پهنهى عصيان تو دورمان دارد.»

 

حال بنگريم كه اين ورع در آموزههاى دينى به چه معنا آمده است. به نظر مىرسد كه ورع عبارت از نيروى بازدارندهى درونى است كه انسان را از ارتكاب گناه جلوگير مىشود و خود، از واژههاى اساسى و مطرح در اخلاق عملى اسلام است. انسانِ بهرهمند از اين نيرو را «وَرِع» گويند. اين نيرو از درون موجب مىشود تا ما از گناه فاصله بگيريم، از اينرو اين كانون به عنوان يكى از مهمترين اهداف شيطان، مورد حملهى او و كارگزارانش بهصورتهاى گوناگون است تا به هر صورت، ما را از درون تهى سازد و اين نيرو را از ما باز ستاند و حال آنكه تهىشدن از اين خصلت همپاى بىدينى است و :

«آنكس كه از ورع تهى گردد. دين باورىِ خويش را تباه كرده است.»

 

از جمله خواص اين ورع به عنوان نيرويى بازدارنده در درون، ساماندهى و تدارك بيرونى زيبا و دوستداشتنى براى انسان است تا جايىكه :

«زيبايىِ انسان مؤمن در ورع او جلوه مىنمايد.»

 

و :

 

«نشانهى ديندارىِ بنده، همين پارسايى و پرواپيشگىِ اوست.»

 

و :

«پارسايىِ مردم با ايمان، در عملِ ايشان آشكار مىگردد.»

 

دهها روايت ديگر در اين باب آمده كه جملگى بر آناند تا انسانها با تدارك درونى آباد و بهرهمند از اين ارزش والا، بيرون خويش را آبادان نمايند.

و اين، درست در نقطهى مقابل ريا و سمعه است كه همواره ظاهرى سامانيافته را بدون بهرهمندى از ريشهى درونى بهبار مىآورد و چندان پايه و مايه ندارد. به همين جهت است كه در دعا، از خدا مىخواهيم كه :

«پروردگارا، قلبم را از هجوم ريا و شكّ و سمعه در دينت، خالى و دور نگه دار.»

 

در روايات، اين تعابير در مورد ورع بهكار رفته كه نگاه دقيق به هريك از آنها، ابعاد زيادى از اين واژه را روشن مىنمايد :

«سپر محافظ»، «بهترين لباس»، «بهترين همنشين»، «والاترين

عمل»، «اساس ايمان»، «راهنماى رستگارى»، «اساس تقوى»، «بهترين امور دين»، «نشانِ ديندارى»، «زينت ايمان»، «سرمنزل ايمان»، «زاد و توشهى اُخروى»، «اصلاح دين و انسان»، «عامل صيانت نفْس»، «پناهگاه» و دهها تعبير بلند ديگر كه هر يك از منظرى ويژه، بيانگر بار ارزشى اين خصلت پسنديده مىباشد، تا جايىكه امام على ۷مىفرمايند :

«هر كه دوستدار ماست، بايد چونان ما عمل نموده و جامه ورع در بر كند.»

 

واژهى جُلباب كه در اين حديث بهكار رفته به معنى پيراهن است. ريشهى اين لغت، جَلَبَ است، يعنى: بهسوى خود كشانيدن. بدين روى، خاصيّت ورع آن است كه مردم را بهطور طبيعى بهسوى دارندهى اين ويژگى ارزشمند مىكشاند. از اينرو شايد بتوان گفت كه بهرهمندى از اين خصلت، مصداقى روشن و نشان تحقّق اين دستور دينى است كه :

«مردم را به غير از طريق زبانهايتان، به دينباورى فراخوانيد.»

 

اينك كه سخن از ورع و پروا در ميان آمد، برخى هشدارهاى پيشوايان دين را نيز در اينباره مرور مىكنيم.

رسول خدا ۶فرموده است :

 

«اگر آنقدر نماز بخوانيد تا چونان كمان خم شويد، اگر روزه بگيريد تا چون چوبهى تير تراشيده شويد، خدا اين اعمال شما را جز با ورع پذيرا نيست.»

 

 

عمروبنسعيد از جمله شيعيان دوستدار امام صادق۷ است. به حضرتش عرضه مىدارد كه: من تنها هر دوسال يك بار شما را ديدار مىنمايم. خوب است به من سفارشى فرماييد. آنحضرت درخواست او را اينچنين اجابت مىفرمايند كه :

 

«من تو را به تقوى، ورع و تلاش (در راه خدا) سفارش مىكنم. و بدان كه كوششى كه در آن ورع نباشد، راه به جايى نخواهد برد.»

 

امام سجّاد ۷مىفرمايند :

«آنگاه كه ورع در ميان نباشد، ديندارى از ميانه پاى در مىكشد.»

 

رسول خدا ۶مىفرمايند :

«همنشينان خداوند در رستاخيز، آنها هستند كه در دنيا ورع و زهد پيشه كردند.»

 

هم ايشان مىفرمايند :

«دو ركعت نماز همپاى ورع و پارسايى، از هزار ركعت نماز آنكس كه پارسايى و بىپروايى را به هم آميخته، ارزشى

والاتر دارد.»

 

نگاهى دوباره به اين بيانات به ما هشدار مىدهد كه :

 بندگى بىورع، راه به جايى نمىبرد.

 كوششوتلاشبدونبهرهگيرىاز ورع،بهمقصدخودنمىرسد.

 ديندارى با ورع رابطهاى ناگسستنى دارد.

 ورع با ناخالصى قابل جمع نيست.

چرا پيامبر ۶فرمودند: «برترين اعمال در ماه مبارك رمضان ورع است»؟ پاسخ به اين پرسش را شايد بتوان از گفتوگوى حضرت موسى ۷با خداى متعال نيز بهدست آورد كه بنا به گزارش رسول خاتم ۹ :

«خداوند به حضرت موسى ۷وحى فرستاد كه من همه را جز دارندگان ورع حسابرسى مىنمايم؛ چرا كه از پرسش از ايشان شرم دارم. موسى! من ايشان را گرامى مىدارم، تكريمشان مىكنم و بدون حساب و حسابرسى، راهىِ بهشتشان مىكنم.»

 

آيا كلامى دلانگيزتر از اين سراغ داريد كه نور اميدى اينچنين را در دل راه دهد و مشعلى چنين فروزان را در درون برافروزد؟ اينك پيش بهسوى تدارك درونى آباد در پرتو ورع، و برونى سامان گرفته از اين آبادانى درون!

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مراقبه

شبهاى پيشين سخنانى در زمينهى توبه و مغفرت و ورع در ميان آمد كه همه جا از آبشخور پُرآب و زلال بيانات پيشوايان دين سيراب مىشد و هرگز سخنانى خودبافته نبود. حق نيز همين است كه فرصت طلايى ماه رمضان به بيهودهسرايى از دست نرود و تنها كلام اميران ميدان سخن در ميان باشد تا كارساز افتد و بر جانها نشيند و در دلها خانه كند. من با اين اميد زبان به سخن مىگشايم و دقايقى در فاصلهى دو بخش دعاى ابوحمزه، حلاوتِ نشسته بر كام نيايشگران دلسوخته را باز مىستانم و حال و هواى خلوت با خداوند و نجواى با او را به شناخت برخى ارزشهاى مطرح در عرصهى فرهنگ دينى بدل مىنمايم؛ باشد كه احساس و عقل و عاطفه و بينش ما به هم درآميزد و در اين شبهاى نور، برايمان قدر و ارجى فراهم آورد.

امشب، به مناسبت، سخن از مراقبه در ميان است. مراقبه، از

جمله حالاتى است كه انسان را در توبه پايدار مىسازد، ورع را براى او حفظ مىنمايد و اميد به مغفرت را در وى افزايش مىدهد تا جايى كه خود را در معرض اين بخشايش الاهى احساس كند. در همين آغاز، توجّه داشته باشيد كه منظور از اين واژه بههيچوجه انديشهى صوفيانه و اعمال درويشى نيست؛ بلكه منظور از آن بيدارى و هشيارى و تيزبينى است كه انسان به شدّت، مراقب اعمال و رفتار خويش از ريز و درشت باشد تا جايىكه بروز اين حالت، پيشاپيش او را به ميدان محاسبهى نفس بكشاند، قبل از آنكه در جهان واپسين، براى اين امر در محضر الاهى قرار گيرد.

از جمله نامهاى خداى متعال، «رقيب» است از ريشهى «رَقَب» كه به معنى محافظ و مراقب است. براى اين ريشه معنى انتظار نيز گفته شده است. ترقّب به معنى انتظار كشيدن است. قرآن مجيد، آنجا كه حال و روز حضرت موسى ۷ را در مصر ترسيم مىكند، از اين واژه استفاده كرده و فرموده است :

«موسى در آن شهر با حالتى ناامن و چشمانتظار، شب را بهسر آورد.»

 

به هر حال، خدا رقيب است يعنى مراقب و حافظ اعمال ماست و چيزى از او پوشيده نيست.

طبيعى است كه انسان در قبال چنين نيروى مراقب و محافظى بايد اعمالش را كنترل كند و زير نظر داشته باشد. در فرهنگ دينى، به

اين مسأله مراقبت مىگويند و انسان بايد بداند كه :

(سخنى نمىگويد مگر آنكه دو مأمور گزارشگر با نامهاى رقيب و عتيد نزد او هستند.)

 

و اين مراقبان گزارشگر بر اساس مأموريّت خود همواره در كار ثبت و ضبط عملكرد هاى ما اقدام مىكنند. خداى متعال به حضرت عيسى ۷وحى فرمود كه:

«عيسى! در هر حال كه هستى، مرا مراقبت نماى.»

 

يعنى در تمام حالات، انسان بايد اينچنين باشد. اين تنها يك كار مكانيكى نيست بلكه مىطلبد كه دقّت و امعان نظرى همهجانبه روى تمامى رفتارها و انديشههاى خود ـ از فكر تا عمل و از درون تا بيرون ـ داشته باشد، چرا كه بيرون، هرگز بدون اصلاح و دگرگونى درون، سامان نخواهد گرفت.

اميرالمؤمنين ۷مىفرمايد :

«از خود بر خويش مراقبى بگمار.»

 

به اين گزينش مأمور بر نفْس، «مراقبت» گفته مىشود. هم ايشان مىفرمايند :

«خدايش رحمت كند آن كس را كه… مراقب پروردگار خويش بوده و بر گناهان خود ترسان باشد.»

 

 

 

به هر صورت اين احساس ـ كه فرد همواره زير ديد نافذى قرار دارد كه كوچكترين اعمال او حتّى خطورات فكرىاش نيز از ديدرس آن نيروى مراقب پنهان نمىماند ـ به يقين نقش عمده و سازندهاى در اصلاح ساختار تفكّر و رفتار وى خواهد داشت. در يك جمله : مراقبت نفس يعنى انسان بكوشد تا چنين حالتى زيبا و اثرگذار را در خود تدارك نمايد.

براى آنكه بتوانيم بر اين بلندا جاى گيريم و اين ارزش را در خود بهبار آوريم و تقويت كنيم، بايد اين دستور را پيش چشم داشته باشيم :

«عبادت كن خدا را، چونان كه او را مىبينى؛ كه اگر تو او را نمىبينى، او تو را مىبيند.»

 

و به فرمودهى قرآن :

(آيا نمىداند كه خدا او را مىبيند؟)

 

هر چه اين احساس در انسان ريشهدارتر و شديدتر باشد، آن حالت مراقبت ـ كه تجلّى بيرونى آن است ـ افزونتر خواهد بود. ثمرهى قوّتگرفتن اين نيرو در درون، بنيانگرفتنِ هر چه بيشترِ همان ورع به عنوان عنصرى نگاهدارنده در نهاد انسان است؛ ضمن آنكه به نظر مىرسد اين دو، نوعى اثر متقابل بر هم دارند. آن ورع، مراقبت را مىافزايد و اين افزايش مراقبت، تقويت ورع را در پى خواهد داشت

و بدينترتيب، انسان در مدارج كمال، روى به بالا مىنهد.

در حديث قدسى آمده كه خداى متعال مىفرمايد:

«بهشت عدن را جايگاه آن كس قرار دادم كه چون تصميم بر معصيت مىگيرد، عظمت مرا بهياد مىآورد و مراقبت مرا پيشه مىكند.»

 

يعنى به اعتبار اينكه زير نظر من قرار دارد و ريز و درشت اعمالش بر من روشن است، از عصيانگرى دورى مىكند. نيز در حديث آمده كه خداوند خطاب به دو ملك موكّل مىفرمايد :

«شما مأمورانِ كنترل ظاهر بندگان من هستيد و من مراقب باطن ايشان هستم.»

 

و اين است رمزى ديگر و نشانى تازه بر آن مِهر خداوندى كه گاه عمل ناپسند بندهاش را به حكمت خود، حتّى از نظر مأموران گزارشگرى كه خود براى اينكار بر انسانها گمارده، پنهان مىدارد كه ادعيه ما گواه اين آبرودارى است.

 

در عين حال، اين بيان زيبا و اميدبخش، ضرورت مراقبتى جامعالاطراف را در پهنهى انديشه و عمل در انسان يادآور مىشود.

به عنوان آخرين نكته در اين گفتار، مىگوييم: از جمله

جلوههاى اين مراقبت، محاسبهى نفْس است كه در آموزههاى دينى به فراوانى به آن پرداخته شده است. بر اين اساس، در يك تقسيم خردمندانه بايد فرصت روزانه را به چهار قسمت بخش كرد :

«انسان عاقل بايد ]روز خود را[ به چهار قسمت بخش كند: پارهاى را در كار مناجات با خداى خويش بهسر آورد؛ قسمتى را در كار محاسبه و رسيدگى به خود باشد؛ بخشى ديگر را در آفرينش خداوندى انديشه كند و بخشى ديگر را هم براى خوردن و آشاميدن صرف كند.»

 

گفتوگو با خداوند، فرصتى است تا انسان از ساحت او نيرو گيرد. حسابرسى فرصتى است تا فرد پيشاپيش در كار خود بينديشد. تفكّر در آفرينش فرصتى است تا در برابر عظمت خلقت سر تعظيم فرود آورده و راه خاكسارى در پيش گيرد. و سرانجام رسيدگى به جهات مادّى زندگى امكان اقدام فعّال و مؤثّر در سه زمينهى ديگر را براى شخص فراهم مىآورد.

بههرحال مراقبت يعنى بيداربودن انسان نسبت به خود و اينكه چه مىكند و پىآمدِ كارهاى او چه خواهد بود. هشدار كه چنين حالتى هرگز با عصيانگرى و طغيانپيشگى قابل جمع نيست؛ كه بانوى دشت كربلا، زينب كبرى ۳ يزيد خيرهسر را نهيب زد كه :

«چگونه مىتوان مراقبت را از آن كس انتظار داشت كه

جگرِ پاكان را زير دندان نهاده و گوشت و پوستش از خون شهيدان روييده است؟»

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

حيلههاى شيطانى

شبهاى پيشين ضمن سخن، گفتوگو از دو ارزش والاى «ورع» و «مراقبت» در ميان آمد و از آنها بهعنوان عوامل درونى و بيرونى در دورى از گناه ياد شد. اينك طبيعى است كه بگوييم اين دو كانون، همواره مورد هجوم شديد و همهجانبهى شيطان است؛ همان ابليسى كه بر فريب و گمراهى انسانها سوگند به عزّت خداوندى را پشتوانهى خود قرار داده و از همان آغاز نشان داده كه چهقدر در اين

كار جدّى است؛ هر چند كه پيشاپيش جمعى را از محدوده اين حمله خارج كرده و هجوم خويش نسبت به آنان را ناكارآمد دانسته است.

حضرت على ۷در توضيح چگونگى بعثت پيامبر اكرم ۶و وضع آن دوران ضمن بيانى هشداردهنده، اين ستيز شيطان با

مسلمانان را ريشهيابى مىنمايد و مىفرمايد :

«من صداى فرياد دلْخراشى را شنيدم و دربارهى آن صدا از پيامبر ۶توضيح خواستم. حضرتش فرمود: اين صداى نالهى شيطان بود كه اينك ـ با گزينش من به پيامبريـ از عبادت و اطاعت خويش مأيوس گرديد.»

 

يعنى گزينش پيامبر اسلام به رسالت، فرياد شيطان را درآورده و نعره او را آسمانگير كرده است. از اينرو طبيعى است كسى كه سوگند بر اغواى آدميان خورده، مسلمانان را بيش از ديگران هدف قرار دهد.

روشن است كه شناخت افزونتر اين دشمن سوگندخورده، نياز به تحقيقى بسيار گستردهتر دارد كه در اين مختصر نگنجد.

امّا چنين نيست كه ما بتوانيم با تكيه بر اين بيت كه :

پدرم روضهى رضوان به دو گندم بفروخت ناخلف باشم اگر من به جويى نفروشم

براى عصيانگرى خويش مجوّزى دست و پا كنيم و براى اين خطاها محملى فراهم آوريم؛ زيرا آدمـ كه خلقتش با شيطانشدنِ شيطان قرين استـ هرگز بهخاطر شكمچرانى گرفتار او نشد؛ بلكه مغلوب يكى از همين حيلههاى ابليس گرديد. يعنى به او و همسرش نويد نادرست داد :

(آيا مىخواهيد شما را به درخت جاودانگى و مُلكى

بىپايان رهنمون شوم؟)

 

بدين سان، وى به آن درخت نزديك شد و از ميوهى آن خورد و آن شد كه شد و به دنبال آن موضوع فرودآمدن به زمين و راندهشدن از بهشت پيش آمد.

 

دقّت در همين مسأله به ما مىفهماند كه چه بسيار دامهايى كه در واقع شيطان براى فريب ما گسترانيده؛ امّا صورتآ با قيافهاى حق به جانب امر را برايمان مشتبه مىنمايد. لذا بايد نسبت به اين نكته بيدار باشيم و كلام صريح و روشن قرآن را به گوش جان بسپاريم كه:

(اى آدمىزادگان! (هشيار باشيد كه) ابليس شما را نفريبد، آنسان كه پدر و مادرتان را از بهشت بيرون راند.)

 

اينك به مناسبت مسائل ارزشى كه شبهاى پيشين مطرح گرديد، به هدايت قرآن، برخى از اين حيلهها و چگونگى عملكرد ابليس را بر مىشماريم تا ببينيم كانون آن ارزشها را هدف مىگيرد.

 (شيطان شما را از تهىدستى بيم مىدهد و به دامن معصيت مىاندازد.)

 

دو حربهى «ايجاد ترس از فقر و تهىدستى» و به دنبال آن

«فرمان به ارتكاب معاصى» از جمله ابزار دستهاى ابليس در ميدان فريب آدمىزادگان است. البتّه تنها حزب شيطان و دوستان همراه اويند كه به اين ايجاد ترس جواب مثبت مىدهند كه :

(شيطان، تنها دوستان خود را مىترساند.)

 

پس نخستين تمهيد در راه خنثى سازى حيلههاى شيطانى آن است كه از دوستى و ولايت او بگريزيم و با شدّت با آن برخورد نمائيم.

 گروهى ديگر هستند كه :

(شيطان ايشان را وعده مىدهد و در بند آرزوها مىاندازد و اين ايجاد هراس در آنان، تنها به منظور فريب ايشان است.)

 

وعده و وعيد، القاى آرزو و سرانجام گسترانيدن بساط و دام فريب، مسائلى است كه در اين آيهى قرآنى، از آنها به عنوان ديگر حيلههاى شيطانى ياد مىشود. بايد اين هشدار قرآن را جدّى بگيريم و هرگز خويش را ايمن از اين هجوم گسترده ندانيم.

آراستن عمل، دام ديگرى است كه به مصداق :

(شيطان عملكردهاى اينان را برايشان مىآرايد.)

 

انسان را به بند مىكشاند. اين آرايه مىتواند هر دو دستهى اعمال پسنديده و ناپسند انسان را در بر گيرد؛ با اين تفاوت كه در عرصهى

عمل نيك، انسان را به ورطهى عجب و خودپسندى بيندازد و در پهنهى اعمال ناپسند، آن را جذّاب و دلْفريب جلوه دهد. البتّه نتيجه در هر دو صورت يكى است و سقوط فرد را در پى خواهد داشت.

حضرت على ۷به زبان نيايش، چگونگى اين آراستن عمل را تبيين مىكند و ضمن آنكه اين كار را ثمرهى دشمنى ابليس برمىشمارد، يادآور مىشود كه :

«من از فريبكارى دشمنم ابليس ـ كه تمايلات نفسانىام را در اين باب آراست ـ نهراسيدم و او نيز به دلخواه خويش مرا فريفت.»

 

ايجاد فراموشى. خاصيّت همنشينى با جمعى كه با ابليس از درِ دوستى و مسالمت و همراهى درآمدهاند، آن است كه در انسان فراموشى بهبار مىآورد. اين غفلت، از يك سوى آن عهد اوّليّهى ما در عالَم اَلَست را در برمىگيرد كه قرآن بدان اشاره دارد و مىفرمايد :

(آيا من از شما پيمان نگرفتم كه راه بندگى شيطان را در پيش نگيريد؛ چرا كه او شما را دشمنى آشكار است؟)

 

و از سوى ديگر، به عنوان هشدار اكيد به كسانى گفته مىشود كه با جمعى همنشين شدهاند كه كارشان بحث و گفتوگوى بىحاصل و مجادلهى بيهوده در آيات و نشانههاى خداوندى است. قرآن به عنوان شيوه مناسب در اين زمينه يادآور مىشود كه :

 

(چنانچه مردمى را ديدى كه به منظور يافتن نقاط ضعف و ايرادگيرى در آيات ما غور و غوص مىنمايند، از آنها دورى گزين تا اين كار را در زمينهى ديگرى انجام دهند. و اگر شيطان تو را دچار فراموشى ساخت، پس از آنكه يادآور شدى، ديگر با اين قوم ستمپيشه منشين.)

 

خلاصه اينكه ايجاد فراموشى نيز در شمار حيلههاى شيطان است كه به جان مؤمنان افتاده و ايشان را از اقدام مناسب در زمينههاى مختلف بازمىدارد.

هدفگيرىهاى ويژه. شيطان بر آن است كه حتّى به جان پيامبران خدا هم بيفتد. با توجّه به اين نكته، بىمقدارى و ناتوانىِ خود را در برابر او بيش از بيش درمىيابيم؛ آنجا كه قرآن مجيد مىفرمايد :

(اى پيامبر! پيش از تو هيچ فرستاده و پيامآورى را نفرستاديم، مگر آنكه شيطان بر آن بود تا در درون ايشان نفوذ كرده و حيلههاى خود را به آنان القا نمايد.)

 

اين هدفگيرى انسانهاى برگزيده و ويژه نشان مىدهد كه ما بايد بهشدّت مراقب اين حيلهگرى و دامگسترى نسبت به خود باشيم؛ چرا كه حتّى برگزيدگان خدا نيز از طمع شيطان ايمن نبودهاند؛ هر چند كه خداوند بههر صورت، ايشان را صيانت نموده است.

 

 القاى دشمنى و اختلاف و درگيرى. قرآن مجيد دام ديگر شيطان را ايجاد نزاع و دشمنى و در نتيجه بروز اختلاف و درگيرى ميان انسانها، حتّى نزديكان و آشنايان، مىداند؛ آنجا كه در داستان حضرت يوسف، از زبان حضرتش بيان مىدارد كه تمامى اين حوادث؛

(پس از آن بود كه شيطان ميان من و برادرانم عداوت و دشمنى پديد آورد.)

 

قرآن در شعاعى وسيعتر، اين برانگيختن دشمنى و اختلاف را كار جارى شيطان مىداند و بندگان خداوند را مورد خطاب قرار داده و يادآور مىشود كه :

(شيطان ميان آنان اختلاف انداخته (ايشان را به جان هم مىاندازد)؛ چرا كه او دشمنى آشكار بر انسانهاست.)

 

 آراستن عمل همراه با مانعتراشى در راه خدا. پيش از اين كمى به توضيح موضوع آراستن عمل پرداخته شد. اينك مىگوييم: چه بسيار اتّفاق مىافتد كه انسان متعهّدى، از سرِ تعهّد دينى و پاىبندى الاهى خود بر آن مىشود تا كار خيرى انجام دهد و در جريان اجراى اين نيّت خود، با انواع موانع روبهرو مىشود و چه بسا كه وجود اين عوامل بازدارنده سبب خستگى او شود تا وى از آن كار باز ماند. بروز اين حالت نشانهى پيروزى شيطان است كه :

 

(… اعمالشان را مىآرايد و از راه بازشان مىدارد.)

 

حضور بر سر تمامى راهها و بستن جهات حركت بر انسان. مىدانيم كه شيطان، از همان آغاز كار و داستان راندهشدن از قرب جوار حق، بر اغواى آدميان سوگند ياد نمود و پشتوانهى اين قسم خود را عزّت خداوندى قرار داد. در جريان اين اغواگرى، از جمله حيلههاى او آن است كه تمامىِ راهها و جهات حركت را بر انسان ببندد، بهطورىكه هيچگونه راه چپ و راست و پس و پيشى براى او باقى نماند و در آن ميان تنها و سرگردان بماند. اين حيرانى خود مقدّمهى غلبهى ابليس و نشان موفّقيّت او در نبرد با آدمىزادگان است. او خود گفته است كه :

(خدايا! من از پيش رو و پشت سر و چپ و راست، ايشان را در ميان مىگيرم، بهگونهاى كه تو بسيارى از آنان را در شمار شاكران نخواهى يافت.)

 

آنچه در اين عناوين هشت گانه آمد، تنها بخشى از حيلههايى است كه شيطان بهكار مىبرد و انسانها را مغلوب خويش مىسازد. چه بسيارند كسانى كه با نخستين سنگاندازى او، از راه باز مىمانند و دستها را به علامت تسليم بالا مىبرند، به طورى كه ديگر نيازى به دامهاى ديگر نخواهد بود و از آن به بعد ديگر چونان مركب سوارى تمامى اختيار و زمام خويش را به دست او مىسپارند. امّا در منطق

قرآن با وجود اين همه ويژگىها، كيد و حملهى شيطان ضعيف شمرده شده است ؛ بهطورى كه وى با قدرتش هرگز توان تسلّط بر

انسانهاى پاك و مخلص را ندارد. شيطان در برابر اينان، پيشاپيش دستهاى نابهكار خود را به نشانهى شكست و به علامت تسليم در برابر آنان بالا برده و با جملهى (جز بندگان مخلص تو) آنان را از

حيطهى اغواگرى خود بيرون دانسته است. خداوند نيز خطاب به او فرموده كه :

(تو بر بندگان مخلص من راه سلطهاى نخواهى داشت.)

پيشوايان دين و معصومين پاكنهاد ما در صف مقدّم اين گروه جاى دارند و به ما نيز آموختهاند كه بگوييم :

«خدايا، از شرّ شيطان راندهشده بر خود، بر دينم، بر دارايىام و بر تمامى آنچه مرا روزى دادهاى به تو پناه مىبرم.»

 

اين بيان، از يكسو نشاندهدهى حوزهى گستردهى اثرگذارى فريبكارى و حيلهگرى شيطان است و از ديگرسو به ما مىآموزد كه دامن مهر خداوندى، مأمنى است كه با رويكرد به آن مىتوان از اين خطر ايمن بود. و چه زيباست اين ترنّم قرآنى كه :

 

(خدايا، از لغزشهاى شيطانى و از اينكه او و يارانش مرا در ميان گيرند به تو پناه مىبرم.)

 

خلاصه آنكه مغلوب حيلههاى شيطانى، از سرِ درد و رنج، خدا را اين چنين مىخواند كه:

«پروردگارا! اگر مرا به جهنّم وارد كنى خشنودى دشمنت شيطان در اين است. و اگر مرا به بهشت درآورى خشنودى پيامبرت در اين كار است. و من به خدا سوگند يقين دارم شادمانى پيامبرت نزد تو، محبوبتر از خشنودى دشمن توست.»

 

از اين رو اميد فراوان مىرود كه سرانجام از عذاب الهى در امان ماند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نگاه به آخرت

در آموزههاى دينى، يكى از راههايى كه مىتواند «ورع» را تقويت كند، «مراقبه» را افزايش دهد و در نتيجه شيطان را نيز به عقب راند، حيلههاى او را خنثى نمايد و دامهاى او را از سر راه برچيند، «نگاه صحيح به آخرت» است؛ امرى كه زير عنوان معاد، حدود ۳ ۱آيات قرآنى را به خود اختصاص داده است.

روشن است كه نخستين ثمرهى اين نگاه ـ اگر بهدرستى صورت پذيرد ـ چنين خواهد بود كه دنيا و آخرت ما، هر دو را آباد مىكند. در مقابل، گرايشهاى يكجانبه به هر يك از اين دو، ضمن آنكه كار را خراب مىكند، از نظر دينى نيز مطلوب نيست.

گام اوّل در اين نگاه آن است كه بدانيم در منطق دين، دنيا نه يكسره مدح شده و پسنديده تلقى گرديده است و نه بهصورت دربست مورد ذمّ قرار گرفته و نكوهيده دانسته شده است؛ بلكه واقعيّت آن است كه در انديشهى اسلامى هم دنياى ممدوح و هم

دنياى مذموم ـ هر يك در جاى خود ـ تعريف شده است.

(جمعى از مردم هستند كه مىگويند: خدايا، به ما در دنيا عطا كن. اينان را در آخرت نصيبى نيست و جمعى ديگر مىگويند: خداوندا، خير دنيا و آخرت را به ما عطا كن و از آتش دوزخ بركنارمان دار.)

 

اين آيهى قرآنى دو نوع گرايش به دنيا را مطرح مىكند :

اوّل، دنيا به تنهايى كه مذموم است.

دوم، دنيا در راستاى آخرت كه ممدوح است.

اگر بتوانيم در اين نگرش، بهاى واقعى را به هر يك از اين دو بدهيم، كار درست و مفيد و ثمربخشى خواهد بود و گرنه، امر به عكس است.

در آياتى كه قرآن دنيا را «دار فريب» مىداند و متاع آن را

«قليل» مىشمارد و حيات دنيوى را «لهو و لعب» تعبير مىكند، به

 

دنيايى نظر دارد كه به تنهايى مطرح مىشود و همه چيز در محدودهى آن خلاصه و تعريف مىشود. صاحبان اين انديشهى غلط مىگويند:

(هيچ چيز جز حيات دنيوى وجود ندارد و ما

برانگيخته نخواهيم شد.)

 

اين نگرش، در تقابل كامل با ورع و مراقبت عمل مىكند كه در صفحات پيشين سخن از آن در ميان آمد؛ زيرا آنجا كه فرد چيزى جز دنيا نمىشناسد، چه ضرورتى براى ورع و تقوى و مراقبت و اين ارزشها وجود خواهد داشت؟ امّا به عكس، نگاه صحيح به دنيا ـ و به تعبير بهتر: از دنيا تا آخرت ـ نقطهى مقابل آن نگرش اوّليّه است و در راستاى تقويت ورع و مراقبت، بسيار كارساز خواهد افتاد.

گروه اوّل :

(كسانى هستند كه دنيا را بر آخرت ترجيح مىدهند.)

 

گروه دوم :

(كسانى هستند كه در اين دنيا نيكوكارى پيش مىگيرند و ـ براى آنان ـ جهان آخرت بهتر است و چه زيباست جايگاه پارسايان.)

 

اين تفاوت در نگرش، پىآمدهايى كاملاً متفاوت خواهد داشت و در ارتباط با آن، هر يك از ارزشهاى مورد گفتوگو بهگونهاى خاص عمل مىكند.

نگاه صحيح به آخرت در دنبالهى دنيا، با همهى ترسيمهايى

كه در فرهنگ دينى نسبت به آن به عمل آمده، به عنوان عاملى بسيار قوى و بهصورت ضريب بالاى تصحيح عمل بر انسان اثر مىگذارد و سبب مىشود تا انسان از فرصت كوتاه حيات دنيوى با تعبير و تلقّى «گذرگاه» بهره گيرد و خود را براى زندگى اُخروى در آن «اقامتگاه» آماده سازد. دين درصدد ترويج اين نگرش است. در اين نگاه، بهرهورىهاى مثبت از دنيا و امكانات آن وجود دارد؛ چرا كه:

(دوستى همسران و فرزندان و انبانهاى انباشته از طلا و نقره و… آراستگى و زينت مردم شمرده مىشود.)

 

امّا اينها هيچ كدام هدف زندگى نيستند؛ بلكه انسانهاى ارزشى بهسوى آن هدف والا خوانده مىشوند كه به تعبير قرآن :

(آيا مىخواهيد شما را به امرى بسيار بهتر و والاتر از آنچه كه پيش از اين ذكر شد، آگاه نمايم؟)

 

يعنى اينكه بهرهورى وجود دارد؛ امّا با هدف آخرتى و نه دنياى مستقل كه :

((اى پيامبر،) به مردم بگو: كيست كه زيبايىهاى خدادادى و روزىهاى پاك را كه خداوند براى بندگانش در ميان نهاده بر آنان حرام داشته است؟ بگو: اين نعمتها براى مردم مؤمن در دنياست و نيز بهطور خالص در قيامت آنان را

شامل مىشود.)

 

خلاصه آنكه نگاه صحيح به آخرت شگفتى مىآفريند و به بيان اميرالمؤمنين ۷ :

«برندهى واقعى كسى است كه دنيا را به آخرت بدهد.»

 

و :

«اگر به رستگارى و والايى آخرت تمايل داريد، از دنيا براى آخرت توشه برگيريد.»

 

و بدانيد كه :

«آنكس كه دنيا را هدف گرفته و بر دين ترجيح داده مورد عقوبت و نكوهش است.»

 

از اين روست كه پيش از اين، عنوان «دنياى مذموم» مطرح گرديد كه دقيقآ برخاسته از راهگشايى پيشوايان دين است؛ يعنى گرايش به دنيا به قيمت روىگردانى از دين و آخرت، امرى نكوهيده و ناپسند است، چرا كه :

«راه و رسم خردمندان، روىآورى به آخرت و روىگردانى از دنيا و شيدايى و دلدادگى به بهشت برين

است.»

 

و در كلام آخر اينكه دعا مىكنيم :

«خدايا، دنيادوستى را از قلبم بيرون كن.»

 

اين جملهى ارزشمند كه در دعاى ابوحمزه آمده، نظر به دنيايى دارد كه خود هدف قرار گرفته و تمامى راهها به آن پايان مىگيرد، يعنى همان كه در اين گفتار، «دنياى مذموم» ناميده شده و سدّ راه آخرت گرديده است.

بههرحال، نگاه صحيح به آخرت، هرگز در كار تخريب دنيا نيست؛ بلكه با القاى بينشى درست مىكوشد تا انسانها با گذر سربلند از دورهى حيات دنيايى خود، با دستى پُر و توشهاى فراوان ـ كه به راهنمايى دين و پيشوايان آن براى خود فراهم آوردهاند ـ پاى در عرصهاى جديد از حيات خود گذارند. اين فضاى نو، به هيچ وجه با حيات پيشين آنها (يعنى حيات دنيوى) قابل مقايسه نيست. خلاصه، نگاه آنان به اين زندگى چنان باشد كه باور داشته و بگويند :

مرغ باغ ملكوتام نىام از عالم خاك چند روزى قفسى بهر تنم ساختهاند

اين مفهوم در روايت معروف نمايانده شده است كه فرمود:«دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است»

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اخلاص

از جمله عوامل مهم كه به عمل ارزش مىبخشد و آن را قابل عرضه مىسازد، تدارك اخلاص است؛ ضمن اينكه اين ويژگى مىتواند ضامن حفظ دو ارزش ورع و مراقبه باشد كه در بخشهاى پيشين مورد بحث قرار گرفت.

خلوص در لغت به معنى صاف و پاكشدن از هر نوع آلودگى است. در آغاز بايد بدانيم كه خداوند، تنها و تنها عبادت خالص و نه توأم با شرك و ناخالصى را پذيراست. جلوهى تامّ و تمام اين

اخلاص را بايد در عبادت و نظام بندگى ديد؛ هر چند كه در ديگر

عرصهها نيز انتظار مىرود كه عمل، خالص باشد و از هرگونه آلودگى و اختلاط و شائبهى ناخالصى، پاك و صاف بماند.

 

در آغاز اين بررسى، به برخى تعابيرى كه در روايات اسلامى دربارهى اخلاص گفته شده توجّه مىنماييم. دقّت شود كه ژرف نگرى در بار فرهنگى هريك از اين واژهها و عبارات مىتواند ابعاد موضوع اخلاص، گستره و نقش اساسى و ضرورى آن را روشنتر سازد.

برترين غايت، نهايت دين، بندگى مقرّبين، ملاك بندگى، سرلوحهى ايمان، راه و روش دانايان، موجب خلاصى، عامل درجهبندى مؤمنان، نهايت يقين و…

از اين تعابير ـ كه در روايات در باب اخلاص بيان شده ـ چنين بهدست مىآيد كه استقرار در بلنداى ايمان، جز با اخلاص امكانپذير نيست و بندگى جز با اخلاص پذيرفته نمىشود.

براى آگاهى از عرصهى گستردهى اخلاص، دقّت در اين كلام اميرمؤمنان ۷بسيار ثمربخش مىباشد، آنجا كه مىفرمايند :

«خوشا بر احوال آنكس كه عمل و علم خود را براى خداوند خالص نمايد و دوستى و دشمنى و انجام و ترك كار و سخن و سكوت و قول و فعلش را بر مبناى اخلاص سامان دهد.»

 

اين روايت، آنسان كه حوزهى فراگيرى اخلاص را مىنماياند، محور اين اخلاص راـ كه خداستـ نيز معيّن مىنمايد.

امام اميرالمؤمنين ۷در زمينهى شيوهى اجرايى براى احراز

اخلاص و دستيابى به اين ارزش والا و نيز تهديدهايى كه مىتواند آن را هدف قرار دهد، چنين فرمودهاند :

«خوشا بر احوال آن كس كه بندگى و نيايش خود را براى خدا خالص نمايد؛ قلب او به آنچه چشمانش ديده مشغول نگردد؛ ياد خدا را به آنچه گوشهايش شنيده به فراموشى نسپارد و دارايىهاى ديگران او را محزون ننمايد.»

 

با كمى دقّت بهخوبى مىتوان دريافت كه ورود در اين ميدانهاى هولناك، اخلاص انسانى را ـ كه ضرورتى انكارناپذير در عرصهى عبادت و دعا و ديگر مقولات ارزشى است ـ هدف قرار مىدهد و نابود مىنمايد. از اينرو، بهتر آن است كه انسان از اصل وارد اين معركههاى خطرناك نگردد تا اساسآ در تيررس اين خطرات مهلك قرار نگيرد.

از منظرى ديگر، رابطهى عمل و اخلاص بهگونهاى است كه در منطق دين، عملِ كمِ خالصانه به مراتب ارزشمندتر از عمل زياد ناخالص است. در گفتههاى خداوند به موساى كليم على نبينا و آله و عليه السلام آمده كه :

«اى موسى! آنچه كه خالصانه براى من صورت گيرد، ارزش مقدار اندكش بسيار زياد است. و آنچه كه براى ديگرى جز من به انجام مىرسد ـ هر چند كه زياد باشد ـ چه بىارزش

و كمبهاست.»

 

قرآن مجيد به حالت نكوهش، سخن از كسانى در ميان مىآورد كه همواره (دوست دارند تا به سبب آنچه انجام ندادهاند مورد ستايش قرار گيرند) ؛ امّا تربيت دينى درست در نقطهى مقابل، از ما مىخواهد كه

بدانيم :

«براى هر امر حقّى باطن و حقيقتى است. و هيچ بندهاى به حقيقت اخلاص نمىرسد، مگر آنكه دوست نداشته باشد بهخاطر عملى كه براى خدا انجام داده، مورد ستايش ديگران قرار گيرد.»

 

وقتى اين دو آيه و روايت در كنار هم قرار گيرد، انسان بهخوبى درمىيابد كه اخلاص چه ارزشى والاست و اساس آن چگونه مىتواند ويران گردد؛ يعنى اين خود محكى است كه ما مىتوانيم خويش و عملكردمان را با آن ارزيابى نماييم و غلّ و غش و ناخالصى خود را در ميدان عمل دريابيم.

در آموزههاى دينى عمل خالص عملى است كه در انجام آن «مقصدى جز ستايش خداوندى در ميان نباشد» . در اين انديشه،

 

 

عبادت خالص آن نحوهى بندگى است كه:

«فرد جز بهخداى خويش اميد نبندد و جز از گناه خود هراسى نداشته باشد.»

 

و بندهى خالص آن كس است كه :

«آشكار و نهانش را با يكديگر تفاوتى در ميان نباشد و ناهماهنگى ميان قول و فعلش نباشد. چنين فردى حقّ امانت را پاس داشته و عبادتى خالصانه بهجاى آورده است.»

 

در اين آموزشهاى عملى درمىيابيم كه تنها و تنها بايد به خداوند اميد بست و از گناه و عصيان هراس داشت و ميان آشكار و نهان و نيز گفتار و رفتار همآهنگى بهوجود آورد تا در پى اين كارها به ارزش والاى اخلاص دست يافت. اينها كه گفته شد، توصيههاى عملى براى احراز اخلاص در فرهنگ دينى است.

در منطق روايات دينى، برخى زمينههاى اصلى بروز اخلاص، از عوامل زيرين سرچشمه مىگيرد :

نيروى يقين

درستى نيّت

عبادت

ديندارى و دينباورى

 

علم و آگاهى

كوتاهكردن آرزوها

يأس از دارايىها و توانايىهاى مردم

گرايش و دلبستن به آنچه نزد خداست.

حال اگر كسى بر بلنداى اخلاص جاى گرفت، بنا به بيان پيشوايان دين، آثار زيرين براى او پديدار مىگردد :

حكمت از قلب بر زبان او جارى مىگردد.

در حصن حصين (دژ استوار) خداوندى جاى مىگيرد.

همگان حتّى درندگان و پرندگان هيبت او را پذيرا مىشوند.

امور دنيا و آخرتش بهصورتى توأمان كفايت مىگردد.

براى او بصيرت و بينش دينى بهبار مىآيد.

از آتش دوزخ خلاصى مىيابد.

دعايش در پيشگاه خداوندى به اجابت مىرسد.

عمل او در تأثير متقابل و برگرفته از اخلاص پاك مىشود.

از خوارى مصون مىماند.

در عرصههاى مختلف زندگى در حيات دنيوى و اُخروى پيروز و سربلند مىگردد.

به آرزوهاى خود دست مىيازد.

بدينسان از يك سو مشخّص مىگردد كه اخلاص ريشه در چه عواملى دارد و اين ارزش همانند شجرهى طيّبهاى است كه وقتى به بار بنشيند، مصداق آيهى قرآنى مىشود كه:

(ريشهاش پابرجا و شاخهاش در آسمان بوده و همواره

ميوههايش به فرمان خداوندى بر آن شاخهها مىرويد.)

 

و از سوى ديگر آثار خير و فراگير اين ارزش، يكى پس از ديگرى و آنهم به فراوانى آشكار مىگردد.

 

در نگاهى دوباره به آنچه گذشت، درمىيابيم كه :

۱٫ اهمّيّت اخلاص در حوزهى تفكّر دينى را مىتوان از تعابير بلندى بهدست آورد كه در روايات پيشوايان دين بهچشم مىخورد.

۲٫ جايگاه ارزشى اخلاص در اين تفكّر را از ارزشبخشى به عمل و قابليّت عرضهى آن در پيشگاه خدا و ضمانت بر ديگر ارزشها ـ از جمله ورع و مراقبت ـ درمىيابيم.

۳٫ گسترهى اخلاص را در علم و عمل، حبّ و بغض، اخذ و ترك، كلام و سكوت، قول و فعل به خوبى مىتوان دريافت.

۴٫ رابطهى كمّى و كيفى اخلاص را در اين حقيقت مىتوان جستوجو نمود كه عمل كم با اخلاصِ افزونتر، به مراتب ارزشمندتر از عمل زياد فاقد اخلاص مىباشد.

۵٫ محك اخلاص در بىنيازى از حمد و ستايش ديگران و انجام كار تنها و تنها به انگيزهى الاهى در عمل تعريف مىشود. بنابراين، عمل خالص عملى خواهد بود كه مورد ستايش خداوندى قرار گيرد.

۶٫ اخلاص از عوامل چندى پايه و مايه مىگيرد؛ آنسان كه در

متن به برخى از اين ريشهها براساس روايات دينى، آنهم بهصورت فهرست نگريسته شد.

۷٫ بر همان اساس و به همان سياق، ثمرهى بارورى اخلاص در درون آدمى نمايان گرديد.

۸٫ عرصهى فراگيرى اين ثمرات ارزنده، دنيا و آخرت انسانى را پوشش مىدهد تا آنجا كه فرمودهاند:

«آنكس كه عمل خويش را براى خدا خالص نمايد، بر معاش و معادش پيروزى خواهد يافت.»

 

يعنى كه اخلاص در چنين عرصهى گستردهاى، از دنيا تا آخرت اثرگذار است.

۹٫ رابطهى ميان انديشمندى و اخلاص و خردمندى را از اين كلام مىتوان بهدست آورد كه همواره

«بحث و گفتوگو و گرايش و رغبت صاحبان انديشه و خرد در زمينهى اخلاص در عمل است.»

 

۱۰٫ اينكه اخلاص واقعى با دل و روح انسان چه مىكند، در اين سخن اميرمؤمنان ۷ آمده كه :

«بر تقرّب در پيشگاه الاهى مىافزايد و توشهى ثواب او را زياده مىگرداند.»

 

 

 

۱۱٫ جايگاه بلند و حسّاس انسانهاى برخوردار از ارزش اخلاص، اينچنين نمايانده شده كه:

«بلنداى خطيرى است كه همگان، سرانجامِ انسان مخلص را انتظار مىكشند.»

 

و در يك كلام: انسان مخلص «قدر بيند و بر صدر نشيند»

در پايان ياد اين بخش دعاى ابوحمزه را در خاطر زنده مىكنيم كه همه شب عاجزانه و از سر درد و نياز از خداوند درخواست مىنماييم كه: خدايا،

«ساحت قلبم را از رياكارى و ترديد و بهرخ كشيدن كارها در ديندارى پاك گردان تا آنكه سرانجام عمل من تنها و تنها بهصورتى خالص براى تو باشد.»

 

آمين ربّ العالمين

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

عصيانگرى

امشب در گفتوگوى ميان دو بخش دعا بر آنَم كه همپاى شما به محضر اميرالمؤمنين ۷شرفياب شويم و در يك برنامهى سؤال و جواب با حضرتش، سخن از گناه و گناهكارى در ميان آوريم تا گوشههايى از ظرافتهاى اين بحث را از رهگذر نگاه تيزبين آنحضرت دريابيم. بر اين اساس در سفرى روحانى در سحرگاه ماه رمضان، ماه على ۷، خويش را در محضر آن بزرگوار، در عرصهى خيال، مىبينيم و در يك برنامهى سؤال و جواب با حضرتش حضور مىيابيم.

بهراستى اگر ورع ـ آنسان كه پيش از اين گفته شدـ نيروى بازدارندهى درونى در مواجهه با گناه است و مراقبت راه و رسم عملى و بيرونى در حفظ آن گوهر ارزندهى درونى است، در اينصورت شايسته است دريابيم كه گناه در فرهنگ دينى چگونه مطرح شده و چهسان بايد با آن برخورد داشت. اينك از آنحضرت مىپرسيم كه :

اماما!

گناه چيست؟ حضرتش در پاسخ مىفرمايند:

«گناه بيمارى است. داروى آن استغفار است و شفاى كامل از اين بيمارى در آن است كه ديگر بازگشتى به آن صورت نگيرد.»

 

در اين بيان شيوا، گناه نوعى بيمارى، درمان اوّليّهى آن توبه و طلب مغفرت از خدا و شفاى كامل از اين بيمارى قرار و عهد بر عدم بازگشت دانسته شده است. اين نكته قابل دقّت است كه تا وقتى تلقّى ما از گناه، ابتلاى به بيمارى نباشد، هرگز در صدد معالجهى آن برنمىآييم و تا آن زمان كه تفاوت ميان درمان و حصول بهبودى كامل را درنيابيم، از حضور دوباره در كانونهاى ابتلا به بيمارى، روىگردان نخواهيم شد.

 درمان عملى گناه چگونه است؟ آن است كه :

«در هنگام ارتكاب گناه و عصيان، بهياد آوريد كه لذّتهاى ناشى از گناه بهسرعت مىگذرد و آثار و ثمرات سوء آن باقى مىماند.»

 

اين سخن در ميان ما با هشدار حكمتآميز «يك لحظه هوسرانى، يك عمر پشيمانى» بيان گرديده است.

گناه ما را به كجا مىبرد و چه بلايى بر سر ما مىآورد؟ در

پاسخ به سؤال اوّل خود،

«برحذر باش از اينكه بهسادگى و آسانى به ارتكاب گناهان بپردازى، كه گناه لباسِ خوارى در دنيا بر شما مىپوشاند و سخط و غضب خداوندى در آخرت برايتان بهبار مىآورد.»

 

و در پاسخ به سؤال دوم، بدان و آگاه باش كه :

«گناه چونان مركب سركش و لجامگسيختهاى است كه سرانجام اهل معصيت را در قعر آتش جاى مىدهد.»

 

حدّ اقلّ انتظار از ما چيست؟

«كمترين چيزى كه شما را در پيشگاه خداوندى پاىبند مىنمايد، آن است كه با نعمتهاى او در كار عصيان و سركشى حضرتش نيفتيد.»

 

اين دقيقآ همان نكتهاى است كه از سر رنج و درد، در اين سحرهاى نورانى، از زبان آنكس كه عابدان را زيور و ساجدان را سرور و مولا بود، به پيشگاه خداوندى عرضه مىداريم كه: خدايا!

«تو با نعمتهايت بر ما مهر روزيدى و ما با گناهانمان در كار ستيز تو افتاديم. نيكىهاى تو بر ما فرو ريخت و

پليدىهاى ما به سوى تو فرا رفت و بهسوى تو آمد.»

 

گناه بزرگ چيست؟

«سختترين و بدترين گناهان در پيشگاه خداوندى، گناهى است كه مرتكبش آن را آسان شمرده و به هيچ بگيرد.»

 

و :

«بزرگترين گناه نزد خداوند سبحان گناهى است كه نزد مرتكبش كوچك و حقير آيد.»

 

تقسيمبندى گناهان به دو دستهى صغيره و كبيره را مىدانيد؛ امّا با توجّه به بيانات اميرالمؤمنين على ۷چنين بهدست مىآيد كه گناه حتّى صغيرهاش هم كبيره است. اين مطلب را مىتوان از قدر و ارج و والايىِ خدايى دريافت كه گناه، تقدّس محضر او را درهم مىشكند و حريم قدس او را هدف مىگيرد. از اين منظر اگر انسان بهخوبى بداند و دريابد كه با ارتكاب گناه چه مىكند و سركشانه پاى عصيان در چه سراپردهاى نهاده، آن وقت است كه از سر ترس و دلهره بر خود خواهد لرزيد. اين دقيقآ پيام ديگرى از همين نيايش سحرگاهىمان است كه از سرِ پشيمانى و اضطراب و درد و رنج، در مقام معرّفى خود به پيشگاه خداوندى عرضه مىداريم كه: خدايا،

«من مرتكب گناهانى بس بزرگام. منم آن كه بر مولايم

شوريدهام. منم آن كه عصيان و سركشى خداوند بزرگ آسمان را نمودهام…»

 

 چه رابطهاى ميان طاعت و معصيت وجود دارد؟

اين رابطه معكوس است؛ يعنى :

«آنهنگام كه طاعات كم شود، معصيت افزون مىگردد.»

 

و اساسآ چنين است كه :

«سرسپارى به عصيان و سركشى، راه و رسم آنانى است كه راه هلاكت در پيش گرفتهاند.»

 

دقّت در اين دو بيان نغز، بهخوبى نشاندهندهى رابطهى ميان اطاعت و عصيان است؛ از يكسو زيادىِ يكى كاستى ديگرى را در پى خواهد داشت و از سوى ديگر، تن در دادن به گناه همانند آن است كه خود را به دست خويش در معرض هلاك و نابودى قرار دهيم.

 در مواجهه با گناه چه كنيم؟ به هر صورت، با همهى اين مقدّمات، چه بسا كه انسان، روياروى با گناهكارى قرار مىگيرد. از اينرو بايد فرد بداند كه با چه تمهيدى مىتواند در اين ميدان عمل كند و پيروزمندانه در اين ستيز، پاى از عرصهى گناه بيرون نهد. سهل

است كه اساسآ روى به آن ننهد. در اين نبرد حضرتش به ما مىفرمايد :

«به انگيزهى رستگارى، از گناه پرهيز كن.»

 

و در يك راهكار عملى در اين زمينه مىفرمايد :

«از گناهان دورى كنيد و خود را از ارتكاب آن نگاه داريد، چرا كه شقى آن كس است كه در مواجهه با گناه، عنان خويش را از دست بدهد.»

 

خلاصه آنكه سه عامل: الف: پرهيز و خودنگهدارى، ب : انديشه در عاقبت رستگارانهى آن در رويارويى با گناه و ج: زمام خود به دست خود داشتن، سه كار ضرورى است كه در مواجهه با گناه، مىتواند كارساز باشد تا فرد را از درون و بيرون براى اين مواجهه و دورى از ارتكاب معاصى مجهّز نمايد و او را پيروز و سربلند گرداند.

 پىآمد گناه چيست؟ حضرت امير ۷ در اين زمينه چهار پىآمد اصلى گناه بيان مىفرمايد: آتش دوزخ، خوارى دنيا و آخرت، گرفتارى در ورطهى نادانى و جهل، و سرانجام هلاكت.

به اين كلمات نورانى بنگريد :

«جايگاه معصيتكار در آتش است.»

 

«آنكس كه عصيان خدا كند، خوارى نصيبش

مىگردد.»

 

«هر آنكس كه گناه را از خود دور نسازد، گرفتار نادانى مىشود.»

 

و خلاصه :

«ثمرهى عصيانگرى هلاكت است.»

 

و در يك هشدار جانانه مىفرمايند :

«از معصيتكارى در خلوت برحذر باشيد كه شاهد، خود، حاكم است.»

 

اين همان مفهومى است كه شبها در دعاى ابوحمزه باهم زمزمه مىكنيم كه :

«خدايا! اينك اگر كسى جز تو بر گناه من آگاهى مىيافت، از انجام آن سر باز مىزدم و اگر از شتاب در عقوبت خويش مىترسيدم، از آن پرهيز مىنمودم.»

 

در پايان اين سخن گفتنى است كه در روايات اسلامى، پىآمد گناه براى قلب، مرگ و نابودى؛ براى فرد، سلب نعمت و بروز نقمت و سرانجام براى جمع، بروز انواع عذابهاى دسته جمعى اعمّ از زمينى و

آسمانى دانسته شده است.

اميد كه اين گفتوگو با مولايمان امام على ۷ثمربخش باشد، راهگشايىهاى حضرتش را به جدّ پذيرا باشيم، آنها را به جان در منصّهى عملى ظاهر سازيم و از گناه و گناهكارى دورى نماييم.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 ۱۰ گناهان بزرگ

در اينكه در اسلام، مبحثى به نام گناهان كبيره داريم ترديدى در كار نيست. و اينكه پيش از اين گفته شد كه گناه صغيره نيز كبيره است، بدان روى نبود كه اين تقسيم بندى را منكر شويم، چرا كه در قرآن با صراحت مىخوانيم:

(چنانچه از گناهان بزرگ كه از آنها نهى شدهايد دورى نماييد، ما ديگر گناهان شما را مىپوشانيم.)

 

و در آيهاى ديگر آمده كه:

(آنان كه از گناهان بزرگ دورى مىنمايند و از ارتكاب پليدىها خود را دور نگه مىدارند، مگر در مورد لغزشها كه خداى تو مغفرتى گسترده دارد.)

 

 

در اين گفتار، موضوع طبقهبندى گناهان مطرح مىشود؛ امّا در عين حال نمىتوان اين نگرش ريشهاى را ناديده گرفت كه گناه به ازاى آنكس كه عصيانش مىكنيم، كوچك و بزرگ ندارد و شكستن حريم او خود گناهى بزرگ و نابخشودنى است. البتّه در اين عرصه، فضل خداوندى را نيز نمىتوان و نبايد ناديده گرفت كه كارها را از اين دريچه براى بشر خطاكار سهل نموده؛ امّا نكتهى مهم اين است كه اين تساهل پروردگار، مجوّزى براى ارتكاب گناه اعمّ از صغيره و كبيره بهدست نمىدهد. ضمن اينكه هيچ كس نمىتواند تعيين كند كه حتماً و حتماً مورد فضل خداوند قرار مىگيرد. از اينرو در بينش دينى اين سبُكانگارى گناه، بسيار مهمّ و خطير شمرده شده و هشدارهاى اكيد نسبت به آن داده شده است، از جمله آنجا كه در روايات فرمودهاند :

«سبكشمارى گناه به مراتب سنگينتر از ارتكاب آن است.»

 

ازجمله نشانههاىاينكوچكشمارى،آناستكه فردآنقدركه بهبيمارىهاى ناشىازبىدقّتى درامرتغذيهى خود مىانديشدو نسبت بهآن مراقبت به عملمىآورد،به سرانجامِگنهكارى خويش فكر نمىكند.اين دقيقآمفهوميكىاز بيانات معصومين است كه مىفرمايند :

«در شگفتام از آنكس كه براى مصونيّت از بيمارى در طعام خود مراقبت مىكند؛ امّا چگونه است كه او از ترس

گرفتارشدن در آتش، از گناهان پرهيز نمىنمايد؟!»

 

فرض كنيم اساسآ خداوند بزرگ، ارتكاب گناه را بر بندگان خويش منع نمىنمود، بهراستى در زمينهى چنين فرضى انسان عهدهدار چه وظيفهاى بود؟ اگر اين پرسش را با مولايمان اميرالمؤمنين ۷ مطرح نماييم، بيان حضرتش اين است كه :

«حتّى اگر خداوند در زمينهى معصيتكارى تهديد به عذاب را به عمل نياورده بود، باز هم ضرورى بود كه به پاس نعمتهايش معصيت نشود.»

 

يعنى كه انسان اگر در نعمتهاى خداوندى بينديشد، هرگز خود را مجاز به تاختن در ميدان گناه نمىداند و اين سپاس منعم، خود شرط عقل است.

از سوى ديگر رابطهى طاعت و معصيت چنان است كه اگر فرد طاعتى ندارد، لااقل عصيانى مرتكب نشود. درست برخلاف آن سخن شاعر كه به غلط گفته است:

در دل دوست به هر حيله رهى بايد كرد طاعت از دست نيايد، گنهى بايد كرد

نظر امام صادق ۷در اينباره آن است كه:

 

«بكوشيد و تلاش كنيد. و اگر طاعتى نداريد، عصيان پيشه نكنيد؛ چرا كه آنكس كه مىسازد و ويران نمىكند بنايش، هر چند به آهستگى، سرانجام شكل گرفته و مرتفع مىشود؛ امّا آن ديگرى كه مىسازد و ويران مىكند، چنين است كه ساختمانش اوج و ارتفاع نخواهد گرفت.»

 

دقّت در اين بيان رسا، به ما مىآموزد كه هرگز نبايد بناى عمل را با معصيت ويران كرد.

علاوه بر سبكشمارى گناه ـ كه خودگناهى بس بزرگ و نابخشودنى است ـ تظاهر به گناه نيز معصيتى بزرگ است؛ يعنى فرد علنآ مرتكب گناه شود و تا آنجا در اين ميدان بتازد كه به مجاهره بر گناه شهره شود. امام على ۷بهشدّت ما را از اين خصلت نكوهيده بازداشته و مىفرمايد :

«از ارتكاب آشكار معاصى برحذر باش كه از جمله گناهان بسيار بزرگ و سخت مىباشد.»

 

روشن است كه اين امر، خود نوعى مبارزطلبى و گردنفرازى در قبال خداى متعال است. گويى انسان متجاهر به فسق و پليدى، نه تنها از اين حريمشكنى خود شرمگين و پشيمان نيست، بلكه به آن مىبالد و خويش را بدان مىآرايد. چنين كسى به زبان حال به خداوند عرضه مىدارد كه هر كار مىتوانى بكن، كه اين خود اوج عصيانگرى

و طغيان است.

و حال آنكه روا چنان است كه انسان گنهكار، ضمن اعتراف به معصيت بگويد كه:

«بار خدايا! هرگز در حين گناه انديشه انكار ترا نداشتم و فرمان ترا سبك نشماردم و خود را در معرض كيفر تو قرار ندادم و هشدارهاى ترا به هيچ نگرفتم، امّا خطايى بود كه پيش آمد و درون سركشم آن را بياراست…»

 

به هرحال علاوه بر دو ضدّ ارزش مورد بيان در بخشهاى پيشين، يعنى سبكشمارى گناه و تجاهر به عصيان، موضوع ديگرى كه در اين مقوله مطرح است، اصرار بر گناه مىباشد. اگر اين مصيبت دامنگير فرد شود، بهراستى خانمان او را بر باد مىدهد. گاهى فرد، جاهلانه گناهى، اعمّ از صغيره و كبيره، مرتكب مىشود و پشيمان مىگردد و روى به درگاه عفو خداوندى مىآورد و از سر درد مىگويد :

نامهسيه، غرق گنه، آمدهام بهسوى شه گر تو برانىام ز در، روى طلب كجا كنم؟

در اين حالت اميد فراوان مىرود كه چنين فردى مشمول فضل الاهى شده گناهش بخشوده گردد؛ امّا فردى ديگر نه تنها پشيمان نيست، بلكه بر انجام عمل خلاف خويش اصرار هم مىورزد. اين

وضعيّت به مراتب سختتر و خطرناكتر است. قرآن مجيد در اين مقوله سيماى گروهى را ترسيم مىنمايد كه: (بر گنهكارىِ خويش اصرار و پافشارى ندارند) از اينرو، بهخاطر اين خصلت نيكو و

اينكه از كردههاى خود پشيمان و عذرخواه مىباشند، خداوند آنان را از جمله كسانِ مشمول مغفرت و رحمت خويش تلقّى مىنمايد.

از اين منظر نيز اصرار بر گناه، خود معصيتى بس بزرگ دانسته شده و فرمودهاند :

«بزرگترين گناه در پيشگاه پروردگار گناهى است كه مرتكبش بر انجام آن اصرار هم مىورزد.»

 

گامنادرست بعدى درعرصهى عصيانگرى،شادمانىاز ارتكاب گناه است؛يعنى فردخطاكارنه تنها ازعمل ناپسند خويش و حريمشكنى درپيشگاه خداپشيمان نيست، بلكه شادمانى هم مىنمايد واين عمل ناروا اورا شادان وخندان هم مىكند. امام سجّاد ۷ـ كه در اين شبها بر خوان نعمت حضرتش نشستهايم و از رهگذر اين بيانات شيوا به نيايش با حق تعالى مىپردازيمـ دربارهى اين شادمانى بهشدّت هشدار مىدهند و مىفرمايند:

«از شادمانى در ارتكاب گناه بهشدّت برحذر باش كه اين شادمانى، به مراتب از اصل ارتكاب گناه سنگينتر

است.»

 

انسان بايد بداند كه :

«شيرينى معصيت را عقوبتى خواركننده از ميان برمىدارد.»

 

و تلخكامى كه در دنبال مىآيد، همان شيرينى ظاهرى و اوّليه را نيز در هم مىكوبد و به تلخى مىرساند. آن وقت است كه انسان عاقل، به شدّت ازگناه پرهيزمىنمايد وهرگزاز انجامآن شادمان نيست و همواره احساس شرم او را در ميان مىگيرد. انسان بايد بهدرستى بداند كه :

«بر اثر گناه و لذّتجويى از آن گرفتار خوارى خواهد شد.»

 

آنگاه براى پيشگيرى از سقوط در ورطهى خوارى و ذلّت، راه اين لذّتجويى كوتاهمدّت را بر خود مىبندد و مىكوشد تا هرگز از گنهكارى خويش شادمان نباشد. آن وقت است كه از سرِ شرم، از اينكه از چشم خداوند افتاده و دچار ذلّت گردد، بر خود خواهد لرزيد. در نتيجه با حالتى هشيارانه و از رهگذر پشيمانى به دوران گنهكارىِ خويش نگاه مىكند و شرمسارانه به خداوند عرضه مىدارد كه :

«خدايا، تو مرا از چشم خود انداختى و من، از سر

نادانى، هرگز اين امر را خطير نشمردم.»

 

خلاصه آنكه گناهان بزرگ در عرصهى تاخت و تاز عصيانگرى، گناهانى است كه :

۱٫ كوچك شمرده شود. (استصغار ذنب)

۲٫ آشكارا صورت گيرد. (مجاهره به فسق)

۳٫ انسان مصرّ به آن باشد. (اصرار به ذنب)

۴٫ از ارتكاب آن شادمان گردد. (ابتهاج به ذنب)

۵٫ كامجويى از آن هدف قرار گيرد. (تلذّذ به معصيت)

چه زيباست كه با دقّت در اين بيان پيامبر گرامى ۶خود را از عرصهى گنهكارى بهدور داريم و هر چه مىتوانيم اين احساس زيبا را در خود تقويت كنيم كه:

«احساس مؤمن در قبال گناه، آن است كه زير صخرهاى قرار گرفته كه بر اثر آن گناه، هر لحظه اين امكان مىرود كه آن سنگ سخت بر سرش فرود آيد؛ در حالىكه تلقّى كافر از گناه، آن است كه گويى مگسى بر بينى او گذر كرده است.»

 

بهراستى كه اگر اين احساس در ما شكل گيرد و اين تفاوت را وجدان كنيم، آيا هرگز در پى گنهكارى خواهيم بود؟ و گام گذار اين ورطه هولناك خواهيم گرديد؟

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

عبادت

طىّ دو شب گذشته بحث گناه اجمالا مورد گفتوگو قرار گرفت. مشخّص شد كه ما بايد چه تلقّىاى از آن داشته و چگونه با آن مواجه شويم. نيز روشن شد كه طبقهبندى گناهان در فرهنگ دينى چگونه صورت گرفته و اساسآ گناه بهصورت زيربنايى با ما چه مىكند. اينك در نقطهى مقابل عصيان، به موضوع طاعت و عبادت مىپردازيم و تا حدودى با گسترهى اين بحث آشنا مىشويم.

عبادت در لغت به معنى تذلّلِ همراه با تقديس و نيز به معنى اطاعت آمده است. در لغت عرب به راه هموار، طريق معبّد گفته مىشود كه ناظر به همان حالت افتادگى و هموارى است. برده را به خاطر ذلّت و انقيادش عبد مىگويند. خلاصه، معنى جامع اين لغت، همان تذلّل و اظهار بندگى است.

عبادت در يك تقسيمبندى كلّى به دو نوع تقسيم مىشود: اوّل

به معنى اطاعت و فرمانبرى كه جلوهى تامّ و تمام آن در عمل به احكام و دستورات و اوامر و نواهى خداى متعال بهچشم مىخورد.

دوم به معنى اظهار تذلّل همراه با تقديس است كه جلوهى كامل آن در ادعيهى مأثور بهچشم مىخورد كه اگر دقيق شويم، همين دعاى ابوحمزه يكى از نمونههاى بارز اين تقديس و تذلّل است.

با اين نگرش به موضوع عبادت است كه گسترهى حوزهى آن معيّن مىشود و اعمال و رفتار ما را پوشش مىدهد. همينجا بايد بدانيم كه عبادت با اين مفهوم، تنها و تنها در پيشگاه خداست و بس. بدين جهت تعابيرى همانند علىاللّهى، حسيناللّهى و نظاير آن از اصل نادرست و نارواست و نبايد به بروز آنها ميدان داده شود. اگر كسانى از سرِ شوق و علاقهمندى نسبت به امام حسين ۷اينچنين سرودند كه :

آنان كه حسين را خدا پندارند از حق مگذر؛ عجب خدايى دارند!

اوج بيگانگى خود را با فرهنگ غنى اسلامى نشان مىدهند؛ هر چند كه در كسوت شيفتگان امام حسين ۷ظاهر شوند.

خلاصه اينكه تنها و تنها خداوند، شايستهى پرستش و بندگى است و تذلّل و تقديس تنها در پيشگاه او رواست. رسول گرامى او هم وقتى اوج مىگيرد، در كسوت بندگى حضرت حق ظاهر مىشود و ما همواره بر اين حقيقت در نمازهاى خود گواهى مىدهيم. مولايمان اميرمؤمنان على ۷نيز ـ كه دستپروردهى آنحضرت است ـ مىگويد:

 

«خدايا، اين سربلندى و عزّت مرا بس كه تو را بنده باشم. اين افتخار مرا بس كه تو معبودم باشى. خدايا، تو دقيقآ همانى كه من دوستدار آنَم. مرا نيز چنان كن كه تو دوستدارم باشى.»

 

در مورد بحث احترام و تقديس، بايد توجّه داشت كه مطالب گذشته و انحصار موضوع تذلّل و تقديس به خداى متعال، نبايد بهانه شود كه هرگونه اقدام احترامآميز صحيح ما بهويژه دربارهى معصومين :با برچسب شرك روبهرو شود. اين موضوع از ريشه نادرست است و بر شيعه راست نمىآيد كه اداى احترامش نسبت به پيشوايان دين، از مقولهى شرك قلمداد شود.

 

 

گفتنى است كه احترام و تواضع و خضوع يعنى نديدن خود و كمبهادادن به خويش در مقابل عظمت فرد و يا چيزى؛ امّا عبادت يعنى تقديس و تنزيه طرف مقابل در اوج امكان، كه از اين جهت مخصوص خداوند است. البتّه اين مسأله خود موضوع عميقى است كه بايد در فرصتهاى طولانى طرح و بحث گردد.

در اينجا يادآور مىشوم كه بنا به حديث قدسى، خداوند فرموده است :

«بندگى من بدان شيوه كه خود اراده كردهام صورت مىگيرد و نه از راهى كه بنده آن را اراده كرده است.»

 

توجّه به اين نكتهى ظريف بسيارى از برداشتهاى ناروا در موضوع عبادت را زير سؤال مىبرد و اساس آن سخنان شاعرانه را فرو مىريزد. اگر گفته شده:

عبادت بهجز خدمت خلق نيست به تسبيح و سجّاده و دلق نيست

دين هرگز چنين انحصارى را در موضوع عبادت پذيرا نيست. برخى گفتهاند :

همهروز روزهبودن، همهشب نمازكردن همهساله از پى حج سفر حجاز كردن

به معابد و مساجد همه اعتكافكردن ز ملاهى و مناهى همه احتراز كردن

 

شب جمعهها نخفتن، به خداى راز گفتن ز وجود بىنيازش طلب نيازكردن

به خدا قسم كه كس را ثمر آنقدر نبخشد كه به روى مستمندى در بسته باز كردن

دين با همهى ارزشى كه براى كمك به نيازمندان قائل است و اين امر را به شدّت ترويج نموده؛ ولى هيچگاه چنين فتوايى ندارد كه تمامى عبادات و آيينهاى بندگى را در اين يك موضوع خلاصه كند و در يك بررسى ارزشى و مقايسهاى آن را از تمامى عبادات ديگر برتر بشمارد. خلاصه آنكه اين انحصار، يك انحراف بيّن از عرصهى دين و ديندارى و آموزههاى دينى است.

بعد از آگاهى از اين مقدّمات در موضوع عبادت، بنا به آيات و روايات يادآور مىشويم كه :

۱٫ به عبادت، آنهم با پىآمد تقوى، فرمان داده شدهايم، آنجا كه قرآن مىفرمايد :

(اى مردم، خدايى را كه آفريدگار شما و پيشينيان شماست بپرستيد؛ باشد كه تقوى پيشه كنيد.)

 

۲٫ عبادت بايد همراه معرفت باشد. اين دو عامل، نقش متقابل و تشديدكننده نسبت به هم دارند. پيامبر فرمود:

«گام اوّل عبادت، معرفت است.»

 

 

 

و امام سجّاد ۷فرمود :

«عبادتى كه در آن تفقّه و معرفت نباشد خيرى ندارد.»

 

۳٫ چنين عبادتى آميخته با معرفت هدف خلقت است كه قرآن مىفرمايد :

(ما جنّ و انس را جز براى بندگى خويش نيافريديم.)

 

۴٫ عبادت به مفهوم عام، عرصههاى مختلف دارد از جمله :

الف. تفكّر در آفاق و انفس كه از آن به عنوان بهترين عبادت ياد شده و شيوهى مخلصين دانسته شده است و بسترى گويا براى معرفةالله است.

ب. پىجويى روزى حلال كه رسول خدا ۶فرمود :

«عبادت به ده جزء تقسيم مىشود كه نُه جزء آن در كسب حلال است.»

 

ج. خوشزبانى و پيشسلامشدن در منطق دين، از جملهى عبادات دانسته شده است.

د. نگاه فرزند به چهرهى پدر و مادر از سرِ مهر، عبادت تلقّى شده است.

 

ه . نگاه به برادر، از سرِ دوستداشتن او در راه خدا به عبادت نيز تعبير به عمل شده است.

و. نگاه به عالِم و نيز نظر به پيشواى عادل، از مصاديق عبادت است.

موارد بالا و دهها عنوان ديگر كه در آيات و روايات در بحث عبادت آمده، از جملهى آيينهاى بندگى دانسته شده و جملگى با ملاك جهتگيرى عمل در راستاى كسب رضاى خداى متعال در محدودهى عبادت قرار گرفته است.

۵٫ حسن ظنّ به خداى متعال نيز عبادت است. اين خود همان روح نهفته در بسيارى از ادعيهى مأثور ماست كه پيشوايان دين به گونههاى مختلف در صدد ترويج آن برآمدهاند. در زمينهى سختگيرى خداوند بر بندهى خطاكار، حضرت على ۷به پروردگار عرضه مىدارد كه: خدايا،

«هرگز چنين گمانى به تو برده نمىشود.»

 

و امام سجّاد ۷نيز در همين مقوله خطابى مشابه به حضرت حق دارد.

 

در پايان اين بحث، چند سرفصلِ مورد تأكيد در آيات قرآنى در مسألهى عبادت را يادآور مىشويم :

فقط و فقط خداوند بزرگ شايستهى عبادت است.

 

(بگو: آيا اى مردم نادان، مرا جز به عبادت خداوند فرمان مىدهيد؟)

 

 شكر، از جمله جلوههاى تامّ و تمام عبادت است.

(خداى را سپاس گوييد، اگر او را مىپرستيد.)

 

خلوص، نقش اساسى را در عبادت عهدهدار است.

(و آنان جز به عبادت خالصانهى خداوندى ـ كه جزا ازآنِ اوست ـ فرمان داده نشدهاند.)

 

 سزاوار چنان است كه تا هنگام مرگ، همواره در كار بندگى باشيم.

(خداى خود را تا آن زمان كه مرگ بهسويت بيايد بندگى نما.)

 

راه مستقيم در جريان حيات، تنها و تنها بندگىِ خداست.

(تنها مرا بپرستيد كه اين است راه مستقيم.)

 

با دقّت در اين سرفصلهاست كه راه عبادت و بندگى خدا هموار شده و شوق و شور لازم در عابدانِ دلآگاه افزون مىگردد تا هر چه بيشتر و بيشتر ـ به نشان ذلّت و بىمقدارى ـ سر در آستان ربوبى به خاك گذارند و بدينسان عزّت يابند و قدر بينند؛ آنگاه به سربلندى

و در عين حال رعايت خضوع و خشوع بر آستان حق سر نهاده و عرضه مىدارند:

«خدايا! بنده ات به درگاهت آمده، نيازمندى او را در پيشگاهت ايستانده و با كوبه دعايش بر درِ خانه احسانت مىكوبد؛ پس روى گراميت از من برمتاب و آنچه را كه با اين دعا مىگويم از من بپذير.»

 

 

 

 

/

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شرك

موضوع عبادت در شب گذشته مورد بحث قرار گرفت. اهميّت موضوع مىطلبد كه از بزرگترين آفت آن يعنى شرك نيز سخن در ميان آوريم تا اين مطلب نيز روشن گرديده و حوزهى آن معيّن و تعريف شود؛ چرا كه:

جز به ضد، ضد را همى نتوان شناخت تا نيابى درد، نتوانى نواخت

در بخشى از همين نيايش سحرگاهى مىخوانيم كه: خدايا،

«سپاس تو راست كه قلبم را از آلودگىهاى شرك زدودى.»

 

به محض اين كه سخن از شرك در ميان مىآيد، همهى ما خود را به كنارى مىكشيم و مىگوييم: «ما كه مشرك نيستيم. مشرك آن بتپرستانى بودند كه سنگ و چوبِ دستساز خود را به صورت بت

ساخته و پرداخته و مىپرستيدند. ما كه بحمدالله چنين اعتقاد غلطى نداريم و خداپرستيم؛ همين و بس». آيا واقع امر نيز چنين است؟ سخن امشب در كارِ پاسخگويى به اين سؤال سامان مىگيرد و آفتشناسى عبادت را با طرح بحث شرك دنبال مىكند.

برخى از اقسام شرك چنين است:

الف. شرك در خلقت: عقيده به يزدان و اهريمن،

ب. شرك در تدبير عالم: عقيده به ارباب انواع همانند خداى دريا، خداى جنگ، خداى صحرا و…،

ج. شرك در عبادت، كه مردمى خالصانه خدا را عبادت نمىكنند و به انگيزههاى مختلف ـ از جمله انديشهى نادرست (اينان شفيعان ما در پيشگاه خداوند مىباشند) ـ جلب نفع و ضرر را از

آنها درخواست مىكردند. قرآن در پاسخ صريحآ مىفرمايد كه: اينان (چيزهايى را غير خدا مىپرستند كه هيچگونه نفع و زيانى به حالشان ندارد) .

 

در اينجا گفتنى است كه اين آيه براى نفى اصل شفاعت نيست؛ بلكه ناظر به حقيقت ديگرى در ارتباط با خداى متعال است و آن اينكه شفيعانِ غيرمجاز و از خودساخته، جايگاهى نزد خداوند ندارند؛ امّا اگر خداوند خود چيزى و يا كسى و يا كسانى را در جايگاه شفاعت قرار داد، مسلّمآ اين امر ديگرى است.

خلاصه چنين نيست كه هرگونه وساطتى شرك باشد. قرآن به

روشنىِ تمام مىفرمايد :

(كيست كه نزد او (خدا) جز با اجازهاش شفاعت نمايد؟)

 

بنا به مدلول اين آيه، شفاعت مجاز، شفاعتى است كه خداوند به انجام آن اجازه فرمايد. پاسخگويىِ روشن به اين اشكال را مىتوان از دقّت در دو دسته آيات قرآنى بهدست آورد كه يك گروه، اين نوع مسائل را از جانب خدا مىداند و گروه دوم، آياتى كه برخى مسائل را از ناحيهى غير خدا برمىشمارد . گروه اوّل از سوى خداوند مجاز و

بهدور از شرك است، امّا دومى خودساخته و مردود مىباشد؛ همانند كعبه كه خداوند آن را قبلهگاه قرار داده؛ امّا چنين قرارى در مورد آنچه مردم به غلط آنها را مقدّس شمردهاند، از سوى خداوند صورت نگرفته است. به هرحال، بحث جارى در موضوع شفاعت نيست، امّا بايد توجّه داشت كه هرگونه احترام و تبرّكجستن الزامآ شرك نيست.

به ادامهى سخن خود باز گرديم.

آن سه دسته از شرك كه در آغاز سخن مورد بحث قرار گرفت، در اصطلاح شرك جلى يعنى آشكار نام دارد و جملگى از مصاديق روشن و گوياى شركورزى است؛ امّا نوع ديگرى از شرك هم وجود دارد كه آن را شرك خفى مىنامند. دريغا! كه اين گونه شرك، دامنگير

بسيارى از ما در عرصههاى گوناگون انديشه و عمل مىباشد و حوزههاى فراوانى را در رفتار فردى و اجتماعى ما در بر مىگيرد كه بايد بهشدّت مراقب آن بود. اين نوع از شرك، به تعبير پيامبر اكرم ۶: از ردّ پاى مورچه در شب تاريك بر سنگ سياه مخفىتر است. به تعبير قرآن مجيد، اين گونه شرك، دامن بسيارى را نيز گرفته

آنجا كه مىفرمايد :

(بسيارى از آنان به خدا ايمان نياوردهاند، مگر اين كه مشرك هستند.)

 

يعنى ايمانى شركآلود دارند.

در اينجا براى روشنشدنِ بيشترِ مطلب و نشاندادن گسترهى اين شرك خفى، به برخى موارد عمدهى آن اشاره مىنماييم :

۱٫ پاىبندىِ بىدليل به باور غلط: اين امر در منطق روايات ما، از مظاهر شرك دانسته شده است، آنجا كه در بيان معصوم در نشاندادن حوزهى شرك آمده كه: «آنكس كه هستهى خرما را سنگريزه بداند و به عكس به سنگريزه بهعنوان هستهى خرما مىنگرد و بر اين باور غلط پاىبند شود» مشرك است.

 

۲٫ انتساب بدعت نسبت به خدا و پيامبر ۶: اين نيز جلوهى ديگرى از شرك است. امام صادق ۷حال و روز كسى را يادآور

مىشود كه:

«خالصانه عبادت مىكند، نماز را برپا داشته و زكات را مىپردازد، حجّ خانهى خدا را بهجاى آورده و روزهى ماه رمضان را مىگيرد؛ امّا در يكى از مسائل دين، آن را ساخته و پرداختهى خدا و پيامبر ۶دانسته و يا در سويداى دل خود چنين مىپندارد، بهخاطر همين انديشهى ناروا گرفتار شرك مىشود.»

حضرت در ادامهى اين بيان خود به آيهاى از قرآن استناد جسته كه مىفرمايد :

(سوگند به خدا كه هرگز به تو ايمان نياوردهاند، مگر آنزمان كه در مسائل اختلافى، رأى و نظر تو را حاكم بدانند؛ علاوه بر اين هيچ رنج و دردى نسبت به آنچه تو قضاوت كردهاى، بر دلشان ننشيند و از سرِ جان تسليم تو باشند.)

 

امام صادق ۷ در ادامهى آن بيان و اين استناد مىفرمايند :

«بر شما باد تسليم.»

 

۳٫ حبّ و بغض ناروا بر امور غير خدايى: يعنى فرد چنان باشد كه به امور غيرخدايى، از خود حبّ و بغض نشان دهد. چنين فردى

نيز گرفتار شرك گرديده است هر چند كه خود، آگاه از آن نباشد؛ ولى اين باور غلط او را به دامن شرك برده است. در اينباره در روايات ما آمده كه :

«سادهترين نوع شرك آن است كه فردى نظر و رأيى بدعتآميز ابراز نموده و سپس بيهوده بدان محبّت ورزد و يا بر آن بغض روا دارد.»

 

۴٫ اشخاص را در جاى خدا ديدن و قراردادن: اين تعابير در محاورات معمول ما بسيار ابراز مىشود كه اگر او نبود، هلاك مىشدم؛ اگر فلانى كمك نكرده بود، همه چيز خود را از دست داده بودم و موارد مشابه كه جملگى نشاندهندهى فراموشكردن خدا و نشاندن اشخاص بر جاى پروردگار است. فرهنگ دينى به ما مىآموزد براى اينكه هرگز جايگاه خداوند را در مسائل و حوادث ناديده نگيريم، در چينن مواردى مقيّد باشيم كه اينگونه سخن بگوييم كه :

«اگر خداوند به وجود فلانكس بر من منّت ننهاده بود، من هلاك مىشدم.»

 

هدف عمده در اين سختگيرى، تربيت ريشهاىِ ما در مسألهى توحيد است كه همواره تنها و تنها خداوند را كارساز و

چارهساز بدانيم. بديهى است كه اولياى او نيز در همين راستا و در طول قرار دارند، نه اين كه در عرض خدا و در رديف او نشسته باشند.

۵٫ شرك در طاعت: در صدر اين نوع شرك، پيروى بىچون و چرا از شيطان قرار دارد. كسى كه گرفتار اين شرك شود، شيطان را ـ به گونهاى كه خود بدان آگاهى ندارد ـ تبعيت مىنمايد.

 

سرفصلهاى شرك خفى در همين موارد خلاصه نمىشود، بلكه اين امر دامنهى وسيعى دارد كه در روايات معصومين به طرح و بحث آنها پرداخته شده است .

 

در پايان اين بحث، يادآورى دو نكته ضرورى است :

اوّل اينكه طرح اين مطالب نبايد موجب نوميدى ما شده اعمال و رفتارمان را زير سؤال ببرد به طورى كه ناخودآگاه به همهى آنها با ديدهى شركآلوده بنگريم و در پى آن دچارترديد و گاهى هم وسواس شويم. هدف از ذكر اين موارد، حسّاسيّت موضع و ضرورت مراقبت هر چه بيشتر در اعمال و رفتار ماست كه با دقّت نظر، راه نفوذ شرك را در انديشه و عمل خويش ببنديم.

دوم: سؤال مىشود كه چارهى شركهاى ناآگاهانه چيست؟ و چگونه مىتوان پيرايههاى شرك را از دامن فكر و عمل زدود؟ بايد بدانيم كه رسول خدا ۶در اينباره به ما مىآموزند كه براى رهايى از

اين ورطه همواره از خداوند بخواهيد كه :

«خدايا! ما به تو پناه مىبريم از اينكه آگاهانه به تو شرك ورزيم. و از آنچه نمىدانيم كه در آنها گرفتار شرك شدهايم، استغفار و طلب بخشش مىنماييم.»

 

بار ديگر در پايان اين بحث نيز به تعبير دعاى ابوحمزه، زبان به ستايش حق تعالى بگشاييم از اينكه:

«قلبمان را از پردههاى شركآلوده زدود.»

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

آفات انديشه و عمل (۱)

دين مىكوشد و تربيت دينى بر آن است كه با شكل دادن درونى آباد (ساحت انديشه) به ساماندهى بيرون (پهنهى عمل) فرد بپردازد؛ بهطورى كه اين مطلب در نوع تعاليم دينى ملحوظ است. بحثهايى مانند نيّت و عمل و تفكّر و اقدام و اخلاق عملى عمدتآ ناظر به همين مسأله است. بر اين اساس هر آنچه بخواهد به يكى از اين دو آسيب برساند، در تعاليم دينى طرح شده، بدان پرداخته شده و نهايتآ انسان را از آن بازداشتهاند و چه بسا كه راه رويارويى با اين ضدّارزشها را نيز آموختهاند.

به عنوان نمونه در بخشهاى پايانى دعاى ابوحمزه يك دسته از اين آسيبها شماره شده و انسان از آثار سوء اين آفات به خدا پناهنده مىشود، آنجا كه عرضه مىدارد :

«خدايا، من به تو پناه مىآورم از كسالت و… ترس و

بخل و…»

 

در بحثهاى گذشته ضمن بررسى مبانى مثبتِ سرفصلهايى همانند توبه، مغفرت، ورع، مراقبت، نگاه صحيح به آخرت، اخلاص و مواردى از اين دست، آثار تربيتى آنها در ساماندهىِ درون آباد و بيرون سامانيافته ذكر شد. اينك ضرورى است كه با نوعى آسيبشناسى، جهات منفى اثرگذار در دو حوزهى انديشه و عمل را هم جويا شويم، به هدايت كتاب و سنّت علاوه بر شناخت درد، راه درمان را نيز پيدا كنيم و با عمل به اين درمان، خود را از آثار سوء اين مسائل دور نگه داريم. طرح مسألهى شرك در شب گذشته به همين جهت صورت گرفت تا روشن گردد كه با بهادادن به مبانى اعتقادى، همواره بايد آفتهاى تهديدكنندهى اين عرصه را شناخته و با تمهيد لازم بىاثر ساخت.

امام سجّاد ۷در همين دعاى ابوحمزه، ضمن بيان سه آفت مهم، تأثير سوء اين آفات را در چگونگى ديندارى و دينباورى روشن مىنمايد، آنجا كه مىفرمايد :

«خدايا، قلبم را از رياكارى، شكّ و ترديد و شهرتطلبى در دين پاك فرما تا اعمالم خالصانه براى تو انجام گيرد.»

 

نكتهى مورد نظر آنحضرت اين است كه اين آفات به جان

اخلاص انسان افتاده و بنيان عمل را در ما ويران مىسازد. اينكه از خدا درمان را طلب مىنمايند، نشاندهندهى اهمّيّتدادن به اين آفت است كه انسان به تنهايى حريف آن نخواهد گرديد. همچنين اين نكته كه قلب را جايگاه رشد و اثرگذارى آن مىدانند، در راستاى توجّهدادن ما به كانون اين خطر معنى مىيابد.

مىبينيم كه در همين جملهى كوتاه دعاى ابوحمزه، چندين حقيقت انكارناپذير ـ يكى پس از ديگرى ـ مطرح مىگردد كه ما نيز به تناسب وقت محدود جلسه و اطّلاعات محدودتر گوينده، اين آفات را اجمالا بررسى و مرور مىكنيم :

ريا: اين واژه به معنى تظاهر و نشاندادن به غير است. قرآن مجيد مىفرمايد :

(همانند آن كسان مباشيد كه از شهر و ديار خويش به انگيزهى سرخوشى و شادمانى و نشاندادن خود به ديگران و بازداشتن و سدّ راه خدا شدن خارج مىشوند.)

 

اين آيه، از ريا و رياكارى بهعنوان امرى منافقانه ياد كرده و مسلمانان را از آن بازداشته است. در همين آغاز بحث به تعريفى از انسان رياكار به زبان اميرالمؤمنين ۷توجّه مىكنيم كه مىفرمايند :

«رياكار ظاهرى زيبا و باطنى ناتوان و بيمارگونه دارد.»

 

در اين تعريف كوتاه، دو موضوع مورد دقّت قرار گرفته :

ناهمآهنگى ظاهر و باطن، يعنى زيبايى ظاهر و بيمارى باطن. آنگاه از چنين انسانى به فرد ناتوان و بيمار تعبير شده است. از اينروست كه اين خصلت، بسيار قبيح شمرده شده، آنجا كه همان بزرگوار در همين راستا مىفرمايند :

«چه نازيباست براى انسان كه باطنى عليل و بيمارگونه و ظاهرى زيبا داشته باشد.»

 

قرآن مجيد نيز در هشدارى اكيد خطاب به مؤمنان يادآور مىشود كه :

(صدقات خود را با منّتگذارى و آزاررسانى باطل ننماييد؛ همانند آنكس كه اموال خويش را به انگيزهى غيرالاهى ـ و از رهگذر رياكارى ـ انفاق نموده و به خدا و روز جزا ايمان ندارد.)

 

چنين انسانى در تشبيه زيباى قرآنى، همانند فردى است كه بذر را بهجاى پاشيدن در زمينِ آماده و مستعد، بر روى صخرهاى بپاشد كه مختصر گرد و غبارى روى آن نشسته؛ باران مىبارد و بهجاى رويش بذر، سنگ را شسته و شفّاف مىنمايد؛ بهطورى كه اينان (قادر نيستند چيزى از اين تلاش خود بهدست آورند.)

 

خصيصهى رياكارى، ضدّ ارزشى است كه در راه و رسم

منافقان بهچشم مىخورد؛ چرا كه آنان در ترسيم قرآنى كسانى هستند كه :

(چون به نماز مىايستند، به حالت كسالت و به منظور بهرخكشيدن اين نماز براى مردم هستند و جز بهمقدار كم ياد خدا نيستند.)

 

مىبينيم كه اين آيه گرهخوردن شديد ريا را با نفاق يادآور مىشود، همان نكتهاى كه در تعريف روايى ريا ملحوظ بود.

اساسآ رياكار، كار را نه براى خدا كه به انگيزههاى ديگر انجام مىدهد. در نتيجه، فرد براى خود زمينهى همنشينى با شيطان را از اينراه و در هر دو عرصهى انديشه و عمل فراهم آورد؛ چرا كه رياكاران كسانى هستند كه :

(اموال خويش را رياكارانه انفاق مىكنند و به خدا و روز جزا ايمان ندارند. و آنكس كه قرين شيطان گردد بدكسى را براى همنشينى خود برگزيده است.)

 

چنين است كه فرد رياكار ـ حتّى اگر به نماز هم بايستد ـ در منطق قرآنى بهشدّت مورد نكوهش است تا آنجا كه :

(واى بر نمازگزاران! آنان كه در نماز خويش سستى مىورزند، در اقامهى آن ريا پيشه مىكنند و از هرگونه كار خير

مانع مىشوند.)

 

خلاصه اينكه ضرورت آسيبشناسى در هر دو عرصهى انديشه و عمل در مورد ريا ما را به اين نكات مقدّماتى مىرساند كه قابل توجّه و يادگيرى است :

۱٫ ريا در ناهمآهنگى ظاهر و باطن (زيبايى ظاهر و زشتى باطن) تعريف مىشود.

۲٫ رياكارى عملى صد در صد منافقانه و خصلتى است كه ريشه در انديشهى نفاق دارد.

۳٫ رياكار هرگز حاصلى مفيد از تلاش خود نخواهد برد.

۴٫ ريا آفت خلوص است. از اينرو رياكار، كار را نه به انگيزهى الاهى كه بر اثر كششهايى ديگر انجام مىدهد.

۵٫ و سرانجام، رياكار شيطان را براى همنشينى خود برگزيده كه انتخابى بسيار نكوهيده و نابجاست.

اين قسمت از بحث را با ذكر دو روايت از رسول خدا ۶ دربارهى ريا و رياكار پايان مىدهيم و بهخاطر اهمّيّت موضوع، در شب بعد، باز هم از مقولهى ريا سخن در ميان خواهيم آورد.

رسول خدا ۶در ترسيم اوضاعِ آن جهانىِ فرد رياكار مىفرمايند :

«سختترين مردم از نظر عذاب در روز قيامت كسى است ـ كه عملكرد اين جهانى او چنين بوده ـ مردم او را كانون

خير مىدانند، حال آنكه در واقع خيرى در او نبوده است.»

 

در اين بيان، آن دوگانگى و ناهمآهنگى در ظاهر و باطن ـ كه از جمله مشخّصههاى فرد رياكار بود ـ بهخوبى به چشم مىخورد و اينكه سرانجام، اين خصلت نكوهيده او را به عذاب سخت خداوندى مىكشاند.

همچنين حضرتش در بيانى ديگر، اين ناهمآهنگى ميان درون و بيرون را اينچنين يادآور مىشوند كه :

«هيچكس به اندازهى آن كس مورد خشم در نزد خدا نيست؛ بهگونهاى كه لباس او پوشش انبيا و كردارش چونان عمل جبّاران باشد.»

 

اين بحث را در همينجا ناتمام گذارده و ادامهى آن را به شب بعد موكول مىكنيم.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

آفات انديشه و عمل (۲)

سخن ذيل عنوان بالا در شب قبل ـ پس از تعريف ريا ـ بدانجا رسيد كه ضدّ ارزش ريا، ريشه در ضدّ ارزشى ديگر يعنى نفاق دارد و در چنين محيطى است كه بذر ريا روييده و رشد مىكند. گفته شد كه رياكار، حاصل مفيدى از تلاش خود بهدست نمىآورد و با اين كار، خلوص خود را نيز به باد مىدهد و سرانجام، وى شيطان را براى همنشينىِ خود برگزيده است.

در ادامهى بحث اين نكته را يادآور مىشويم كه رياكار اساسآ هم در انديشه، هم در مبدأ و هم در معاد، مشكل دارد؛ زيرا اگر يقين داشته باشد كه خداوند به مصداق آيهى قرآنى (از تمامى خيانتهاى آشكار و نهان آگاهى دارد) و در چنين درجه و جايگاهى

 

 

از دقّت و آگاهى نسبت به ما قرار دارد، اساسآ جايى براى رياكارى باقى نمىماند. امام باقر ۷در بيانى خطاب به رياكاران به آنان هشدار مىدهد كه :

«اگر آنچه را كه در انتظار شماست، بهواقع و پيشاپيش بنگريد و دريابيد كه راهىِ كجا هستيد، خواهيد گفت: (اى كاش بازگردانيده شويم و اى كاش ما آيات پروردگارمان را تكذيب ننموده و از شمار مؤمنان بوديم).»

 

اينك مناسب است تا چند سرفصل اصلى در موضوع پىآمدهاى ريا مورد بيان و دقّت نظر قرار گيرد تا از اين راه نيز چهرهى كريه اين اخلاق نكوهيده آشكارتر گردد :

۱٫ پذيرفتهنشدن عمل: رسول خدا با صراحت هرچه تمامتر و به روشنى بيان مىفرمايند كه :

«خداوند بزرگ، عملى را كه كوچكترين ذرّهاى از ريا در آن باشد، پذيرا نخواهد بود.»

 

۲٫ ارجاع به آنكس كه عمل براى او انجام گرفته : پيش از اين گفته شد كه خصلت نارواى ريا، انسان رياكار را چنان مىكند كه او همواره اعمالش را به انگيزههايى غيرالاهى و در راستاى جلب نظر آفريدگان خدا انجام دهد. از اينروست كه امام صادق ۷در يك

هشدار اكيد با عنايت به اين مطلب مىفرمايند :

«بهشدّت از ريا برحذر باش، چراكه آنكس كه عملى را براى غير خدا انجام دهد، خداوند وى را به همانكس ارجاع مىدهد كه كار براى او صورت گرفته است.»

 

بجاست كه در همينجا اين حالت را با آن حالت مطرح در دعاى ابوحمزه مقايسه كنيد كه در همان آغاز دعا مىگوييم :

«سپاس خداى را كه خود عهدهدار كار من شده و مرا كرامت بخشيده و به مردم وا نگذاشت تا مرا خوار نمايند.»

 

به راستى آن عزّت و اين ذلّت، از اصل با هم تعارض دارند و رياكار، اين خوارى را به بهاى از دستدادن آن عزّت و كرامت براى خويش بهبار آورده است.

۳٫ رياكار سرانجام به دامن شرك درمىغلتد : پيامبر اكرم ۶در آن دوران آغازينِ در هم شكستن مظاهر كفر و شرك و به دنبال فروريختن بتها از كعبه و صلاى بانگ توحيد بر فراز آن، روزى با ياران خود سخن مىگفت. حضرتش طىّ بيانات خويش خطر بازگشتِ دوبارهى شرك بهسوى مردم مسلمان را يادآور شده و بر اين هجوم ناروا بسى گريست. مردم از حضرتش پرسيدند: آيا دوباره بتپرستى در ميان آنان رواج مىگيرد؟ ايشان فرمودند :

 

«آنان بت و خورشيد و ماه را نخواهند پرستيد؛ بلكه در اعمال خويش راه رياكارى را در پيش مىگيرند.»

 

بدينسان نشان دادند كه سرانجام رياكارى، فروغلتيدن در دامن شرك است. بر همين اساس است كه امام على ۷، اين دستپروردهى پيامبر اكرم ۶قاطعانه مىفرمايند :

«آگاه باشيد كه سادهترين پايهى رياكارى شركورزى است.»

 

۴٫ جايگاه قطعى رياكار، آتش است و بهشت بر او حرام : اين مطلب در بيان پيامبر اكرم ۶به چشم مىخورد؛ بهطورى كه مىفرمايند:

«آتش و اهل آن از رياكاران فرياد بلند مىكنند.»

از ايشان سؤال شد كه: آتش چگونه ضجّه مىزند؟ فرمودند :

«از گرماى آتشى كه اهل ريا در آن به عذاب گرفتار آمدهاند.»

 

و سرانجام سختىِ كار رياكار تا بدانجاست كه هم ايشان فرمودند :

«بهشت سخن مىگويد و فرياد برمىآورد كه من بر

تمامى بخيلان و رياكاران حرام هستم.»

 

يعنى كه اينان راهى به بهشت خداوندى ندارند.

براى آنكه توان شناخت انسان رياكار را داشته باشيم، با الهام از روايات اسلامى برخى از نشانههاى آنان را يادآور مىشويم. البتّه بيان اين نشانهها به آن معنى نيست كه ما در كار ديگران خيره شده و خود را فراموش كنيم؛ بلكه بدان جهت است كه همواره مراقب عمل و انديشهى خويش باشيم تا به محض بروز نخستين نشانهها در خود، آن را جدّى گرفته به سرعت درصدد رفع و دفع آن برآييم.

۱٫ شوق و شتاب به عمل، آنگاه كه كسى با فرد است.

 

۲٫ كسالت و بىحالى در عمل، آنگاه كه فرد تنهاست.

 

۳٫ شوق فراوان براى ستايش ديگران.

 

۴٫ تلاش بىحد براى خوشنامى.

 

۵٫ كار افزونتر به انگيزهى مدح و ثنا.

 

 

۶٫ كمكارى آنهنگام كه مدح و ثنايى در كار نباشد.

 

بههرحال رواست كه در اين عرصه، پيش از ديگران ابتدا به خود بينديشيم و همواره عملكرد خود را بر اين نشانههاى شش گانه عرضه كنيم تا بهعنوان ضريب تصحيح، از اين علائم در كارهاى خود سود ببريم و شائبههاى ريا و رياكارى را از خود دور كنيم.

آفت اين بحث مفيد، افتادن در ورطهى وسواس و نوميدى و حسّاسشدن بيش از حدّ لازم به كردار و رفتار خويش است. به اين منظور، به بيان برخى عملكردهايى مىپردازيم كه از شمار رياكارى بهحساب نمىآيد؛ هر چند كه در نظر اوّليّه، به غلط، گمان ريا نسبت به آنها برده شود. در اين بحث نيز همچنان به هدايت روايات اسلامى حركت مىكنيم تا از هرگونه سخن خودبافته و ناروا در امان بمانيم؛ بدان اميد كه آنسان كه بايد و شايد، اعمال ريايى را از غير ريا تشخيص داده و ممتاز نماييم.

از جمله مواردى كه در حساب ريا منظور نمىگردد، آن است كه :

۱٫ فردى انسان را در حال انجام كار خير ببيند و حالت خوشحالى به انسان دست دهد. دقّت داريم كه در اين ميانه، بايد تفاوت ميان تظاهر و خودنمايى با انجام خالصانهى كار خير را در نظر بگيريم. در اينجا انگيزه مهمّ است و بهاى اصلى به آن داده شده

است. نشاط درونىِ ناشى از ديده شدن توسط ديگرى در انجام كار خير، ريا نيست.

 

۲٫ فرد كار خيرى را با انگيزهى الاهى انجام مىدهد و ديگران زبان به ستايش بر او مىگشايند. وى از شنيدن اين خبر خوشحال مىشود.

 

۳٫ فرد عبادتى را در پيشگاه خدا با ظاهر زيبا و به انگيزهى تشويق ديگران و تأسّى آنان به اين راه و روش در آيين بندگى انجام مىدهد. بيان امام صادق ۷در اينباره آن است كه :

«اين كار از شمار ريا به حساب نمىآيد.»

 

۴٫ رياكارى با منافق، ريا به حساب نمىآيد، بلكه عبادت است؛ در حالىكه همين كار با مؤمن از مقولهى شرك قلمداد مىشود. درست نظير تكبّر كه :

 

«كبرورزى با انسانهاى متكبّر، خود عبادت است.»

 

در پايان اين بحث، براى پيشگيرى از افتادن در وادى افراط و تفريط به اين بيان مولايمان امام على ۷توجّه مىنماييم كه حضرتش مؤمن را كسى مىداند كه :

«كارى را از سر رياكارى انجام نمىدهد و آن را از سر

حيا (نگرانشدن از ريا) ترك نمىنمايد.»

 

دقّت داريم كه ثمرهى عمل به اين رهنمود، بروز حالت تعادل در عمل و دورى از دو سوى افراط و تفريط است.

در پايان بار ديگر همان كلام راهگشاى پيامبر ۶را يادآور مىشويم كه پيش از اين در زمينهى شرك آورديم. با توجّه به اين كه ريا انسان را سرانجام به وادى شرك مىبرد، سزاوار چنان است تا در مقابل القاى شيطان، از خداوند بخواهيم كه :

«خدايا، از افتادن به دامن شرك به تو پناه مىبرم در آنچه كه بدان آگاهم و طلب بخشش مىنمايم از تو در اين زمينه كه بدان آگاهى ندارم.»

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سمعه: شهرتطلبى

در دو موضع از دعاى ابوحمزه، سخن از واژهى «سُمعه» در ميان آمده است. از خدا درخواست مىنماييم كه :

«خدايا، قلبم را از ريا و شك و سُمعه (شهرتطلبى) در دينت پاك فرما.»

 

و نيز مىخوانيم كه :

«… خدايا، هيچ چيزى را براى تقرّب من در دل شب و طول روز به پيشگاه خودت از رهگذر ريا و سمعه و سرمستى و سرخوشى قرار مده.»

 

سُمعه از ريشهى سمع به معنى شهرت و آوازه است.

قرارگرفتن اين واژه در دعاى ابوحمزه در كنار ريا، نوعى وجه مشترك در معنى هر دو را بهدست مىدهد. بسيارى از آنچه در باب ريا گفته شد، دربارهى اين آفت و آسيب اخلاقى نيز صادق خواهد بود. در نتيجه بايد ضمن شناخت اين آفت، بهشدّت از حوزهى اثرگذارى آن بهدور باشيم و از ظهور و بروز آن در هر دو عرصهى انديشه و عمل پيشگيرى به عمل آوريم.

اميرالمؤمنين ۷در بيان صفات مؤمن، طىّ بياناتى طولانى ارزشهايى را يكى پس از ديگرى بيان فرموده تا آنجا كه مىفرمايد : مؤمن چنان است كه :

«شهرتطلبى را دشمن مىدارد.»

 

و از اينكه بخواهد كارى را براى شنيدن ديگران و از رهگذر اشتهار انجام دهد، بهشدّت پرهيز دارد.

از اين جهت سمعه نيز همانند ريا پهلو به پهلوى شرك مىزند؛ چرا كه در انجام كار، انگيزهاى غير خدايى در ميان مىآيد و در نتيجه خلوص انسان مورد هدف و تهديد قرار مىگيرد.

در بحثهاى تربيتى اسلامـ كه بسيار جنبهى زيربنايى داردـ ضدّ ارزشهايى از اين دست، تمامى در كنار هم قرار گرفته و جملگى تحت عنوان اخلاق نكوهيده در جايگاه ويژهاى قرار گرفته است.

 

 

ميان ريا و سمعه تفاوت است؛ بدين معنى كه ريا تظاهرى خلاف باطن است؛ امّا سمعه بدون قيد تضادّ باطن و ظاهر و به انگيزهى شهرتطلبى صورت مىگيرد.

بنا به روايات، يكى از پىآمدهاى سمعه آن است كه خداوند عيوب پنهان انسان را آشكار مىنمايد، آنجا كه حضرت رسول ۶فرمودهاند:

«آنكس كه كار ـ و راه ـ شهرتطلبى را پيش گيرد، خداوند كاستىهاى وى را بر سر زبانها خواهد انداخت.»

 

يعنى كه به عكس دلخواه خود، در جهت منفى شهره و زبانزد خواهد گرديد.

در روايات ما آمده كه :

«فرد عابدى در ميان بنىاسرائيل بود. وى زمانى از خدا خواست كه او را از وضعش آگاه سازد كه اگر خوب است، بر نيكىهاى خود بيفزايد و اگر بد است، پيش از مرگ از خدا معذرت خواسته و طلب بخشش نمايد. به دنبال اين

درخواست، كسى براى او خبر آورد كه نزد خدا خيرى براى تو نيست. وقتى كه آن عابد جوياى آنهمه كار خيرى شد كه انجام داده بود و سراغ آنها را گرفت، به وى گفته شد: تو كارهاى خيرت را به رخ مردم كشيدى و همان اجر توست.»

 

يعنى: در آنجا كه تو از اين واقعه دچار رضايت از خود شدى، در نتيجه، آن سمعه و شهرتطلبى و اين بهرخكشيدن، سرانجام تو را در هم فرو ريخت.

از امام صادق ۷دربارهى اين آيهى قرآنى سؤال شد كه مىفرمايد :

(خود را نياراييد كه خداوند خود به (حال و روز) تقواپيشگان، آگاهتر است.)

 

حضرت در پاسخ فرمودند كه:

«اين آيه وصفالحال كسى است كه مرتّبآ مىگويد : ديشب نماز خواندم، ديروز روزه بودم و…»

 

يعنى فرد دچار اين حالت شده كه همواره مىخواهد به انگيزهى شهرتطلبى، كارهاى عبادى خويش را به رخ اين و آن بكشد.

اين نقطهضعف اخلاقيـ آنسان كه به تفصيل در بحث اخلاص بيان شد ـ اخلاص را هدف قرار مىدهد و بايد به شدّت با آن

برخورد نمود، وگرنه خانمان عمل را بر باد مىدهد و تنها خستگى آن بر دوش انسان باقى مىماند.

امام صادق ۷در خلال حديث مورد اشاره، يادآور مىشوند كه مردمى در دوران مولاى متّقيان ۷بودند كه بارها اظهار مىداشتند كه:

«ديشب نماز برپاى داشتيم و ديروز روزه بوديم.»

 

در مقابل، اميرالمؤمنين ۷به منظور بازداشتن آنان از اين شهرتطلبى ناروا مىفرمودند كه :

«امّا من شب و روز را به خواب گذراندم و اگر در اين ميان هم فرصتى دست دهد، استراحت خواهم كرد.»

 

اين سخن گوشهدار حضرت، بدان جهت ايراد شده كه فرد اين خصلت نكوهيده را در درون خود رشد ندهد كه اگر كارى را در خلوت شب در زمينهى عبادى به انجام رسانده، صبحگاهان آن را از رهگذر سمعه به رخ ديگران بكشاند.

در پايان تحليل مبحث سمعه، دقّت در اين بيان امام صادق ۷هم بسيار راهگشا و اثرگذار خواهد بود كه :

«اگر انسان در عمل خود؛ هر چند هم كه كم باشدـ تنها و تنهاـ خدا را اراده كند، خداوند نتيجهاى به مراتب بيش از عمل

وى را آشكار مىكند. و آنكس كه با بسيارىِ عمل و بيدارىِ شب، امّا به انگيزهى بهرخكشيدن مردم، خود را به رنج و تعب مىاندازد، خداوند، فقط عمل او را در چشم آنكس كه آن را شنيده، بى ارزش و كم بها مىگرداند.»

 

حال اين گوى و اين ميدان! شهرتطلبانى كه مىخواهند به ازاى كارهاى خير خود بر سر زبانها بيفتند، بايد بدانند كه به دست خويش بناى انديشه و عمل خود را در هم فرو مىريزند. اين خواسته، سرانجام آنان را نه تنها در پيشگاه خداوند بىبها مىنمايد، بلكه حتّى در چشم همان مردمى كه به انگيزهى آنان دست به عمل بردهاند، خوار و بىمقدار مىنمايد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 ۱۶ شك

در اين شبها دامن سخن به توضيح و شرح برخى از واژههاى مطرح در دعاى ابوحمزه كشانيده شد. عناوينى چون توبه، مغفرت، ورع، دنيا و آخرت، اخلاص، گناه، عبادت، شرك، ريا و سمعه مورد بحث و گفتوگو قرار گرفت كه در جاى خود امرى مبارك و ميمون بود؛ هر چند كه پيش از اين، قصد آن در ميان نبود. بههرحال، اينك در همان راستا بحث به موضوع شك رسيد، واژهاى كه بالغ بر ۱۵ بار در قرآن مجيد طىّ آيات مختلف مورد بحث و گفتوگو قرار گرفته و در اين نيايش سحرگاهى هم مرتّبآ از خطر آن و آثار زشت آن به خداوند بزرگ پناهنده شدهايم.

كلمهى شك به معنى گمان، توقّف، عدم يقين به يكى از دو طرف قضيّه، عدم ترجيح يكى از دو طرف بهكار مىرود. كلمهى ريب به معنى اضطراب است. وقتى اين دو لغت با هم بهكار برده مىشود،

معنى ترديد اضطرابآور را مىرساند.

ذيل آيهى تطهير روايات متعدّدى نقل شده كه مراد از واژهى

رجس همان شكّ است. امام صادق ۷مىفرمايند :

«به خدا سوگند كه ما هرگز دربارهى خدايمان به شك نيفتاديم.»

 

در قرآن آمده است:

(آنان كه قلبهايشان بيمار است، پليدى روى پليدى ايشان افزوده مىگردد.)

 

ذيل اين آيه آمده است كه مراد از اين كلمهى رجس، «شك روى شكّ آنها» است.

 

نيز در قرآن آمده است:

(اينچنين است كه خداوند، پليدى را بر آنان كه ايمان نياوردهاند قرار مىدهد.)

 

ذيل اين آيه روايت شده كه :

«مراد از كلمهى رجس، همان شكّ است.»

 

 

 

از اين نمونهها كه آورده شد، معلوم مىگردد كه :

اوّلا : شك به معنى پليدى است.

ثانيآ : نوعى بيمارى است.

ثالثآ : جايگاه آن در قلب است.

از اينرو، حكمت سخن امام سجّاد ۷روشنتر مىشود كه در دعا عرضه مىدارند:

«خدايا، ساحت قلبم را از ريا و شكّ و شهرتطلبى در دينت پاك نما.»

 

براى آگاهى از خطر ويرانكنندهى شك، كافى است بدانيم كه رسول خدا با تمامى آن علوّ شأن و مرتبت، همواره از آن بيمارى به خداى متعال پناه مىبردند؛ بهطورى كه در حالات ايشان آمده كه :

«حضرتش همه روزه از شش خصلت به خدا پناه مىبردند: شك و شرك و تعصّب جاهلى و خشم و تجاوز و حسد.»

 

در مقابل مىفرمودند :

«برترين اعمال نزد خدا، ايمانى است كه شك در آن راه نيابد.»

 

با توجّه به اينكه ايمان و شك، هر دو امور قلبى و درونى

است، تعبير از آنها به واژهى عمل، نقش ريشهاى انديشه در تجلّى عمل بيرونى را نشان مىدهد. اين ظرافت ارزندهاى است كه از انديشه در كلام پيامبر ۹ به دست مىآيد.

در اينجا بد نيست كمى هم به ريشههاى بروز شك بپردازيم؛ چرا كه در زمينهى شناخت و آگاهى از اين ريشههاست كه انسان خواهد كوشيد تا با خشكاندن آنها، از بروز و ظهور ميوهى تلخ شك بر شجرهى وجودى خويش مانع گردد.

۱٫ نادانى : حضرت على ۷شك را ميوهى جهل مىداند . اگر

اين امر جدّى گرفته شود، انسان بايد تلاش فراوانى نمايد تا خود را از ورطهى نادانى نجات دهد؛ زيرا اين نادانى ابتدا سبب بروز شك مىشود. آنگاه اين شك دو ارزش والاى دينى يعنى ايمان و يقين را هدف قرار مىدهد و بنيانهاى آن دو را در هم مىكوبد. از اينرو، امام متقيان ۷مىفرمايند:

«شك دين را فاسد مىكند.»

 

و نيز :

«شك بناى ايمان را فرو مىريزد.»

 

بدين سان، به تدريج نورانيّت قلب انسان كاسته مىشود و سرانجام اين عضو هدايتگر از كار مىافتد؛ چرا كه :

 

«شك نور قلب را خاموش مىكند.»

 

خلاصه اينكه نادانى، سرانجام انسان را در اين وادى خطرناك با دينى تباه و ايمانى ويران و قلبى تاريك، از مركب پياده مىنمايد و روشن است كه ديگر چنين كسى در چنين وادى آشفته و خطرناكى، راه به جايى نخواهد برد. پس سزاست كه همواره در كار رويارويى با جهل باشيم و با افزونى مبانى معرفتى خود، راه رشد شك را در درون خود ببنديم.

۲٫ دودلى و ترديد : برخورد با حقايق دينى از سرِ ترديد و دودلى، موجبات بروز و قوّتگرفتن شك در درون انسانى را فراهم مىآورد؛ چرا كه شك مرحلهى بالاى ترديد است و :

«آنكس كه دچار ترديد شد، شك در او فزونى مىگيرد.»

 

اين ترديد و ارتياب، آفت خانمانسوزى است كه بنا به فرمودهى اميرالمؤمنين ۷نهايتآ به كفر منتهى خواهد شد. از اينرو حضرتش توصيهى اكيد مىفرمايند كه :

«ترديد و دودلى در خود راه ندهيد كه اين امر، ابتدا موجب بروز شكّ و سپس منجر به كفر مىگردد.»

 

۳٫ گمان : اين امر نيز سبب بروز شك در نهاد انسانى مىگردد.

چنين است كه قرآن فرموده:

(گمان بد، انسان را از حقّ بىنياز نمىسازد.)

 

از اينرو آن را به مصداق آيهى:

(چهبسا گمانهايى كه گناه قلمداد مىگردد.)

 

مورد نهى قرار داده، انسانها را از سقوط در ورطهى گناه برحذر مىدارد. وقتى گمان در چنين جايگاهى جاى داشت، كمترين گمان ساده مىتواند انسان را به وادى شك فروغلتاند و بر اين اساس، گمان ساده شك تلقّى مىگردد . اين هشدارها جملگى بايد درون ما را

آنچنان بسازد كه اساسآ از بروز كوچكترين زمينهها براى پيدايش شك در خود پيشگيرى نماييم.

بايد توجّه داشت كه بنا به روايات زيادى، شك به جان يقين افتاده و انسان را از آن بلندا به زير مىكشد و در وادى هولناك شقاوت سرگردان مىنمايد. از اينروست كه :

«از نشانههاى شقاوت آن است كه يقين انسان با بروز شك فاسد مىگردد.»

با توجّه به آنچه گذشت، انسان زيرك كسى است كه براى نجات از آفت شك، پيشاپيش مقدّمات و ريشههاى پيدايش آن را در دل مىخشكاند و اجازه نمىدهد كه نادانى، ترديد و دودلى و گمان

ناروا به جان او بيفتد و با بروز شك در وى سامانش را در هم ريزد.

از منظرى ديگر، توجّه به پىآمدهاى شك نيز مىتواند ما را در اين رويارويى و مقابله يارى رساند. از اين روى، بهصورتى فهرستوار و به استناد روايات معصومين :يادآور مىشويم كه برخى از اين پىآمدها عبارتاند از :

۱٫ شرك، آنجا كه فرمودهاند :

«ماندگارى در عرصهى شك، سرانجام بهبارآورندهى شرك است.»

 

۲٫ حيرت، افتادن در وادى حيرت، پىآمد ديگر شك است. البتّه دو موضوع شكّ و حيرت در يك تأثير متقابل بر هم سبب مىشوند كه هر يك ديگرى را افزونى بخشد؛ چرا كه از يكسو ثمرهى شك، حيرت است و از سوى ديگر، سبب حيرت، همان شك

است.

 

۳٫ بىايمانى، مركب شك، سرانجام انسان را در وادى بىايمانى بر زمين مىگذارد و اين نيز ميوهى تلخى ديگر بر اين شجرهى خبيثه است. از اينرو به ما اكيدآ سفارش كردهاند كه :

«ايمان خود را از شك مصون بدار كه شك، بناى ايمان

را فرو مىريزد.»

 

۴٫ كفر، با همهى آنچه كه از مقدّمات و موجبات پيدايش و نيز پىآمدهاى شك بيان گرديد، نهايت زندگى با آن افتادن در دامان كفر و زندقه است. اگر فرد بداند كه با ورود به ميدان شك، چه آيندهى خطرناكى را براى خود تدارك ديده، حتمآ از همان آغاز به فكر چاره خواهد افتاد و از بروز آن مقدّمات افتادن در سراشيبى سقوط پيشگيرى مىنمايد؛ چرا كه به او گفته شده:

«ترديد به خود راه مدهيد كه گرفتار شك خواهيد شد. و شك نكنيد كه به دامان كفر خواهيد افتاد. و زمام خود را رها منماييد كه گرفتار سهلانگارى و تساهل ناروا خواهيد شد.»

 

پايانبخش اين مبحث را بيان راههاى معارضه با شك قرار مىدهيم و يادآور مىشويم كه دو خصيصهى تفكّر صحيح و نگرش دقيق به آفاق و انفس مىتواند طغيان شك را مهار نمايد. اين هر دو با الهام از تعاليم دينى و راهگشايى پيشوايان دين بهدست آمده است.

اميرالمؤمنين ۷مىفرمايند :

«با تكرار تفكّر صحيح و ريشهدار، طغيان شك فرو مىنشيند.»

 

 

و نيز مىفرمايند :

«در شگفتم از آنكس كه درباره خدا دچار شك مىگردد، در عين حال كه مخلوقات الاهى را مىبيند.»

كنايه از اينكه نگاه دقيق به مظاهر قدرتنمايى حق تعالى در آفرينش موجودات، خود بهترين بستر براى رهايى از دام شكّ و وصول به وادى ايمن يقين است. آن تفكّر صحيح كه بدان اشاره رفت و اين نگرش كه بيان شد، به صورتى توأمان در بيانى ديگر از مولا در هم آميختهاند، آنجا كه مىفرمايند :

«اگر آنان در قدرت بزرگ خداوند و نعمتهاى فراوان او انديشه كنند، به راه باز مىگردند و خود را از عذاب آتش، ناامن خواهند ديد.»

 

در پايان مبحث شك، سخن زيبايى از امام باقر ۷را يادآور مىشويم كه به تناسب موضوع شك، پىآمدهاى ناهنجار وقوع شك در يكى از بسترهاى اعتقادى را چنين يادآور مىشوند كه :

«خداوند بزرگ، على ۷را ميان خود و آفريدههاى خويش، عَلَم و نشانهاى قرار داد كه جز او ميان حضرتش و ايشان هيچ نشانهاى ديگر و جود ندارد. آن كس كه اين عَلَم را پيروى نمود، مؤمن است و آن كس كه با او رويارويى نمود، كافر

و آنكه گرفتار شك شد، مشرك خواهد بود.»

 

اميد كه اين حديث همواره براى ما درسآموز باشد كه همواره به ياد داشته باشيم پيروى حضرت على مرتضى۷ مصداق تامّ و تمام ايمان بوده و مخالفت با او كفر است و ترديد در جايگاهش شرك را در پى خواهد داشت.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

خاشعين

آنسان كه گذشت، عواملى مانند ريا، شهرتطلبى، سرخوشى و ناسپاسى، از جمله آفات تهديدكنندهاى است كه در نهايت، خشوع انسان را هدف قرار داده و اين بناى ارزنده در جان آدمى را در هم مىكوبند. بدين روى، در بخشى از دعا پس از برشمارى اين آفات خانمانبرانداز، از خداوند مىخواهيم كه :

«ما را از شمار خاشعين نسبت به خود قرار دهد.»

 

اينك برآنيم كه به دنبال بحثهاى آسيبشناسانهى شبهاى گذشته، موضوع خشوع را مورد بررسى قرار دهيم. اين عنوان بهعكس عناوين قبلى، از ارزشهاى مثبت در حوزهى ديندارى است. امّا بايد بدانيم كه خشوع چيست و خاشع كيست؟

خشوع در لغت به معنى تذلّل و تواضع است. ضدّ آن تكبّر و

خودپسندى است. دو واژهى خضوع و خشوع بسيار قريبالمعنى هستند. با اين تفاوت كه خضوع در تواضع بدنى و اقرار به خدمت كاربرد دارد و خشوع در افتادگى صدا و چشم بهكار مىرود. در معنى خضوع؛ سكوت، آرامى، اطاعت، سر به زير انداختن نهفته و در يك كلام اين واژه براى تذلّل قلبى و بيرونى بهصورت توأمان بهكار مىرود. از اين مطلب مىتوان كنه درخواست خود از خداى متعال را بهتر و بيشتر دريافت كه چرا از او مىخواهيم ما را در شمار خاشعان قرار دهد.

قرآن مجيد مىفرمايد:

(آيا هنگام آن فرا نرسيده كه قلبهاى مؤمنان نسبت به ياد خدا و آنچه كه از حق فرو فرستاده شده، خاشع شود؟)

 

در اين آيه، معنى تواضع قلبى در خشوع مطرح است. همچنين مىخوانيم :

(صداها براى خداى رحمان به آرامى مىگرايند.)

 

در اينجا، خشوع در صدا به معنى آرامى به نشان اطاعت مورد نظر است. اين خشوع در چشم را در آيهى ديگر مىبينيم :

(چشمانشان خاشع گرديده و خوارى، آنان را در ميان گرفته است.)

 

 

 

خشوع در چهرهها را نيز طىّ آيهى ديگر مىخوانيم :

(چهرههايشان در آن روز خاشع مىباشد.)

 

از مجموعهى اين آيات در توضيح واژهى خشوع و عرصههاى بروز آن، تواضع بيرونى در صدا و چشمها و چهرهها را درمىيابيم.

ريشهى خَشَعَ با مشتقّاتش در قرآن مجيد، ۱۷ بار بهكار رفته است كه از آن ميان واژهى خاشعين پنج مورد را به خود اختصاص داده است. در اين نيايش سحرگاهى همه شب خود را «از نفسى كه قناعت نگيرد و شكمى كه سيرى نيابد و قلبى كه خاشع نگردد» در

پناه خداوند قرار مىدهيم كه اين خشوع، ناظر به معنى تواضع درونى است؛ چرا كه از پروردگار براى قلب درخواست مىگردد.

در فرهنگ روايات اهل البيت : ميان ايمان، عمل، يقين و خشوع، يك رابطهى خطّى برقرار است بدين معنى كه:

«ايمان جز به عمل و عمل جز به يقين و يقين جز به خشوع فراهم نمىآيد.»

 

در توضيح اين دسته از روايات، مىتوان موضوع ضرورت همآهنگى درون و بيرون را در خشوع بهدست آورد و مفهوم جامع اين كلمه را دريافت.

 

حضرت على ۷خشوع را يار و ياور توانمند در پهنهى دعا بر

مىشمارد؛ بدين معنى كه در نيايش در پيشگاه خداوندى، داشتن خضوعيك ضرورت است. با توجّه به موضوع قبلى،ضرورت همسانىِ نهان و عيان در دعا، در پيشگاه خداوند مورد تأكيد قرار مىگيرد.

در دعا مىخوانيم كه :

«خداوندا، من تو را از سرِ رغبت و خوف و دلهره و اميدوارى مىخوانم.»

 

در قرآن، همين حالت براى انسان خاشع در پيشگاه پروردگار بيان گرديده است، آنجا كه مىفرمايد :

(اينان ما را از سرِ رغبت و رهبت مىخوانند و در پيشگاه ما خاشع هستند.)

 

در اينجا هماهنگى ميان ادعيهى مأثور و قرآن مجيد و الهامگيرى ائمّهى دين از كتاب خدا، بهخوبىِ هر چه تمامتر به چشم مىخورد. در نتيجه، دعا بايد همواره با اين حالات ـ كه نشان خشوع قلبى است ـ همراه باشد؛ ضمن آنكه اين خشوع، از جمله ويژگىهاى اولياى خدا در آيهى قرآن قلمداده شده است.

براى آنكه توان ارزيابى روشنى از خود در موضوع خشوع داشته باشيم و امكان اين خودشناسى برايمان فراهم آيد، به بيان

اجمالى نشانههاى انسان خاشع با تكيه بر روايات مىپردازيم.

رسول خدا ۶در اين زمينه چهار نشانهى اصلى را برمىشمارند. ما بهخوبى مىتوانيم با عرضهى خود بر اين نشانهها، دريابيم كه در مسير خشوع نسبت به پروردگار، در چه درجه و مرحلهاى هستيم. حضرتش مىفرمايند :

«خاشع چهار ويژگى دارد. اوّل آنكه خدا را در نهان و آشكار مراقب است. دوم آنكه به انجام امور زيبا و پسنديده مبادرت مىورزد. سوم آنكه در موضوع قيامت انديشه مىكند. چهارم آنكه به نيايش و مناجات با خدا مىپردازد.»

 

پيش از اين در موضوع مراقبه سخن در ميان آورديم. اينك توجّه مىكنيم كه چنين بيدارى و هشيارى نسبت به خداوند، نشانهى اوّل در عملكرد انسان خاشع است. همچنين در نگاه به آخرت دانستيم كه تفكّر در سرانجام كار حيات دنيوى، يك ضرورت جارى است. افكار انسان متعهّد، به ميزان زيادى بايد به جهان واپسين متوجّه باشد و بخش زيادى را به خود اختصاص دهد. بحث پارسايى و ورع نيز ناظر به ارزش اعمال پسنديده و زيبا و نيكو است كه اينك به عنوان يكى ديگر از علائم انسان خاشع از آن ياد شده است. سرانجام به موضوع دعا و نيايش خالصانه در پيشگاه خداوند مىرسيم. انسان داراى مراقبه و متعهّد به انجام اعمال نيكو و داراى تفكّر و انديشه در موضوع آخرت، چگونه به گفتوگو و راهيابى به خلوت مناجات با

خداى متعال دل مىبندد؛ از اين رهگذر براى خود توشه برمىگيرد و هرگز مسير هموار نيايش را براى رسيدن به بلنداى خشوع رها نمىسازد.

در رواياتى كه موضوع خشوع مورد بحث و توجّه قرار گرفته، همواره به مسألهى هماهنگى و همراهى ميان قلب و جوارح تأكيد به عمل آمده است. از اينرو بايد بياموزيم كه هميشه اين دو را در كنار هم داشته باشيم و به تعليم امام المتقين۷ بدانيم :

«آن كس كه قلبش خاشع است اين خشوع در اعضاى بدنش نيز آشكار است.»

 

وقتى انسان به مطلوب خود مىرسد ـ و يا بهتر بگوييم: آنگاه كه خداى متعال او را به مقصد مىرساند ـ شايسته است تا فرد به نشان شكر و سپاس، به ميزان افتادگى و خشوع خود در پيشگاه حق تعالى بيفزايد. مبادا به محض اين كه مشكل حل شد، كار را تمام شده بداند و مشكلگشاى واقعى را بهدست فراموشى بسپارد؛ آنسان كه شيوهى بسيارى از ماست.

بههرحال، بايد هر فردى اين مطلب را در نظر داشته باشد كه :

«آنهنگام كه به مقصد رسانيده شديم، بايد به مراتب در پيشگاه پروردگارمان خاشعتر باشيم.»

 

در تعابيرى ديگر، از خشوع به عنوان زيور و زينت عبادت ياد

شده است . به يقين اين آراستگى بايد ريشه در درون ما داشته باشد

تا مؤثّر افتد و جلوه نمايد، وگرنه چونان طبلى ميانتهى خواهد بود و هرگز جلوهدادن ظاهرى عبادت و بسندهكردن به اين جنبه از آيين بندگى، مقصد عبادت نيست.

مولايمان على ۷ در بيان ويژگى مؤمنان مىفرمايد :

«ساختار ايشان نمايانگر خشوع است.»

 

بدين سان، تذلّل يكپارچه و فراگير آنان در پيشگاه خداوند را خصيصهى بيرونى فرد مؤمن مىدانند.

چه نازيباست كه انسانى در اين مقوله دچار ناهماهنگىِ درون و برون شده و سر از خشوع نفاق درآورد! پيشوايان دين، اين خشوع ناپسند را تبيين نمودهاند و يادآور شدهاند كه :

«برحذر باشيد از خشوع نفاق، يعنى اين كه بدن و جوارح خاشع باشد؛ امّا اين خشوع راه و جايى در قلب نداشته باشد.»

 

همگان بايد از چنين خشوعى به خداوند پناه برند كه فرمودهاند :

«به پناه خدا رويد از خشوع نفاق كه عبارت از خشوع

بدن و نفاق قلب است.»

 

و در نهايت:

«آنكس كه خشوع بيرونى وى افزونتر نسبت به خشوع قلبىاش باشد، گرفتار خشوع نفاق گرديده است.»

 

خلاصه اينكه :

۱٫ خشوع به معنى تذلّل و تواضع است.

۲٫ خشوع واقعى بايد در قلب و جوارح انسان بهصورت همراه و توأمان، جارى و ظاهر شود.

۳٫ ايمان، عمل، يقين، خشوع به ترتيب پلّههاى اوجگيرى انسان بهسوى خداست.

۴٫ خشوع بهترين يار همراه در عرصهى دعا و مناجات با خداست.

۵٫ انسان خاشع در فرهنگ دينى با چهار ويژگى ـ مراقبت، عمل صالح، تفكّر و مناجات ـ تعريف مىشود.

۶٫ خشوع، زينت و زيور عبادت است.

۷٫ از انسان خاشع پس از رسيدن به مقصود، خشوع افزونتر انتظار مىرود.

۸٫ خشوع نفاق يعنى ناهماهنگى ميان قلب و جوارح در اظهار تذلّل امرى خطرناك است.

و كلام آخر اينكه در دعاى ابوحمزه مىخوانيم: «خدايا ما را در

شمار خاشعين نسبت به خود قرار بده.»

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 ۱۸ شكر (۱)

آنچه كه موجب شد عنوان شكر در اين سلسلهمباحث مطرح گردد، حضور چشمگيرِ اين واژه در دعاى ابوحمزه است؛ بهطورى كه در يك موضع از دعا، رابطهى مستقيم ميان ترك شكر از سوى ما و تحريم نعمت از سوى خدا مطرح مىگردد، در آنجا كه مىگوييم :

«خدايا! نكند چون مرا نسبت به نعمتهاى خود شاكر نديدهاى، تحريم كردهاى.»

 

در موضعى ديگر عرضه مىداريم كه :

«خدايا، آيا با اين زبانِ دچار لكنت، شكر تو را بهجاى آورم؟»

 

 

 

بىقدرى و ناتوانىِ زبان از شكر، در بخش ديگرى از دعا مورد عنايت قرار گرفته كه :

«خداوندا! زبان من در نزد شكر تو، چه توان و منزلتى دارد؟»

 

و در بيان رابطهى شكر و پذيرش عمل مىگوييم :

«خدايا! جود و بخشش تو آرزوهايم را گسترانيده و شكر و سپاس تو پذيراى عمل من است.»

 

دقّت در هريك از اين عبارات بهگونهاى موضوع شكر و رابطهى آن را با نعمت و ديگر مسائل مورد اشاره بيان مىنمايد. اين مسأله سبب مىشود تا در ادامهى مباحث قبلى اينك مسألهى شكر مورد تحقيق قرار گيرد.

شكر در لغت به معانى مختلف به كار رفته است، از جمله : ثناگويى در مقابل نعمت، اعتراف به نعمت با نوعى تعظيم و بزرگداشت، اظهار و يادآورى نعمت. ضدّ آن كفر است كه به معنى نسيان و پوشانيدن نعمت بهكار مىرود.

شكر به سه نوع تقسيم مىشود :

الف: شكر زبانى كه ثناگويى در مقابل نعمت را شامل مىشود.

ب: شكر قلبى كه يادآورى نعمت در قلب را در بر مىگيرد.

ج: شكر جوارح كه در آن پاسخگويى و جبران نعمت به ميزان قدرت و با استفاده از جوارح مطرح مىباشد.

 

نكتهى قابل توجّه آنكه شكر به تمامى اين معانى، موجبات افزونى نعمت را فراهم مىآورد تا آنجا كه در آموزههاى قرآنى است كه :

(اگر شكر پيشه كنيد، خداوند شما را افزونى دهد.)

 

از امام صادق ۷ذيل اين آيه روايت شده كه :

«اگر بنده نعمت خدادادى را بر قلب خود بگذراند و با زبان خدا را ستايش كند، هنوز سخن خود را به پايان نرسانده، خداى بزرگ فرمان به زيادت نعمت بر او مىدهد.»

 

در مقابل شكر، كفران نعمت قرار دارد كه اين عمل، سبب زوال نعمت مىشود و حتّى گاهى نعمت را تبديل به نقمت مىكند، تا آنجا كه خداوند مىفرمايد :

(اگر كفران پيشه كنيد، عذاب من بسيار سخت خواهد بود.)

 

و حال آنكه به بيان سرور اوصيا ۷ :

«سپاسگزارى در مقابل نعمت، ايمنى از گرفتارآمدن در بند نقمت است.»

 

همين مفهوم در بيت زير آمده است :

شكر نعمت، نعمتات افزون كند كفر، نعمت از كَفَت بيرون كند

 

در همين زمينهى نعمت و نقمت، خداوند در قرآن طىّ مثالى يادآور مىشود كه :

(مردم شهر و ديارى در نهايت امنيّت و اطمينان خاطر زندگى مىكردند. نعمت و روزى هم از همهى جوانب بر آنها فرو مىريخت. آنان نسبت به اين نعمتها ناسپاسى پيشه كردند. خدا هم به خاطر اين عملكرد ، لباس گرسنگى و ناامنى را بر آنان پوشانيد.)

 

كفران نعمت آنان سبب شد تا آن نعمتهاى فراوان را از دست داده و به جاى آن، باران نقمت بر سرشان فرود آيد. قرآن مجيد، همچنين در يك هشدار اكيد يادآور مىشود كه:

(آيا نديديد آنان كه نعمت خدا را (بهجاى شكر) به كفر تبديل كردند (= پاسخ دادند)، چگونه بلا و نابودى را براى خود و قوم خويش بهبار آوردند؟)

 

اين حكمت قرآنى نيز دانستنى است :

«آنكس كه شكر پيشه مىكند، به سود خود عمل كرده و آنكس كه راه كفر در پيش مىگيرد، خداوند در اوج بىنيازى و كرامت قرار دارد.»

 

 

 

يعنى اينكه زيانى از كفر و ناسپاسى مردم به خداى متعال درنمىرسد.

امام سجّاد ۷در مناجاةالشّاكرين مطالب آموزندهاى در بحث شكر بيان مىدارند :

۱٫ «اين جايگاه آن كس است كه به نعمتهاى فراوان تو اعتراف مىنمايد و اقرار مىكند كه با آن همه نعمتهاى گسترده و فراگير، با تقصير و كوتاهى روبهرو شده است و خود به زيان خويش گواهى مىدهد كه با اهمال و تضييع، اين نعمتها را پاسخ گفته است.»

 

اعتراف به نعمت، فراگيرىِ نعمت، رويارويى با نعمت به كوتاهى و تقصير و اعتراف به سستعنصرى و اهمال و تضييع، مسائلى است كه در اين بخش از مناجات به چشم مىخورد. اگر كمى در حال خود بنگريم، خواهيم ديد كه متأسّفانه بسيارى از ما داراى چنين نحوهى برخورد ناروا با نعمتهاى خداوندى هستيم و سزاست كه با تجديد نظر در عملكردِ خود، تغيير جهت اساسى در آن دهيم و به راستى سپاسگزار حق تعالى باشيم.

۲٫ «خدايا! در مقابل عظمت نعمتهاى تو شكرگزارى من بسيار كوچك و كمبها و بىمقدار است و در برابر اكرامت، ثناگويى من بسى ناقابل است.»

 

 

در اينجا دو موضوع گوشزد مىشود: الف. عدم تناسب نعمتهاى الاهى با چگونگى شكرگزارى ما، ب. تصريح به ناتوانى از شكر و ثنا در قبال نعمت.

۳٫ «خدايا، چگونه مىتوانم تو را شكر گويم؛ حال آن كه سپاس من براى تو، خود نيازمند شكرى ديگر است.»

 

در اينجا موضوع ناتوانى از شكرگزارى مطرح است، چرا كه هر شكر، خود نعمتى است كه به شكرى ديگر نياز دارد.

شكر و مشتقّاتش بيش از ۷۵ آيه در قرآن را به خود اختصاص دادهاند. از اين رو، پيشوايان دين به فراوانى و از منظرهاى گوناگون به اين مسأله نگريسته و به تحليل مسأله پرداختهاند و از اين طريق،

ضرورت و راه و رسم شگرگزارى و پىآمدهاى آن را يادآور شدهاند.

حال با چنين دستْمايهاى، به اين بخش از دعاى ابوحمزه دقّت كنيد كه مىگوييم :

«خدايا! تو با نعمتهايت به ما مهر ورزيدى؛ امّا ما با گناهكارى، با تو به رويارويى پرداختيم. خير و نيكويىها از

سوى تو بر ما باريدن گرفت و شرّ و پليدىِ ما روى به تو نهاد.»

 

در منطق دين، اين نحوهى رويارويى با نعمتهاى خداوندى بسيار ناپسند شمرده شده است. توصيه به ما و حدّاقل انتظار از ما اين است كه :

«با نعمتهاى منعم او را عصيان ننماييم.»

 

اين مهم تا بدانجاست كه به ما گفته شده: حتّى اگر خداوند مردم را از گناه برحذر نداشته بود و نسبت به آن هشدار نداده بود، واجب بود كه حضرتش به ضرورت شكر نعمتهايش مورد عصيان قرار نگيرد.

 

بههرحال، اگر انسان بتواند بندگىِ خدا را از رهگذر شكر و سپاسگزارى ـ نه به عنوان معاملهگرى و تجارت و يا ترس از دوزخ و علاقه به بهشت ـ انجام دهد، آن وقت است كه اين عبادت در منطق دين به نام بندگى آزادگان تلقّى خواهد شد كه :

«گروهى بودند كه خدا را از رهگذر شكر، بندگى مىكردند كه اين است بندگى آزادگان.»

 

 

در اينجا بخش اوّل مبحث شكر را ـ با نگاهى فهرستوار به آنچه گفته شد ـ به پايان مىبريم و ادامهى بحث را به شب ديگر موكول مىنماييم.

گفته شد كه :

۱٫ شكر سه معناى عمده دارد: ثناگويى در مقابل نعمت، اعتراف به نعمت، اظهار و يادآورى نعمت.

۲٫ شكر داراى اقسامى سهگانه است: شامل: شكر زبانى، شكر قلبى و شكر جوارح.

۳٫ ميان شكر و افزونى نعمت، رابطهاى مستقيم برقرار است.

۴٫ كفران نعمت دو پىآمد دارد: زوال نعمت و تبديل نعمت به نقمت.

۵٫ موضوع شكر با تمامى معانى گستردهى آن بخشهاى زيادى از ادعيهى مأثور را به خود اختصاص داده است.

۶٫ حدّاقل انتظار از ما اين است كه نعمتهاى خداوندى را در راه عصيان او بهكار نگيريم كه اين لازمهى شكر نعمت است.

۷٫ عبادت احرار، بندگى با انگيزهى شكرگزارى است، نه هدف ديگر.

۸٫ آثار مثبت شكر، صرفآ عايد خود فرد شكرگزار مىگردد و خداوند متعال در اوج غنى و بىنيازى نسبت به آن قرار دارد. و چنين است كه :

گر جمله كائنات كافر گردند بر دامن كبرياش ننشيند گرد

در شب بعد، بحث شكر را پى خواهيم گرفت.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شكر (۲)

پيش از اين دربارهى شكر، معانى و اقسام آن، رابطهى شكر و افزونى نعمت، كفران و گرفتارشدن به زوال نعمت و تنگناى نقمت، نكاتى بيان شد، اينك مطلب را با اين مسأله دنبال مىنماييم كه به فرمودهى پيشواى پرهيزكاران ۷ :

«شكر، راهگشاى بهسوى نيّت و زبان ضمير انسانى است.»

 

با دقّت در اين تعريف، درمىيابيم كه امر شكر، حتمآ و حتمآ بايد زمينهى درونى در انسان داشته باشد تا مفهوم شكر بر آن صادق آيد.

نكتهى جالب در مقولهى شكر، آن است كه سُمعه ـ كه پيش از اين به تفصيل پيرامون آن سخن در ميان آمدـ با همهى بدىهايش تهديدى براى شكر به حساب نمىآيد؛ يعنى همان ضدّارزشى كه آنقدر از آن نكوهش به عمل آمده، آنجا كه در زمينهى شكر بهكار گرفته شود، امرى ارزشى و پسنديده تلقّى مىگردد تا آنجا كه:

«بهترين سمعه، شكرى است كه آشكارا منتشر مىگردد.»

 

در اينجا به استناد بيانات اميرالمؤمنين ۷برخى نكات ممتاز در زمينهى شكر را فهرستوار يادآور مىشويم :

۱٫ هيچ چيز مانند شكر، نعمت را مصون و پايدار نمىدارد.

۲٫ بالاترين شكر نعمت، آن است كه انسان، ديگران را از آن نعمت بهرهمند سازد.

۳٫ هيچ عاملى بهتر از شكر، تداوم نعمت را موجب نمىگردد.

۴٫ هيچ زيور و زينتى براى نعمت، ارزندهتر از بذل آن نيست.

همچنين گفتنى است كه موضوع شكر قلبى، از چنان جايگاه و اعتبارى در فرهنگ دينى برخوردار است كه حضرت امير ۷ مىفرمايند :

«آنكس كه نعمتها را در دل، شكرگزارد، سزاوار آن مىشود كه پيش از آنكه شكر بر زبانش جارى گردد، نعمت براى او افزونى گيرد.»

 

براى درك بهتر واقعيّت نهفته در اين بيان، بايد واژهى استحقاق در اين روايت گشوده گردد. توضيح اين كه هيچكس در هيچ زمينه حقّى برعهدهى خداوند نداشته و طلبى از او ندارد؛ امّا شكر از اين قاعده مستنثى است. همينكه بر دل انسان گذشت، اين حق براى او پيدا مىشود؛ البتّه اين را خدا چنين قرار داده است؛ آنسان كه در آيهى قرآنى مىخوانيم كه :

(يارى مؤمنان، حقّى است كه بر خود مسلّم داشتهايم.)

 

در اينجا نيز خدا بر خود چنين قرار داده كه براى شاكر، استحقاق برخوردارى از نعمتهاى ديگر پيدا شود، نه آنكه موضوع طلبكارى از ناحيهى بنده مطرح باشد.

در منطق اميرمؤمنان ۷انسانِ برخوردار از نعمت، همواره رهين آن است و تنها شكر است كه وى را از اين رهان مىرهاند.

 

در اينجا بد نيست به يك سؤال پاسخ داده شود: بعد از آگاهى از اينهمه مطالب متنوّع در موضوع شكر، حقّ شكر خداى متعال چيست؟ در روايات اسلامى به اين سؤال، دو پاسخ روشن داده شده است :

۱٫ اينكه به حق، خداوند را ولىّنعمت خود بدانيم. طبيعى است وقتى انسان، بيدار به اين مهم بود و همواره خداوند را به عنوان ولىنعمت اصلى خود شناخت، هيچگاه او را فراموش ننموده و بهازاى هر نوع برخوردارى از نعمتهاى مادّى و معنوى ياد او را در دل زنده مىكند و به تناسب، با زبان و جوارح خود شكر آن نعمتها را بهجا مىآورد. در خطابات الاهى به موساى كليم ۷ آمده است :

«اى موسى! شكر را ـ آنسان كه شايسته و بايسته است ـ بهجاى آور.»

حضرت موسى ۷چگونگى اين امر را پرسيد. به او خطاب شد :

«آن زمان كه دانستى تمامى اين نعمتها از سوى من است.»

 

نقل است كه همسر پيامبر ۶به ملاحظهى عبادت طاقتفرساى آنحضرت به ايشان عرضه داشت: شما چرا اينهمه در آيين بندگى خود را به زحمت مىاندازيد و حال آنكه خداوند تمام گناهان شما را بخشيده است؟ آنحضرت به همسر خود پاسخ داد :

 

«اى عايشه، آيا شايسته نيست كه من بندهى شكرگزار خدا باشم؟»

 

به دنبال اين رنج و تعب بود كه آياتى از قرآن، حضرتش را از اين همه مشقّت بازداشت، آنجا كه فرمود :

(اى پيامبر! اين قرآن را بر تو فرو نفرستاديم تا به زحمت افتى.)

 

۲٫ اينكه او را حمد و ستايش كنيم. ضرورت ستايش خداوندى به ازاى برخوردارى از نعمتهاى بىكران او، امرى اجتنابناپذير است. آنجا كه ما سپاس از كسى را كه مختصر عنايتى به ما داشته، همواره بر خويش فرض مىشماريم، چگونه مىتوانيم در مقابل بهرهمندى از اين نعمتهاى الاهى بىتفاوت باقى بمانيم، با اين كه نعمتها به بيان قرآن :

(چه آشكارا و چه نهانى ما را در ميان گرفته است.)

 

از اين رو سزاوار چنان است كه همواره راه شكرگزارى و سپاس از او را پيش گيريم كه :

«آنكس كه خدا را بر نعمتهايش بستايد، شكر او را بهجاى آورده تا جايى كه اين ستايش، به مراتب، ارزشمندتر و برتر از آن نعمت است.»

 

والايى و ارزش اين حمد و ستايش الاهى تا بدانجاست كه :

«آنكس كه در برابر برخوردارى از نعمتهاى الاهى، اعمّ از كوچك و بزرگ، زبان به ستودن خداوند مىگشايد، به يقين شكر آن نعمتها را بهجاى آورده است.»

 

امام صادق ۷روزى به مسجد آمدند. پس از بيرونآمدن متوجّه شدند كه مركب ايشان گم شده است. حضرتش فرمودند: اگر اين مركب پيدا شود، شكر خدا را ـ آنسان كه بايد و شايد ـ به جاى خواهم آورد. پس از مدّتى آن مركب پيدا شد و حضرت فرمودند :

«ستايش مر خدا راست.» ناظرى كه از آغاز اين ماجرا را زير نظر داشت، چگونگى امر را از حضرت جويا شد و پرسيد: شما فرموديد : اگر گمشده پيدا شود، حقّ شكرگزارىِ خداوندى را ـ آنسان كه بايد ـ بهجاى مىآورم؛ در حالىكه پس از پيداشدن مركب تنها به گفتن يك «الحمد لله» بسنده كرديد. حضرتش تأكيد فرمودند كه اين ستايش، حقّ شكر خداوندى بود كه من بر زبان آوردم.

 

از اينرو، شايسته است كه موضوع حمد و ستايش را در همهى شكلهاى آن ـ اعمّ از زبانى و يا اداى وظايف ناشى از برخوردارى از نعمتهاى الاهى ـ ساده تلقّى ننماييم؛ چرا كه در منطق روايات :

«تمامى شكر در اين سخن نهفته است كه گفته شود : الحمد لله ربّ العالمين.»

 

در قاموس اميرالمؤمنين ۷خودنگهدارى از محرّمات الاهى ،

شكر دانسته شده است.

سخن پايانى در مقولهى شكر، آن است كه به فرمودهى قرآن :

(خداوند، شما را به بند عذاب گرفتار نمىنمايد اگر شكر پيشه كنيد و ايمان آوريد.)

 

و بدانيم كه به بيان امام پرهيزكاران ۷ :

«نعمتى كه شكر در پى نداشته باشد، چونان گناهى است كه بخشش در دنبال آن فراهم نيايد.»

 

يعنى بار آن همچنان بر دوش باقى خواهد ماند.

در پايان اين بخش از مبحث شكر، در نگاهى دوباره به مطالب مطرحشده يادآور مىشويم كه :

۱٫ شكر بايد ريشه در درونِ انسان داشته باشد.

۲٫ از موارد مجاز و پسنديده در سمعه، موضوع شكرگزارى است.

۳٫ شكر، عامل مصونيّت و پايدارى و دوام نعمت مىگردد.

۴٫ ارزندهترين نحوهى شكر نعمت، بهرهمندكردن ديگران از آن نعمت است.

۵٫ به محض گذر شكر در قلب و پيش از آن كه به زبان آيد، فرد مستحقّ زيادتى در نعمت مىگردد.

۶٫ شكر نعمت، بندهى در بند كشيدهشده به آن را از بند آزاد مىنمايد.

۷٫ نعمتى كه بر آن شكرگزارى نشود، همانند گناهى است كه بخشوده نگردد.

۸٫ حقّ شكر خداى متعال، آن است كه اوّلا او را ولىنعمت خود بدانيم و ثانيآ حمد و ستايش او را پيشه كنيم.

۹٫ شكر واقعى نعمت، اجتناب از محارم است.

۱۰٫ شكر و ايمان توأمان، مصونيّت از عذاب را در پى خواهد داشت.

به اين اميد كه جريان شكر بر زبان ما و نيز بر جوارحمان بهگونهاى آشكار و بارز شود كه لااقل بخشى هر چند كوچك از اينهمه برخوردارى از نعمتهاى متنوّع الاهى را جوابگو باشد. إنشاءالله.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

روسپيدى

هر چه به شبهاى پايانى ماه مبارك نزديكتر مىشويم، از دستدادن اين فرصت طلايى كه امكان بازگشت بهسوى خدا، پوشيدهشدن به لباس مغفرت ، پيشهكردن پارسايى و ورع و تدارك حالت باطنى مراقبه را بر ما سختتر نموده و در تنگناى كمبود فرصت قرارمان مىدهد؛ و اين امر به ويژه بر شيفتگان ماه رمضان بسيار دشوارتر مىنمايد.

عنوان سخن امشب، روسپيدى است و طىّ آن با بهرهگيرى از دو آيهى قرآنى مىكوشيم تا به لايههاى ديگرى سِواى ظاهر اين آيات دست يابيم و به رهنمايى آموزگاران قرآن، دستى بر باطن قرآن مجيد گشوده و از اين ميان طَرْفى بربنديم.

قرآن مجيد مىفرمايد :

(روزى كه در آن چهرههايى سپيد و صورتهايى سياه مىشوند. آنان كه سيهروىاند، در شمار كسانى قرار دارند كه پس از ايمان، كفر پيشه كردند و اينك به ملاحظهى اين كفرپيشگى گرفتار عذاب خداوندى شدهاند. و امّا آن كسان كه چهرههاى درخشان و سپيد دارند، به صورتى جاويدان در دامن رحمت خداوند قرار گرفتهاند.)

 

همانطور كه از ظاهر آيه هويداست، كلام الهى مربوط به گوشهاى از مسائل قيامت است كه در آن مردم به دو گروه سيهرويان و سپيدچهرگان ممتاز و تقسيمبندى مىشوند. گروه اوّل كافرانى هستند كه برخى از آنان سابقهى ايمان هم داشتهاند و گروه دوم مشمولين رحمت جاودانهى پروردگار مىباشند. در اينجا اين سؤال مطرح مىگردد كه اين دو گروه كيانند؟

در پاسخ به اين سؤال، ابتدا به چند نمونهى موجود در ادعيه توجّه مىنماييم :

۱٫ اين سخن از پيامبر اكرم ۶خطاب به حضرت على ۷دربارهى ياران آن حضرت است كه مىفرمايند :

«و شيعيان تو اى على، بر منابر نور با چهرههايى درخشان در اطراف من در بهشت قرار دارند؛ در حالى كه همسايگان مناند.»

 

۲٫ اين درخواست در نيايشها مطرح مىشود كه:

«خدايا، به بركت وجود امام عصر ۷چهرههاى ما را سپيد و درخشان فرما.»

 

۳٫ نيز مىخوانيم كه :

«خدايا، چهرهى مرا به نور خود سپيد گردان.»

 

دقّت در اين سه مدرك نقلى، تا حدودى جواب اوّليّهى مسأله را روشن مىكند. يكى مفصّلتر كه نشاندهندهى وعدهى پيامبر به شيعيان اميرالمؤمنين ۷ است، در دومى نقش محورى امام عصر ۷در اين سپيدرويى مورد تأكيد قرار گرفته و در نقل سوم درخواست تحقّق اين نورانيّت از پيشگاه خداوندى به عمل آمده است.

در اينجا مناسب چنان است كه با الهام از دعاى ابوحمزه اين نور را پى بگيريم تا معلوم شود كه چه نورى است و ما از خداوند در اين دعا چه چيزى را درخواست مىنماييم.

قرآن مجيد در پاسخگويى به اين سؤال مىفرمايد :

(روزى كه در آن، مردان و زنان باايمان اينچنين به چشم خواهند ديد كه نورشان از پيش رو و اطرافشان در تابيدن است. به آنان گفته مىشود كه خوشا بر احوال شما در اين روز، كه جايگاهتان بهشتهايى است كه در آنها نهرهاى روان جارى است و شما در آن جاودانهايد. و اين رستگارى بس بزرگى است.)

 

همين مضمون در آيهى ديگرى هم آمده كه :

(روزى كه خداوند، پيامبر و مؤمنان همراه او را سرافكنده ننمايد. نور آنان در پيشاروى و اطرافشان در جريان است و جملگى مىگويند: خداوندا! نورانيّت ما را كمال بخش و ما را بيامرز كه تو بر هر چيز توانايى.)

 

روايات ذيل اين دو آيه ناظر به مطالب زيرين هستند :

۱٫ منظور اصلى از اين نور، نور وجود مقدّس اميرمؤمنان ۷ است كه پيشتازِ حركت مؤمنان بهسوى بهشت مىگردد.

۲٫ منظور از اين نور، نور مؤمنان است كه روز قيامت به ازاى سطح و درجهى ايمان خود، از آن بهرهمند مىشوند.

۳٫ در اين بحبوحهى نور، آنان دامان حسنين؛ آن دو دامان پدر گرامى خود ۷و آنحضرت دامان پيامبر را مىگيرند تا آنكه:

«سرانجام همپاى ايشان وارد بهشت عدن مىگردند.»

 

اكنون كه اين معانى را براى واژهى نور و كسان مشمول آن و نيز نحوهى بهرهمندى از آن دانستيم، بايد به اين پرسش بپردازيم كه : سپيدچهرگان مورد اشاره در آيه كياناند؟ براى پاسخ به اين روايت نورانى دقّت مىنماييم؛ روايتى كه ابوذر صحابى نامى پيامبر، آن را نقل نموده، همان بزرگ مرد كه به فرمودهى پيامبر :

«آسمان بر سر كسى صادقتر از وى سايه نيفكنده است.»

مدرك اين روايت، تفاسير ارزندهى قرآن مجيد است .

مناسبت آن نزول آياتى از سورهى آلعمران است كه در آغاز اين

مقال بدان اشاره رفت و گويندهى آن رسول خدا۶ است. روايت به اين شرح است :

رسول خدا ۶فرمودند: «روز قيامت امّت من زير پنج پرچم (به صورت پنج گروه) بر من وارد مىشوند:

پرچمى با گوسالهى اين امّت، از آنها سؤال مىكنم: بعد از من با ثقلين چه كرديد؟ پاسخ مىدهند: ثقل اكبر (قرآن) را تحريف و آن را پشت سرمان رها كرديم و با ثقل اصغر (اهل

البيت) دشمنى ورزيديم و در حقّش ستم كرديم. من هم مىگويم: سيهروى و تشنهكام در آتش افكنده شويد.

پرچم دوم با فرعون اين امّت بر من وارد مىشود. از آنها مىپرسم: بعد از من با ثقلين چه كرديد؟ مىگويند: ثقل اكبر را تحريف و آن را ورقورق نموديم و با آن مخالفت ورزيديم و با ثقل اصغر جنگيديم. من هم مىگويم: سيهروى و تشنهكام در آتش افكنده شويد.

سومى پرچمى است كه با سامرى اين امّت بر من وارد مىشوند. مىپرسم: بعد از من با ثقلين چه كرديد؟ مىگويند: از ثقل اكبر نافرمانى كرده و آن را ترك كرديم و با ثقل اصغر دشمنى و جنگ كرديم. من هم مىگويم: سيهروى و تشنهكام در آتش افكنده شويد.

آنگاه پرچمى با ذوالثّديّه همراه با تمامى خوارج بر من

وارد مىشود. مىپرسم: بعد از من با ثقلين چه كرديد؟ مىگويند : ثقل اكبر را پارهپاره كرديم و از آن بيزارى جستيم و با ثقل اصغر مقاتله كرده و آن را كشتيم. من هم مىگويم: سيهروى و تشنهكام در آتش افكنده شويد.

آنگاه پرچمى ديگر با پيشواى پارسايان و سَرور مسلمانان (آقاى همهى اوصياى پيامبران) و راهنماى سپيدچهرگان و جانشين رسول پروردگار جهانيان يعنى اميرمؤمنان بر من وارد مىشود. از آنها مىپرسم: شما با ثقلين بعد از من چه كرديد؟ مىگويند: از ثقل اكبر پيروى كرده و اطاعت نموديم و امّا ثقل اصغر، دعوتش را لبّيك گفته، اجابتاش كرديم و دوستاش داشتيم و از آن دفاع كرديم و يارىاش نموديم تا آنجا كه خونمان در راه او ريخته شد. من هم به آنان مىگويم: سيراب و درخشانچهره به بهشت وارد شويد.»

آنگاه پيامبر اكرم ۶اين آيه را تلاوت فرمودند :

(روزى كه در آن چهرههايى سپيد و صورتهايى سياه مىشوند…)

 

اينك به ما فرصت داده شده تا پيشاپيش براى اين سؤال پيامبرمان كه مىپرسند: «پس از من با ثقلين چه كرديد؟» پاسخى درخور، آماده نماييم. اگر در نيايشهاى شبانگاهى مىگوييم :

«خدايا، چهرههايمان را سپيد گردان.»

 

و اگر در نيايش سحرگاهى زمزمه مىكنيم كه :

«پروردگارا، صورتم را به نور خود سپيد و درخشان گردان.»

 

پيامبر عظيمالشّأن ما، جايگاه اين نورانى شدن را مشخّص كرده و اين ما هستيم كه بايد آن را از رهگذر تلاش بى وقفه در زمينه اين دو امانت گرانسنگ پيامبر گراميمان، براى خود محقّق نماييم.

اميد آنكه گذران اين شبهاى ماه رمضان با: بيدارى شب، مناجات با خداوند، ذكر مصائب اهل البيت، آشنايى با گوشههايى از معارف كتاب و سنّت، گريستنهاى فراوان، توبه و انابه و استغفارـ كه بحمدالله ويژگىهاى عمدهى جمع ما در اين شبهاستـ زمينهى روسپيدى و نورگرفتن چهره به نور ولايت امام على و اولاد كرامش : را فراهم آورده باشد و ما را در پاسخگويى به پيامبر عزيزمان هرچه بيشتر و بيشتر مجهّز و آماده كرده باشد، إنشاءالله. با اميد به روسپيدى و سربلندى در آن روز!

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ابزار كار شيطان (۱)

از ديرزمان اين شعر زيبا را از پدر به ياد دارم كه منسوب به حضرت على ۷است و آن مرحوم همهروزه طىّ دعا و مناجات صبحگاهى خويش آن را زمزمه مىكرد و گوش من با آن بسيار آشنا شده بود؛ اينكه براساس اين سرودهى پُرمغز مىگفت :

ـ اى آنكسى كه دنيا تو را به خود مشغول داشته و درازىِ آرزوها تو را فريب داده است؛

ـ مرگ، ناگهان از راه مىرسد و گور جايگاه عمل است و بس.

 

 

پيش از اين برخى از حيلههاى شيطان طىّ گفتارى مشروح (گفتار ششم) بيان گرديد. اينك گفته مىشود كه وى براى اجراى موفّق آن نيرنگها نيازمند ابزارى است تا طرحهاى فريبكارانهاش را با موفّقيّت به انجام برساند؛ چرا كه در آغاز آفرينش انسان، خطاب به خداى متعال گفته بود كه :

(من از بندگان تو سهم مشخّصى را در اختيار خواهم گرفت. آنان را گمراه كرده به دام آرزوها مىافكنم و به خطاكارى فرمان مىرانم…)

 

و قرآن در بيان عملكرد شيطان مىفرمايد كه :

(ايشان را نويد مىدهد و به بند آرزوها گرفتارشان مىنمايد، حال آن كه نويد شيطان چيزى جز فريب نيست.)

 

بنابراين كار شيطان ـ به همين صراحت كه خود گفته ـ فريب انسان از راه طرح آرزوهاى دور و دراز است. و آيهى قرآنى:

(و شما به آرزوها فريب خوردهايد.)

 

ناظر به همين مسأله مىباشد.

پيشوايمان مولا على ۷در يك هشدار جانانه مىفرمايد :

«اى مردم! هولناكترين چيزى كه من از آن بر شما ترسانم، دو مسألهى هواپرستى و طول آرزوهاست. هواگرايى شما را از حق بازمىدارد و آرزوهاى طولانى آخرت را به دست فراموشى مىسپارد.»

 

خلاصه، اين دو خطر با دو پىآمد سخت در انتظار ماست، اگر دل به شيطان بسپاريم و اين ابزارهاى كار را براى او فعّال نماييم.

در موضوع آرزوهاى طولانى و چهبسا دستنايافتنى، اين متن گلستان سعدى بسيار جالب است، آنجا كه انسان بر مركب آرزو مىنشيند و به تاخت مىتازد :

گفت: سعديا، سفر ديگرم در پيش است. اگر آن كرده شود بقيّت عمر به گوشهاى بنشينم. گفتم: آن كدام سفر است؟ گفت: گوگرد پارسى خواهم بردن به چين كه شنيدم قيمتى عظيم دارد و از آنجا كاسهى چينى به روم آورم و ديباى رومى به هند و فولاد هندى به حلب و آبگينهى حلبى به يمن و برد يمانى به پارس. زان پس ترك تجارت كنم و به دكّانى بنشينم.

 

براى درك بهتر اين ترسيم زيبا و گوياى سعدى در موضوع آرزوهاى طولانى، كافى است كه به چند نكته شامل بُعد مسافت ميان اين نقاط كه او نام برده و فقدانِ وسايل حمل و نقل مناسب و كندى آنها در برههى زمانى مورد نظر و تهيّهى دشوار هريك از اين محصولات مرغوب توجّه نماييم. آن وقت برايمان روشن مىشود كه مسألهى آرزوهاى دور و دراز چيست و با انسان چه مىكند و چگونه آرامش حال را به اميد آيندهاى دور از دسترس و واهى از انسان مىستاند.

از بررسى واژهى اَمل در فرهنگى دينى، بهويژه در ادعيه چنين برمىآيد: آنجا كه سمت و سوى اين آرزوها خداى متعال باشد، امرى روا و پسنديده و مورد توصيه است؛ امّا آنجا كه در راستاى دنيا و دنيادارى قرار گيرد، امرى ناروا و نكوهيده و ناپسند است.

حالت اوّل حالتى است كه آرزو مطلوب است. مىدانيم از جمله نامهاى خداى متعال، أمل المشتاقين به معناى نهايت آرزوى شيفتگان مشتاق است و در برخى نيايشهاى مأثور از پروردگار با كلمهى أملي، به معنى آرزوى من ياد شده و در همين رديف، خداوند با واژههاى بغيتي، سؤلي، مُنيتي خوانده مىشود كه همگى ناظر به همين معنى است؛ يعنى از خداوند به غايت مطلوب و نهايت خواسته و آرزو تعبير مىگردد. در اين صورت، همان واژهى اَملـ كه در حالت دوم ناپسندى آن نموده مىشودـ آنجا كه در راستاى خداوندى مطرح مىگردد، مورد تأييد و تقدير قرار مىگيرد. در اينجا به چند نمونه از ادعيه در اين ارتباط اشاره مىنماييم :

۱٫ «اى خدايى كه درخواستكننده از خود را نمىراند و آرزومند خويش را نوميد نمىدارد.»

 

۲٫ «اى نهايت آرزوى عارفان.»

 

۳٫ «خدايا، تو را به عزّتت سوگند كه دعايم را مستجاب كن و مرا به آرزوهايم برسان.»

 

۴٫ «خدايا، به وجود او مرا به آرزوهاى دنيوى و اخرويم برسان.»

 

۵٫ «دورى آرزوهايم راه سود را بر من بسته است.»

 

۶٫ «خداوندا، از رهگذر فضلت مرا به آرزويم برسان.»

 

همانطور كه مىنگريد، در نوع اين تعابير، آرزومندى در پيشگاه خداوند مطلوب تلقّى شده است.

حالت دوم زمانى است كه اين آروزها صرفآ براى زندگى دنيا مطرح مىگردد. آنجاست كه بهشدّت در منطق دين مورد نكوهش قرار مىگيرد. به چند نمونه از اين دست دقّت نماييد :

۱٫ مولاى متقيان ۷مىفرمايد :

«اگر انسان مرگ خود و سرعتى را كه بهسوى او دارد بنگرد، حتمآ نسبت به آرزوهاى خويش دشمنى پيشه خواهد كرد.»

 

۲٫ سراب را همه مىشناسيم كه چگونه در بحبوحهى گرما، انسان تشنهكام را بهسوى خود فرا مىخواند، حال آنكه در واقع آبى در كار نيست. در منطق اميرمؤمنان على ۷ :

«آرزو چون سراب است كه بينندهى خود را مىفريبد و فردى را كه بر او اميد بسته، نوميد مىسازد.»

 

۳٫ بنابراين :

«آرزو فريبكارى حيلهگر و زيانرسان است.»

 

۴٫ چون چنين است، در اينصورت بايد از آرزوهاى فريبنده و باطل برحذر بود.

 

۵٫ بنا به فرمودهى امام كاظم ۷ :

«آنهنگام كه مرگها درمىرسد، كاخ آرزوها ويران مىگردد.»

 

در آغاز سخن گفته شد كه آرزوهاى دور و دراز در فرهنگ اهلالبيت : امرى ناپسند تلقّى گرديده است. در عين حال، اين حالت نفسانى انسان يعنى آرزومندى از نظر دور داشته نشده است؛ بلكه در محدودهاى مشخص قابل قبول شمرده شده است، آنجا كه آرزوها در ظرف زمانى خود مطرح گرديده و بهطور معقول قابل دسترسى است؛ چرا كه خود به صورت انگيزهاى مؤثّر براى تلاش مناسب بشر در جريان حيات قلمداد خواهد گرديد. بنابراين توصيهى دين چنين است كه بايد با آرزوهاى كوتاه، از دنيا توشه گرفت و :

 

«آنكس كه يقين دارد كه سرانجام از دوستان جدا شده و در دل خاك جاى مىگيرد و با حساب روبهرو خواهد شد، از آنچه از خود باقى گذارده، بىنياز و به آنچه پيش فرستاده نيازمند است. چنين فردى به كوتاهىِ آرزو، روىآورتر و جدّىتر است.»

 

كنايه از اينكه تمامى اين عوامل، مطلقآ موجب مىشود كه انسان خردمند آنها را در نظر گرفته و بر اين اساس آرزوهاى خود را در محدودهى امكان و قابليّت دسترسى قرار دهد و براى تحقّق آنها تلاش نمايد. در اينصورت، كوتاهى آرزو ياور خوبى براى تحقّق آن آرزوها خواهد بود؛ و سرانجام:

 

«آنكس كه براى سيرابى، دل به سراب بربندد، آروزيش بربادرفته و با تشنهكامى خواهد مُرد.»

 

اينك به آغاز سخن بازمىگرديم كه سخن از ابزار كار شيطان بود. در صدر اين ابزار، بنا به فرمودهى قرآن، انداختن انسانها در دام آرزوهاست. با تبيينى كه در اينباره به عمل آمد، روشن مىشود:

اوّلا آرزوهاى طولانى و چه بسا دستنايافتنى براى انسان، امرى ناپسند است.

ثانيآ چنانچه اين آرزومندى در راستاى آخرت باشد، مطلوب مىگردد.

ثالثآ آنچه در نكوهش آرزو در بيانات پيشوايان دين بهچشم مىخورد، وقتى است كه اين آرزوها بدور از محدودهى امكان باشد و صرفآ جهت دنيوى به خود بگيرد.

رابعآ آنكه نفس آرزومندى در محدودهى ممكن و قابل دستيافتن ـ كه از آن به كوتاهى آرزو تعبير شده ـ مىتواند به عنوان ضريبى مؤثّر در كار تلاش و كوشش انسان مؤثّر افتد و اين حركتها را به نتايج مطلوب خود برساند.

بنابراين، انسان هم مىتواند با هشيارى اين ابزار كار شيطان را از دست او ستانده و بىاثر نمايد و هم قادر است تا خود را در دام آرزوها، آنهم نوع طولانى و دور و درازش، بيندازد و فريب شيطان را خورده و ابزار كار او را قوىتر و برّاتر نمايد. اين انتخابى است كه انسان پيش رو دارد و قرآن هم خطاب به پيامبرش اين گروه اخير را مورد نظر دارد كه به ايشان مىفرمايد :

(اينان را رها كن تا بخورند و كام گيرند و آرزوها ايشان را بفريبد.)

 

در اينجا زيبايى كلام مولايمان امام سجاد ۷ هرچه بيشتر و بيشتر رخ مىنمايد، آنجا كه در نيايش خود به پيشگاه خداوندى و ناظر به اين حيلههاى شيطانى در مغلوب ساختن انسان عرضه مىدارد كه :

«پروردگارا اگر مرا به جهنم وارد كنى خشنودىِ دشمنت شيطان در اين است. و اگر مرا به بهشت درآورى خشنودى پيامبرت در اين كار است. و من به خدا سوگند يقين دارم كه شادىِ پيامبرت نزد تو محبوبتر از خشنودى دشمن توست.»

 

بدين سان از خداوند مىخواهيم ما را مغلوب حيلههاى شيطان فريبكار ننموده و در دام او گرفتار ننمايد كه در اين صورت سرنوشت مختوم ما آتش غضب خداوندى خواهد بود.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 ۲۲ ابزار كار شيطان (۲)

وسيلهاى ديگر در زمينهى تحقّق حيلههاى شيطانى تلاش اوست براى اين كه امر توبه را به تأخير اندازد؛ همان توبهاى كه به محض وقوع آن از سوى انسان خطاكار، خدا «به جوارح ما فرمان مىدهد كه توبهكار را بپوشانند. زمان و زمين را امر به كتمان گناه فرد مىكند و سرانجام گزارشگران را فرمان مىراند كه گناه وى را از ياد برند و درج ننمايند».

 

شيطان مىكوشد تا اين عامل كارساز و اثرگذار را با تأخير ـ و به اصطلاح قرآنى: «تسويف» ـ از كار بيندازد و حال آنكه اگر توبه درست انجام شود، چه بسا كه :

(خداوند، گناهان فرد را به حسنات تبديل مىنمايد.)

 

چنين فردى در صحراى محشر چنان مىدرخشد كه :

«نامهى عمل او براى مردم بالا برده مىشود و همگان مىگويند: سبحان الله! آيا براى اين فرد يك گناه هم نبوده است؟»

 

بدينسان در آن روز حسّاس، زبانزد خاصّ و عام مىگردد.

در اين دعاى شريف كه سحرگاهان توفيق خواندن آن دست داده مىخوانيم كه :

«خدايا، من سرمايهى عمرم را با تسويف (تأخير در توبه) و آرزومندى بر باد دادم.»

 

و در حديث مىخوانيم :

«چه بسيار فريادهاى اهل آتش كه از اين تأخير و تسويف است!»

 

بنابراين، دو عامل تأخير توبه و آروزهاى طولانى از جمله ابزارهاى كار شيطان است كه وقتى به جان عمر انسانى افتاد، آن را بر باد مىدهد و عاقبت نيز فريادِ انسانِ مغلوب اين ابزار فريبكارانه را در دل دوزخ، آسمانگير مىنمايد.

مولا على ۷در موعظهاى جانانه، انسان را مورد خطاب قرار مىدهد كه :

«از شمار آنكسان مباش كه آخرت را بى هيچ عمل (صالح) آرزو مىكند و توبه را با دارزىِ آروزهايش به تأخير مىاندازد.»

 

فريبخوردن و حيرانى دو پىآمد منفى تأخير در توبه است، آنجا كه فرمودهاند:

«بهدنبال انداختن توبه فريب است و تسويف در آن، سرگردانى و حيرت.»

 

از اينرو دستور دين براى فردى كه مرتكب گناه شده، آن است كه:

«با شتاب در محو آن به توبه اقدام نمايد.»

 

بدينسان، فرد مىتواند حيلههاى شيطانى را چاره نموده و ابزار فريبكارى او را خنثى و بىاثر نمايد. حال اگر انسانى چنين بود كه :

«آنهنگام كه شهوتى بر او عرضه مىشود عصيانگرى پيشه مىكند و توبه را به دنبال مىاندازد.»

 

روشن است كه گويى او پيشاپيش دستها را به علامت تسليم در برابر شيطان بالا برده و به او اين امكان و فرصت را مىدهد كه بر وى تسلّط يابد.

در فرهنگ عاميانهى متداول در ميان بسيارى از ما، ضربالمثل «سيلى نقد به از حلواى نسيه» و عباراتى چون: «چه كس ديده و چه كس خبر آورده؟» و خلاصه «إنشاءالله توبه خواهم كرد» زمينهساز چنين سقوطى را فراهم مىآورد.

امام اميرالمؤمنين ۷با صراحت، اين دو عامل (آرزوهاى طولانى و تسويف در توبه) را طىّ بيان شيرينى، از جمله ابزار كار و عملكردهاى شيطان برمىشمارد، آنجا كه مىفرمايد :

«شيطان بر او مسلّط شده، گناه را نزدش مىآرايد تا مرتكب شود و توبه را نيز نزد او چنان مىكند كه به تأخيرش بيندازد.»

 

و حال آنكه سزاوار چنان است كه :

«بنده پرواى خدا پيشه نمايد و خود خيرخواه خويش باشد و توبه را پيش اندازد و بر شهوت خويش فائق آيد؛ چرا كه مرگش بر او پنهان و آرزويش فريبندهى اوست.»

 

در اين صورت پرواى خدا پيشه كردن، زبان به نصيحت خود گشودن، پيشانداختن توبه و بازگشت و غلبه بر تمايلات شيطانى، چهار رهنمود نجاتبخشى است كه مىتواند يار راه انسان باشد. در اين ميان نقش دو عامل هشداردهندهى ناآگاهى از زمان مرگ و چگونگى فريبكارى آرزوها را هرگز نبايد از نظر دور داشت.

اثرگذارىِ توأمانِ اين دو ابزار حيلهگرى شيطان، مسألهاى است كه بهشدّت مورد تأكيد پيشوايان دين قرار گرفته است. آنان كوشيدهاند تا به عناوين مختلف يادآور آن شده، انسانها را نسبت به اين خطر آگاهى بخشند.

حضرت على ۷راز نابودى امّتهاى پيشين را چنين مىداند :

«پيشينيان شما هلاك نشدند مگر به سبب درازى آرزوهايشان و ناآگاهى از زمان مرگشان، تا آنكه سرانجام آنچه به ايشان هشدار داده شده بود بر سرشان فروريخت؛ بهطورى كه عذرها از ميان برداشته و راه توبه برايشان بسته آمد.»

 

در اين صورت، درازى آرزوها، ناآگاهى از هنگام مرگ و رويارويى ناگهانى با آن با دو ويژگى مورد اشاره، برداشته شدن عذرها، بسته شدن راه توبه، چهار ويژگى پىدرپى است كه موجبات هلاك اقوام گذشته را فراهم آورده است.

امام على ۷در بيانى ديگر ناظر به برخورد دوگانهى فرد با معصيت و توبه يادآور مىشود كه :

«چنانچه معصيتى بر او عرضه شود با تكيه به توبه آن را مرتكب خواهد شد. و آنگاه كه عزم بر توبه مىگيرد، آن را به تأخير انداخته، همچنان به معصيتكارى اصرار مىورزد.»

 

بههرحال، اين نحوهى برخورد با معصيت و توبه، از جملهى آفات رفتارى است كه بر انسان چيره شده و او را در موقعيّت خطرناكى قرار مىدهد. اين كار در واقع نوعى چراغ سبز نشان دادن به شيطان است كه مىتواند حربههاى خود را فعّال نموده و سامان انسان را به باد دهد.

تهديد ديگرى كه انسان را در مسألهى تأخير در توبه هدف قرار مىدهد، آن است كه:

«آنكس كه توبهى خود را به تأخير مىاندازد، از رهگذر گرفتارآمدن در دامن مرگ، در جايگاهى بس خطير و حسّاس قرار دارد.»

 

ما معمولا و بهشدّت دچار اين قضيّه هستيم.

قرآن مجيد در داستان اظهار ايمان فرعون پس از مواجهه با مرگ، اين حركت و اقدام او را منكوب نموده و مىفرمايد:

(تو اينك ايمان آوردى؟! و حال آنكه پيش از اين عصيان كرده و از شمار خرابكاران بودى.)

 

تازه فرعون لحظهى مرگ خود را دانست و توبه نمود و اظهار ايمانش براى او سودى نبخشيد؛ ولى در بحث مورد نظر، اجل عاملى است كه ناگهان و بدون اطّلاع قبلى در مىرسد و فرصت هرگونه توبه را از انسان مىگيرد و بدينسان انسان مسوّف توبه، توان هيچگونه اقدامى را نخواهد داشت. بر اين اساس، بيان قرآن مجيد آن است كه :

(براى آنان كه عصيان پيشه مىكنند، در هنگام مواجهه با مرگ هيچگونه امكان توبهاى نيست كه بگويند: من اينك توبه كردم. و نيز بر آنان كه در حالت كفر از جهان رفتهاند كه براى اينان عذابى خواركننده مهيّا نمودهايم.)

 

در اين صورت راه توبه بر كسى كه گناه را آگاهانه انجام مىدهد و در مواجهه با مرگ، زبان به توبه مىگشايد، بسته است و در مقابل،

(توبه براى آنكس است كه كارهاى ناپسند را ناآگاهانه انجام داده و به دنبال آن به سرعت توبه مىنمايد. خداوند توبهى اين كسان را مىپذيرد و خدا آگاه و حكيم است.)

 

بدينترتيب آن كس كه گناه را از سر ناآگاهى انجام داده و به سرعت به دامن توبه پناه مىبرد، راه نجات برايش كاملا باز است.

البتّه در اين ميان نقش تخريبى آفت اصرار بر گناه را نيز نبايد از خاطر دور داشت؛ چرا كه قرآن مىفرمايد :

(آنان كه اعمال خلاف مرتكب مىشوند يا بر خود ستم روا مىدارند، خدا را به ياد آورده و بر گناهان خويش استغفار مىنمايند و بر آن كردهها پافشارى ندارند، و اين را خود به درستى مىدانند كه هيچكس جز خداوند آنان را نخواهد آمرزيد.)

 

در اين آيه، ياد خدا، استغفار، اعتقاد به غفّاريّت خداى متعال و عدم اصرار بر گناه، چهار موضوعى است كه در بحث توبه و كارساز افتادن آن مطرح مىباشد.

خلاصه دستور دين در زمينهى توبه و به دنبال نينداختن آن همان است كه پيامبر گرامى ما خطاب به ابنمسعود فرمودند كه:

«اى ابنمسعود! گناه را پيشه مكن و توبه را به تأخير مينداز؛ بلكه همواره توبه را پيش انداخته و گناه را به دنبال بينداز كه خداى متعال در كتاب خود فرموده كه: (انسان طالب آن است كه آيندهاش را شكافته و به آن دست يابد) .»

 

 

كنايه از اينكه انسان تمايل دارد كه از سرنوشت نهايى خود آگاهى يابد.

بعد از دانستنِ مطالب يادشده، انسان درمىيابد كه رمز اين درخواست سحرگاهى از خداوند در چيست كه به پيشگاهش از سر عجز و نياز عرضه مىداريم كه خدايا:

«مرا به درجهى توبه در پيشگاه خود نائل گردان.»

 

براين اساس، حال و قال تائب نيايشگر، اينچنين ترسيم مىشود كه :

«قيام من زير سايهى عفو و بخشش توست.» استقرار در

سايهسار عفو خداوندى.

 «چشمداشتِ من بـه جود و كَرَم تـوست.» سربلند در نگرش به

جود و كَرَم خداوندى.

«و به نيكويىهاى رسيده از جانب تو نظر كردهام.» چشمداشت

به جريان خير از سوى مولى به بنده.

تمام اين جملات، مقدّمه براى يك درخواست نهايى قرار مىگيرد كه :

«خداوندا، مرا به آتش مسوزان.»

 

همراه با اين اعتماد كه :

«تويى نهايت جايگاه آرزوى من.»

 

و :

«مرا در هاويه (جهنّم) جاى مده كه تويى نور چشم من.»

 

در اين بخش از نيايش، فرد، از خدا خائف و به خدا راجى است. زبان را به توبه و انابه باز كرده و دل را بر پايدارى در اين امر متعهّد نموده است؛ گويى در عمل مىخواهد نشان دهد كه با شيطان درافتاده و اجازه نمىدهد كه ابليس با تأخير در توبه يعنى تسويف، وى را بفريبد تا آنجا كه ناگاه اجل از راه برسد و همهى راهها بر او بسته گردد.

او چنان است كه در توبه مىكوشد تا

«در قلب، پشيمان؛ در زبان، بخششخواه؛ در عمل، از گناه فاصلهگرفته و در نهاد و ضمير خويش عهد كند كه ديگر به دامن گناه بازنگردد.»

 

و اين مراحل چهارگانه در توبه، ثمرهى آموزشى است كه از مولايمان على ۷گرفته و بدينسان در مقابله با دشمن سوگندخوردهى خود، شيطان، پيروز و سربلند از ميدان بهدر خواهد آمد. و ابزار كار و طرحهاى او را از كار انداخته و خنثى مىسازد.

إنشاءالله

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 ۲۳ مناجات

از آنچه در اين شبها بدان مشغول بوديم در فرهنگ دينى به مناجات تعبير شده است و :

«در مناجات موجبات نجات نهفته شده و بر اثر اخلاص، خلاصى فراهم مىآيد. و آنهنگام كه بىتابى و سختى شدّت گرفت، بايد روى به خدا آورده و از او گشايش را طلبيد.»

 

خداوندا! تو شاهدى كه ما در اين شبها كوشيديم تا با استناد به آيهى قرآنى :

(شما را چه مىشود كه وقار را در پيشگاه الاهى رعايت نمىكنيد؟)

 

در حدّ خود، آداب نيايش با تو را رعايت كنيم. بهترين موقعيّت زمانى يعنى سحرگاهان ماه مبارك را انتخاب كرديم، در شبهايى با تو، به گفتوگو نشستيم كه (ارزش هر يك شب آن برتر از هزار ماه است) ،

متنى را براى مناجات با تو برگزيديم كه در اوج والايى و مشحون از معارف مبدائى و معادى است، انسان الاهىِ والاقدرى را پيشتاز خود قرار داديم كه زيور عابدان و سَرور ساجدان لقب دارد؛ با اينهمه سرمايه بسيار، دور از فضل توست كه از اينهمه بيدارى شب و رفت و آمد و نشست و برخاست و گريه و ناله و استغفار و درخواست و… تنها خستگى آن بر جانمان مانده باشد. و خدا را كه چنين نباشد و ما را نيز هرگز چنين اعتقادى نيست.

به دليل راهگشايى پيشوايان دين، ما را عقيده چنين است كه :

«بهترين دعا، نيايشى است كه ريشه در سينهاى پاك و قلبى مطهّر داشته باشد.»

 

از اينرو پايانبخش اين گفتارها را نگاهى گذرا و فهرستوار بر مجموعهاى از مناجاتهايى قرار داديم كه بنا به نقل مرحوم مجلسى، برخى دانشوران شيعه آن را در كتب خود با نام مناجاة خمس عشر از ناحيهى مولايمان علىّبنالحسين صلواتاللهعليهما نقل نمودهاند.

 

چرا در آخرين گفتار، اين ادعيه را مطرح كردهايم؟ شايد بدان جهت كه ماه رمضان بهسرعت بر ما گذشت و حلاوت كلام مولايمان امام سجّاد ۷در سى شب متوالى با تكرار فقرات دعاى ابوحمزه بر كام جانمان نشست. اينك با آگاهى از عناوين زيباى اين مناجاتهاى پانزده گانه بر آن باشيم تا در طول سال، آن شيرينكامى را بار ديگر بچشيم و يادش را در دل زنده كنيم. بدين منظور، از همان كلمات و در همان سبك و سياق و ذيل عناوين گوناگون و از همان سرايندهى دعاى ابوحمزه سخنانى كوتاهتر در اختيار داشته باشيم. بجاست هر هنگام كه امكانى فراهم آمد با انتخاب مناسب يكى از آن نجواهاى پُر راز و رمز و با زمزمهى آن عبارات نورانى و جانبخش، روحى تازه در كالبدمان دميده شودو روح گيريم و راه يابيم.

از اينرو در اين سخن پايانى فقط به ذكر فهرستوار عناوين اين مناجات، همراه با عباراتى اجمالى در توضيح آن مىپردازيم كه نمايانگر محتواى هريك از آنهاست.

۱٫ مناجاة التّائبين، در آن سخن از توبه و بازگشت و نقش سازندهى آن در احياى قلبهاى مرده در ميان آمده است.

۲٫ مناجاة الشّاكين، در آن سخن از نفس انسانى است و اينكه اگر فردى زمام كار خود را به اين مركب سركش بسپارد، چه انجام بدى را براى خود تدارك ديده است. بدين روى، زبان به شِكوه به پيشگاه خداوندى مىگشايد و از او يارى مىطلبد تا از اين عرصهى هولناك نجاتاش دهد و جان به سلامت در بَرد.

۳٫ مناجاة الخائفين، بحث از خوفى در ميان آورده كه شايسته و بايسته است تا انسان موحّد همواره در پيشگاه خداوند جبّار از آن بهرهاى داشته و از اينكه خدا با او چه خواهد كرد در هراس باشد.

۴٫ مناجاة الرّاجين، به دنبال آن خوف كه در مناجات پيشين مطرح گرديد، اينك سخن از اميدوارى در ميان مىآيد و اينكه بايد به خدا اميدوار بود. اين مناجات به ما مىآموزد كه دلبستگان به خداوند و اميدواران به او چگونه با حضرتش سخن بگويند.

۵٫ مناجاة الرّاغبين، خوف و رجا هر دو با هم، سبب مىشوند كه نوعى رغبت و گرايش و روىآورى در انسان نسبت به خداوند پديدار گردد و آنگاه كه زبان به سخن باز مىشود از منظر اين رغبت زيبا و ارزنده، خداوند خوانده شود.

۶٫ مناجاة الشّاكرين، آن سان كه در شبهاى گذشته سخن از مقوله شكر در ميان آمد (گفتار ۱۸ و ۱۹)، شكر و سپاس اساسىترين وظيفهى انسانى است كه در پيشگاه خدا به مناجات و گفتوگو نشسته است. اين مناجات، وصفالحال چنين فردى است و به ما مىآموزد كه چگونه بايد در اين زمينه با خداوند بزرگ سخن بگوييم.

۷٫ مناجاة المطيعين، سر در اطاعت خدا نهادن، ارزش والايى است كه به وصف نمىگنجد. زمينههاى منجر به پيدايش اين اطاعت و فرمانبرى و نيز آفات و ارزشهاى مطرح در آن موضوعاتى است كه در اين مناجات مطرح مىشود.

۸٫ مناجاة المريدين، اگر قرار است انسان به نشان ارادت سر در جايى بسپارد، كجا و چه كسى زيبندهتر از ساحت ربوبى و پيشگاه خداى متعال؟ اين سرسپارى و گزينش، مراد همان بزرگ مرد آسمانى است كه اين مناجات را به پيشگاه خدايش عرضه مىدارد.

۹٫ مناجاة المحبّين، كسى كه شيرينى محبّت خداوند را چشيد آن را با هيچ چيز معاوضه نخواهد كرد و روى به جانب ديگرى نخواهد كرد. لازمهى اين حبّ، فراموشى ديگرانى است كه سدّ اين راه مىشوند و حبّ خدا با انسان چنين مىكند كه آن ديگران را از سر راه بردارد.

۱۰٫ مناجاة المتوسّلين، اينك فرد محبّ دست به دامن محبوب مىبرد و به ذيل عنايات او تمسّك مىجويد. در همين راستا، مهر به او و مقرّبان درگاهش ـ و در صدر اينان رسول بزرگوار و خاندان گرامى او ـ را ميانجى قرار مىدهد.

۱۱٫ مناجاة المفتقرين، فقرى گسترده در تمامى ابعاد، جان و روح ما را گرفته است. لذا از سر نياز و درد و با تهىدستىِ محض، روى به خداى بزرگ كردهايم. و اين در حالى است كه خود هيچ نداريم و او غنىّ بالاطلاق است.

۱۲٫ مناجاة العارفين، همه آنچه گفته شد، بايد از سرِ معرفت و آگاهىِ سرشار باشد. در پناه اين روشنى و آگاهى است كه انسان نيايشگر راه به خلوتگاه راز مىيابد و صفحهى وجدانش روشنى مىگيرد و عارفانه (به مفهوم واقعى كلمه) با خداى خويش سخن مىگويد.

۱۳٫ مناجاة الذّاكرين، حلاوت ذكر خدا چه بر زبان و چه در عمق جان، امرى است كه نيايشگر عارف بدان دل مىبندد و بر آن مداومت دارد و به تمام وجود مىداند كه: دل آرام گيرد به ياد خدا و نيز پيام خداوندى را دريافته كه:

(ياد من كنيد تا يادتان كنم.)

 

۱۴٫ مناجاة المعتصمين، در اينجا فرد، سايهنشين ابر رحمت حق مىشود و به پناه عزّت او مىرود و سكونت و آرامش را در پيشگاه حق مىجويد و رأفت و رحمت او را در ميان مىآورد و از نيروى الاهى مدد مىجويد.

۱۵٫ مناجاة الزّاهدين، و سرانجام لباس زهد بر تن نموده، دنيا و مافيها را به هيچ مىگيرد و با چنان دستمايهاى كه يافته تمامى زخارف و زينتهاى آن را بىارزش دانسته و راه زهد در پيش مىگيرد تا «بر آنچه از دست مىدهد تأسّف نخورد و بدانچه بهدست مىآورد شادمان نگردد.»

 

اينك اين شما و اين عناوين پانزده گانهى مناجاتها. اگر در انديشهى توبه هستيد، مناجاة التّائبين را بخوانيد و از آن لذّت ببريد و از سرِ درد بگوييد كه: خدايا!

«قلبم را گناهان بزرگ من ميرانده؛ تو آن را از رهگذر توبه به پيشگاهت بار ديگر حيات بخش.»

 

اگر از سركشىهاى نفس خود به جان آمدهايد، روى به مناجاة الشّاكين بياوريد و دردمندانه بگوييد :

«خدايا! به تو شِكوه مىكنم از نفسى كه مرا به بدى فرمان مىدهد و راه خطاكارى در پيش گرفته است.»

 

اگر مىخواهيد خوفى فراگير از سخط و غضب خداى متعال، شما را در ميان گيرد، زبان به مناجاة الخائفين بگشاييد و عرضه بداريد كه :

«خدايا! درهاى رحمتت را بر موحّدانت مبند و مشتاقان خود را از ديدار خويش محروم مفرما.»

 

آنگاه كه دل به نور اميد روشن داشته و در پناه آن بر بساط نيايش خداوندى مىنشينيد، مناجاة الرّاجين را بخوانيد و با اطمينان خاطر بگوييد :

«اى آنكس كه هنگامىكه بنده از تو درخواستى دارد، آن را برآورده مىنمايى و گاهى كه به آنچه نزد توست اميد مىبندد، به آرزوهايش مىرسانى.»

 

و آنگاه كه در انديشهاى تا با الهام از ابراهيم نبى بگويى كه :

(من بهسوى پروردگارم روى مىآورم و او مرا راه خواهد نمود.)

 

زبان به مناجاة الرّاغبين بگشاى تا راه و رسم اين روىآورى را بهتر و بهتر بدانى و اين كلمات بر زبان جارى نما كه :

«خدايا، هماكنون من خود را در معرض نسيم عنايت و لطف تو درآورده و درخواست ريزش باران جود و لطف تو را دارم. از دامن سخط و خشم تو گريخته و روى به عرصهى رضامندى تو نهادهام.»

 

اگر بر سر آن بودى كه اين همه نعمت را سپاس گويى و قدر بشناسى، مناجاة الشّاكرين را زمزمه كن و از سويداى جانت بگو كه :

«خدايا! بخششهاى پياپى تو، مرا از اقامهى شكرت عاجز ساخته و ريزش فضل تو مرا از ستايشت ناتوان كرده است.»

 

اينك آيا بر سر آن هستى تا كه راه اطاعت در پيشگيرى و فرمانبرى حضرت حق پيشه كنى؟ اگر چنين هستى، مناجاة المطيعين را زمزمه كن و عرضه بدار كه :

«خدايا طاعت خود را بر من الهام كن و مرا از دامن معصيت خود برهان.»

 

حال كه به نشان ارادت، سر بر آستان حق نهادهاى، زبان به مناجاة المريدين بگشا و بگو كه :

«راهها چه تنگ و دشوار است بر آنكس كه تو راهنمايش نباشى… خدايا! دست مرا از دامنت كوتاه مكن و مرا از خود مران؛ اى همهى نعمت و بهشت من! و اى همهى آخرت من.»

 

اكنون وقت آن رسيده كه راه محبّت در پيشگيرى و زبان به مناجاة المحبّين بگشايى و از دل بگويى كه :

«خدايا! كيست كه طعم شيرين محبّت تو را چشيده باشد، ولى ديگرى جز تو را بهجاى تو برگزيند؟»

 

و در چنين حالتى است كه انسان دست توسّل به دامان محبوب گشوده و در قالب مناجاة المتوسّلين مىگويد كه:

«خدايا! دست توسّل به فراخناى عفو و بخشش تو گشودهام و به دامان كَرَم تو دست آويختهام. خدايا! مرا دچار حرمان و نوميدى مفرما.»

 

هر زمان كه در عمق جانت، فقر و ناتوانىِ گسترده را به مفهوم كامل كلمه در يابى، سراغى از مناجاة المفتقرين بگير و عرضه بدار كه :

«اى برآورندهى نيازهاى فقيران و مسكينان و اى باكرامتترين كريمان و اى مهربانترين مهربانان، خضوعم تنها براى توست و درخواست و تضرّع و نالهى من تنها و تنها به جانب توست.»

 

آيا خداوند را به حقّ معرفتش شناختهاى؟ بهتر بگويم : آنهنگام كه خداوند خود را به تو معرّفى كرده، بر آن معرّفى و معرفت اعتراف كردهاى و پذيراى آن شدهاى؟ اگر چنين است، اينك كه مىخواهى از سر معرفت، خدايت را بخوانى، از فقرات مناجاة العارفين سخن در ميان آور و بگو كه :

«خدايا! تو راهى براى معرفت خلق بهسوى خويش ـ جز اعتراف به عجز از شناخت خود ـ قرار ندادى.»

 

پس سزاست كه همواره ياد خدا را بر لب و در دل داشته باشى و با مناجاة الذّاكرين اين كار بزرگ را سامان دهى و بگويى:

«خدايا! ذكر و ياد من تو را، به قدر من است و هرگز شايستهى قدر تو نيست… پس تو ذكر خود را بر ما الهام فرما.»

 

در مناجاة المعتصمين كه دست اعتصام بر دامان حق مىگشاييم، عرضه مىداريم كه :

«خدايا! حقّ آنكس كه دست بر دامن تو آويخت، آن نيست كه نوميدانه رهايش كنى و شايسته نيست آنكس را كه سايهنشين عزّت تو شده رهايش نمايى.»

 

و سرانجام آن زمان كه از كار دنيا و دنيادارى و دنياگرايى به جان آمدهاى، زبان به مناجاة الزّاهدين بگشاى و بگو :

«خداوندا! در اين دنيا زهد به ما ببخش و ما را به توفيق و نگهدارىِ خود سلامت بدار.»

 

خلاصه آنكه طول سال فرصتى مناسب است تا هرگاه در انديشهى مناجات و گفتوگو با خدايت افتادى، حال و روز خود را بنگرى. اين عناوين مختلف را ـ كه بدان اشاره رفت ـ مرور كن و ببين كه در آن حال و هوا شرايط براى كدامين عنوان پيش از ديگران مطرح است. آنگاه كتاب دعا را بگشا و زبان به راز و نياز باز كن.

آنچه كه در اين شب مورد گفتوگو قرار گرفت و كمى به تفصيل گراييد ـ آن سان كه گفته شد ـ براى آن بود كه در فاصله ماه رمضان فعلى تا ماه رمضان بعدى، راهگشاى آنانى باشد كه قصد مناجات با خداى خود را دارند؛ آنان كه كنجكاوانه مىكوشند تا دريابند كه چگونه و از زبان چه كسى و در چه زمينهاى خواستههاى خود را مطرح نمايند. اميد است اين معرفى اجمالى راه گفتگوى آنها با خداوند را باز و هموار بدارد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سخن آخر

(و بر يتيم خشم مگير و بىنوا را از خود مران.)

 

اينك زمان جدايى فرا رسيده و در آستانهى عيد سعيد فطر قرار گرفتهايم. اميدوارم كه آنچه در اين شبها مورد بحث قرار گرفت، براى شما قابل استفاده بوده و از لغزش و انحراف بهدور بوده باشد. اكنون مناسب چنان ديدم كه در نگاهى دوباره به سرفصلهاى بيست و سه گانهى مورد بحث، ماحصل اين گفت و شنود را ديگربار برايتان يادآور شوم؛ باشد كه دستمايهاى ارزنده براى كسانى باشد كه اين بحثها برايشان مهم بوده و در دل مناجات سحرگاهى، گشودهشدن برخى واژههاى مطرح در دعاى ابوحمزه را مغتنم شمرده و پاس داشتهاند.

در آغاز بحث، سخن از فرصت طلايى در ميان آمد كه از جمله زيباترين توصيفها براى ماه مبارك بود. طىّ آن با استناد به بيانات پيامبر ۶دريافتيم كه در اين برههى زمانى بايد چگونه عمل كنيم تا حدّاكثر استفاده از اين فرصت را به عمل آوريم و موجبات رضامندى خداى متعال را از خود فراهم آوريم. ديديم كه توبه و استغفار، از جمله ارزندهترين ارزشها در اين دوران قلمداد مىشود.

توبه و بازگشت، نخستين كار ارزنده و كارسازى است كه در درجهى بالاى اهمّيّت جاى دارد و پيشاپيش مىتواند بسيارى از مسائل را چاره كند. از اينرو شروع بحثها، پرداختن به موضوع توبه و استغفار بود تا با ورودى پاك به عرصهى ماه مبارك در كار توشهاندوزىِ افزونتر قرار گيريم. (گفتار دوم).

در بيان نتيجهى اين توبه، طرح موضوع مغفرت بدان جهت بود تا مشخّص شود كه خداى متعال در جايگاه غفّاريّت قرار دارد. در اين سخن سعى شد تا گوشهاى از جوانب مختلف اين پوشش فراگير، بررسى و بيان شود. (گفتار سوم).

نخستين ضرورت براى استقرار در وادى مغفرت، پارسايى است، چنين شد كه دامن بحث به اين واژه و گشودن ابعادى از آن كشانيده شد. در گفتار چهارم به عنوان رمز اساسى در شمول موضوع مغفرت و بالابردن ضريب اطمينان در برخوردارى از اين نعمت به آن توجّه گرديد.

به دنبال اين پارسايى و در زمينهى وجود آن، حالت مراقبه براى انسان فراهم مىآيد. تربيت دينى مىكوشد تا آن را در دينباوران پديد آورد. در نتيجهى اين حالت، ارزشهاى دينى يكى پس از ديگرى در نهاد انسانى موجوديّت مىيابد و رشد مىكند. از اينرو، اين سرفصل در گفتار پنجم طرح و در حدّ امكان مورد بررسى قرار گرفت.

در اين ميان و در خلال اين بستر تربيتى و خودسازى يعنى ماه مبارك رمضان، دشمن ديرينهى ما نيز بىكار نمىنشيند. بدين روى با افشاگرى در زمينهى برخى حيلههاى شيطان ضمن الهام از تعاليم اسلامى با برخى از اين طرحها و دامها در گفتار ششم آشنا شديم؛ بدان اميد كه بهخوبى دريابيم ابليس در چه كار است و چگونه مىتوان باتوجّه به او و برنامههاى گمراهكننده و دامهاى اهريمنىاش از اين معركه جان به سلامت بيرون برد.

گفتار هفتم در زمينه نگاه به آخرت بدين جهت مطرح شد تا معلوم آيد كه ريشهى بسيارى از لغزشها و ورود به ميدانهاى تباهى و فساد، در چگونگى تلقّى از دنيا و آخرت و رابطهى واقعى ميان اين دو است؛ چرا كه نگاه صحيح به آخرت مىتواند به عنوان ضريب تصحيح بسيار مؤثّرى بر روى عملكرد دنيوى ما باشد. از اينرو در اين مقطع به اين مهم پرداخته شد تا در پرتو آنچه برايمان گفتهاند، بتوانيم راه حركت در جريان حيات خود را آگاهانهتر و هدفدارتر و با دقّتى افزونتر طى كنيم.

دستمايهى همهى كارهايى كه در پيشگاه خداوند، چه در اين ماه و چه در ديگر ايّام سال انجام مىدهيم اخلاص است. اين عنصر مىتواند حيات واقعى كردارها و رفتارهاى ما را موجب شود. آنجا كه از اين اخلاص خبرى نباشد پىجويى آثار عمل و ارزيابى آن نيز كارى بيهوده است؛ زيرا كه بدون اخلاص، تنها خستگىِ ناشى از عمل بر دوش و جان انسانى سنگينى مىنمايد. گفتار هشتم به اين مهم مىپردازد.

با همهى آنچه گذشت، گاهى انسان از سرِ مغلوبيّت در مقابل حيلههاى شيطان، حريمها را يكى پس از ديگرى مىشكند و پاى به عرصهى عصيانگرى و ارتكاب گناه مىنهد. در اينجا چاره چيست؟ تبيين مبانى راستين اين سركشى و عصيان و راهچارهى آن و نيز گريز از اين ميدان، ما را به مناسبت زير اين عنوان به بحث كشانيد. در همين راستا ضرورت ايجاب كرد كه موضوع گناهان بزرگ هم مورد بررسى قرار گيرد و يادآورى شود كه گناه ـ با توجّه به ارج و قدر و والايى آنكس كه عصيانگرى در ساحت او انجام مىگيرد ـ كوچكش نيز بسيار بزرگ بهحساب مىآيد. در عين حال در اين بحث با الهام از رهنمودهاى دينى موضوع طبقهبندى گناهان از اين منظر طرح گرديد. (گفتار نهم و دهم).

پرداختن به موضوع عبادت بدان جهت بود كه مشخّص گردد تمامى حركتها و خودسازىها و آگاهىها بايد انسان را در مقابل خداى متعال به خاكسارى برساند؛ باشد كه سرِ بندگى بر آستان او سايد. امّا شرك تهديدى بس بزرگ بر بساط اين بندگى است. پس درست بعد از موضوع عبادت، سخن از شرك در ميان آمد تا ابعاد آن روشن شود فرد بتواند خويش را از ميدان اين تهديد، بهدور نگه دارد. (گفتار يازدهم و دوازدهم).

چهار شب از اين شبهاى ارزنده به طرح بحث كلّى آفات انديشه و عمل اختصاص يافت، كار اصلى آن بررسى آفاتى بود كه دو حوزهى انديشه و عمل را فرا مىگيرد. با الهام از دعاى ابوحمزهى ثمالى، در صدر اين آفات، سخن از ريا، سمعه و شك مطرح گرديد كه به عنوان اصلىترين عوامل تخريبى نسبت به عبادت، مىتواند بنيان آن را در هم ريزد. (گفتار سيزدهم تا شانزدهم)

زمانى كه از شرّ اين عوامل تخريبى راحت شويم، آن وقت است كه در شمار خاشعين قرار مىگيريم. چنين شد كه اين واژه نيز ـ كه از كلمات مطرح در دعاى ابوحمزه بود ـ گشوده شد تا راه و رسم خشوع و نيز تعريف آن گفته آيد؛ باشد تا هر كسى كه در انديشهى پوشيدن لباس خشوع و خضوع باشد، راه يابد و توشه گيرد. (گفتار هفدهم)

بحث شكر با گستردگى در دو شب متوالى در ميان آمد تا به ما بياموزد كه چگونه مىتوانيم نعمتهاى خداوندى را پاس داريم؛ بدان هدف كه برخوردارى از اين نعمتها چگونه ما را در مسير واقعى سپاسگزارى از خداوند متعال قرار دهد و اين شكر، چگونه زبان، قلب و جوارح ما را پوشش دهد. (گفتار هجدهم و نوزدهم)

انسان در پايان يك دوره تلاش اثرگذار و آموختن و كار بستنِ آموزههاى دينى، روسپيدى را در پيشگاه خداوند و اولياى دين انتظار مىبرد. چنين شد كه شبى هم با الهام از قرآن مجيد به طرح و بحث اين مطلب پرداخته شد تا زمينههاى تدارك اين امر در جهان واپسين برايمان روشن گردد و به واقع معلوم شود كه سرانجام راهيان اين مسير در كجا و چگونه خواهد بود. (گفتار بيستم)

بار ديگر سخن از شيطان در ميان آمد، با اين تفاوت كه در بحثهاى گذشته بيان نيرنگهاى شيطان مورد گفتگو بود؛ امّا در اين دو شب اخير، به موضوع ابزار كار شيطان پرداخته شد و بيان گرديد كه او براى تحقّق و اثرگذارى آن حيلهها، از چه ابزارى بهره مىگيرد. در صدر اين ابزارها، دو عامل القاى آرزوهاى طولانى از يكسو و ايجاد تأخير در توبه از ديگرسوى بحث و بررسى شد. (گفتار بيست و يكم و بيست و دوم)

پايانبخش بحثها موضوع مناجات قرار گرفت؛ بدان انگيزه كه بهرهگيران از خوان گستردهى امام سجّاد ۷ در اين شبهاى آسمانى، امكان يابند تا با دستهاى ديگر از مناجاتهاى ايشان نيز آشنا شوند. چنين شد كه معرّفى اجمالى از مناجات خمس عشر آنحضرت به عمل آمد و جملات كوتاهى از هر يك از اين ۱۵ مناجات آورده شد تا براى خريداران اين كالاى روحانى ارزنده، جنبهى نمونه را داشته باشد و بتواند آنها را از سر خريدارى به وادى اين راز و نيازها بكشاند؛ باشد كه دل و روحشان را تسخير نموده و جانى تازه در كالبدشان بدمد و تمامى حالات درونى و نيازهايشان را پوشش دهد. (گفتار بيست و سوم)



بههرحال، در اين ماه كه بر ما گذشت، رسم چنين بود كه علاوه بر مباحث مورد اشاره، شبهاى جمعه در وسعت نسبى وقت، روند گفتوگوهاى جارى شبهاى ديگر متوقّف شده و سخن دربارهى مولايمان امام عصر ۷در ميان آيد؛ چرا كه شب و روز جمعه انتساب افزونترى به آنحضرت دارد. شب و روز نيمهى ماه رمضان نيز همهساله به مناسبت ياد روز ميلاد امام مجتبى۷ مىطلبيد كه سخن دربارهى آنحضرت گفته شود. شبهاى قدر هم كه خود برنامهاى ديگر و به تفصيل داشت. در اين سال هم اينهمه به تمامى انجام شد؛ ليكن اين بخش از مباحث در اين مجموعه نيامد؛ چرا كه با روند موضوع دعا و مناجات و سرفصلهاى برگرفته از آنها و ديگر عناوين مطرحشده در اين شبها چندان همآهنگ نبود. امّا حيفم آمد اينك كه گفتهها به صورت نوشته درآمده و رنگ ماندگارى به خود مىگيرد، در پايان اين مجموعه يادى از آن محبوب سفركردهمان در ميان نياورم!

آن سالى كه اين جلسه آغاز شد، معدود دستاندركاران تدارك و راهاندازىِ آن چنين بنا نهادند كه سحرگاهان ماه رمضان همهشب ابتدا دعاى ابوحمزه بخوانند و در بحبوحهى دعا دست نياز به درگاه بىنياز گشايند و بر فرج امام زمان ۷دعا كنند. آنان با خود پيمان بستند كه با يادى از ستمديدگان پهنهى جانسوز عاشورا، اشكى بر ديدهها روان سازند و از رهگذر اين اشك و آه، موجبات جلب نظر عطوفتآميز آن عزيز را به جمع خود فراهم آورند؛ باشد كه حضرتش نيز بر اين جمع رحم آورد و زبان به دعايشان برگشايد؛ بدون آنكه حال طلبكارى بر خود بگيرند.

از آن زمان كه آن جمع انگشتشمار، سامان اين دعا را با همين ميثاق بنيان نهادند، چنين بود. و خداى را سپاس كه اينك نيز همچنان همان صبغه و انگيزه در جمع ما باقى مانده است. اميد مىبريم كه اين پيمان هرگز محو نگردد كه اگر خداى ناكرده چنين شود، افق روزگارمان تباهى خواهد گرفت.

در رواياتمان از شيعهى دوران غيبت به ايتام آل محمّد ياد

شده و فرمان خداوندى اين است كه يتيم بايد مورد مهر قرار گيرد نه قهر. بهراستى امروزه چه كسى را شايستهتر از مولايمان امام عصر ۷در اجراى همهجانبهى اين خطاب مىشناسيد؟

مگر نه اين است كه دست شيعه در اين دوران، از دامن پدر واقعى خويش كوتاه شده است؟ مگر نه اين است كه همين امر، فرصت بهدست داده تا بار ديگر ناكثين و قاسطين و مارقين تاريخ گرد هم آيند، نيروهايشان را با هم جمع و يكى كنند و تازيانههاى خشم و دشمنى بر سر كسانى بكوبند كه سايهى بلندپايهى پدر را در ظاهر و بهصورتى آشكار بر سر ندارند؟! پس اى پدر! ديگر تو بر يتيم خشم مگير!

بينوايانيم تهىدست كه حق آن است تا رانده نشويم. پس اى پدر! بينوا را از خود مران.

و اينك ما كه گرد يتيمى را بر سر و روى داريم و رنج بىنوايى را بر دوش مىكشيم، عاجزانه مىسراييم كه :

(اى عزيز! به خدا سوگند خداوند تو را بر ما برگزيده هر چند كه در شمار خطاكارانيم.)

 

يوسفا! چشم اميد داريم كه از سر بزرگوارى ما را با همهى كاستىها، تباهىها و پليدىهايمان ببخشايى و خطابمان فرمايى كه :

(اينك بر شما سرزنشى نيست، خداوند تمامى شما را بيامرزاد كه او مهربانترين مهربانان است.)

 

خدايا! تو شاهدى كه در اين شبها، بسيار سخن از اضطرار در ميان آمد و راهها را بر خود بسته ديديم. از سويى سيل درخواستهاى ديگران هم بهسويمان سرازير آمد كه كارى كنيد. ما نيز بهناچار دست به دامن آيهى (أمَّن يُجيبُ) برديم تا گشايشى در گره بسته و كورِ كارهايمان پديد آيد. امّا در تمام اين حالات، همواره پيش از آنكه از خود بگوييمـ با همهى نيازمندىها كه داشتيمـ او را بر خود ترجيح داديم و از عمق جانمان از تو خواستيم كه :

«خدايا! فرجش را برسان و ايّام غيبت اضطرارآميز او را به پايان ببر.»

غم غيبت او در دلهايمان خانه كرده و اين رنج را عذابى بس گران بر عمق جان خود مىشماريم. لذا در آن شبها، چه بسيار و از سر نيازمندى و با دلى پُراميد، خداوند را خوانديم كه :

(پروردگارا! اين عذاب از ما برطرف فرما كه ما در شمار مؤمنانيم.)

 

هر هنگام كه سخن از آن عزيز در ميان مىآمد، اگر سرودهاى خوانده مىشد، به پاى حضرتش نثار مىشد كه :

دل سراپردهى محبّت اوست ديده آيينهدار طلعت اوست

و اگر درخواستى طرح مىشد اين بود كه :

يا رب آن آهوى مشكين به ختن باز رسان آن سهى سرو خرامان به چمن باز رسان

و آنچه كه البتّه در ميان نبود، خود و خودخواهىهايمان بود. از اينرو بر آن بوديم كه بگوييم :

من و دل گر فدا شويم چه باك غرض اندر ميان سلامت اوست

و هرگز بىبهايى و بىقدرى خويش ناديده نگرفتيم، پاى از گليم خود پيشتر نبرديم و به لازمهى اين خودشناسى گفتيم :

من كه باشم در آن حرم كه صبا پردهدار حريم حرمت اوست

و سرانجام تكتك آنان را كه چيزى و يا كسى جز او را طلب مىكردند، خطاب نموديم كه :

تو و طوبى و ما و قامت يار فكر هر كس به قدر همّت اوست

 

اينك بر اينهمه توفيق، خداى را از جان سپاسگزاريم. اميد كه ساليانى بس دراز، اين سفره همچنان گسترده بماند و همگان در كنار هم نشسته و از اين خوان رحمت الاهى توشه گيرند و خوشه چينند.

و چه زيباست كه اين نيايش سحرگاهى با حضور آن پيشواى گرانقدر سامان يابد؛ كه اگر چنين شود، سر بر فرقدان خواهيم ساييد.

إنشاءالله

 

 

(Visited 115 times, 1 visits today)